نامۀ شاه زمان بنام شاه عالم پادشاه هند
در سنه ۱۲۱۱ هـ که شاه زمان از کابل به فتح هند حرکت کرد و به حسن ابدال رسید، طوریکه درین کتاب شرح داده شده از طرف دولت بریتانیه بدربار قاجاریه ایران توطیه بعمل آمد، تا از آنجا شهزاده محمود برادر شاه زمان را بر خلافِ وی بر هرات سوق کردند، چون اطلاع اختلال محمود در هرات گشته شاه زمان در حسن ابدال رسید، از فتح هند بر بسمع بسرعت تمام از پشاور و کابل و کندهار گذشته به هرات برای مقابلۀ برادرش محمود رفت. درین وقت مؤلف تاریخ حسین شاهی امام الدین مینویسد:
" از باعثِ فساد سلطان محمود، تدابیر این مهم (هند) چندی مهمل ماند، و حضرت خود بدولت داخل بلده کابل شدند. درین ولا نامه و صحیفۀ گرامی حضرت شاه عالم عالی گهر گورگان پادشاه هندوستان معه میرزا غلام محمد خان به حضور مقدس رسید، به منشیان حکم شد، که جواب ،نامه به آئینی که شایستۀ دودمان ثریا مکان بوده باشد، به قلم آرند. منشیانِ بلاغت نشانِ فصاحت بیان جواب آن بعبارتِ بلیغ و الفاظ فصیح نوشته، مصحوب خان مذکور، به حضور پادشاه ممدوح روانه نمودند، آن این است: "
نامۀ حضرت شاه زمان به پادشاه والاجاه هندوستان
جواهر ستایشِ بیکران و نقودِ نیایش بی پایان نثار جناب وهابی تواند بود، که به آبِ روان حکم جاری (و) رياحين غرابت آئین و اصناف گلهای رنگین ازهار بساتین را از زمینِ عدم صرفِ و نیستی بحت1 بجلوه گاه شهود آورده شگفانید، و باغِ وسيع الفضايِ امکان را رونق و بها کرامت فرموده به قلمِ قدرتِ بالغۀ و خامه ،صنعت صورِ بدیع که یک قلم از آن فصل شاد بهار (و) موسم تموز و ایار است بر صفحۀ هستی نقش نموده . گوهر شب چراغ ثوابت و سیاره2 از بحر ذخار حکمت، بغواصی قدرت بر آورده چراغ راهِ سالکانِ خداجوی گردانید و ندایِ هر یک از پسته لبان منهل عذب ساخت از چاشنی معرفت انگشت شهدی چشانید (کذا؟).
وصلوة بی منتها بر سرور انبیا و سيد اصفیا، شفيع يوم الجزاء محمد مصطفى صلى الله علیه و آله و اصحابه اجمعین الی یوم الدین باد.
بعد از حمدِ جنابِ کبریاء و بسطِ بساطِ نعتِ خاتم الا نبیاء بر مرآتِ ضمیر اشراق تنویر عالیحضرت قدر قدرت گردون قطب كيوان رفعت و مشتری سعادت به هرام صولت خورشید درایت ناهید3 به هجت عطارد فطنت قمر طلعت جمشید جاه کسری دستگاه خدیو ذیجاه شاه عالم پادشاه خلد الله ملکه و سلطانه مستطیع و مرتسم میگرداند: انیقه نمیقه مودت طراز و وثیقه یک جهتی اتحاد و یگانگی آغاز، که رقم زده کلکِ منشیانِ بلاغت نشان شده بود، در هنگامیکه شاید روزگار، از غازه عدالت گستریِ ما چهره گلگون ساخته و ساقی دوران در بزم ایام، کاس مرام ما، در گردش انداخته، به صحابت عالیجاه رفیع جایگاه خانه زادِ ،قدیم میرزا غلام محمد خان بعز، بارگاه دولت دوران عدت، موصول بزم اتحاد گردیده، رایحه را که از درون شمیم موالات به مشام ما میرسید دماغِ یک جهتی را عطر آگین گردانید.
از آغاز ابتسام بهارِدولت و عنفوانِ زینت افزائی و ساده لازم السعادت خلافت اشتیاق احراز ملاقاتِ اعزاز طراز و آرزوی دیدار فرخنده آثار که مثمر امنیت بلاد و واسطه رفاهیت عباد است، مرکوزِ خاطرِ خورشید ضیا، و طراوت و نضارتِ ریاض دلکشایِ هندوستان مکنون و مرغوبِ ضمیر سپهر اعتلا. از وفور اشتیاق که محرک سلسله محبت و وفاق است، رياض همیشه بهار هندوستان که از صرصر انقلاب روزگار و نیرنگی زمانه متغیر الآثار افسرده (و از) سردی باد سموم پژمرده گردیده ازین رهگذر در ضمیر انور خار خار خلجان!
چون حکمت ایزدی در هر ،زمان رنگی تازه بر روی کار میآرد، و از حرکات و سکنات ثوابت و سیار نهان و آشکار که پس از خزان موسمِ شادی بهار دل افروز جلوۀ ظهور نماید، و از هارشگفتگی و اثمار فرخندگی بیار آید، چون سلطانی دار الملک ایجاد و تکوین و شهریار عرصۀ فسيح الفضاي شهور و سنین پیوسته به سپاهِ آسمان، و جنود مسعودِ نهانی، مظاهرت و معاضدت این دولت ابد مدت میفرمایند لهذا از بدو جلوس براورنگ خلافت و آغاز سلطنتِ کبری، که حدیقه همیشه بهار این دولت دوران مدت به آب تیغ درخشان با طراوت و اکثر اوقات آغاز توجهات، قبل از شگفتن ازهار اعلام نصرت فرجام به بار آمده عمداً فروغِ مهماتِ آن دیار و رونقِ کارِ این سلطنت پایدار مرغوب ضمیر معلی، بل مكنونِ دلِ صفا منزل است که گلستانِ خلد نشان را پیوسته از صفیر عندلیبِ شوق پر ،صوت و از آواز مرغان4 (پر آوا) اولی از خاشاک و خسِ ناخواهان خفاش طینت پاک و مصفّی سازیم. لهذا باين عزم بالجزم و مساعدت وقتِ حزم در هر سال رایاتِ جهان کشا، و الویه گیتی آراء5 بطرف آن دیار در حر رکت ،آمده و با سپاه ستاره عدد پیشا پیش اعلام نصرت فرجام روا(آن) سمت گردیده از انجا که در حصول امر خیر و شر از موانع6 و عوارض دنیوی نامحصور است. ابلیس سیرتان سفالت
خدیعت، مصدرِ حرکاتِ ناهنجار شده7 طالب مطالب دور از کار گردیده. چون عالم عالم تائیداتِ شهریار کافۀ جمهور بدور8 سنین و شهور، بدوامِ اوقات ما متصاعد و مساعد این دولت ابد مدت است، هر کس که از تیره ،روزان ارادهٔ اطفای شمع ابد فروغ نمود پروانه وار از خرمنِ هستی و آتش نیستی سوخته ، بهمان زندگی اشرار خصومت شعار مانند چنار9 شرار از مکنونات خاطرِ خود افروخته خود به آتش سوختند. و هر وقت و در هر سفر فتح و ظفر نصیب ،اولیایِ دولت قاهره گردید.
گرفته به اقبال شاه زمان زمین را سپه آسمان راستان
نه آن لشکرِ نیزه و تیر بود جهان نیستانی پر از شیر بود
درینوقت سعادت رخت، که از ضلعِ اطراف و اکناف اطمینان کامل حاصل، انتهاضِ الوئيه عاليه، بصوبِ هندوستان مینوشان قرار یافت و افواج دریا موج اژدها صولت هژبر سطوت مانند پیلِ دمان و شیر ژیان، از گذر اتک عبور و مرور نموده و سوادِ حسن ابدال مضرب خیام جاه و جلال و مخیم سرادقات اقبال گردیده. درین اثناء موسم گرما در رسید شدت هوا موجب توقف عزایم بلند گشت ازین ره گذر عنانِ العطاف به مستقِر دولت عالم مصاف، اتفاق افتاد. انشاء الله تعالی، اول تیر ماه نهضت اعلام ظفر فرجام آن طرف قرين الشرف مصمم و به سرعت تمام نیز وارد هندوستان و به مقتضای عدم مغایرت و مزید استحکام یگانگیت خاطر ضیا گستر شده، دریافتِ چگونگی ذاتِ مرضية الحسنات، فوق الغایت است.
بناء عليه عالیجاه رفیع جایگاه میرزا غلام محمد خان را که مایل امانت داری مکنون10 اسرار و رموز استار، و به حلیه کیاست و فراست متحلی است به جهتِ اعلام چگونگی مزاج وهاج مبارک، روانۀ بزم والا نموده شد. عجالة الوقت شرفیاب حضور شده، مقدماتِ مکنونه را که تبلیغ آن مامور است به مسامع اطلاع و آگاهی خواهد رسانید.
آن همه قرین مصلحت نموده هر گونه مطلبی که مکنون و مرغوبِ خاطرِ قدسی مآثر بوده باشد، بلاتکلیف به عالیجاه مشارالیه ایما فرمائید، که او بدرگاهِ سپهر ،اعتلا عرضداشت نماید انشاء الله تعالى بعد دریافت مرکوزات بر طبق معروضۀ او، شرایط معاونت از ممکن قوه به ظهور خواهد رسید.
نیرِّ خلافت و سلطنت ابدالاتصال از مطلع شرف و اجلال ساطع ولامع باد.
(تاریخ ندارد)