هارون
هارون خان ولد حاجی جمال خان ولد حاجی یوسف پسر محمد (نیکۀ خاندان محمد زایی که شاهان افغانی بهمین شخص نسبت دارند) میباشد.
این عشیره دو صد سال قبل در ناد علی در یکی از قلاع وادی هیرمند زندگی میکردند و بدربار احمد شاه بابا و اولادش مقام و منزلتی رفیع داشتند .
حاجی جمال در ۱۰۹۸ ق ه تولد یافته بود و در ۱۱۸۴ ق ه بسن ۸۶ سالگی از جهان رفت . چهار فرزند داشت : سردار رحیمد ادخان و سردار پاینده محمد خان (ملقب بسر فراز خان) که از یک مادر بودند و بدر بار سلطنتی مقام و رتبۀ ارجمند داشتند و در قبیله صاحب رسوخ و سردار شناخته میشدند.
زمان ولادت ووفات هارون خان تثبیت نشده است چون سردار پاینده خان در ۱۲۱۴ ق ه در قندهار از طرف شاه زمان کشته شد و ززمان اقتدارش در حدود ۱۲۰۰۰ ق ه و اواخر عصر تیمورشاه بود معلوم میشود که حکمرانی هارون خان در گرشک و در همین سال هاست و شاید درینوقت پنجاه ساله بوده باشد و نیز تخمینی که پدرش ۸۶ سال عمر دیده و در ۱۱۸۴ ق ه وفات نموده اگر هارون خان در ۱۱۵۰ ق ه تولد یافته باشد و در ۱۱۲۰ ق ه اورا ۵۰ ساله میتوان گفت .اما ازاینکه اوپیری خودرا درچهل سالگی ازجور روز گار گفته.
پیر شدهارون زجور روزگار
ورنه درچهل سالگی کس پیرنیست
میتوان حدس زدکه این تعیین عمر بعد ازشهادت برادرش بوده است پریشانی درخاندانش ازطرف شاه زمان واقع شده وزمانی بوده که هارون گفته است:
دلم بگرفته هارون بس بملک قندهار ازغم
نسیم نوبهار کابل وکشمیر می باید
اما وقتی هم رسیده که گفته است:
بلبلی همچو منی راصیاد
درقفس بندی کابل داری
واین شکایت معلوم است که پس ازشهادت برادراوست که اودرکابل محبوس می بوده است بناء باید مااورا درحدود۱۲۱۴ ق ه یا۱۲۱۵ق ه چهل ساله بدانیم . هارون درهرات هم مدتی بسر برده است که میگوید:
دل ربودند از کف هارون
نازنین دلبران شهر هرات
وبزیارت اهل الله مشرف شده وازروحانیت شان فیض برده است وازهریکی دراشعار یادآوری نموده مخصوصاً:
توره بمطلب خود جوزهمتش هارون
که دستگیر همه خلق پیرانصارست
بنظر می آید که هارون سفر وسیاحت هند هم نموده است:
یکی هندی پسر دل برده ازمن
جفا جویی سیه چشمی پر ازفن
همه سوی وطن رفتند ومارا
زهر سو بسته آن مه راه رفتن
معلوم میشود که درمسافرت هند بیشتر یاد وطن می کرد وشاید دوستان همدردش به تسلی چیزی می گفتند واو درجواب می گفت:
ازفراق همنشینان وطن
دل نمیگیرد قرارم دربدن
گرکند هارون گهی یاد گرشک
نیست عیب ایدوستان حب الوطن
----------------------- ----------------------
هارون شود زدیدۀ من رود خون روان
گاهی که یاد وصل بتان وطن کنم
دیوان خطی هارون را درین نزدیکی ها محصل (نویسنده یی ) در پاکستان تحت مطالعه داشت و در نتیجه شخصیت هارون را توسط مجلۀ سروش کراچی در جهان علم و ادب معرفی کرده است و یک صفحۀ آن گرا ور شده :
« دیوان : در ۴۰۴ صفحه فی صفحه ۱۱ و ۱۲ بیت دارد کاذ خوقندی خط نستعلیق دارای ۶۱۵ غزل مردف و در آخر ترجیع بند و یک تخمیس غزل شاهی سبزواری و ۲۱ رباعی تا حرف (س) عدد ابیات تمام دیوان ۴۵۰۰ آخر چند ورق افتاد تاریخ نوشتن و نویسندۀ ان معلوم نیست .»
اینکه هارون از نسل افغان بود در اشعار خویش موضوع را بتکرار می آرد:
بی فغانم چو بلبل تصویر
گر چه هارون ز نسل افغانم
لب بسته ام ز افغان از بیم ان ستمگر
هارون اگر چه هستم از نسل خاص افغان
گر تو از هارون نشان و نسل میجویی بیا
ان گل بیخار از گلدستۀ افغان بود
غزل :
چو ارم درخیال خود شب آن لب های میگون را
بجای باده نوشم تا سحر گه ساغر خونرا
بروز عید قربان میکنم قربان ترا گفتی
سرت گردم مده از دست خویش اینروز میمونرا
زاحواب رقیبان یک به یک از ناز پرسیدی
نمی پرسی چرا ای سنگدل احوال هارون را
دیدم سحری ز طرف بستان
نو رسته گلی رسید خندان
شیرین سخنی گرفته از ناز
برک گل لالۀ بد ندان
گفتم ز سر نیاز مندیش
اس روروان نار پستان
صد شکر که از لبت عیان شد
خون دل ما که بود پنهان
افگند گل از لب و بمن گفت
هارون شدۀ لطیفه گویان
بر لعل لبت خال سیه ای بت بد خو
گویا که مقیم لب کوثر هندو
خواهی که کنم سر بفدای دم تیغت
بر بنده اشارت بکن از گوشۀ ابرو
جامم بده ای ساقی گلچهره خدارا
سر مست مرا ساز از ان نرگس جادو
از خانه بر ای و پی صد فگندن
بسمل شود از ناوک مژگان تواهو
در فکردهان تو دل غمزده دائم
بنهاده سر خویش برائینه زانو
بیرون روی از باغ اگر جلوه کنان تو
سرو از پی قد تو زنده نعره کو گو
خوش بوی دماغ و دل ها رو نشود ایدوست
آرد ز سر زلف تو چون باد صبا بو
از مقالۀ محصل که د سروش کراچی بشماره (۱۵و۱۶ و ۱۷) در جدی و دلو ۱۳۳۷ ش ه نشر شده است نقل گردید.