32

الطایع بالله

از کتاب: تاریخ گردیزی (زین الخبار) ، فصل باب هفتم ، بخش اندر اخبار خلفا و ملوک اسلام
25 January 1968

ابوبکر عبدالکریم بن الفضل المطیع بود، و از وقت ابوبکر صدیق تا بدین غایت هیچ خلیفتی را کنیت ابوبکر نبود جز اورا ، هیچ خلیفه بزندگانی پدر خویش بخلافت ننشست جزوی. و اورا شعر بسیار است. و مطیع اندر مجلسی که بنی هاشم و علویان و مشایخ و عدول حاضر خویشتن را نزع کرد از خلافت. و به پسر خویش داد، و او بپذیرفت چنانکه واجب آمد، اندرزی العقده سنه ثلث و ستین و ثلثمائه و بختیار حاجب طایع بود، باوی مصاهرت کرد، و بختیار باهواز شد، از بهر استدراک مال را، که اندران تقصیر رفته بود، و سبکتگین  چاشنی گیر را ببغداد خلیفت خویش کرد. سبکتگین خلاف پدید آورد، و خزینه و سلاح و مال همی بر گرفت و تباه همی کرد، و تر کانرا به خویشتن همی خواند، و دسته همی داد عامه و او باش شهر ها را هم چنین، تا سرایهای اهل صلاح غارت همی کردند، و خون ریختند، و مالهای مردمان همی رفتند، و دست بحرم مردمان دراز همی کردند.

بختیار عم خویش، حسن بوی را آگاه کرد، و از ابن عم خویش فنا خسرو باروی خواست بکفایت کردن شر و فساد سبکتگین و دیگر ترکان مفسدو فنا خسرو از پارس بیامد، و بو الفتح العمید را حسن بوی بفرستاد با گیل و دیلم و سبکتگین به دیر العاقول آمد بحرب ایشان و آنجا نالان شد، و چهار روز را بمرد، و میان بختیار وترکان چند وقایع بیفتاد به واسطه آخر ترکان بگریختند و به بغداد آمدند، و بوشجاع بر اثر ایشان فراز رسید با بختیار، و قصد بغداد کردند. چون بمداین رسیدند خبر رسید، که ترکان جمر را بستند، و سواد پس پشت کردند، و طایع را یار خویش کردند، و قصد بختیار دادند. بختیار بساخت، ترکان فراز رسیدند و حرب کردند هر چه صعب تر و بو شجاع غلبه کرد برترکان. هزیمت شدند و دیلمان گشتند و کشش کردند تا ترکان نیک مقهور گشتند. بوشجاع آتش اندر لشکر گاه ایشان زد، و ترکان اندر بغداد شدند، و دیگر سو بیرون شدندف و سوی موصل بپراگندند بتعجیل و بوشجاع اندر بغداد آمد و آنجا مقام کرد و بو شجاع از بختیار خبر هائی شنوانیدند: که بختیار نفس بد دارد و دون همت است و خسیس خو . بو شجاع چند بار او (را) پند داد، سود نداشت. بوشجاع مرد جد بود و روشن رأی و زیرک طبع. بختیار را بزندان کرد، و مالهای او بر گرفت، و اعمال او بگرفت.

و چون خبر بختیار و بو شجاع. بعم ایشان حسن بن بویه رسید،تافته شد وبگریست، وگلیم اندر سر کشید، وکس را بارنداد، ونامه نوشت وکس قرستاد سوی بو شجاع، که بو الفتح بن العمید بود وبو الفتح بسیار عنایت کرد تا بو شجاع مر بختیار را دست 93 باز داشت، ومالها بدو بازداد، و ولایت بدو داد. بختیار بشکر بو شجاع نامه نوشت بعم، و بوشجاع سوی پارس باز رفت. و طایع بو الفتح دبیر را ذو الکفایتین نام کرد، و چنین گویند: که بوشجاع مرد متکبر و گردن آور بود، قصه نوشتند بدو که : لشکری اندر سرای نزول کرده است، که آن سرای رسمی نبوده است. بوشجاع بر پشت قصه جواب نوشت که: «سأدیکم ایاتی فا تستعجلون».

و بو الفتح ابن العمید و ابو جعفر احمد بن الحسین العتبی بیک جای مکاتبت داشتند. پس هر دو دبیر ادر ایستادند، میان آل بویه و میان ساسانیان الفت افگندند، و همه وحشتها بر داشتند، و هر سال دویست هزار دینار از گرگان و طبرستان و قومش همی بخراسان آورده، و اندران میان حسن بویه بیمار شد و ضعیف گشت، و بوشجاع را بنزدیک خویش خواند، و چند گاه آنجا همی بود، و شهر ها و ممکلت بر فرزندان بخشید، و حصۀ هر یک پدید کرد، و هر چه دفین بود با بوشجاع بداد. و چون به شهوری آمد بمرد بتاریخ پنجم محمرم سنه ست و ستین و ثلثمائه.

و بروزگار مطیع، بو علی الیاس اندر امیر رشید عاصی شد، و کرمان بگرفت، و فنا خسرو لشکر فرستاد، و بو علی را هیچ نتوانست کرد. و سبب بیرون آمدن و عصیان بو علی آن بود، که چون ابو المظفر عبدالله بن احمد به چغانیان بمرد، بو علی بجای او بنشست، و چون بر مراد خویشتن تمکین نیافت عصیان پدید کرد و بیرون آمد و رفت آنچه رفت.