سلطان و ترکان
سلطان تسلط ترکان را در سند یا نه و آن طرف امو بد ید نفرت نگریست و میدانست عقب این پیش قراول ترکی جماعات و قبایل متعدد قرار دارد و اگر جنگ پیش آید چون هنوز کار هند انجام نیافته عمر وی وفا نخواهد کرد که آنها را از سغدیانه که جزء تاریخ افغانستان شمرده می شد جانب تیان شان و صحرای گوبی باز راند لهذا مصلحت در آن دید که فعلا از در مصالحت پیش آید در پاسخ تهنیتی که ابلک خان سلطان را در فتح نیشا پور گفت سلطان در محرم 390 ابوطیب سهل بن محمد بن سهل بن محمد معلوکی را که امام حدیث بود با طغان جق والی سرخس باوز کند فرستاد و دختر ایلک خان را خواستگاری کرد ایلکک خان به منت پذیرفته و دختر خود را با تحف و هدایای گران بها تقدیم سطان نمود. و در اوسط همین سال عروس را به خراسان آوردند. اما این وصلت موجب صلح حقیقی نگردید و در میان دو دولت که در مزا یا و منافع ملی باهم بیگانه بودند رابطه یگانگی نشد.
ایلک خان با سلطان داخل جنگ شد. زیرا ایلک خان از عزمی که برای تسخیر خراسان داشت و از مدتها خیال آن را می پخت باز نایستاد همینکه سلطان محمود در 396 بملتان سوق الجیشى نمود موقع را مساعد یافته عزم تسخیر خراسان کرد اما سلطان از دوربینی و حزمیکه داشت قبل از عزیمت بصوب ملتان پیش بینی کرده و با بوالعباس فضل بن احمد هدایت داده بود که کلیه راه ای ورود پایتخت را مستحکم نموده در امتداد راه با میان و پنجشیر و بلخ جابجا عساکر خود را بگذارد و همچنین به مجرد که خطر نزدیک شود ارسلان جاذب قوای خود را به قلب مملکت یعنی به غزنه تمرکز دهد افواج ایلک خان به دو دسته از آمو عبور کردند یکدسته بسر کردگی چغر تگین بلخ را متصرف شد و دسته دیگر به سر کردگی سبا شتگین که از اقارب ایلک خان بوده هرات را تسخیر کرد و بدین واسطه قسمتی از خراسان تحت سلطه ایلک خان در آمد.
سلطان به محض اطلاع از قضیه کار تسخیر ملتان را به سران سپاه خودسپرد و به غزنه آمدو سپاه گران تعبیه کرده بدون کوچک ترین وقفه طرف بلخ حرکت کرده از هند و کوه عبور نموده به بلخ آمد چغرتگین بلخ را تخلیه نموده به ترمز گریخت از سلان جاذب بمعیت ده هزار عسکر او را تعقیب نمود و او نسبت به طغیان رود مرغاب به مرو برگشت و از آن جا نسبت به گرمای سوزان دشت غز دور خورده به سرخس آمد محسن بن طارق رئیس قبیله غز را که میخواست راه را برویش مسدود نماید مغلوب کرده کشت و اموالش را غارت نمود از آنجا به نیشاپور گریخت از سلان جاذب دست از تعقیب او برنداشت سپاستگین یک قسمت از اموال خود را که از هرات تاراج کرده بود در راه بیفگند و جانب سمنقان رفت و از آنجا بخوارزم شد و بقایای اموال خویش را به علی خوارزمشاه سپرده و عهد گرفت که به ایلک خان رساند و خود راه بیابان پیش گرفت سلطان از طوس حرکت نمود که دستگیرش نماید وی گذشته بود عبدالله الطائی را امر داد که به تعقیب وی پردازد عبدالله در بیابان خشک و بی آب راه را بر او بست و برادرش را با هفت صدتن از همراهان او اسیر کرده نزد سلطان فرستاد و سلطان همه را زنجیر پیچ به غزنه روان کرده باشی نگین با چند تن نزد ایلک خان رفت ایلک خان متاثر شد و از قدرخان استعانت کرد و با پنجاه هزار پیاده و سوار از آمویه عبور نمود این سخن به سلطان در خارستان رسیده معجلا جانب بلخ حرکت کرد و در آنجا لشکری فراوان ترتیب د اد در چهار فرسنگی بلخ کنار پل چرخیان یا بمیدان کتر بموضعی فسیح وعریض فرود آمدند.
ایلک خان باحشر خویش مقابل سلطان اردو زد و دو دشمن بزرگ باهم مقابل گردید آن روز جنگ واقع نشد و طرفین به ترتیب مصاف مشغول بودند فردای آن جنگ در گرفت سلطان در قلب لشکر امیر نصر برادر خود را با ابونصر فریغو نی حاکم جوزجانان وابو عبدالله محمد الطائی مقرر کرد و پنجصد فیل را به ایشان گاشت التونتاش سپهسالار بزرگ را به میمنه و ارسلان جاذب را به تعیین نمود .
ایلک خود در قلب باز ایستاد و قدر خان را با لشکرختن در میمنه بداشت و میسره را به جغرنگین سپرد .
غلام های ترکستانی ایلک خان درین جنگ نهایت تهور بخرج دادند و چند مرتبه در قلب سپاه سلطان حمله آوردند .
سلطان چون این حالت مشاهده کرد بر فراز پشته از اسپ فرود آمد و چنانکه عبادت وی بود از حضرت الهی استمداد نمود.
پس خودش بر پیل خاص سوار شدو با کمال جرئت بر قلب ایلک خان حمله کرد و پیل او علم بردار ایلک خان را در ربود و در هوا افگند فتح بزرگ نصیب سپاه غزنه شد و ایلک خان با افواج خود راه فرار پیش گرفت و چندین تن از سپاهیان او در آمو غرق شدند و غنیمت سرشاری بدست غزنویان افتاد سلطان با وجود زمستان شدید دشمن را تعقیب میکرد مگر درین اثنا خبر شورش سخپال از ملتان به وی رسیده عجالتا به غزنه عودت کرد این جنگ بتاریخ ۲۲ ربیع الثانی ۳۹۸ واقع گردید و بقول حبیب السیر این فتح در ۳۹۷ نصیب سلطان شد و شعرای دربار در ستایش این فتح نمایان چکامه ها سرائیدند و مخصوصا فرخی شاعر توانا و گویند بزرگ غزنی که ما اشعـــار او را در این جامی آوریم و چنانست که صحنۀ جنگ را رسم می کند ایلک خان هم به مملکت خود برگشت و کوشش نمود برادرانش احمد طغان و قدر خان در محاربۀ سلطان با او متحد کردند و کیفر شکست فاحشی که بخان عظیم الشان ترکستان رسیده بود باز گرفته شود.
برادران ایلک خان با او همراه نشدند زیرا قدرخان پیشنهادش را رد کرد و طفان خان نه تنها از همراهی سرباز زد بلکه سفیری نیز بدربار سلطان محمود فرستاد وایلک ازین قضیه بر آشفته در ٤٠١ بر ملک برادر هجوم برد اما کاری از پیش برده نتوانست و بعد باهم مفاهمه کرده حکمیت را به سلطان گذاشتند وسلطان در بینشان صلح نمود.
ایلک خان در ٤٠٣ وفات یافت و برادرش احمد طغان بجای او نشست سلطان محمود مناسبات دوستانه قایم کرد.
احمد طغان خان نیز در سال ٤٠٨ در گذشت و برادرش منصور ارسلان معروف به الاصم به تخت نشست و وی یکی از دختران خویش را به مسعود پسر سلطان محمود داد. الاصم در ٤١٤ فوت کرد بعد از وی دو نفر از خویشاوندانش بر سر تاج و تخت او با هم داخل پییکار شدند بالاخره طغان خان فاتح بر آمده بلا ساغون پای تخت ارسلان خان را متصرف شد.
سلطان از قضیه طغان خان اطلاع یافته از تصرفات وشکوه آنها در ماوراءالنهر اندیشناک شد اهالی ماوراء النهر نیز از ظلم علی تگین برادر طغان خان به حضرت سلطان شکایتها کردند سلطان معجلاً ترتیبات لازمه گرفته از دریای آمو عبور کرد درین سفر چیزی که قابل ذکر است مسئله پلی است که سلطان بر آمو بست و عسکر خود را از آن عبور داد. گردیزی می نویسد که برای ارتباط این پل از سیستان لیف های خرما آورده بودند و آن را بچرخهای آهن که روی آن از چرم خام و شیده بود محکم کردند و با این وسیله کشتی ها را یک به دیگر زنجیر کرده از روی آنها اثقال واحمال وعساکر را گذرانیدند شعرای دربار سلطان از هنرمندی ارکان دولت درین باب سلطان را تهنیت ها گفته اند. فرخی شاعر دربار دریک قصیده گفته است که پل مذکور در ظرف یک هفته با تمام رسیده است سلطان قبل ازینکه علی تگین اطلاع یابد تمام افواج خودرا بدان طرف آمو عبور داد.
در راه رؤساى محلى و التونتاش خوارزم شاه بسلطان پیوستند و در حوالی سمرقند سلطان اردو زد و در پیشاپیش لشکرها پنجصد فیل جنگی قرار داشت. علی تگین بدون جنگ فرار کرد و بلکا نگین خزانه دار سلطان زنان حرم واطفال او را اسیر نمود اما سلطان احترام کرانه با ایشان رفتار نموده فرخی این واقعه را مفصل در نظم بستـه کـه مــا در حاشیه می نگاریم قدرخان مستقلا بسمرقند آمد و باسلطان ملاقات نمود در روز پنجشنبه ٢٨ صفر ٤١٦ باشکوه و جلال تمام همدیگر را ملاقات کردند و برای تحکیم رشته مودت سلطان زینب دختر خود را به یغان تگین پسر قدرخان که بعداً به بغراخان معروف شد نامزاد گردانید و قدر خان یکی از دختران خود را به شهزاده محمود داد و تحف و هدایای قیمتی تبادل گردید سلطان بغزنه باز گشت.