حکما
از کتاب: دیوان علامه اقبال لاهوری
، قطعه
لاک:(۱)
ساغرش راسحرازباده ی خورشیدافروخت
ورنه درمحفل کل لاله تهی جام آمد
کانت:(۲)
فطرتش ذوق می آیینه فامی آورد
ازشبستان ازل کوکب جامی آورد
برگسن:
نه مئی ازازل اوردنه جامی آورد
لاله ازداغ جگر سوز دوامی آورد
شعرا
برونینک:(۳)
بی پشت بود باده ی سرجوش زندگی
آب از خضربگیرم ودر ساغر افکنم
بایرن:
ازمنت خضر نتوان کرد سینه داغ
آب ازجگر بگیرم ودرساغر افکنم
غالب:(۴)
«تا باده تلخ ترشودوسینه ریش تر
بگدازم آبگینه ودرساغر افکنم»
رومی:
آمیزشی کجا گهر پاک اوکجا
ازتاک باده گیرم ودرساغرافکنم