ابوالفوارس عبدالملک بن نوح
پس بکتوزون وفایق و طبقۀ حشم گرد آمدند، مر برادر ابوالحارث عبدالملک بن نوح را بنشاندند. و مال بیعت ازو بخواستند، بداد. و اندرین وقت امیر محمود رحمه الله بمرو آمد بکینه خواستن ابو الحارث تا حرب کند. رسولان در میان شدند و صلح کردند برآنکه : هرات و بلخ امیر محمود را باشد با همه اموال آن. و امیر محمود رحمه الله [214] دو هزار دینار صدقه داد و باز گشت برین صلح و شکر کرد، خدای را عزوجل که خونی نیفتاد.
پس اندر باز گشتن امیر محمود، غلامان ملک، بربنه میر محمود زدند، و آن بتعلیم و تضرب دارابن قابوس کردند. امیر سپه سالار نصر بن ناصر الدین که برادر امیر محمود رحمهم الله باز گشت (و) حرب کرد بکتوزون هزیمت شد. پس بکتوزون ببخارا رفت بحالی بد و فایق بمرد اندر شعبان سنه تسع و ثمانین و ثلثمائه و بکتوزون بماند با ندامت بسیار.
پس ابوالحسن ایلک بن نصر برادر خان بدر بخارا آمد، و بدل جز آن داشت که همی نموداز دوستداری عبدالملک بن نوح و فرزدان نوح از شر او همی ترسیدند، بامداد بسلام او شدند. ایشانرا فرود گرفتند. و اسیر کرد و بند کرد، و به اوز گند فرستاد و مالهای ایشان بر گرفت، و مدت ایشان بسر آمد و روزگار دولت ایشان بگذشت.
ایلک اندر بخارا شد روز دوشنبه دهم ما ذی القعده سنه تسع و ثمانین و ثلثمائهف و بسرای امارت فرود آمد. و ابو الفوارس عبدالملک پنهان شد، فرمود تا اورا طلب کردند و بیاورند. چادر اندر سر کشید و هم بر آن حال باز از بخارا اورا بر آوردند و پیش ایلک آوردند، بفرمود تا اورا بند نهادند و سوی اوزگند بردند، و آنجا اندر حبس ایلک فرمان یافت الله علی واجل.
چنین گوید: گرد آورنده این کتاب ک ابو سعید عبدالحیی بن الضحاک بن محمود گردیزی، که چون از اخبار و تواریخ [215] انبیا و ملوک و کلانیان و ملوک عجم و خلفاء اسلام و امرای خراسان بپرداختیم، آغاز کردیم بگفتن اخبار یمین الدوله رحمة الله علیه بر طریق ایجاز و اختصار، از آنچه از همه اخبار که خواندیم، هیچ چیزی را آنحال نبود که اخبار اورا، که آنچیز ها دیگر باتسماع شندیم و از کتب خواندیم، و شاید بود که مصنفان و وراویان اندران تصنیفها و اخبار کم و بیش آورده گفته اند از بهر تعجب سخن را و عزیز کردن کتاب را.
اما این اخبار بیشتر از وی آن بودست مه برأی العین خویش بدیدیم، که امیر محمود رحمه الله اندر هندوستان چه کردست، و به نیمروز بخراسان و بخوارزم و بعراق چگونه قلعها گشاده است؟ و بر چه جمله بیابانها و کوهها و راهها مخوف گذشته است؟ و حرب آن چگونه کرده است؟ و پادشاهان بزرگ را چگونه قهر کرده است ؟ که کسی آن ندیده است و نشنوده که چنین حرب و حیله نه کار آدمیان باشد.
و بخاصه اینچنین اتفاقی که مرین خداوند عالم ، سلطان معظم عز الدوله و زین المله سیف الله معزدین الله ابو منصور عبدالرشید بن یمین الدوله و امین المله ابی القاسم محمود بن ناصر الدین الدوله، اطل الله بقاؤه و ادام سلطانه و ثبت ملکه و کب اعداه، را اوفتاد که بی هیچ تکلیف پادشاهی بدست ا آمد. و چون قصد کرد در وقت به آرزو برسید بی هیچ مانعی و مهلتی. و این چندین هزار خلق، بی خون ریزش و بی طعمی و بی رنجی و بی روزگاری و بی حیلتی [416] وکیدی مطیع و منقاد او گشتند، که همیشه دولت او ثابت باد! وورایت او منصور باد! و دشمن او مقهور باد! و دوست او مسرور باد! و همه بلاها از ساحت او دوربار!
پس من از جمله اخبار دولت این خاندان را ادام الله ثباتها آنچه خوشتر و عجب تر بود التقاط کردم و اینجا بیاوردم، و هر چند که بتوانستم مختصر کردم (اگر) بشرح مشغول گشتمی بسیار آمدی. پس از آن اخبار انتخاب کردم و اینجا بیاوردم باذن الله تعالی .