فیروز بن یزد جرد
از کتاب: تاریخ گردیزی (زین الخبار)
، فصل طبقه چهارم
، بخش ملوک ساسانیان
25 January 1968
چون فیروز به پادشاهی بنشست، با مردمان نکوئی کرد، و بروزگار او قحط افتاد ، اندر ایران شهر و باران باز ایستاد و هفت سال برین جمله برداشت. و اندر همه پادشاهی او هیچ جانوری از گرسنگی نمرد، و اندران تدبیر نیکو بکرد، و انچنان کرد، که دستوران خویش باطراف همی فرستاد، وو مال از خزینه همی داد تا از ولایتهای دیگر علف خریدندی و به ولایت او آوردندی و بر رعیت دادندی تا هلاک نشدندی. و چون مال و خزینه به آخر رسید پیش ایزد تعای دعا کرد تا خدای تعالی قحط را از آن ولایت برداشت.
وجویها (ی) مروا و برید، وو آب آنرا قسمت نهاد و شهر فاریاب 1 او بنا کرد و قصبۀ گرگان و شهر آذربایجان و عین التمر 2 و کرمان او بنا کرد، و از این سبب اورا کرمان شاه خوانند وفربرد3 نسا او بنا کرد.