سخنرانی مهم شاه امان الله در کراچی (۱۱دسمبر۱۹۲۷)
«من از همه برادران هندوستانی نهایت شکرگزارم که آنها بسیار با خلوص و محبت تمام از من خیر مقدم بعمل آوردند. از وقتیکه به سرزمین هند قدم نهاده ام، تا همین لحظه ملت هند از حد زیاد اظهار لطف و محبت کرده اند، بخصوص از تمام هندوها و سیکها و فارسی ها که با احساسات پرشور و جذبات مفرط از من خیر مقدم انجام داده اند، از صمیم قلب اظهار تشکر و امتنان دارم.
حضرات! شما در متن سپاسنامه خویش متذکر شده اید که گویا من با رعایا پیش آمد و برخورد منصفانه و سلوک مربیانه انجام میدهم. من به ارتباط این مهم میخواهم اکیداً به شما گوشزد و تفهیم کنم که: من همواره وقتاً فوقتاً و بدون شک به آنها گوشزد و ذهن نشین کرده ام که بنده خدمتگذار رعایا استم و این خدمتگذاری من کدام گفتۀ فریبنده تشریفاتی نه، بلکه یک حقیقت منطقی است، فی الواقع من خویشتن را خدمگار ملت می پندارم. (نعره های تحسین و مرحبا)
عزیزان من!
این حقیقت باید به شما روشن شود: در زنده گی من مهمترین و ارزشمندترین مقصد و هدف صرف این است تا بتوانم رعایا را تا سرحد فوز و فلاح، اعتلا و ترقی و سعادت برسانم. سعی و تلاشم جریان دارد تا حتی الوسع منافع ملی شانرا در پرتو آزادی و استقلال تأمین کنم.
هرگاه اطمینان و اعتماد ملت در زمینه حاصل گردد و به آن منزل و هدف نهائی که نهضت و ترقی کامل است، قریب گردند، آنگاه من احساس آرامی روحی و مسرت قلبی خواهم کردو سپاس خداوندگار را بجا خواهم آورد.
واقعیت این است که تکلیف رعایا، تکلیف من و آرامی آنها، آرامی درونی و روانی مرا فراهم میدارد. این جزء کرکتر و سجایای من گردیده که آواز و صدا و احیاناً فریاد رعایا را با تعمق و توجه، باهوش و گوش سمع نموده با درنظر داشت توقعات و خواهشات مطلوب و منطقی ایشان میکوشم ترتیب اثر داده شود. هرگاه من کار و عمل مفید و مؤثری انجام میدهم که در آن رضا و رغبت رعایا نیز محسوس میشود، بدون شک برای من نیز خوشی و سرور زایدالوصف دست میدهد. باهمه احساس قلبی که همچو موهبت وجودم را فرا گرفته است، از درگاه خدای بی نیاز با عجز التماس می نمایم و مساعدت می طلبم که در راه خدمت صادقانه ملت توفیق عطا فرماید. (نعره های تحسین)
برادران من !
در حدود سلطنت من هر شخص، خواه مسلمان یا هندو و همچنان قوم و قبیله و تبار دیگر، همه رویهمرفته حقوق «مساویانه» دارند و خودم شخصاً از لحاظ وابستگی های گوناگون قومی و نژادی و لسانی اندک تفوق طلبی و ارجحیت و برتری را در جامعه نفی و جداً رد میکنم.
آن عصر و زمان سپری شده که کشورها در رنج و الم «استبداد» ناشی از تبعیض گرفتار بوده و فرمانروایان مملکت و امرا و خان و خوانین و ملک و رؤسای قبائل صاحب عزت و راحت بودن و غربا و مساکین و مردمان بی پناه و بی بضاعت، صرف برای فرمان بردن و اطاعت به مثابه محکومین بسر می بردند. ما شاهد تغییر و تحول زمان خود استیم، این تغییرات سریع و چشمگیر بنا به حکم زمان حق و حقوق و عدالت و مساوات جوامع بشری را درساحات ملی و بین المللی نیز درقفا دارد، علی الرغم لجاجت ها و سرشخی ها، غلامی و بنده گی و بردگی و به زنجیر کشیدن ها رنگ باخته و دارد تحویل انزوا و اضمحلال و به گونۀ رو بزوال میرود.
تمام اهل کشورما از نگاه مراتب اصولی و قانونی و حقوقی، حق مساوی دارند، احدی حق و امتیاز آنرا ندارد که هرنوع فضیلت و برتریت و اقتدار را بدون استحقاق در حیطه قدرت خود حفظ و طوری بنمایاند که گوئی همه را به ارث آورده و درآن ملکیت و تصاحب دارند. این در جهان به تجربه رسیده که زورگوئی ها با قانون فطرت و طبیعت درتضاد است، چه من باین امر باور و ایمان دارم که تمام انسانها دریک مقام مساوی قرار دارند و تنها فضیلت و تقوا ما را ازهم تفکیک میتواند. (نعره های تحسین)
عزیزان!
اگر احساسات بعضی ها جریحه دار نشود، یک سخن را باید وضاحت دهم: درعصر کنونی ملاهای متعصب دین و مذهب ما را درید خود بطوری آورده اند که به آن وضع اسفناک و تأثر آور بخشیده اند. ملاهای تنگ نظر و پرطمع و نفس پرست پیش چشمان همۀ ما مذاهب را بدنام و رسوا کرده، درضمن بندگان ساده دل خداوند«ج» را در گمراهی آماده میسازند و جوامع اسلامی را به خطر روبرو میکنند. منظور از اتخاذ دین و مذهب میان جوامع بشری بنده گی و خداپرستی است، بندگان خالق متعال باین امر نیز مکلفیت دارند تا میان خود حسن سلوک و زیست باهمی داشته، تجاوز را گناه بشمارند و یکی از اهداف اسلام در جامعه انسانی نیز همین شیوه است و هر مسلمان وظیفه دارد تا به گونه ای مخلوق خدا به خداپرستی و تقوا رهنمود باشندو با درنظر داشت مذاهب مختلف سلوک و برخورد انسانی را اتخاذ و ترویج بدارند. چون پروردگار خالق عالمیان است و این واقعیت درنظر باشد و تفهیم گردد که درقبال این عالم فانی یک عالم باقی وجود دارد و کسانیکه با بندگان و مخلوقات خدا و خالق بی نیاز به نحوی از انحأ و رنگی از رنگها و نامی از نامها و عنوان ها جفا روا میدارند، گوئی با دین و آیین جفا روا میدارند.
برادران!
دراینصورت انسانهای که باجرس قافله جهان و حیات بشری روان اند، در سفری که پیش رو دارند باید ذخیره و توشه ای از حسنات داشته با خود حمل بدارند. باقبول این اصل مسلم به منظور تزکیه نفس، عبادت خداوند«ج» بهترین راه رستگاری تأکید شده و به ارتباط مسائل دنیوی، جهت فوز و فلاح معاملاءت درمیان آمده و دستورالعمل های مطرح و تدوین و ترویج و مرتب گردیده که یکی از مهمات آن اتخاذ شیوه جهان بینی وسیع و روابط نیک با کشورهای و اقوام عالم بوده ایجاب دوستی ها و محبت ها دارد که مطابق با دستورالعمل ها و میثاق ها صورت پذیرد.
محبت با انسانها و هموطنان از تعلیمات بزرگ دینی و مذهبی است و نمیشود درچوکات آشیانه و لانه خود منجمد بمانیم. لیکن جای بسیار تأسف و تأثر است که برخی از ملا های بی اطلاع از اصل مزایای دین و مذهب، پیرو نفس و خواهشات نفسانی خود گردیده از راه صفا و هموار دین انحراف و انصراف نموده مورد استعمال اغیار قرار میگیرند و ناگزیر میشوند دین را تحریف کنند که این اعمال آنها انجام خطرناک دارد.
قرون ماضیه که علمای حقیقی و حقیقت جو بسیار داشته حق پرستی و حق جوئی شعار شان بود، باذهن و ضمیر روشن و قلوب پاک عمل میکردند که راه منصفانه شان همواره روشن و تابناک مینماید. بنا به شهادت اسناد تأریخی آنها آنقدر به احکام الهی و شرعیت غرای محمدی(ص) پابند بودند که در پرتوفهم و دانش و تعالیم اسلامی از جاه طلبی و نفس پرستی جداً احتراز داشتند، چون پرهیزگار واقعی بودند و پروردگار در پاداش به آنها حرمت و عزت و شهرت جاودان عطا فرموده است.
درعصر موجود عده ای بنام و عنوان علمای دین، خصوصیات اصیل و ممتاز فضیلت دینی و مذهبی را رها کرده، ظاهرداری را به منظور نفس پرستی اختیار نموده اند و به همین لحاظ کسی به اعمال آنها به حیث رهنما ها وقعی نمی گذارند، درهرجا خوار و ذلیل شناخته میشوند، سخنان وسوسه کننده شان درنهایت مضار جامعه را فراهم و دولت های صالح و غمخوار جامعه را پریشان و ناآرام ساخته به آسیاب بیگانه آب میریزند.
قماش دیگری که بجای مفاد درجامعه، مضار شان محسوس است، پیرهای نامقدس و صوفی نماهای کاذب و شیخ های نفس پرست سرباری های جامعه ای غرق در جهل اند که اکثر این گداهای متکبر ازخارج بخصوص از هند برتانوی بخاک افغانستان نازل شده اند ولی ریشه و رشته به بیرون از سرحدات دارند و دروطن ما جال های از فریب و خدعه گسترانیده ، ریشه ها و رشته حساس وظریف اجتماعی ما را با دندان متأثر میسازند و مخلوق خدا را به گمراهی و خرافات میبرند.
به من واضح معلوم است که به همین منوال فقیرنماها از افغانستان به هندوستان داخل میشوند و عاطل و باطل و کاهل در مسیر راه ها میخزند و بعضاً با مهارت مردم را به هیجان می آورند. من با عبارت صاف و پوست کنده و بدون حاشیه روی میگویم که چنین پیران کاذب تشنه مریدان جاهل و امثال آنها مایه بدنامی و احیاناً بربادی وطن و مردم و ملک و مملکت اند، چون از خدا دور اند و همچنان اینها اند که برپیکر پاک و پاکیزه دین و مذهب مقدس لطمه و آسیب میرسانند، به تعلیمات مذهبی صدمه میزنند و انواع بدنامی ها را مهیا میکنند و درنهایت دین مقدس و عالیجاه و عالی مقام مسلمانان را درمحضر جهانیان منحط و خرافاتی جلوه میدهند. دراینصورت من به صراحت میگویم که چنین ملاها و صوفی نماها و پیران تجارت پیشه و طرزالعمل شان در جامعه منزجر استم و حتی اظهار نفرت دارم (نعره های تحسین)
برعلما و مشایخ و پیران که خویشتن را رهنمایان دین قلمداد میکنند، هنوز موقع در دست دارند تا به اعمال خود تجدید نظر اصلاحی بعمل آورند و پیرامون آن خواسته های زشت خویش که در عصر امروز و فردا بازار گرم ندارد و چسپ و صدق آن در جامعه دشواریها بار می آورد، قهر و غضب خود را حفظ و سرکوب کنند و عکس آن اگر در راه سعادت جامعه سعی و تلاش نمی ورزند و یا نمی توانند، لااقل از سنگ اندازی های متواتر ونفس پرستی های افراطی و سیرنشدنی و مبالغه آمیز بکاهند و در برابر مردم ساده دل و بی بضاعت از فشارهای غیر مرئی و روانی کم کنند تا مبادا مقام و احترام شان درجامعه از ریشه و کن وبن ویراننگردد. از دین و مذهب سؤ استفاده بردن نزد خالق متعال گناه کبیره محسوب میشود.
اجازه بفرمائیدچند سخن مختصر در موضوع دیگری بعرض برسانم:
درسپاسنامه برادران پارسی سندی چنین جمله تذکر رفت:«افغانستان فرزند ایران است!»
من با این گپ وقوف و باور ندارم که افغانستان باستان و کهن که تأریخ درخشان چهار هزار ساله دارد، فرزند کشوری باشد، درحالیکه خودش از نگاه تأریخی در مقام پدر کهن قرار دارد.
بهرحال میخواهم باین اصل تأکید کنم که زمان و عصر ما حالا زیاد سر مسائلی که کی پدر و کدام فرزند است، فکر نمیکنند. بلی! ملت های روشن براصل محکم پیوندها و متحد شدن ها و تساوی حقوق برادری و برابری ها می اندیشند و اصل اسلام بنا به امر خداوند متعال مشوق و رهنمود برادری ها و برابری ها است. (نعره های تحسین)
من وقتی از کابل حرکت میکردم، متجاوز از سی هزار نفر برای وداع جمع شده و این ازدحام را مردمانی از مذاهب و اقشار و اقوام مختلف تشکیل داده بودند. من آنجا نیز به نحوی و گونه ای تفهیم و خاطرنشان کردم که از نگاه من همه مساوی المقام اند و همه را برادر خود میخوانم. من برای سنی ها و شیعه ها این نکته را گوشزد میکنم که من پابند قانون اسلام استم و گاهی از اندیشه های احیاناً جداگانه شیعه ها و سنی ها متأثر نبوده و نیستم، چون من بلا استثنا خدمتگار تمام رعایا میباشم و من به اصل این گفته باور و ایمان دارم و سخت معتقد باین گفته جاودانه استم:
بنی آدم اعضای یک دیگراند
که در آفرینش ز یک جوهر اند
چو عضوی بدرد آورد روزگار
دگـــر عضوها را نماند قــــرار
باتوجه باین اصل وقتی برای شخصی تکلیف عاید میگردد، من نیز احساس تکلیف و بیقراری میکنم. التماس دارم هرفرد باین حقیقت غور و تعمق کرده با بندگان خدا(ج) حسن سلوک را دریغ نکنند و در زمینه سخاوتمند باشید.
من به شما برداران نصیحت کنان میرسانم که با همدیگر و هموطن تا منصفانه معامله داشته به حق و حقوق مقابل تان احترام بگذارید و بیش ازین اختلافات بی مایه و بی پایه را دفن کرده بجای آن روابط بردارانه و دوستانه را در روح و ذهن و ضمیر تان پرورش بدهید و باخوشی و سرور زنده گی بسر رسانید.»