32

لویکان غزنه

از کتاب: تاریخ افغانستان بعد از اسلام ، فصل اول ، بخش اوضاع عمومی افغانستان
04 February 1967

 یکی از دودمانهای شاهان محلی افغانستان که از عصر کوشانیان بزرگ در اواسط قرن دوم مسیحی در تحت شهنشاهی بگ شاکانیشکای نامور برین سرزمین حکرمانی داشته اند دودمان  لویک (جمع لویکان) است : قدیمترین سندی که در بارۀ این دودمان داریم – همین کتبیۀ زبان تخاری (دری قدیم) مکشوف از آتشکدۀ نوشاد سرخ کوتل بغلان است که اینکه اصل ان در موزۀ کابل برسم الخط شکسته یونانی افتاده است.

این کتبیه تاریخی ۲۵ سطر در حدود ۱۶۰ کلمه و ۹۴۷ حرف دارد که درنیسان ماه (حمل) سال سی و یکم سلطنت کانیشکاه (حدود ۱۶۰ م) در عهد اخلافش هشت سال بعد از وفات کانشکانو نوشته شده و دران گوید که : 

«مهادژبگ لنگ (بغلان ) را شاه بزرگ کانیشکای نامور ساخت ولی چون آب ان خشک شده اتش مقدس معطل ماند و خدا پرستان نوشاد خوار شدند و بپراگندند تا که در سال سی و یکم سلطنت هنگام نیسان ماه نوکونزوک کنارنگ فراخدای (مقرر از طرف شهنشاه ) به بغلان امد – وی از طرف شاه فغفور لویک بوسرین شیزوگرگ شادروان , فریستار آب ( کاردار آب رسانی ) است –درینجا چاه کند و آب برآورد و انرا به تهداب سنگی قایم و خشت زیر کرد...»۲


چون درین جا مارا با مضامین دیگر کتبیه کاری نیست از تفصل ان میگذریم, اما نکتۀ در خور گفتن اینست که درین کتبیه نام خانوادگی لویک با ملای لویخ ضبط شده و درد دو نسخه دیگر همین کتبیه که از همان مخروبه سرخ کوتل بغلان از زیر زمین برپا پارچه های متعدد سنگی بر امد در یکی املای آن لوکس و در دگری الیکس است.

مستشرقین به اصلیت این نام خانوادگی متلفت نشده اند که در مأخذ دورۀ اسلامی لویک است و من شرح انرا با شباع در رسالۀ لویکان غزنه نوشته ام , که در سال (۱۳۴۱) ش در کابل طبع شده است.

لنگورت دیمیز سکه شناس و مورخ انگلیسی مینوسید: که در حدود ۲۶۰ ه حکمران محلی غزنه (شاه لاویک) بود ولی شخصیت وی بکلی مجهولست چون با هندوشاهان اتحاد بشاهی رسید که با لاویک و هندوشاه کابل متحد بود.۱

اما این لاویک بنظر نویسنده یک شخص نبود بلکه دودمان بزرگست که در غزنه و گردیزوا راضی مربوط و با کابلشاهان و رتبیلان زاول اتحاد و قرابتی داشتند و مورخان دورۀ اسلامی ایشانرا ذکر کرده اند. درزین الاحبار گردیزی.

ابوسعید عبدالحی بن ضحاک گردیزی(حدود ۴۴۰ ه) در شرح حال یعقوب لیث صفاری مینویسد:

«پس (یعقوب ) از سیستان به بست آمد و بست را 

بگرفت و از انجا به پنجوای و تگین آباد امد و بارتبیل

حرب کرد و حیله ساخت و رتبیل را بکشت و پنجوای بر 

خود بگرفت و از انجا بغزنین امد و زابلستان بگرفت,

و شارستان غزنین را بپا افگند و به گردیزامد و با 

۱-انسایلکوپیدیا آف اسلام طبع لیدن ۲/۱۵۴

ابو منصور الفح بن محمد بن خاقان که امیر گردیز بود حرب کرد و بسیار کشش کرد تا مردمان اندرمیان شدند و ابو منصور گروگان بداد وضمان کرد که هرسال ده هزار درم خراج بسیستان بفریستد وازآنجا بازگشت وسوی بلخ رفت وبامیان بگرفت اندر۲۵۶ه چنانچه بعد ازین روشن می آید این افلح امیرگردیز که مورخ همشهریش ازوذکر مختصر نموده یکی ازبقایای امرای دودمان لویک بود گردیزی علاوه برابومنصورافلح ازیکنفر دیگراین خاندان نیز نام برده است این شخص ابوسهل مرسل بن منصور افلح گردیزی نامداشت که ازرجال دوره سلطان محمود درگذشت وامیر مسعود پسرش به نشاپور آمد عهدولوای القادر بالله خلیفه بغداد راکه نشانه شناسایی رسمی سلطنت بود همین ابوسهل مرسل بن منصور بن افلح گردیزی آورد وامیر مسعود مرسل رانیکو گفت وامید های نیکو کرد ازین ذکر مورخ عصر غزنوی که خودش هم گردیزی است آشکار میگردد که بقایای این دودمان دردربار غزنویان نیز وجود داشته ورجال سیاست مدار معروفی بودند که امورسفارت ورسالت دربارها رابعهده داشته  اند.


در سیاست نامه :

سیاست نامه پاسیر الملوک بوعلی حسن طوسی مشهور ب خواجه نظام الملک و زیر معروف سلجوقیان (متوفی ۴۸۵ ه) که در سنه ۴۸۴ ه نوشته شده ۳در جائیکه جنگهای الپ تگین را با امیران  کابل و بامیان و غزنه آورده گوید:

«پس الپ تگین از خلم کوچ کرد, و بیامیان شده , و امیر بامیان با او مصاف کرد, و گرفتار شده و الپ تگین او را معذور داشت , و خلعت داد, و این امیر بامیان  آنست که اورا شیر باریک ۱ گفتندی. پس از آنجا بکابل رفت , و امیر کابل را نیز بشکست , و پسرش را بگرفت و پس بنواخت و پیش پدر فرستاد.           پس قصدغزنین کرد و پسر امیر کابل دامالویک بود. امیر غزنین بگریخت و به سرخس شد وچون الپ تگین بدر غزنین رسید, لویک بیرون آمد, و با او جنگ کرد دیگر باره پسر امیرکابل گرفتار امد و لویک بهزیمت شد و شهر را حصار گرفت , الپ تگین بردر شهر فرود آمد و حصار میداد چون مردمان شهر آن امن و عدل (الپ تگین) بدیدند, گفتند مارا پادشاهی باید که عادل باشد و ما از او بجان وزن و فرزند ایمن باشیم , خواه ترک باش خواه تاز یک و همان روز در شهر بکشادند, و پیش الپ تگین امدند. چون لویک چنان دید, در قلعه گریخت و بعد از بیست روز فرود امد و پیش الپ تگین رفت...»۲

ازین روایت سیاست نامه بخوبی روشن میشودع که لویک نام فردی نبود, بلکه دودمانی باین نام خوانده میشد, که با کابلشاهان پیوستگی و خویشی داشتند , زیرا اگر یکنفر بنام لویک بودی, که بره سرخس گریخت پس آن لویک که به قلعه رفتو جنگ کرد وبعد از بیست روز گرفتار شد که بود؟ 

این خاندان تا اواسط قرن چهارم هجری نیز در غزنه حکم میراند, و چون در سنه (۳۵۱ه) الپ تگین غزنه را از لویک آنجا بگرفت , یکسال  بعد در ۳۵۲ه بمرد، و پسرش اسحاق در غزنهبجایش نشست.

این امیر لویک از مردم بومی (شاید تازیک ) بود . ولی به قول سیر الملوک مردم غزنه جهت عدالت و ایمنی جان و مال خویش الپ تگین را به امارت برداشتند.



در طبقات ناصری :

منهاج سراج جوزجانی مورخ بصیر خراسان در (۶۵۸ ه) این موضوع را قدری روشن تر چنین مینویسد: 

«چون الپ تگین بعد از حوادث ایام بغزنین افتاد و ممالک زاولستان فتح کرد, و غزنین از دست امیر لاویک (انوک؟) بیرون کرند و الپ تگین بعد از هشت سال برحمت حق پیوست , پسر او بجای پدر بنشست و با لاویک مصاف کرد, و هزیمت افتاد, و به بخارا رفت, بخدمت منصور نوع. تا ایشان را مدد فرمود باز آمد و غزنین بگرفت و بعد از یکسال اسحاق در گذشت بلکاتگین ۱ را که مهتر ترکان بود با امارت بنشاندند و او مردی عادل و متقی بود از مبارزان  جهان ده سال در امارت بود و در گذشت و امیر سبکتگین  بخدمت او بود. و بعد از بلکاتگین امیر پری با امارت بنشست , و او مردی مفسد عظیم بود. جماعتی از غزنین بنزدیک ابوعلی لاویک چیزی نبشتند و اورا استدعا کردند , ابو علی لاویک پسر شاه کابل را بمدد آورد,چون در حد چره بهم رسیدند ع امیر سبکتگین با پانصد ترک برایشان حمله برد, و ایشان را بشکست و خلق بسیار را بکشت, و اسیر کرد و دو پیل بگرفت و بغزنین آورد»۲

از روی این سه سند تاریخی ظاهر است که فاصله بین لویک معاصر صفاریان تا لویک معاصر سبکتگین که در ۲۷ شعبان ۳۶۶ ه بر تخت غزنه نشست , زیاده از یک فرنست , پس محالست که این لویک یکنفر باشد.



تحلیل کلمۀ لویک

املای این نام دودمانی چنانکه دیدیم از عصر قبل از اسلام و دستخوش کاتبان بوده و در سه نسخه کتبیۀ نوشاد بغلان (حدود ۱۶۰ م) بسه املا نوشته شده و بعد از ان در دورۀ اسلامی نیز بصور مختلفه لاویک و لویک در نسخ خطی به نظر می آید که انوک طبقات ناصری و لویل ملک غزنی در نسخۀ خطی مجمع الانساب محمد بن  علی شبانگاره یی (۷۲۵ ه) صور محرف انند.

چنین به نظر می آید که کلمۀ لویک یا لاویک از لوی بمعنی عظیم یا سردار پشتو ساخته شده باشد و در آخر آن مطابق قوانین این زبان (ک) تجلیل الحاق شده ع که نظایر ان در پشتو و فارسی فراوانند و سوابق تاریخی دارد , ولی چون در اصل پشتو این کلمه در لهجات مختلف  تلفظ های متفاوت دارد لوی= لاوی= ل وی, بنابرین صورت مجلل ان هم لویخ- لاویک- لویک و غیره ضبط گردیده و گاهی به تحریف کاتبان بصور انوک یا لویل یا تولک و غیره هم در آمده است.

از یک حکایت کتاب کرامات سخی سرور کهدر مباحث آیند ازان سخن خواهم راند نیز همین ربشه کلمه لویک ثابت می آید که مانند کلمه خدای و خدو یک در مورد شاه یا حکمران یا سردار مستعمل بود و من تفصیل آنرا با اسناد تاریخی و لسانی در کتاب لویکان غزنه با اشباع داده ام به انجا رجوع شود.

حکایتی از لویکان

کتابی خطی فارسی مشتمل بر کرامات سلطان سخی سرور بن سید زین العابدین از سکنۀ حدود ملتان متوفی ۵۷۷ همدفون شاه کوت حدود دیرۀ غازی خان ۱ که در اواخر قرن ششم هجری تالیف شده باشد و نسخۀ ناقص خطی ان در دیرۀ اسماعیل خان بود , حکایتی مفید راجع به غزنه و چند نفر از افراد خانوادۀ لویکان داشت که از تاریخ غزنه ابو حامدالزاولی نقل شده است .

متن حکایت در اصل با کلمات ممسوخ نوشته شده که بمدد استاد تاریخی و لسانی انرا چنین خوانده ام:

«ابو حامد الزاولی راد تاریخ غزنه ۱ از حسن صغانی ۲ روایت است که در بلدۀ غزنه بر درب بامیان ۳مسجدیست عظیم که آنرا امزگت افلح لویک ۴خواندندی و این بتخانۀ عظیم بود که و جویر ۵ لویک بر خدمت رتبیل ۶ و کابل شاه کرده بود.۷ 

چون پسرش خاقان ۱به مسلمی آمد , صنم لویک ۲را نیارست شکستن . آنرا دران مزگت بزمین اندر کرد و بتابوت سیمنینه در نهاد.

کابلان شاه ۳خنچل ۴ این بیت فرستاد بلسان خلجیه ۵که لویک گفت ۶..... خانان (خاقان؟) بازبکیش هندوان شاه شد, و چون نبسۀ ۷او افلح بشاهی بنشست بتخانۀ لویک برکند و مزگت بکرد.

چنین روایت کنند چون سلطان سخی سرور باین مزگت شد , گفت بوی صنم شنوم . یک دیدو و کشف شدش . زمین بر کافت و صنم لویک بر کشید, در تابوت سمینه نهاده و آنرا «(بت) لویک درزمی گزن( زمین غزنه) مدفون گشت , ولویان ( سران) سرداری خود را باختند من کشه تر (لشکر) خود را بر می انگیزم تو از همراهی تازیان (عرب) باز گرد.»


بشکست و سیم را (به) بنای مسجد داد و بکرامت آن ولی الله بوی کفر و هندویی از شهر غزنه برخاست .» (ورق ۱۵) مطالب تاریخی که ازین حکایت بدست می آید , و با کتب دیگر و اسناد موثق کتبی مطابقت میرساند , صرف نظر از مراتب خرق عادت و کرامت ان مورد بحث ماست و نتایج تاریخی ان در روشنی کتب تاریخی دیگر قرار ذیل است:

۱/لویکان یک دودمان شاهی بودند که در زابلستان و غزنه و گردیز حکمرانی میکردند و از عصر کوشانیان و قرن دوم مسیحی سراغ انها بدست امده , که با کابلشاهان خویشاوندی داشته اند.

۲/زبان خلجی (غلجی) پشتورا می دانستند و یک بیت قدیم پشتو از ایشان باقی مانده و در نام فامیلی ایشان هم ریشه لوی (بزرگ و سردار) پشتو موجود است , و شاید با همین غلجیان وادیهای غزنه ربط و پیوستگی داشته اند, و سیستم لهجوی زبان این بیت بالهجۀ و ردگ غزنه ووزیر (وجیر) قرابتی دارد.

۳/این لویکان بت اسلاف خود را در معبد دروازۀ بامیان غزنه گذشته بودند اما بعد از هجوم تازیان (عرب) مانند دیگر مردم این سرزمین ظاهرا مسلمان شدند ولی بعد از ان ارتداد نمودند و درین وقت حکمران دودمان لویک خانان یا خاقان نا مداشت , که معاصر بود با خنچل کابلشاه حدود ۱۶۴ ه

۴/پیکارهای این مردم در غزنه و گردیز بالشکرفاتحان عرب و صفاریان وغزنویان قرنها دوام داشت , و بالاخر شاهی ایشان در ۳۶۵ ه بدست سبکتگین پدر سلطان محمود منحل شد. ولی بعد ازین در دربار غزنه بحیث رجال دولت باقی ماندند, و بامور سیاست و رسالت می پرداختند.


اکنون افراد دودمان لویک را که تا کنون از اسناد موجوده شناخته ایم ,ذیلا شرح میدهیم:


لویکان غزنه و گردیز 

۱/شیزو گرگ:  SHIZOGARG 

این شخصی پدر لویک بوسر است , که در نمرۀ دوم ذکر خواهد شد در کتبیۀ سرخ کوتل بغلان کلمۀ پنجا و هشتم سطر هشتم نام او بصورت اضافت بنوت بعد از نام پسرش امد و پس از نام وی (الوشال= ارواشاد= شادوران ) نوشته شده و ازین بر می آید, که در سال نوشه کتبه (حدود ۱۶۰ م۹ در گذشته بود بنابرین اوقات حیات اورا در حدود(۱۰۰م) تخمین باید کرد.۱


۲/لویک بوسر: LOIX BOCAR

این شخصی بموجب کتبیۀ بغلان (کلمات ۵۳ تا ۵۷) سطر هشتم شادی بک پوهر- ی – لویخ بوسر یعنی شاه فغفور (خداوند زاده) لویک بوسر نامدارد که یکنفر کاردار آب رسانی (فری استارآب) او بنام نو کر نزوک ی کرل رنگ ی فری خود یوگ (نوکونزوک  کنار نگ از طرف خداوند یعنی شهنشاه) در حدود ۱۶۰م به بغلان امده و در ان چاه پختۀ خشتی برای آب ساخت,و همین کتبیۀ سرخ کوتل بغلان را بزبان تخاری و رسم الخط یونانی نوشت.

در کتبیه دعائیه:فرویسپ- انومواد – برگان= همواره ناموباد! برای این بوسر بن شیزوگرگ امده , و ثابت است که ر حدود سال سی و یکم عهد کانیشکاه و ۱۶۰ م زندگی داشت و در تحت امر خود یا خودیوگ (=خدیو= شهنشاه) کوشانی بلقب شاه فغفور و نام دودمانی خود لویک حکم میراند۲ ولی معلوم نیست که پایتخت او کجا بود؟ ز برادر کتبیه گوید: نو کونزوک فری استار آب وی در نیسان ماه سال ۳۱ سلطنت به بغلان آمد, و ازین پدید می آید که مرکز شاهی غیر از بغلان در جای دیگری بود, که از روی اسناد دیگرباید غزنه یا گردیز باشد. در عصر قبل از اسلام تنها همین دو نفر لویک را از روی کتبیۀ بغلان می شناسیم, و در اخر همین کتبیه جائیکه امضاهای هیئت ترمیم نوشاد بغلان موجود است, با نام رئیس این هیئت که کاردار آب رسانی (فری استار آب) شاه لویک بوسر بود, یعنی کنارنگ نو کونزوک اسم فامیلی وی ماریگ هم آمده که همین نام در کتبیۀ خروشتی خوات وردگ مربوط سال ۵۱ سلطنت کانیشکاه حدود ۱۸۱ م نیز وجود است و ازین برمی آید که احاطۀ اقتدار شاه لویک و این خاندان کاردارن شاهی وی تا غزنه هم میرسید و در اعمار و ترمیم معابد دست داشتند ,که در عهد سلطنت هوویشکاه پسر کانیشکاه بعد از (۱۵۲م) زندگی میکردند.۱

 

در حکایت سلطان سخی سرور امده که مزگت درب بامیان شهر غزنه در دورۀ قبل زور د مسلمانان بتخانۀ عظیم بود, که آنرا وجویر لویک بر خدمت رتبیل و کابلشاه کرده بود.

این شخص را از دودمان لویک فقط بهمین سند می شناسم ولی ضبط نامش با کلمه هجویر نزدیکی میرساند که نویسندۀ کتاب کشف المحجوب وصوف  معروف علی بن عثمان هجویری غزنوی (متوفی حدود ۴۹۵ ه و مدفون لاهور) نیز بدین جای منسوبست و شهزاده دار اشکوه آنرا از محلات غزنه شمرده ۲ و منهاج سراج در موارد متعددۀ کتاب خویش و جیر= و جیرستان نوشته و منسوب انرا وجیری نگاشته که در عصر غوریان ولایت معروفی بود.۳

پس و جویر اقدم و هجویر ما بعد ووجیر دورۀ غوری همین و جرستان (بضمنۀ اول کنونی شمال غربی غزنیست که درین اواخر به املاهای اجرستان (بضمۀ اول ) وحتی حجرستان هم ضبط شده است .۴

اگر چه درین باره تاکنون سند قطعی در دست نیست که وجه تسمیۀ سرزمین و جیر چیست ؟ ولی تقارب نام وجویر=هجویر= و جیر این مطلب رامیرساند, که همین لویک بنام سرزمنی وجیر منسوب شده باشد, چنانچه این دأب تا عصر منهاج سراج (۶۵۸ه) هم رواج داشت , و در طبقات ناصری بسا از رجال دورۀ غوریان را منسوب بسر زمین حکمداری یا مولد و مسکن ایشان می یابیم بدون اینکه پای نسبت را در آخر نام بلاد الحاق کرده باشند , مانند ملک تاج الدین مکران , و ملک سیف الدین مسعود تمران ۱

و اگر این نام را از مقولۀ نسبت بمحل ندانیم تسمیۀ بنام مکان هم تا کنون در افغانستان همین سرزمین غزنه مروج است که بر مردمان , کابل و غزنی و مقر و ملتان نام میگذارند.

بهر صورت وجویریا هجویر با هجیر و هژیر فارسی بمعنی نیکو و نیکروی و هوشیا همریشه به نظر میآید, که در اوستاهو چتهره و در پهلوی هو چره بود۲ باری چون بموجب این حکایت لویک وجویر معاصر بارتبیل و کابلشاهان بود و پسرش چنانچه بیاید , در حدود(۱۶۴ ه) زندگی میکرد, بنابران زمان حیات وجویر را در حدو (۱۰۰ ه) تخمین کرده میتوانیم.


۴/لویک خانان یا خاقان:

این نام به ضبظ حکایت سخی سرورع خانان و به ضبط گردیزی در زبن الاخبار خاقان است ولی چون در بین مردم افغانستان نام خاقان مروج نیست و تسمیه به خاقان فراوان است و مخصوصا مردم ارگون و زاولستان و ملاخیل همین و جیرستان بدین نام فراوان تسمیه کنند , ممکن است کاتبان نسخ گردیزی آنرا به خاقان تبدیل کرده باشند چنانچه این نوع تصحیفات در اسمای رجال و بلاد در نسخ گردیزی و دیگر کتب خطی فراوان به نظر می آیند.

از روی این حکایت درمی یابیم که خانان یا خاقان پسرو و جویر نخستین بار ازین خاندان بدین اسلام در امد, و ظاهرا بتخانۀ دروازۀ بامیان شهر غزنه راب ببست و بت لویک یعنی مجسمۀ یکی از اجداد خویش را دران مدفون ساخت.

ولی خودش مانند مردم دیگر این سرزمین بعد از رفتن لشکر عرب بکیش قدیم خود بر گشت و این مسجد بعد بنام نواسۀ او مزگت افلح لویک که برمسلمانی باقی ماند شهرت یافت.

خانان یا خاقان به تصریح این حکایت معاصر بود با کابلان شاه خنچل و طوریکه احمد بن واضح یعقوبی (حدود۲۹۲ ه) می نویسد : المهدی خلیفۀ عباسی بغدا در سنه (۱۶۴ ه) سفرای خود را به برخی از شاهان اطراف ارسا داشت و ایشانرا به اطاغت خویش باز خواند که اکثر ایشان اطاعت ویرا پذیرفتند, و کی ازین شاهان کابلشاه بود که خنچل نامداشت.۱

موی حکایت سخی سرور حاکیست که درین وقت خانان یا خاقان به مسلمی را آمد و کابلان شاه خنچل یک بیت را بلسان خلجیه (پشتو ) از طرف لویک (لابد پدرش که نزد کابلشاه از حملۀ مسلمانان پناهنده شده باشد) به خانان فرستاد, و دران گفت که من لشکریان خود را بر می انگیزن تو از همراهی تازیان باز گرد! خانان که از ترس قدرت فاتحان تازی , ظاهرا بکیش اسلامی در امده و مجسمل لویک یکی از اسلاف خود را در زمین بتخانۀ درب بامیان غزنه دفن کرده هندوان شاه شد که مقصد از ان شاه ولایت گندهار او شرقی کابل باشد و دران وقت شاید کیش برهمنی و یایکی از فروع ادیان هندی را داشت.

از روی اسناد موجوده خانان یا خاقان نخستین شخصی است که در غزنه با پیشرفتهای فاتحان تازی مواجه امده و ظاهرا دین اسلام را پذیرفته و پس از ان باز بکیش اسلاف خود بر گشته است.

۵/محمد بن خانان (خاقان)

این شخص را تنها از روی ذکر گردیزی می شناسیم , که پسر خانان سابق الذکر است 

۱-تاریخ الیعقوبی ۳/۱۳۱ طبع نجف ۱۳۵۸ ش برای تجزیۀ نام و ریشه های ادبی  و فیلا لوژی ان روجوع کنید به لویکان غزنه ص ۶۷

وبقول گردیزی در عهد صفاریان امرای گردیزی بودند۱

چنین بنظر می آید که محمد از همین دودمان لویک مسلمان بوده و نام اسلامی محمد را داشته , و بعد از فتح مسلمانان در غزنه و حدود (۱۶۴ه) همین خانواده مرکز امارت خود را از غزنه بگردیز انتقال داده باشند.

در بارۀ محمد بن خانان معللومات مزیدی در دست نیست و فقط اوقات حکمرانی اورا در حدود (۲۰۰ه) تخمین میکنیم که بعد از پدرش امور حکمداری بکف گرفته باشد . 

نام وی بقول گردیزی افلح و بروایت حکایت سخی سرور (افلح ) است که کنیت وی ابو منصور و پسر محمد سابق الذکر است.

چنانچه در متن حکایت سخی سرور خواندید , چون نواسۀ خانان افلح بشاهی بنشست بتخانۀ لویک دروازۀ بامیان غزن را بر کند و مزت بکرد.

از نام عربی افلح و کنیت او ابومنصور نام پدرش محمد روشن می آید که اکنون افراد دودمان لویک آداب عربی غزنه را بر کند و مسجدی بجای ان ساخت, که بنامش مزگت افلح لویک شهرت داشت و این نخستین مسحد دورۀ اسلامی می باشد که در غزنه برجای بتکدۀ قدیم ساخته شد.

اگر چه گردیزی تصریحی باین مقصد ندارد که این ابو منصور را افلح از دودمان لویکان بود ولی حکایت سخی سرور پیوستگی اورا بدودمان مذکور میرساند. گردیزی در شرح حال یعقوب لیث گوید: که یعقوب بعد از فتح سیستان و تأسیس شاهی صفاریان در بست و پنجوای و تگین آباد (ولایت قندهار کنونی) رتبیل حکمران اینجارا بکشت و از انجا بغزنین آمد و زابلستان بگرفت و بگردیز آمد, و با ابومنصور افلح بن محمد بن خاقان که امیر گردیزی بود حرب کرد, و بسیار کشش

۱-زین الاخبار ص ۶

گرد, تا مردمان اندر میان شدند, ابو منصور گروگان بداد و ضمان کرد که هر سال ده هزار درم خراج به سیستان بفرستد۱

بدین نحو حکمرانی دودمان لویک تا خروج صفاریان و سنه (۲۵۶ ه) در گردیز دوام داشت و در همین سالست که گویا این حکمرانان محلی در تحت سلطۀ حکومت مرکزی یعقوب لیث و در بار سیستان در امدند و بلخ و کابل و بامیان هم در دست یعقوب امد و لویگ افلح خراج ده هزار درم را قبول کرد , و بعد ازو اخلاف وی به حکمرانی محلی گردیزی باقی ماندند و زمان زندگی افلح را تا حدود (۲۸۰ه) تخمین میکنیم.

از ملاحظۀ اوضاع روشن می آید: که دودمان لویک در عصر ورود فاتحان عرب در دو قرن اول اسلامی بعد از از مقابله های طولانی بدیانت اسلام در آمده اند, ولی هویت و موجودیت سیاسی و حکمداری خود را در غزنه و بعد از ان در گردیز محفوظ داشتند تا که در اواسط قرن سوم هجری یعقوب به توحید ادارۀ سیاسی مملکت نخستین بار موفق آمد و این خانواده نیز در داخل وحدت سیاسی کشور مقام حکمرانی خود را در گردیز حفظ کردند و یعقوب نیز ایشانرا به قبول تفوق سیاسی مرکز و دادن مالیات بر حال خود باقی گذاشت

۷/منصور بن افلح:

در بارۀ این شخص هیچگونه اطلاعی در دست نیست جز اینکه گردیزی پدرش افلح را به کنیت ابو منصور نامیده است و این ذکر گردیزی در موقعی است که شرح حال یعقوب لیث را می نویسد.۲

اما بعد ازین در ذکر احوال سلطان مسهود غزنوی گوید که در ۴۲۱ ه بعد از در گذشت سلطان محمود عهد ولوای خلافت ا بو سهل مرسل بن منصور بن افلح گردیزی آورد و ازین هم ثابت می آید که منصور بن افلح بود که زمان زندگانی اورا در حدود (۳۵۰ ه) تخمین کرده میتوانیم.


۸/ابوسهل مرسل بن منصور:

چنانچه گذشت مرسل از رجال معروف در بار غزنویان بود که وظایف سفارت و رسالت را داشت و بقول گردیزی بعد از اوردن عهد ولوای خلافت (یعنی علامۀ شناختن رسمی سلطنت مسعود از در بار خلافت بغداد) امیر مسعود مر مرسل را نیکوی گفت و امید ها ء نیکو کرد. و این حوادث در ۴۲۱ ه در نیشاپور قبل از رسیدن سلطان مسعود بهرات روی داده بود.

در بارۀ مرسل غیر ازین ذکر گردیزی چیز دیگری موجود نیست و در مکتب دیگر نام وی دیده نشده اما در جملۀ بندهای قدیم غزنه بفاصلۀ ۱۵ میل طرف جنوب شرقی آن (بند مرسل) تاکنون هم بدین نام موجود است, و احتمال قوی میرود که ازین بند منسوب بهمین مرسل لویکی گردیزی باشد که از اعظم رجال در بار محمود و مسعود بود و چون نام وی در حوادث ما بعد عصر مسعود نیامده ممکن است در حدود ۴۲۱ مرده باشد.


۹/سهل بن مرسل:

گردیزی کنیت مرسل سابق الذکر را ابوسهل می نویسد و معلوم است که سهل پسرمرسل در حدود ۴۵۰ ه زندگانی داشته باشد و جز این اطلاعی در بارۀ این شخص در دست نیست.


طوریکه در انتخابات مضامین طبقات ناصری و سیاست نامه گذشت , الپ تگین در ۳۵۱ ه غزنه را از یکنفر لویک بگرفت که سیاست نامه نام اورا نگفته و طبقات ناصری نیز فقط امیر لاویک می نویسد که احتمال دارد همان منصور بن افلح (نمبر ۷ ) سابق الذکر باشد.

اما منهاج سراج شرح جنگ ابو علی لویک ۲ که پسر شاه کابل را بمدد خود آورده بود.۳ در چرخ لوگر جنوبی کابل با امیر سبکتگین می نویسد که درین پیکار ابو علی شکست خورد و سبکتگین در ۲۷ شعبان ۳۶۶ ه بر تخت غزنه نشست ۱

معلوم نیست که این ابو علی یا ابو بکر با افلح و منصور و مرسل که از همین خاندن در همین عصر میزیستند چه نسبت و قرابتی داشت؟ اما ازینکه جماعتی از غزنین به نزدیک ابو علی  نامه ها می نوشتند و استعداد میکردند ووی هم لشکری و پیلهائی داشت و با خصم در می اویخت پدید می آید که مقام شاهی و ریاست دودمان لویکان را داشت.

چون درین وقت در بین لویکان بردأب  عرب تسمیه بنام پسران و کنیت رواج داشت احتمال میتوان داد که ابو علی یا ابوبکر  کنیت همان منصور باشد و شخصیت علیحده یی نباشد ولی این احتمال وقتی به یقین میرسد که درین باره سند دیگر بدست آید.