32

مجغزیان

از کتاب: تاریخ گردیزی (زین الخبار) ، فصل باب هفدهم
25 January 1968

میان ولایت بلکارد ولایت اسکل که هم از بلکار است حد مجغزیان است، و این مجغزیان عیسی اند از ترکان و سالار آن با بیست هزار سوار، و این سالار راه کنده»خوانند و این نام ملک بزرگتر ایشان است، و آن سالار که شلغها خواند و اورا جله خوانند و مجغزیان آن کنند که جله فرمایدو ایشانرا صحرا است همه با گیاه و جای فراخ، وولایت ایشان صد فرسنگ اندر صد فرسنگ است، وولایت ایشان بدریا روم پیوسته است، که از رود جیحون برآن دریا افتد، و ایشان اندرمیان این جوی نیشنند و چون زمستان آید ، کسی که از جیحون دورتر شده باشد، بنزدی جیحون باز آید و زمستان آنجا باشد و ماهی گیرند و بدان معیشت کنند. و آن جیحون که بر چپ ایشانست بر جانب سقلاب قومی اندازروم همه ترسا اند و ایشان را نندر گویند و ایشان از مجغزیان بیشتر اند اما ضعیف تر باشند و این دو جیحون یکی را اتل و دیگری دوبا گویند.

و چنین گویند که عدد ایشان از روم بیش است، و ایشان امتی جداگانه اند، و بیشتر بازرگانی ایشان با عرب باشد. و آن رود که برراست مجغریانست به سقلاب شود و از آنجا بر دریای خزر افتد و آن رود ازین هر دو رود بزرگترست. و ولایت مجغزیان همه درختان است و آب گیر است و زمین او نمناک و ایشان همه بر سقلاب غلبه کنند و پیوسته سقلابیان را مرنات فرمایند. و ایشان را چون اسیر خویش دارند. و مجغزیان آتش پرستند و بغزوه سقلاب  و روس روند و از آنجا برده آرند و بروم برند و بفروشند. و این مغجزیان آدم های  نیکودیدار باشند و با منظر، و جامه های ایشان دیبا باشد، و سلاحهای ایشان سیمین اندود و دراندود باشند. و پیوسته بغارت سقلابیان روند.  از مجغزیان تا سقلاب ده روزه راهست باغبار سقلاب شهریست آنراونتیت خوانند و ایشان را رسمیست اندر زن خواستن : که چون زن بخواهند کابین برند بر مقدار زن و تونگری او از ستورکم و بیش به آن و چون به کابین بریدن بنشینند پدر دختر پدر داماد را بخانۀ خویش برد، و هر چۀ اورا باشد از سمور وقاقم و سنجاب و دله  و شکم روباه با ابرهاء دیبا، همه پوستها گرد کند مقدار ده پوستین و اندر بساطی پیچیده و بر اسب پدر داماد بندد، و اورا سوی خانۀ او گسیل کند و هر چه از جهت کابین دختر باید که پذیرفته باشند از ستور و صامت و کالا، همه بدو بفرستد. آن وقت زن بخانه آرند.