داود النبی علیه السلام
داود علیه السلام پسر انسا بن عوید بن بعر بن سلیمان بن فحنوق بن عمی مادان بن ارم بن خضر بن برص بن یهودا بود(۷)پدر داود را چهار پسر بود،و بروا یتی هفت و بر وایتی سیزده.
قصص نابی(۸)چنین روایت میکند:که دواد علیه السلام،کهتر از همه بود،
______________________________________________________________________
(۱)و(۲)کذا فی الاصل.
(۳)طبری(۳۲۵)ابن یاسین بن فنحاص بن العیزار بن هارون بن عمران.مجمل(۲۰۶)پسر قصی بن فینحا ص بن العیزار بن هارون.(۴)طبری:احاب.میر خواند:احب(۵)طبری(۳۲۶)وکان اسم امرأته از بل(۶)کذا فی الطبری(ص ۳۲۸)میر خواند(۱۱۰)اخطوت.(۷)طبری(۱:۳۳۷)داود بن ایشی ابن عوبد بن باعز بن سلمون بن نحشون بن عمی نادب بن رام بن حصرون بن فارص بن یهوذا بن یعقوب.تورات:(راعوث -۴)داود بن یسی بن عوبید بن بوعز بن سلمون بن نحشون بن عمیذاد بن رام بن حصرون بن فارص.
(۸)اصل:نای(ر:۴
انبیاء طبقه(۱) (۳۸)
______________________________________________________________________
کوتاه پا،سبز چشم،یک نیمه سر مبار کش اصلع بود،پدر او را چوپانی گوسپندان فرمود،تا حقتعالی به اشمویل وحی کرد،که هلاک جالوت بر دست پسرانسا خواهد بود،بروتا پسران برتو عرض کند،و او را چند علامت باشد،چون بیامد،ب داود ظاهر دید،و از داود پرسید:که تو هیچ علامتی دیده ؟ گفت:بسیار و یکی از آنها آنست که درین مدت نزدیک،در بیابانی برسیدم،سنگ با من در سخن آمدند که ما را برگیر،که ترا در کشتن جالوت بکار خواهیم آمد.اما چون برگرفتم،یک سنگ گفت:من سنگ هارونم،که فلان ملک کافر را بمن کشت.و دیگری گفت:من سنگ موسی ام،که فلان ملک کافر بمن کشت.
وسیوم گفت:من سنگ تو ام،که جالوت را بمن خواهی کشت،و ما هرسه یک ایم.
آن سنگ بز مینست(۱).اشمویل او را خبر کرد،که مستعد باش کشتن جالوت را که تو ملک بنی اسرائیل خواهی بود،و باز گشت.
طالوت ملک مومن باجالوت در افتاد،و در لشکر طالوت منادی کردند،که هر که جالوت را بکشد،دختر ملک طالوت،زن او باشد با نیمی ملک،داود در میدان آمد،و جالوت را خواست،جالوت خودی داشت برسر،وزن آن صدو بیست رطل آهن بود که هشتاد من باشد،آن سنگ را داود از توبره برآورد،ودر قذافه(۲)نهاد و بینداخت،و تکبیر کرد،جمله مخلوقات با او در تکبیر موافقت کردند،باد بخواست(۳)و خود آهنین از سرجالوت بربود،و آن سنگ سه پاره شد،یکپاره بر میمنه رفت،و دوم برمیسره،سیوم بر پیشانی جالوت آمد،چنانکه از پس قفاء او بگذشت،و از اسپ بیفتاد،و داود سر او را نزدیک طالوت آورد،و اهل ایمان مظفر شدند،و حق تعالی بوی وحی فرستاد،و او را کتاب زبور کرامت کرد،و او را حسن صورت(۴)بخشید،و آهن در دست او نرم گردانید،تا معیشت او از کسب او باشد،و ملک او را چنان بزرگ گردانید،که هر شب پاسبان او سی وسه هزار مرد بودی.و سی سال بعد از قبول توبه ملک راند،و برحمت حق تعالی پیوست،و چهل هزار راهب،ما واری خلق،بر وی نماز کردند،و عمر مهتر داود،صد و هفتاد سال بود در اصل،وسی سال دیگر مهتر آدم در روز میثاق او را بخشیده بود،از عمر خود،بروایت تکملة الطایف(۵).و الله اعلم با لصواب.
______________________________________________________________________
(۱)کذافی الاصل.شیاد صحیح آن:نزدمنست.(۲)القذاف:المنجنیق و کل مایر می به الشیء الی البعد(المنجد).
(۳)به املای مروجه موجوده:بخاست.
(۴)اصل:احسن صورت.(۵)اصل:تکلمه.
انبیاء طبقه(۱) (۳۹)
______________________________________________________________________
سلیمان النبی علیه السلام ملک الجن و الانس
سلیمان بن داود علیه السلام،داود او را خلیفه کرد،و او دوازده ساله بود،و مادر او زن اوریا بود،و از دختر طالوت پسری بود...داود(۱)نام عاصی شد،چون توبه کرد،همدران قرار کشته شد،و سلیمان را علیه السلام مهترداود،در مشاورت دینی و ملکی دخیل گردانید،و سبب حادثه در آمده بودن گوسپندان شخصی بود(۲)در کشت شخصی دیگر،که سلیمان را حق الهام داد،که تخریج کرد،وچون مهتر داود در گذشت،سلیمان به تخت خلافت بنشست،و بناء بیت المقدس که مهتر داود نهاده بود،آنرا سلیمان تمام کرد،و مرغان و با دو جن و انس را مسخر او گردانید،و فهم زبان مرغان او را کرامت کرد،و بساطی فرمود،تا به جهت او ببافتند.مقدار لشکر او یک فرسنگ در یک فرسنگ،چنانچه تخت او در میانهء بساطی بنهادندی،وچهارصد کرسی از راستاء تخت او بنهادندی،وچهارصد از چپ تخت او،و بر سر کرسیهاء راست علماء بنی اسرائیل و اشراف ایشان بودندی،و بر چپ او همه اکابرو اشرف جن و انس،شیاطین و جن دیگر در گرد آن حلقه زدندی،ودر عقب ایشان و حوش و بهایم حلقه کردندی،وزیر آن فرش مرغان پر درپر بافته،چنانکه تمامت فرش در زیر سایهء مرغان بودی،پس بامداد فرش را از بیت المقدس به اصطخرفارس می آوردند یکماه راه،او اینجا قیلوله فرمودی و بعد از نماز پیشین از آنجا بحد کابل آوردندی،بر سر کوه سلیمان(۳)برابر ملتان یکماه راه،شب آنجا بودی،دیگر روز همبران قاعده با صطخر واز آنجا بشام:غدوها شهر ورواحها شهر(۴).و در بوادی(۵)نمل بگذشت،و سخن مهتر موران شنید،و بروایتی همه ملک دنیا داشت،و با صح روایت آنست:که در آن عهد ملک بابل منو چهر داشت،و اصطخر فارس را بخدمت مهتر سلیمان،
______________________________________________________________________
(۱)درینجا عبارت شکسته است،شاید اصل نام پسر دختر طالوت ساقط شده باشد،میرخواند(ص ۱۲۱)شلوم بن داود و ابوالفدا(ص۷۳) ابشولوم مینویسد.(۲)اصل:که در.
(۳)کوه سلیمان در حدود جنوب شرق افغانستان کنونی کاین است،و این کوه را مردم بومی(کسی غر)گویند،و یک قلعه بلند آن تخت سلیمان ۱۱۳۹۵ فت ارتفاع دارد و بالای این قله وادیهای پښتومخوا بنظر میآید،و این جا در عنعنات ملیه پښتون مقدس و مزار عامه است،و مردم گویند که تخت سلیمان به صخره های رأس قله آن کوه تصادم کرد،و شگاف صخرهء کوه پدیدار است.این کوه اجداد نسل پښتون می پندارند.
(۴)قرآن سباء۱۲(۵)بوادی جمع بادیه،قرآن:حتی اتواعلی و ادالنمل(سورهء سباء).
انبیاء طبقه(۱) (۴۰)
______________________________________________________________________
باز گذاشته بود،و ملک هند و زمین کابل به خدمت او مفوض گردانیده بود،و آن سفر از برای تنزه بود،و بلقیس که پادشاه یمن بود(۱)و ایمان آورده بود،در نکاح او آمده،و مهتر سلیمان را سیصد زن در نکاح بود،و هفتصد کنیزک سریت داشت.چون مهلت او به آخر رسید،در بیت المقدس آمد،و وضو ساخت،و در نماز بایستاد،و جان به حضرت رب العالمین فرستاد،و یکسال بایست،تا جن وانس را معلوم شد،که نقل کرده،و او را پسری بود رجعیم(۲)نام به تخت بنشست.و الله اعلم بخواتیم الاحوال و الاعمال،والحمد علی کل حال.