32

الثانی چنگیزخان مغل(لعنه الله )

از کتاب: طبقات ناصری (جلد ۱/۲) ، فصل طبقه ۲۳ ، بخش خروج مغل
01 January 1280

جماعتی ازژتمات چنین روایت کرده اند(۵) که ازمصطفی صلی الله عليه وسلم،جمع (۶) صدا به رضی الله عنهم سوال کردند که: متی الساعة یارسول الله؟ مارا اعلام فرمای، که قيامت بعد ازین چند ماه باشد؟ فرمود: بعد از شش صدواند سال باشد،واندراکه درزبان پارسیان است بربیت دولفظ است یکی دین [و] دوم بضع، أما لفظ بضع درقرآن بدوجای است: یکی درقصة يوسف عليه السلام فلبث في السجن بضع سنين،(۷) واین هفت سال (۸) بود، و دوم درسوره روم وهم من بعد غلبهم سیلغبون في بضع سنین(۹) واین (۱۰) هم هفت سال بود،واین لفظ نيف درعربتواند که(۱۱) معنی آنست، درزبان پارسی کلمه ایست(۱۲) که میان دوعندعشرات(ده) افتد،چنانچه ده واند،وبيست واندوسی واند، وچون برلفظ مبارك مصطفی رفت[صلی الله عليه وسلم ] ست ما په ونيف پس باید،که ظهورعلامات (۱۳) قیامت میان تششصد وده باشد،صدق رسول الله (صلی الله عليه وسلم) وشهادت سلطان غازی محمد سام طاب راه (۱۴) در شهوراثني وستمائه بود،اوپادشاهی بود، که آخرسلاطين (عادل) وختم پادشاهان گشت،ودولت اوسدی بودن تنهای آخرالزمان (را) وظهورعلامات قیامت را. [و] دليل برین (۱۵) حديث آنچه هم دران

.. (۱) مط ومب:صاف داد.(۲) مط ومب: چهل و پنج مصاف داد که هیچکس (۳) دمط ومب: بگرفت (۴) مط و مب:در گذشت.(۵) مط: رضي الله عنهم اجمعین که از(۶) مط ومب: جمعی ازصحابه (۷) :آن،یوسف ۹۲ (۸) سب: هفت سال اول بود (۹) قرآن، الردم؛(۱۰) مط و مب:وآنهم.(۱۱) أصل:واندکی معنی(۱۲)مط ومب:کلمه است(۱۳)مط ومب: علامت.(۱۴) طاب ثراه درمب نیست (۱۵) مط ومب: بدین.






(۹۸)                                                              طبقه۲۳                                            خروج مغل

سال، که پادشاه غازی شهادت یافت، دربند فتنه ووقایع مفتوحات گشت وچنگیزخان مغل[ عليه اللعنه هم دراین سال خروج کرد، ودرممالك [جمله ] چین وطمغاج مضافات و نواحی آن شروفساد و[ تمردي] آغاز نهاد. و درجمله كتب مهم مصطور است،که ول [از] علامات قیامت خروج ترک وجماعت ثقافت صادق القول چنین روایت کردند(۱) که پدرچنگیزخان را تمرچی (۲) تتارنام بود ومهترقبايل مغل بود، او درمیان قبایل واقوام خود فرمانده بود،وقتی درشکارگاه مرغی که طغرل نام آنست، بدست ایا فنان، ای را طغرل تگین (۴) لقب شود، و درهمه آفاق (۴) هیچ کسی آن مرغ را نشان نداده بود(۴) هیچ کس آن مرغ را نشان نداده بود(۶) که بدست پادشاه (۶) افتاده است [و] ورا بزرگ داشتند و درمیان قبایل مغل دیگر هم بود بزرگ فرمانده و سرورمحترم وهمه قبایل مغل در فرمان[این] دوکس بودند وخراج گزار(ران) دودمان او.

اما درمیان ایشان فاش و دزدی وزنا بسیار بود بود، و برقول وفعل ایشان جزکذب وفساد[ودزدی وز نا] نرفنی،وهمه! طراف قبايل ترك بدست فساد وفتنه (۷) ایشان درمانده بودند [و] بدین اسباب و درگات از(۸) درگاه النون خان برایشان مذلت بسیارکردندی، وزرواسپ فرا وان.

(۱) مد و مب:کرده اند،(۲) اصل: تمرجی ، مط و مب: تمرچی، درحاشية مط نوشته اند ، که درهرچارنسخه چنین است اما دردیگرتواریخ تیمورچی نام چنگیز خان بود راورتی تمرچی نوشته و درحاشیه گوید: که تمردر تورکی بعمنی آهن است و چی ازادا تی است که باخرکلمات ملجن و مدنی سازنده و نماینده را افاده می کنند،مانند توپچی و غیره و دربن جایا بله هرچه را با همین ترجمه کنم چون در تمام نسخ چنین نوشته شده،من مؤلفبنا آورده شد ولی با توان مورخین پدر چنگیزخان بسوکای بهادربود که در(۵۶۳‍ م) از جهان رفته و خود چنگیزخان (تموچین) نام داشت چون کلمات تورچی و تموچین به دیگرنزدیکی دارند شاید مولف راسمواخلط آن دست داده ب شد، دراین موضوع بكتب معروف تا ریخ رجوع شودکوبند:تموچین نام فرمانروانی بود که درایام تواد چنگیزخان ازطرف یوسکامستاصل شد،وهم از بنروزامدی سرخ در چنگیزخان راه می داشت ولی اسم چنگیزخان که بمعنی خان بزرگه وملك اللي است و نه از ش۔ تو جہانگیری: این فاتح دو نربزداده شد: ازآن دو که یعنی چنگ به زنان و بود خان د نان به توری زبان (۳) امل: آغری تکن (۴) مط و مب:اونان (۵) مل رمب: بیاد.است (۶) مط ومب: پادشامی (۷) مدوب: فتنه و فساد (۸) مط و مب: بردرگاه





خروج مغل                                                طبقه۲۲                                                    (۹۹)

التماس نمودندی، چون پدرچنگیزخان بدوزخ رفت (۱) ومهتری به چنگیزخان و سيدتمرد (۲) و گردن کشی آغاز نهاد، وعصيان ظاهرکرد، وفوجی ازحشم التونخان به نه بو قمع قبایل مغل نامزد شدند (۳) و بیشتر را ازایشان به قتل رسانيد [ند چنانچه (۴) اندك عدد [ی] بماندند، جماعتی که اززیرتیغ باقی (به) مانده بودند با هم جمع شدند وازآن بلاد بطری شمال ترکستان، به وضع حصه ين پناه جستند،چنانچه از هیچ طرف راهی نداشت. الا يك دره، وجملة آن موضع بجبال را مسميات محذوف (۵) بود وآن موضع وچراخوررا کلران (۶) گويند، درمیان این مرغزارچشمه ایست بس بزرگی نام آن بليق جاق (۷) درمیان آن مرغمزارجایهای باشش (۸) ساختند و آنجامدتھا مقام کردند، [و] بمرورا پام توالد و تناسلن بسیار شد [و] درمیان ایشان درد بسیار رسید، و جمله با هم مشورت کردند که دو په برافتادن ها و نهب و تاراج و اسیر گشتن و کشته شدن چه بود؟ همه انفاق کردند( که آن حوادث و وقایع به سبب فساد بسیار افتاده بو د، ازآن دست باز می باید داشت، تاخدای تعالی مارا نصرت بخشد،وکین خود (را) از لشکر التون خان بازخی! هيم (۹) وهرآینه این عزیمت را فرماندهي ضابط بآید،واميري سدا بس لازم [با شد] تادفع متهديان وظلم همدان (۱۰) ومکافات خصمان،وانتة مالتون (خان) تيسرپذيرد،وچون چنگیز خان درمیان آن جماعت؛ بحرجوليت وجلا دت و دبیری ومبارزت،مذکورومشهورشده بود،واسم گرفته،برامارت او متفق شدند که جزاوهیچ کس راه حل تكفل این امورنتواند بود، وازهیچ يك اپن کارراست نیاید،وجزا وراد ست نه دهد .

چنگیزخان ازجمله آن قبايل، خود را برانقیاداوامر، وامتثال فرمان وثائق وعهود بحمةد (۱۱) و با آن طایفه بوجهی که دود آن قوم بود، قاعده آن مهمات را مستحکم گردانید وگفت:اگر فرمان مرا منقاد خواهید بود

 (۱) مط و مب: پدرود جهان نمود(۲) مط وهب: متمردی(۳) مط ومبنگشت(۴) مط ومب:چنانکه(۵) محذوف: احاطه شده (۶) کذا درمط ومب وراورتی، دراصل: د گلزا،راورتی گوید که دردو نسخه قدیم کلوران هم آمده (۷) کن ادرمط و مب واصل دراورتیولی درنسخ ما خدمط: باق خانا بليق خان، بلیق خان هم آمده راورتی گوید که چاق درکودکی به معنی سریع و تند و تیز و بلین با بلیع با بلاق به دنی بهاراست.(۸) مط ومب:بش (۹) مط وهب: خواهم (۱۰) مط رمب: م:مندان (۱۱) مط ومب: بستید.   





(۱۰۰)                                                         طبقه۲۳                                                   خروج مغل

چنان باید که اگر پسرآن را به قتل پدران و پدران را به قتل پسران فرمان دهم،جمله انقياد نمایند،براین جمله عهد مستحکم بستند، واول فرمان که داد آن بود: تاپسران امیر بزرگتر(۱) را کوشريك پدرچنگیزخان بود بکشتند،وجمله قبایل را درفرما ن خود آورد(ه) و دراستهداد جنگی پرداخت (۲) بآلت وعدت وسلاح مشغول گشت، و چون عددایشان بسیار شده بود،و کثرت گرفته،حدیث آن عزيمت، بسمع التون خان رسید ( ه) سیصدهزارسوارنامزد کرد تا درراه آن طایفه مغل رامحافظت کنند،وآن دره را نگاهدارند، وچنگیزخان مسلمانی را که درمیان ایشان بود،جعفرنام، بوجه رسالت په نزديك آلتون خان فرستاد، با التماس صلح یا جنگی، آلتون خان فرمان داد: تا آن فرستاده را مقید کردند، ومدتھا نگاهداشت(۳)

آن شخص محبوس بطرییقی که میسرشد،ازان قيد بگريخت،و برراه مخفی خود را به نزديك چنگیزخان انداخت،وحال بااو بازگفت وازراهی که آمده بود،اورا اخبار(۴) کرد. چنگیز خان عزیمت خروج مصمم عمردانيد،ولشکرها ساختم کرد، و نخست بفرمود: تاجمله قبایل مغل درپای کوهی جمع شدند، فرمان داد، تا جمله زنان را ازمردان (۵) جداکردند،وفرزندان را ازمادران جدا کردند، و تمامت سه روز، وسه شب سرها برهنه کردند، و سه روزهیچ کس طعام نخورد و نگذاشتند که جانوربچه را شيردهد، وخود درخرگاهی رفت، وطناب درگردن خود کرد، و درین سه شبا روز جمله فریاد می کردند که: تنگری تنگری!

بعد ازسه روز بامداد روز چهارم از خرگاه بیرون آمد و گفت: مرا تنگری نصرت بخشید، اکنون ساخته شویم ، تاکينه خود را از آلتون خان باز خواهیم (۶) سه روز دیگر [هم] برآن (۷) موضع جشن کردند، و بعد ازسه روز از آنجا لشکرکشید، برراهی که آن جعفر(نام) مسلمان گريخته آمده بود

 (۱) دراصل بزرك تر، بدون نقاط تای قرشت نوشته شده ولی در مط ومب ( بيور) طبع شده و معلوم نمی شود که را داخل نام است با علامت مفعول - در حاشیه مط بحواله یکی از نسخ خطی( بیسو) آمده که در متن راورتی نیز چنین است، شاید نام ابن سردارزب سو) یا (بیو) بود (۲) مط ومب: و پرداخت آلت وعدت (۳) مط ومب: نگاهداشتند ۴) اصل: اختيار (۵) مط ومب : تاجماه مردان را از زنان (۶) مط رمب : خواهم (۷) مط و مب: بدان




خروج مغل                                                     طبقه۲۳                                                       (۱۰۱)

ازمیان کوهها بیرون آمدند، و برولايت طمغاج زدند، و دست گشاده کردند و بدونیدند، وخاتمی را بزیرتیغ آوردند، وچون خبرخروج چنگیز خان منتشر شدت، و به نون خان ردیشی ، آهات برد: که مگرآن سیصد هزارسوارکه محافظت راه ودره (۱) می کردند منجزم شدند،وبه قتل و تاراج آمدند، دل آلتون خان و جمله اهل بلاد طمغاج بشكست،وچون خبرعزیه ت (و) ذهب وقتلى و تاراج بدان لشکر رسید،  که محافظت آن سرراه می کردند، ازهیبت آن حل مشعرق شدند، وکشته وامیر گشتند،و چنگیز خان بر ولا يت تغر (۲) و تبت ومغا ج استیلا یا فت ، و بدرشهرطمناج و بدارا لعلمك التون خان آمد، و مدت چهارسال بر درشهر بود درشهر منجنيق نهادند،وبدنداختند، چون سنگ وخشت وغير آن کم شد (۳) پس هرچه آهن وروی بومس و سرب وارزیز(۴) بود،همه دره نجنيق بینداخت (۵) دهی بالشت (۶) زرونقره، بعوض سنگی درمنجنيق ( می گذاشتند و بیرون می انداختند.

ثقات چنین روایت کنند (۷) که: درآن مدت چنگیز خان فرمان داده بود تا هیچ کس از لشكر ( مغل) بدان زرو نقره التفات نه نماید (۸) و ازآن موضع کافتاده است برنه گیرند (۹) بعد از مدت چهار سال که آن شهر فتح شد والتون خان بگریخت وإسرش ووزيرش بد ست چنگیز خان اسیر گشتند، فرمان داد: تا از دفاترخازن و مشرفان خزاین التون خان تقدیر نسخت زرها حاصل کردند، (که چند بالشت زرو نقره بیرون انداختند، حکم آن نسخه ها جمله زرو نقره طلب کردند و بدست

 (۱) مط و مب: محافظت آن دره سر راه می کرد ند (۳) کذا دراصل ومط ومب، راورتی درمتن ترجمه (نغر) نوشته که عربی و جمع آن ثغور است ولی در حاشیه گوید که در نسخ خطی بصور، مختلف بنر، بن، باز، نیروهم بدون نة لمه آمده ولی تغہ بقول ابن خرداد به ملك اقوام غز بود، که تغر خاقان نامیده می شد، و پا تخت وی ارل است، تنرفز با تعزغز که ارباب مما لك ممالك آورده اند باین نام نزدیکی دارد (۴) ار زیر بمعنی قلعی است که درعر پی رصاس کو بند (فرهنگ نظام ) (۵) مط ومب: بيند اختند (۶) بالشت که به عنی بالش یعنی تکیه است در بنجا مطا بق نمی آید، ار باب فرهنگی بالش را بمعنی زرمة دار هشت مثقال و دو دانگ طلا هم آورده اند ، که در قدیم نزد پادشاهان اتراك مع طاح بود (برهان ) شاید در قدیم این بالش طلائی راهم بالشت می گفتند: (۷) مط وهب: کرده اند (۸) مپ : ننمايند (۹) مط و مب: برنگیرد.




(۱۰۲)                                                         طبقه ۲۳                                                 خروج مغل

آورد (ند) چنا نچه هیچ ازان مذهوب نشد (۱)

سيداجل بهاءالدین رازی علیه الرحمه سيد(ی) شریف ذات ظاهرنسمه بود،داعی دولت(۲) منهاج سراج که جمع کننده این طبقات (۳) است، ازوی سماع دارد: که چون سلطان محمد خوارزمشاه عليه الرحمة ( و النفران) آن سید بهاالدین را برسا لت نزديك چنگیز خان فرستاد و سبب آن رسالت آن بود، که چون حدیث ظهور چنگیز خان م) و استیلای لشکر مغل، برمما لك طمغاج و[ بلاد آغرو تبت واقاليم چین،ازاقصی مشرق،إسمع خوارزم شاه برسانیدند می خواست تا تحقيق اواخبار،ازمعتمدان خود استطلاع كند،وکیفیت و کمیت لشکرمغل وآله وعدت (۵) وعدد ایشان تحقيق گرداند،واین که تب که منهاج راجاسوته درسال (۹) سنه سبع وعشروبه هم نه که اول عبورلشکرمغل بود برجیحون (و) خراسان، درقلعه تولك شنود، از لفظ عمادارالملك تاج الدين دبیرجامی، که یکی ازارکان خوارزم شاهی بود، که سوداء ضبط ممالک چین، درد ما سلطان محمد خوارزم شاهی علیه الرحمه (۷) متمکن شده بود،و مدام متفه ی آن مملکت (می) بود،وازايندگان مماات چین واقصاء ترکستان می پرسید ، وما بند گان بو جه عرضداشت می خوام ته بدم که تا او را از سرآن عزيمت ببریم به هیچ وجه او انديشه ازخاطراو دفع نمی شد.

تاسیداجل بهاءالدين را بجهت آن مي هم درستاد،وسيد بهاء الدين چنان تقریرکرد: که چون بحدود طمغاج (۸ ) و نزديك دا رالملك النون خان رسیدیم ،ازمسافت در پشت بلندی در نظرآمد، چنا نچه از ما تا بدان موضع دو سه منزل از یادت بود، ما را که فرستادگان خوارزم هاهي بوديم ،(۹) چنان ظن افتاد، که مگرآن بلند ی سپید، کوه برف است، از راهبر آن وخلق آن سرزمین [با ز پرسید یم، گفتند: آن جمله استخوانهای آدمیان کشته شده است.

(۱) اصل:مدهون شد(۲) م ب، كلمه دولت ندارد(۳) مب: این تاریخ (۴) مط:والغفران مرا فرستاد و سبب آن رسالت آنکه چون حيث ظهورچنگیزخان، شاه عليه الرحمة آن سید بهابه الد بن برساله چنگیزخان واستيلاء إلخ ..... ولی این عبارات نهایت مشوش وظاهرافلط ای درهب هم چنین تهذیب کرده اند .... چون حدیث ظهورچنگیز خان و استبلا. لشکرالخ .... و پیش از آن مانند مط است، (۵) اصل: وآلت عدد وعدو ایشان (۶) مب : حال (۷) مپ علیه الرحمه نهارد (۸) اصل: تعفاع (۹) اصل:بودند



خروج مغل                                                طبقه۲۳                                                    (۱۰۳)

چونکه بمنزل دیگر رسیدیم (۱) زمین چنان از روغن آدمی، چرب و سیاه گشته بود، که سه منزل دیگر دران راه بيا دست رفت، تا ربه ) زمین خشك رسیدیم، چندین خلق از عفونت آن زمین، بعضی رنجوری بعضی هلاك شدند، چون درطمغاج رسیدیم بريك موضع در پای برج حصار استخوان آدمی بسیار جمع بود،استفسارکرده آمد، چنان أغريرکردند، که درروز فتح (این) شهرشست (۲) هزار دختر (بكر) [ خود را از این برج (بيرون) انداختند، وهمان جاهلاك شد ند ، تا بدست لشکر مغل ني نه تند (۳) واین جمله استخوانهای ایشان است.

چون چنگیزخان را بديديم، پسر التون خان ووزير او را مقید پیش ما آوردند، وهروقت مرا جهت تحف (۴) و هدا ياء بسه بیمار با ما بخد مت خوارزم شاه فر ستاد [ند و گفت: محمد خوارزم شاه را بگی قید : که من پادشاه آفتاب بر آمدم (۵) وتی باد شاه آفتاب فرد شدن (۶) میان ماعهد (و) مودت ومحبت و صلح مدت کم باشد، و از طرفين تجارو کاررا نهابیایند و بر وزد، و ظراین و بضاعت که در ولایت من باشد، بر تو آرند، و آن بلاد توهمين دكم دارد، و در میان تحف وهدايا (۷) که نزديك سلطای محمد خوارزم شاه فرستاد ، يك قطعه زرصامت، چندانچه (۸) گردن شتری ، از کوه طمغا ج و چین به نزديك او آورده بودند،چنا نچه آن قطعه زررا برگردون نقل با پست کرد، و باما پانصد شتر، باراز زد و نقره وحرير وقز (۹) خطائی، [وترغو] (۱۰) وقندز(۱۱) و سمور، رافرام (۱۲) وظرایف چین وطمنا ج ، با بازرگانان خود روان کرد. و بیشع راه اشتران) زرو نقره بار بود، چون به 1 ترار (۱۳) ودول شد، قدرخان اترار (۸) غدر کرد، از محمد خوارزم شاه اجازت فرمود (۱۴) و جمله

 (۱) مط ومب: چون يك منزل دیگررفتیم (۲) مط و مب: بیست (۳) مط ومب: قبلند (۴) ها و مب: تحفه (۵) مط و مب: برآمد یم . (۶) مط و مب: فررشدنید،(۷) مط: هدوا (۸) مط ومب: چنانچه (۹) مط ومبوحريرقرمزخطائی، ولی قزهم نوعی ازابریشم است (۱۰) اصول: ترعر، ولی در برهان ترغونومی ازجامه ابریشمی سرخ باشد (۱۱) اندوز بروزن ه مز. قام جانوری است شبیه به روباه و پوستی باشد که سلاطین پوشند و کلاه نیزسازند، کو بند پوست همان جا نوراست و بعضی کوبند جانور پست شبیه به سکه ودر ترکستان بسیار است، و بعضی دیگرکوبند سگ آبی است (برهان ) (۱۲) معما ومب: ابن بشم (۱۳) مط ومپ: أنوار، ولی اثرار معروف اسمه (۱۴) مط ومب: طلبيد.





(۱۰۴)                                                      طبقه ۲۳                                                 خروج مغل

کجا روآيندگان ورسل را بطمع آن زرو نقره بقتل رسانید چنانچه (۱) (هيچ يك [ تن از ان خلاص نیافتند، الا يك شتربان که درحمام بود، درآن واقعه ازراه گلخن خود را بیرون زد إخت، و درمحا فظت خود حیل انگيخت، وازراه بیابان، بلاد چین و طمغاج بازرفت، و چنگیزخان را از کیفیت آن غدراعلام داد.

چون حق تعالی خواسته بود، که این (۲) غدررا سبب خراب شدن (۳) دیار اسلام گرداند، بدروکان أمرالله قدرة مقدورة،ظاهرشد،واسباب المقدورکاین، پیدا گشت ، نعوذ بالله من سخطه ، داعی دوان قاهره منهاج سراج از پسرملك ركن الدين خيارغور(۴) شنيد،و اواز [پادشاه سدی مستان ( ک) از جملمه شاهزاد گان نیمروز ، وخواص خوارزم شاهی بود، که آن (پاد) شاه سدی گند یاد کرد، که در هر خزانه (۵) که کدانگ زرو یا نقره، از ان بازرگا (نا) ن چنگیزخان ولشکر مغل) درآمد، تمامت آن خزانه و مما لك و ولايت (۶) بدست چنگیزخان ولشکرمغل افراد،« حتی توالی مملکت سلطان السلاطين ( ناصرالدنيا والدين ) را از مثل (۷) آن حوادث، درعصمت خود،محفوظ داراد ، بمحمد وآله الامجاد.» (۸)