حکایت ۳۷
رابعه را بخواب دیدند، از و پرسیدند که فرشتگان آمدند رسولان حق . از تو سوال کردند؟ گفت : بلی ! گفتند تو چه جواب دادی؟ گفت: گفتم ایشانرا این سوال از و کنید که رابعه ترا که باشد؟ کار بدعوی بنده راست نشود ، همه عالم ، در وی دعوی میکنند ، تا او کیرا قبول کند، کار قبول او دارد، نه دعوي بنده . این جان حجابست میان دوستان . مرگ را بفرستاد ، تا این حجاب بردارد ، تا دوست بدوست رسد بی حجاب . مرگ دیگرست و حجاب برداشتن دیگر . دوستان وی نمیرند، آنکه می بمیرد ، بسر زندگانی رسد. دوستانرا از سرای بسرای نقل کنند . مرگ دوست ، مرگ بنیت، و مرگ صفت . مرگ بنیت ، تبع مرگ صفتست . قال الله تعالى : اموات غير أحياء .
گفت : بیگانگان مردگانند بحكم عدم هدی . زندگی زندگی دلست ، و مرگ، مرگ دل . بیگانگان مرده دلانند ، زندگان بنفس اند ، متحرک اند بحكم جان . همچون بهایم، زندگانند بحکم راندن شهوت . هر کرا دل زنده بود ، بنيت وى تبع دل وى بود . دل زنده ، بنیت را در حمایت خود بدارد، و هر كرا دل مرده بود و نفس زنده دل بود ، مرده تبع زنده بود. مرده تبع زنده نه زنده تبع مرده . چون دل زنده شود ، نفس بمیرد. از دو همواره یکی زنده بود و یکی مرده زنده آن بود که کار زندگان کند .
آدمی را دو جانست : یکی جان بهیمی که بدان جان شهوت راند ، برود و نجسپد و بخیزد و جنگ و صلح کند. هر که بجان بشریت زید و بجان بهیمی، راهگذر جان وی برويت ملک بود. و هر كه بجان خلعت زنده بود، او را بدست ملک الموت ندهند.