32

شیران بامیان

از کتاب: مقالات دری

این سلسله شاهان بگمان اغلب از بقایای عنصر کوشانی هفتلی اند که در بامیان حکمرانی داشتند، و بکیش بودایی بوده اند، که بعد از فتوحات عرب بدین اسلام در آمده اند.

کلمۀ شیر به یای مجهول در فارسی بمعنی حیوان مشهور درنده است و بناء بر ان مؤرخان عرب هنگامیکه ازین شاهان محلی افغانستان بحث میرانند همین معنی را از ان مراد گرفته اند و الیعقوبی مؤرخ  عرب گوید در بامیان مرد دهقانی حکم میراند که اورا  اسد  و در فارسی شیر گویند.(۱)

ولی قرار تحقیقات لسانی  جدید و نظر زبانشاسان عصر حاضر کلمه شیر و شار (که بعد ازین از آن بحث میرانیم) با شاه و شهر همریشه است که هاز کلمه قدیم آریایی کشتریه (طبقۀ نظامیان) ساخته شده و معنی آن همان شاه و حکمدار است . (۲) کریستن سین گوید: شهرگ و شیر مشتق است از اصل خشی یا خشترا یا خشتریا که در اوستا بمعنی شاه و امیر و مملکت بود. (۳)

تا جائی که معلومات داریم ذکر قدیمتر شیر بامیان در جغرافی موسی خورنی (متوفی ۴۸۷) آمده که تالیف ارمنی آنرا بعد از (۵۷۹م) میدانند. درین جغرافی قدیم در کوست خراسان شیری بامیکان مذکور است (۴) این نام در اوایل قرن اسلامی غیر از بامیان در سر زمینهای نزدیک و همجوار نیز دیده میشود چنانچه مولف تاریخ بخارا ابوبکر محمد بن جعفر نرشخی (۲۸۶-۳۴۸هت) در زمانهای قدیم بنای شهرستان بخارا از طرف شهزاده شیر کشور بن قرا جورین بیغو میداند (۵) و این دو کلمه شیر و کشور باز هم بهمان ریشه قدیم لغوی خود که ذکر یافت پیوستگی میر سانند و طوریکه بعد ازین می آید لقب شیر در خاندان صفاری سیستان هم دیده می شود .

در سال (۶۳۰م=۹ هـ) هنگامیکه زایر چینی هیون تسنگ به بامیان (فان-ین-نه) رسید مردم و عادات و رسوم و پول و زبان آنرا مانند تخارستان یافت که کیش بودایی مذهب صغیر داشتند و پادشاه اینجا بر این کیش سخت استوار بود و در مجلس کبیر دینی (موکشامها پر شاد) که بعد از هر پنج سال  راجع به دساتیر دین بودا انعقاد می یافت کلیه دارای خود و زنان و فرزندان و حتی خزانه دولتی را انفاق می نمود.(۶)


و شا- من- هویی- لی (شامن- هویی – لی) مرید هیون تستنگ که کتاب حیات اورا نوشته گوید که پادشاه بامیان هیون تسنگ را به قصر شاهی خویش دعوت کرد و مهمان نوازیها نمود(۷)

قراریکه موسیو گداروها کن می نویسد تا سال (۷۲۷م=۱۰۹هـ) که زایر چینی  هوی تچاو (هویی- تچیاو) از راه سی – یو (کابل) و ارفان ین (بامیان گردید در اینوقت یکنفر هو (تاجیک) درین شهر باستقلال حکم میراند و لشکریان پیاده و سوار قوی و فراوان داشت (۸) قراریکه باستانشناسان اظهار میکند در سنه (۱۹۳۰م) بر دیوار یکی از معابد دره ککرک بامیان تصویر پادشاهی پیدا شده که اکنون در موزه کابل است و همین تصویر با شکل پادشاهی که در اوراق بت ۵۳ متری بامیان نقش شده و لباس و تاج شاه دارد شباهت میرساند و مربوط بیک نفر از شیران بامیان میباشد که بر تاج خود سه هلال و سه کره دارد و موسیو ها کن سکه یی را از غزنی بدست آورد که دارای همین نوع تاج است و در نظر وی این سلسله شیران بامیان از قرن پنجم مسیحی در آنجا موجود بوده اند و اصطخری گوید که بامیان به اندازه نیمه بلخ است و این کشور به شیر بامیان نسبت داده میشود (۹)

الیعقوبی احمد ابن واضح متوفی بعد از ۲۹۲ هـ شیر را ملک بامیان می شمارد که خلیفه عباسی المهدی بسال ۱۶۴ هـ در جمله ملوک دیگر اورا باطاعت خویش خواسته و رسولی پیش وی فرستاده بود.(۱۰)

این خرداد به به الوالقاسم عبیدالله (حدود ۲۳۴هـ) نیز در ملوک خراسان و مشرق ملک بامیان را شیر گوید (۱۱) و ابوریحان البیرونی (متوفی ۴۴۰هـ) در جدول القاب ملوک شیر بامیان را می آورد. (۱۲)

و ابوالقاسم ان حوقل حدود ۳۶۵هـ گوید که مملکت بامیان به شیر بامیان منسوبیست (۱۳)

شعرای قدیم دری نیز این لقب شیر بامیان را می شناختند منو چهری گفت:

پیش از همه شاهانست در ماضی و مستقبل

بیش از همه شیرانست در شیری و در شاری 

(دیوان ۱۰۴)

ناصر خسرو قبادیانی (متوفی ۴۸۱هـ) بیتی دار دکه آنرا طابعان دیوان او مسخ کرده اند و من آنرا چنین میخوانم:

مر طغرل ترکمان و جغری را

با بخت نبود و با مهی کاری

استاده بد به بامیان شیری

بنشسته بعز در بشین شاری

که درین بیت آخیر به بامیان و در بشیر ؟کلمات به معنی را طبع کرده اند. (۱۴) ناصر خسرو بر تسلط سلاجقه فسوسها دارد که گوید قبل از ایشان در اینجا ملوک داخلی بوده اند در بامیان شیر استاده و در بشین (پایتخت غرجستان) شار بر تخت نشسته بود.

عبدالحی بن ضحاک گردیزی (حدود ۴۴۰هـ) در داستان بهرام گور در هند ذکری از شیرمه دارد که دختر خویش را به بهرام داده بود . (۱۵) و این شیرمه بکسرۀ میم بمعنی شیر بزرگ و کبیر  است. که مسعودی هم از و ذکری دارد و اورا از ملوک بامیام می شمارد. (۱۶) اما چنین به نظر می آید که شیرمه لقب اوست زیرا نامش در شاهنامه فردوسی و مجمل التواریخ و القصص شنگل و در غرر ملوک الفرس ثعالبی شنگلت است اما نام دخترش در مجمل سینوذ طبع شده که ظاهرا مصحف سپینود فردوسی است که گوید:

بدو داد شنگل سپینود را

چو سرو سهی شمع بی دود را (۱۷)

در مقابل صفت مه با شیر بامیان گاهی صفت باریک هم استعمال شده و ممکن است یکی از شاهان بامیان (شنگل) را که بزرگتر بود شیرمه گفتندی و دیگران را باریک خواندند یعنی کوچک و خر دکه برای این صفات درازمنه بعد مهین و کهین را می نوشتند چنانچه در تاریخنامه هرات سیفی هروی دیده می شود. در سیاست نامه یاسیر الملوک خواجه نظام الملک طوسی وزیر معروف سلجوقیان در داستان الپتگین گوید:

شهر بامیان در بین کوه ها واقعست و در آن مرد دهقانی حکم راند که اورا اسد  و بفارسی شیر گویند وی بر دست مزاحم  بن بسطام در ایام منصور مسلمان شد و مزاحم دخترش را برای پسر خود محمد بن مزاحم بزنی گرفت و هنگامیکه فضل بن یحیی (برمکی) به خراسان آمد پسر  شیر بامیان حسن را در غوروند (غوربند) دریافت و بعد از انکه برو غالب آمد اورا بر بامیان بازگذاشت و باسم جدش شیر بامیان نامید(۲۰)

باز همین الیعقوبی مینویسد:

فضل بن یحیی بن خالد بن برمک در عهد رشید در سال ۱۷۶ هـ بر خراسان والی شد وی ابراهیم بن جبریل را با لشکر زیاد بر کابل سوق داد و با او ملوک و دهاقین طخارستان را نیز فرستاد و درین ملوک حسن شیر بامیان نیز بود (۲۱).

ازین روایت یعقوبی دو نفر از شیران بامیان  را می شناسیم نخست شیر بامیان که در ایام منصور خلیفه عباسی (۱۳۶-۱۶۸هـ) بر دست مزاحم بن بسطام مسلمان شد دیگر حسین پسر او که در حدود (۱۷۶هـ) بعد از پدر زندگی داشت.

ازین اسناد تاریخی میدانیم که سلسله شیران بامیان با تسلط اسلاف سبکتگین در حدود (۳۴۷هـ) قطع شده باشد زیرا در حوادث ما بعد نامی و نشانی ازین شاهان نیست و چنانچه گذشت در سنه ۳۶۵ ابن حوقل بامیان را منسوب به شیر دانسته است ولی تصریح به وجود شیر در انجا ندارد.(۲۲)