32

ساکه ها و پارتها و پهلواها

از کتاب: تاریخ مختصر افغانستان (جلد ۱) ، فصل نخست ، بخش افغانستان تاریخی قبل از اسلام
23 August 1967

در کتیبه های شاهان هخامنشی دیده شد،  که قبایل ساکه در ماورای آمو از حدود پامیر بنامهای فراورندۀ  هومه یا ساکه های تیز خود در تحت اداره این شاهان میزیستند،  و از راه پارت (خراسان) به سرزمین زرنگه =درنگیانه گذشته و نام خود را به سکستان =سیستان داده بودند.  و هم در صفحات شمال هندوکش و باختر میزیستند که ازین سرزمین به شرق و غرب پراگنده شده و وقایع ایشان جزو تاریخ آریانه بشمار میرود. 

موسیوهاکن در کتاب نتیجه حفریات ده سالۀ فرانسه در افغانستان گوید:  "ساکه های بادیه نشین پیش از مهاجرت عمومی خود در باختر نزد یونانیان آمده و به قسم سرباز نوکر میشدند،  و برخی از سرداران ایشان به مقامات بلند ملکی و عسکری رسیده بودند.  که از آنجمله هرایوس HERAIUS به تقلید شاهان آخرین یونان و باختری سکه زده، و این سکۀ او راهاکن در تاشقرغان یافته بود.  این قبایل از باختر به وادی هریرودو از آنجا به وادیهای هلمند و ارغنداب سرازیر شده و به تشکیل سلطنت پرداخته اند. که سرحد کشور ایشان شرقاً تا وادی سند و ماوراء بولان هم رسیده،  و آنرا کی-پن KI--PANگفته اند.  و ازین قبایل ساکه که در وادی ارغنداب و سند سفلی بوده اند. مردی بنام مایوس MAYOS در حدود ٧٢ق،م بعنوان (بازیلیوز بازیلیون  میگالیوس مایوس) یعنی (شاهنشاه بزرگ مایوس) سکه زده و حدود کشور خود را تا تکسیلا رسانیده است، چنانچه یک کتیبۀ او بر قاب مسی در تکسیلا کشف شده که تاریخ (٧٨ق،م) دارد،  و معلوم است که نفوذ شاهان یونانی پنجاب شرقی بدست مایوس قطع گردیده،  و هفت نوع مسکوکاتش بخطوط یونانی و خروشتهی کشف شده است.  


بعد از مایوس نام دو نفر اخلاف او هم از روی مسکوکات شناخته شده که یکی ازیس AZES (حدود ۵۰ق،م)  است و دیگر ازیلیسیس AZILISES باشد که معاصر همدیگر بودند،  و بر سکه هردو عنوانهای شاهنشاه کبیر به خط یونانی ثبت است،  سکه هائی هم دیده شده که نام هر دو پادشاه یکی یونانی و دیگری خروشتهی نوشته اند (عکس نمبر ٢۶دیده شود) .

هنگامیکه این قبایل کوچی صحرا نشین گردنده در صفحات باختر و جنوب مجرای اموبا پکهت =پښت و پښتونها آمیختند.  نام ساکه در این قبایل باقی ماند،  چنانچه قبیله  پښتون سهاک در زابل و کابل و ساکزی (سگزی) در وادی هلمند تا اکنون حامل این نامند.  و قبایل دیگر ایشان در خراسان از وادی هریرود تا سواحل بحیرۀ خزر بنام پارت ساکن شدند.  که آن سرزمین بنام ایشان نامیده شد و چون ایشان از مسکن اصلی خود باختر به وادی هریرود تا سرزمین دامغان (یک قسمت خراسان) رفته بودند، بنابرین بقول ژوستن بنام پارت مشهور شدند و معنی آن به زبان سکائی تبعید شده باشد.  که از باختر هجرت نموده اند.  سراولف کروافغان شناس انگلیسی در نام های ساکه های حکمران کندهاره شباهت فراوان را با پښتو یافته و می نوسید که این نامهای حکمرانان ساکه به پښتو نزدیکند:  سپاله که دمه SPALAG-DAMA (سپاله =سپاه) +(گه علامت تصغیر تجلیل) +(دمه =جلال) که جمعا سپاهی مجلل باشد. 

نام دیگر سپاله هوره SPALA-HURA است: (سپاله =سپاه +هوره =اوریاهور) بمعنی سپاهی آتش یا آفتاب یا سپاهی روشنی. همچنین نام چستنه CHASTANA همین څښتن پښتو بمعنی مالک و خداوند است. و اگر ماپارت =پارثهوه را بقول ژوستن تبعید شده و مهجور بدانیم، شکل کنونی آن در پښتو پردی PRADIA باشد یعنی یعنی بیگانه و هجرت کننده. چنین بنظر می آید که مهاجرت های نخستین قبایل ساکه به سرزمین سیستان بسیار قبل ازین عصر ها روی داده و بقول موسیوفوشه کوروش بزرگ (حدود ۵۴۰ ق،م) در حین فتح سیستان این ساکه ها را بپاس خدمات ایشان "نیکو کردار "نامیده (در یونانی ایویرگت EVERGETES و همین مردم در حدود ٣٣۰ق،م همدرین سرزمین ساکن بودند،  که اسکندر هم با ایشان نرمی و نوازش کرده بود (رجوع به کتاب تمدن ایرانی) 


در حدود ٢۵۰ق،م ارساس =ارشک =اشک بلخی با برادرش تیرداد (پسران فری یاپت) بطرف غرب رفته و حکمران یونانی پارت فیریکلیس را کشت و اساس سلطنت اشکانی را گذاشت،  و به دو زبان یونانی و خروشتهی سکه زد.  و خود را بازیلیوز بازیلیون (شهنشاه) خواند که خروج وی در حدود ٢۴٩ ق،م و پایتخت او در حوالی دامغان کنونی بود،  و سلسلۀ شاهان اشکانی باو منسوب اند و او به قول سترابو بعد از دو سال جنگهای داخلی ازدست نیزه دارش زخمی برداشت، و بر اثر آن در سال ٢۴٧ ق،م در گذشت، و پسرش تیرداد بعنوان اشک دوم در ٢۴٨ق،م بر تخت نشست که پادشاهی مدبر و قوی بود.  و تا بابل فتح کرد و شرقاً هم تا حدود باختر رسید،  ولی پادشاه یونانی باختر دیودوتوس دوم در مقابل دولت سیلیوکی صلح و اتحاد کرد،  وی در سن پیری درگذشت که سلطنتش از ٢۴٨تا ٢۱۴ ق،م بود. 

شاهان معروف دیگر اشکانی ازین قرار اند: 

٣-ارتبان اردوان (٢۱۴ تا ۱٩۶ق،م) پسر تیرداد که در عصر اوانتیوکوس سوم بر پارت حمله کرده و به باختر گذشته بود. 

۴-فری یاپت پسر اردوان (۱٩۶ تا ۱٨۱ق،م) 

۵-فرهاد اول پسر فری تایپ (۱٨۱- ۱٧۴ق،م) معاصر دیمتریوس باختری. 

۶-مهر داد برادر فرهاد اول  (۱٧۴-۱٣۶ق، م  پادشاه بزرگ و عاقل بود که ولایات غربی یونانیان باختری و مرو را گرفت و اراکوزی و کابل و سند را هم تسخیر نمود و سرحد کشور پارت را تا دریای سند رسانید. ولی با وجود این حکومت او مشروط بود،  دو مجلس شورا داشت که برای ایشان کار میکرد.

٧-فرهاد دوم پسر مهرداد( ٣۱۶- ۱٢٧ق،م) او قبایل ساکه را بمدد طلبید تا در جنگ با دولت یونانی انتیوکوس با او معاونت کنند ولی ساکه به ها دست بغارت بردند،  و فرهاد با ایشان جنگید تا که فرهاد کشته شد و پارتها شکست خوردند. 

٨-ارتبان (اردوان دوم) (۱٢٧- ۱٢۴ق،م) او عم فرهاد دوم و پسر فری یاپت بود، که بعد از مرگ فرهاد دوم بر تخت پارت نشست، او با مردم تخاری که جزو باختر بودند در آویخت و در جنگی زخمی را ببازو برداشت که ازان بمرد،  و پارتیان عقب نشستند، و در همین اوقاتست که ساکه ها در نگیانه (سیستان) را گرفته و آنرا بنام خود سکستان (=سجستان معرب) خواندند و حتی بعد از تصرف کابل بطرف هند هم گذشته و دولت هند و ساکه یا هندوسیتهین را در آنجا تشکیل داده اند.  همچنین یک عدۀ قبایل سپید پوست آریائی صحرا گرد (هون) از طرف شمال هجوم آورده و در حدود (۱٢٧ق،م) باختر و تخار را گرفته اند، و یونانیان آنجا را بطرف جنوب شرق بوادی کابل و سند عقب رانده اند، و تمام این قبایل بادیه نشین ساکه، تخار، هون از مردم آریایی شمالی اند. که از عرق زرد پوست نبودند، بلکه زبان- قیادت- چهرۀ ایشان تماماً آریایی است که آثار مکشوفۀ تورفان این مطلب را روشن میسازد. 

٩-مهرداد دوم پسر ارتبان (۱٢۴-٧۶ق،م)  پادشاه بزرگ بود که در مدت ۴٨ سال سلطنت خود برساکه ها و دیگر قبایل سرکش غالب آمد و قسمتی از باختر و سیستان را بگرفت و سرحد سلطنت خود را تا کوه های همالیه رسانید. 

اما مهر داد بزرگ پایتخت دولت پارت را از خراسان به کنار دجله انتقال داد، و با ارمنستان و دولت روم به جنگها مشغول اند، و بنابرین بعد ازین، وقایع دولت پارت به آریانه تعلق ندارد، و جزو تاریخ مانیست و از سلسلۀ اشکانیان تا اوایل قرن پنجم میلادی در ایران و ارمنستان و قسمت های مختلف آسیای غربی شاهان زیادی به سلطنت رسیده اند، ولی با سرزمین و مردم کشور ما تعلقی نداشته اند، الااینکه چون اشک چهاردهم (فرهاد چهارم) در سنه ٣٣ق،م بنای ظلم و تعدی را گذاشت و مردم بروشوریدند، وی بطرف شرق گریخت و نزد ساکه ها آمد که در باختر و سیستان و رخج و غیره ساکن شده بودند، و ازینجا واپس بمملکت خود رفت. 

دیگر از شاخه های مخلوط ساکها و پارتها که در افغانستان جنوبی و هند غربی به تشکیل سلطنت پرداختند پرتهوا =پهلوا اند، که مرکز پیدایش نخستین اداره و تشکیلات سیاسی ایشان سرزمین سکستان و اراکوزی یعنی وادی هلمند و ازغندابست، و سلطۀ ایشان در قرن اول میلادی تا تکسیلا میرسید،  و هنگامیکه اپولونیوس APOLLONIOS در سنه ۴٣-۴۴ م به دیدن تکسیلا آمد، در آنجا پادشاه ٢۱ساله بنام فراوتیس PHRAOTES  (فرهاد حکم میراند که ازین مردم بود. 

اما موسس سلسلۀ شاهان مستقل سیستان و اراکوزی پهلوا شخصی است که ونونیس VONONES نامداشت و در مسکوکات بعنوان شهنشاه بزرگ یاد شده و اودر حدود ۱٢۰ق،م  به تاسیس سلطنت پرداخته و مسکوکاتش به خط یونانی و خروشتهی است،  و چون بر بعضی مسکوکات خویش اسمای خویشاوندان و تابعین اوسپه له هوره SPALAHORA (برادر) و سپه له گادمه SPALAGAMA  پسر برادرش، و همچنین برادرش سپه لی ریزا SPALIRISA نیز نوشته شده پس توان گفت که این افراد دودمان ساکه پهلوا در عصری نزدیک یکدیگر درین سرزمین بالاشتراک حکم رانده اند،  و این خویشاوندان و نونیس در نقاط مختلف مملکت در حدود ۱۱۰ق،م نایب السلطنۀ او بوده اند.   (عکس ٢٧)

پادشاه بزرگ دیگر این سلسله گندوفاریس GANDOPHARES یا اندوفیریس است (۱٩-۴٨م)وی در مسکوکات شهنشاه- نجات دهنده- مغلوب نشدنی- متدین معرفی شده و در کتیبه های تخت بایی شمال شرقی پشاور (۱۰٣م)گودوهره GUDUVHARA  را عبارت ازین شاه شمرده اند. که از سیستان تا سند و پنجاب اقتدار داشته و برخی از مورخان نام قندهار کنونی را گندوفارو منسوب با او دانسته اند،  که درین نام کلمۀ "فر"تاریخی بمعنی شکوه و جلال دخیل بوده و معنی آن "بدست آورندۀ جلال "باشد. و اگر ما این نام را به پښتو برگردانیم "گونده فر"معنی جلال اساسی را میدهد.  و ما می بینیم که بر مسکوکات شاهان کوشانی آریانه کلمه "فر"را هم نوشته اند. 

مولف تاریخ سیاسی هند قدیم از روی کتیبۀ تخت بایی سنه ۴٧ م را عصر شاهی گندوفاریس تعیین کرده و گوید که این سنه با روایاتمسیحی هم مطابقت دارد،  و بموجب آن همین پادشاه دیانت مزدی (رزدشتی) داشت،  ولی سنت توماس شاگرد حضرت مسیح،  و مبلغ دین او در هند بدربارش فرستاده شد و شاه دین مسیح را پذیرفت که در روایات مسیحی بنام گندوفوروس ضبط است.  و بنابرین او در برخی مسکوکات،  بانام خود صفت دیوه روته DEVA-VARATA یعنی دین دار را هم نوشته است.  

در تاریخ سیاسی هند قدیم می نویسد: که با گندوفاریس هم برخی از خویشاوندانش در حکمرانی شرکت داشتند. که از آنجمله برادرزاده اش ابداگاسیس ABDAGASES  در جنوب افغانستان و جنرالهایش اسپاورمن HSPAVARMAN  وسسه (چچ) و حکمرانانش سپیدنه SPEDANA وسته وسترهSATAVASTRA در تکسیلا باشند. 

پس از مرگ گندوفاریس مملکت وسیع او بین جانشینانش به حصص کوچک تقسیم شد (حدود ۵۰م) که از آنجمله سنه باریس  SANABARES در سیستان و پاکوریس PAKORES  وسسه در کندهاره و پنجاب غربی حکم رانده، و مسکوکات ایشان برسم الخط یونانی و خروشتهی از تکسیلا بدست آمده است، و یکی از همین شهزادگان پهلوا اورتاگنس هم از روی مسکوکات شناخته شد، که او را همان گودا- کاد برادر گندوفاریس دانسته اند.  که در نیمه دوم قرن نخستین میلادی حکمرانی داشت و در کتیبه های خروشتهی چارسده نامش "گادسا" است که برخی این نام را اسم قبیله گندوفاریس هم گفته اند و درین صورت نام قبیله گدون پښتون های دامنهای مهابن را بیاد میدهد . که در شمال سرزمین چچ (همان سسه) واقعست و مؤرخان عرب این نام را به (صصه)  معرب کرده بودند.  (رجوع به عکس نمبر ٢٨)