در بیان آمدن بعضی خوانین سردار محمد عظیم خان
در بیان آمدن بعضی خوانین سردار محمد عظیم خان بحضور اولیای دولت و تصدیق شدن قول امیران، پیش سردار محمد عظیم خان بسبب آمدن خوانین، و مقرر نمودن چوکی امیران بر شوارع (۱) جهت ممانعت خوانین خراسان که در حضور شاه نیابند (۲).
امیر قلم سحر قلم، که چون هاروت و ماروت در سیه چاه بابل بامداد، همیشه آویزان سخن طرزیست چنین جادوی مدعا بیان می نمایدکه :
هرگاه امیران سندهـ باین سحر کاری، عرایض خوانین خراسان از اولیای دولت گرفته و نوشته پیش ردار محمد عظیم خان بوساطت وکلای فرستادند، ومنتظر صدور این جواب بودند، که درین اثنا عالیجاه خالو خان الکوزئی از لشکر سردار محمد عتبه بوسی سرکار اشرف گردیدهف و بخلاع فاخره سرفرازی یافت.
-------------------------------------------------------------------------
(۱)ک:سواع [؟] الفک سوائح [؟[ که ظاهرا صحیح آن شوارع است، و در متن مضمون هم شوارع آمده.
(۲) ک: بمانند [؟]
از انجا که از امدن عالیجاه مذکور، به پیشگاه اشرف اعلی، موجب تصدیق قول امیران در پیش سردار ممدوح شده و هم متعاقب متواتر دسته دسته لشکر از سردار موصوف جدا گردیده آمده، ملحق رکاب اولیای دولت میشدند. سردار محتشم الیه بمعاینۀ این حالت لشکر خود، البته فقرات نویس تردد و حیرانی گردیده جمیع خوانین و امرای خود را پیش خود طلبانیده، شمع دولت به بهانۀ مطالعه گرفته فرستاده بودند، بهر یک امیران و خوانین خود نشان داده تبسم کنان به امرا و خوانین مخاطب شدهک که شاه شجاع الملک از ملک هندوستان، همین بازی مهر کنی یاد گرفته، که عرایض از طرف شما خوانین نوشته و مهر های هر یک زده، امیران سندهت را فریفته، میخواهد که باین حیله سازی، رخنه انداز اساس جمعیت ما شود.
این بگفت و عرایض بدست هر یک خوانین داد. آنها بمعاینۀ عرایض خود، عطسه ندامت از دماغ حماقت خود زده با یکدیگر نگاهها کرده، وبخیام های خود رفته، دست افسوس می سائیدند، و لب حسرت بدندان ندامت می خائیدند و می گفتند: که این آتش، افروخته باد تزویر امیران سندهـ و این غبار فتنه، انگیخته تدابیر آنها ست، و این آب آورده از جوی حیله وری اوشان است. زود است که جوهر صداقت اخلاص و ایفای عهد و پیمانف با اولیای دولت بمنصۀ شهود جلوه گرمی سازند.(۱).
------------------------------------------------------------------
(۱)الف:جلوه گر می شود.
خوانین خراسانف بعد معاینۀ این صورت، قلم و قدم خود را از نوشتن و رفتن، پیش امنای دولت موقوف و کوتاه داشتند، و مرهون منت و احسان سردار محمد عظیم خان شدند، باوجودیکه تمامی منسوبان و خانمان خوانین و امرای مذکور در خراسان واقعۀ کابل و قندهار، بدست سردار ممدوح بود، اگر در خور چنین حرکات نفاق طراز، پاداش سزای خوانین و امرای مذکور می پرداخت جای داشت.
لیکن سردار موصوفف از روی فکر صایبه و اندیشۀ بالغه و مصلحت وقت، با خوانین مذکور، چون گل شگفته و فرحان و شادان و گاهی چین خشم (۱)و کین و ملال هرگز بر جبین مبادا باعث تشویش و اندیشۀ خوانین مذکور گردد. بلکه بیش از پیش از اهتزار نسایم التفات و مهربانی، موجب شگفتگی ازهار (۲) دلهای خوانین خود میگردیدند.
فی الجمله امیران ممدوحف باین حسن لطایف که مذکور شده، سردار محمد عظیم خان را از توسن سرکش خیال جنگ و جدال فرو آورده، خودها (۳) را بر سمند مدعای ما فی الضمیر خود سوار کردند(۴)، بند و بست اخراجات معهوده و مالیات مقرره با سردار ممدوح نمودند.
------------------------------------------------------------------
(۱)الف:چین خشم آگین بر جبین .
(۲)ک: ازهار اولیای خوانین ؟ آزهار= بمعنی شگوفهاست.
(۳)الف: خودها بر.
(۴)الف: گردیده.
بعد ازان چوکی های لشکر خود را بموجب صلاح سردار موصوفف بر شوارع تعیین نمودند و حکم قطعا دادند. که : هرگاه احدی سوار خواه پیاده از لشکر سردار محمد عظیم خان فرار گردیده بحضور اولیای دولت برود، نگذارند و از قتل و قتال آن صرفه نکنند، که دوباره احدی از لشکر سردار ممدوح، هوس رفتن به پیش پادشاه نکند.
چوکی لشکر امیران، چندین کسان سوار و پیادگان، از لشکر لشکر مفرورۀ سردار موصوف بقتل رسانیدند. هر گاه صورت این واقعه بر مرات ضمیر اولیای دولت، عکس پذیر گردیده [چون آئیۀ ] آبدیدهف درهم برهم گردیدهف جانب امیرا موصوف اعلام نموده، که این چه رفتار اخلاص شعار است،که در پیش گرفته اند؟ که [متعینان] چوکی ان عالیجاهان سد راه خوانین خراسان گردیده، بکشت و خون لشکر خراسان که در پیش سرکار اشرف اعلی می آیند می پردازند این چه اخلاث و په آئین است؟ بلکه جای تعجب و حیرانی است !
امیران موصوف در جواب، دست در حلقۀ اعتداز زده، ابواب تملق و چاپلوسی کشاده، بعرض امنای دولت رسانیدند که : روز بروز بدلی چوکیها می شود، و مردم بلوچان و حوشان، از خود و بیگانه خبری ندارند. ازین جهت مرتکب چنین رفتارها می شوند. من بعد ازین به سرخیلان لشکر، فهمایش خواهد شد: که بار دیگر بقتل و قتال افغانان خراسان نخواهد پرداخت.
اگر از سرکار اشرف امر گردد: که امیران را بچنگ آورده، چنگ خود را بحنای مدعا رنگین ساخته شود. امنای دولت باین معنی تن نداده، مانع گردید. که هرگز دهان خود را باین چنین لقمۀ ناگوار، که از علو همتی دور است آلوده نخواهیم نمود(۱) که در دفتر خانۀ مشیت حق چه نوشته خواهد بود مبادا ازان سو رانده و ازین سو مانده شویم.
[مصرع]
مرد آخر بین مبارک بنده است
هنوز اولیای دولت با خوانین خود درین گفتگوی بودند، که لشکر حماقت اثر امیران موصوف اسپان را دوانیده دوانیده پس آمدند، و یاوه گوئی می نمودند، تا آنکه پیاله های زمرد گون زده، بعده آرام گرفتند، و آوازل چپاول سردارموصوف، دروغ بفروغ شده. بعد معاودت لشکر، باری آب اطمینان بر آتش دل بیقراری امیران افتادهف و غبار تشویش که از باد
--------------------------------------------------------------
(۱)الف: نخواهیم کرد.
اندیشها، در ضمایر امیران انگیخته بود فرو نشست، و سر خیلان لشکر خود را از روی خشم سرزنش می نمودند، و حیف صد حیف میگفتند، بلکه بسیاری سرخیلان لشکر خود را، بسبب این حرکت ناصواب که:
رسیده بود بلائی ولی بخیر گذشت
از نظر عاطفت خود انداختند.
عنایت حق سبحانه تعالی، امیران را ازین آتش فتنه، در امان خویش نگهداشتهف و الا از حماقت لشکر، در گرفتاری امیران موصوف چیزی باقی نمانده بود، بیت :
دشمن چه کند چو مهربان باشد دوست
در ظل خودش نگاه دارنده هم اوست