جلال الدین اکبر

از کتاب: بالاحصار کابل و پیشآمدهای تاریخی

جلال الدین اکبر پسر بزرگ همایون است. مادرش بانو بیگم نامداشت. در حالیکه پدرش در اثر فشار فتوحات شیرشاه سوری افغان تخت و تاج دهلی را از دست داد و در عالم غربت در کابل یا قندهار یا در دربار صفوی ها نقطه اتکا میجست، بتاریخ ۹۴۹ هجری قمری در کنارههای سند نزدیک امرتسر متولد شد. به شرحیکه در صفحات قبل این اثر آمده است پدرش همایون بعد از اینکه در حوالی (مستنگ) از عسکری میرزا شکست خورد به امید استعانت از صفویها راه ایران پیش گرفت و جلال الدین کوچک که درین وقت یکساله و سه ماهه بود بدست عسکری میرزا افتاد بظاهر به عزاز و در حقیقت طور پرغمل در قندهار ماند. حینیکه آوازه مراجعت همایون از ایران بگوش کامران میرزا بکابل رسید، به احضار جلال الدین اکبر نزد خود سعی بلیغ کرد تا برادر زاده خویش را طور گروگان نزد خود در کابل نگهداری کند بدین طریق جلال الدین کوچک دور از عاطفت پدر بازیچه آز و خودخواهی و کشورگیری عموهائی که رقیب پدرش بودند قرار گرفته مدتی در قندهار در چنگ عسکری میرزا و زمانی در کابل در تصرف کامران میرزا درآمد تا اینکه پدرش همایون در رمضان ۹۵۲ بالاحصار کابل را متصرف شد جلال الدین که زندگانی گروگانی داشت، کاکایش کامران برای حفظ جان و مقام خود در همین بالاحصار کابل وی را آماج توپ های پدرش قرار میداد در سایه عاطفت پدر شهزاده واقعی شد و مراسم ختنه سوری او بسن چهارونیم سالگی در بالاحصار و باغهای مربوط آن با شکوهی صورت گرفت که نظیر آنرا کهن دژ تاریخی ندیده بود.

جلال الدین اکبر شاگرد دبستان بالاحصار است اینجا نزد دو نفر استادان کابلی الفبا آموخت و با سواد شد و در اولانگهای اطراف کابل مشق سواری میکرد. به سن ده سالگی در ۹۵۹ غزنی را از طرف پدر بحیث جاگیر دریافت کرد. در ۹۶۱ سالیکه پدرش همایون نقشه اشغال مجدد هند را در بالاحصار کابل طرح میکرد وی ۱۶ ساله شده بود در ین فتوحات جلال الدین با وی بود تا بعد از شکست اسکندر سوری در سرهند، آگره و دهلی را متصرف شدند.

جلال الدین اکبر با بیرام خان سپه سالار و جمعی از امرأ و لشکریان علیه عادل شاه یا عدلی در پرگنه کلانور از توابع لاهور لشکر کشی داشتند که خبر وفات همایون رسید (۹۳). سپه سالار بیرام خان شهزاده مغلی را همان روز به پادشاهی برداشت (روز جمعه اخیر ماه ربیع الاول سال ۹۳۶) و جلال الدین اکبر از آن روز به بعد سی و هشت سال سلطنت کرد و دو مرتبه به غرض تفریح و تادیب برادرش محمد حکیم میرزا بکابل آمد که شرح آنرا در مواقعش خواهیم دید.