32

تخلیق و انتقال افکار و آثار فرهنگی از راه افغانستان

از کتاب: تاریخ افغانستان بعد از اسلام ، فصل چهارم ، بخش اوضاع اقتصادی و اجتماعی و اداری و فکری و علمی و ادبی افغانستان
04 February 1967

گفتیم که تاینبی دانشمند بر تانوی افغانستان را کانون تشعشع افکار و مدنیت ها و فرهنگها خوانده است.

۱طبری۷/۴۳۴

۲طبری۷۵۹۸

۳مروج الذهب ۴/۱۷۲

فرهنگ اسلامی باوضع و رنگی که در بالا شرح دادیم ، از راه افغانستان بدو طرف شمال و مشرق انتقال میکرد، عساکر مسلمانان که از راه پارس و عراق بخراسان و سیستان و زابل آمده بودند، شمالا از راههای مرو و جوزجان و بلخ و تخارستان به ماوراء النهر گذشتند و دین و فرهنگ و زبان عرب را با خود بسر زمین  وسیع پار دریا (ماوراء النهر ) و بخارا اوسغد و حتی کاشعر و چین بردند و در جبهۀ جنوب  از راههای دره های جبال سپین غرو گومل و خیبر و بولان از سرزمین سیستان و زابل و کابل گذشته و بحواشی نیم قارۀ هند و بلاد سند داخل شدند.

این سلسلۀ انتقال از دو قرن اول اسلامی که درینجا مورد بحث ماست وآغاز شده و تا قرن ۴/۵ هجری ادامه داشت و فرهنگ و صنعت و فکر و عقاید دینی اسلامی و زبان و ادب عربی و دری را به چند صورت ذیل انتقال میداد:

۱/از راه فتوح جنگی و لشکر کشی هاییکه از طرف عساکر عربی و ملل دیگر مسلمانان بعمل آمده و در سرزمین های مفتوحه حکومت های عربی و یا ملل دیگر اسلامی را بوجود می آوردند.

مثلا در سنه ۴۴هـ۶۶۴ م در عصر حضرت معاویه مهلب بن ابی صفره قوماندان عساکر فاتح اسلامی از راه افغانستان به کنار دریای سند(غالبا به حدود معبراتکه کنونی ) گذشته اند از راه ملتان به بلادقیقان (کلات بلوچی ) گذشت و و این نخستین حرکتی بود که بنای نشر فرهنگ اسلامی  را در خاک هند گذاشت و بعد زا ان این جریان از راه افغانستان دوام داشت تاکه فرهنگ جدید مختلط عربی و سندی در سرزمین سند از راه افغانستان بوجود آمد و حتی راجگان را شتر کوت و سولنگی و حکمداران خانواده شلار در تهانه (بمبئی کنونی ) در ساختن مساجد با مسلمانان کمک ها نمودند، و مسلمانان با خود دین و زبان و کلچر  جدید را بسر زمین هندار مان بردند.۲

۲/از راه تبلیغات دینی و عقیدوی و تلقینات وجدانی که مخصوصا بوسیلۀ علمای 

۱فتوح ۵۳۱ تاریخ سیستان ۸۹

۳تمدن هند در قرون وسطی ۴۶ از شنگر خیراچند طبع حیدر آباد دکن ۱۹۳۱ م

اسلامی که حاصل قرآن و احادیث نبوی و روایات اسلاف اسلامی بودند بعمل  می آمد و ما در فصول گذشتۀ کتاب بسا از امثلۀ ابن مطلب را نوشته یم و چنین بنظر می آید که در اوایل دورۀ اسلامی افغانستان جنوبی محل سیرو انتقال فرهنگ اسلامی بجنوب هند بود.

۳/در انتال افکار و تشکیل ثقافت جدید اسلامی ادب و ادباء و شعرای عرب و ملل مفتوجه نیز سهمی بارز داشتند که ما در آنیده این موضوع را شرح خواهیم داد. 

۴/ انتقال افکار و کلتر و مصنوعات از راه تجارت هم جریان داشته که ما در بارۀ روابط تجارتی و صنعتی قبلا به تفصیل صحبت کرده ایم .

۵/ سهم موالی خراسانی در انتقال فرهنگی خراسان بعرب نهایت فراوان بود، زیرا اعراب فاتح در خراسان بسار جال و اطفال و زنان را در جنگها اسیر گرفته و ایشان را بطور  «ولاء در دربار و خانها یبزگان و رجال  مقندر ملکی و لشکری راه دادند.و این موالی بعد از آن در دربار و اداره و فرهنگ و ادب اسلامی مواقع برجسته و مهمی را بدست آوردند و در هر رشته مردان سرشناس  فهمیده و دارای نفوذ کلام و نیروی بازو بر امدند و چنانچه در فصل اول و دوم کتاب بارها گفتیم ؛ فرهنگ و آداب 

۱عجایب الهند ۱۵۵ ببعد

و رسوم و طرزندگی خراسانی را بر مجموعۀ فرهنگی اسلامی که در بغداد تشکیل یافته بود افزودند و از ان معجون مرکب دلکش ساختند و قیافت آنرا به زیور های عجمی زیبای بخشیدند.

نفوذ فرهنگ خراسانی و عجمی در دربار  عباسیان بغداد بدرجه یی بود که برخی از خلفاء با زنان عجمی ازدواج کردند و مادران چندین تن از خلفای مقتدر بغداد از ملل عجمی بودند و از اخلاف همین موالی عجمی اشخاص بسیار معروف در ساحۀ دین و سیاست و فکر و ادب و لشکر  کشی برامدند که حتما فرهنگ اسلامی را از ان قیافت خاص عربی دربار اموی دمشق رنگ نو دربار بغداد بخشیدند.

آغاز انتقال فکری :

افغانستان دورۀ اسلامی محل انتقال  افکار هندی بدنیای عرب و از عرب به هند و چین بود بقول بیرونی در ۱۵۴هـ ولی بقول قفطی در سنه ۱۵۶هـ۷۷۳ م اولین بار حرکت انتقال فکری و علمی  از هند به عرب از این راه صورت گرفت بدین معنی  که در همین سال یک وفد مردم سند یا یکنفر عالم ریاضی  سنسکریت دان کتاب را در ریاضی و ستاره شناسی که سد هانته نامداشت (تألیف برهم گپت در سنه ۷هـ) به بغداد برد، و بامر خلیفه منصور  عباسی بتازی ترجمه شد و هموامر داد که ریاضی دان در بارش محد بن ابراهمی الفزاری (متوفی ۱۶۱هـ۷۷۷م) از روی  آن کتابی را در حرکات  کواکب بعربی تألیف کرد، که منجمان اسلامی  آنرا سند هند کبیر نامیدند و باز ابو جعفر محمد بن موسی خوارزمی  آنرا بنام ماموران اختصار کرد. ۲

۱سدهانته در لغت بمعنی نتیجه و صداقت مثبت است که در اصطلاح بر یک قم علم مخصوصا در هندسه و هیئت اطلاق می شود ، ک در سنسکریت شعب زیاد دارد که از انجمله سوریه سدهانته و برهمه سدهانته باشد(قاموس هندی دنکن فوریس ۴۶۲) بقول البیرونی سدهاند بمعنی مستقیمی است که کجی و تغیر را نپذیرد و این علم پنج شعبه داشت (کتاب الهند ۱۱۸) 

۲اخبار العلماء باخبار الحکماه از قاضی یوسف قفطی ۱۷۷ طبع قاهره ۱۳۲۶ بحوالت زیج نظم العقد حسین بن محمد معروف  به ابن الادمی و ضحی الاسلام ۱/۲۴۲ به حوالت تاریخ عم الفلک استاد نللینو ۱۴۹ ببعد. 

در چنین احوالیکه افکار و انتقال مواد کلتوری از شرق بغرب آسیا و بالعکس جریان داشت ، و علماء وشعراء دانشمندان و بازرگانان و فاتحان رفت و آمد میکردند زبانها و آداب یکدیگر نیز باهم موثر می افتاد. مثلا اثر های زبان عربی و دری و پشتو با فاتحان و افراد و علماء و تجار از راه خراسان بهند آمد، و بالعکس اثر زبانهای هند و کلمات سنسکریت و سندی بر السنۀ پشتو و دری و عربی افتاد، و مابطور نمونه چند مثالی را می آوریم و از ان ثابت می آید که محل جریان این انتقال  فرهنگی هم افغانستان بود:

در اوایل دورۀ اسلامی رفت و آمد اقوام جت از وادی سند به ممالک غرب آسیا جاری بود، که از خراسان و اراضی جنوب افغانستان قافله ها بزرگ آنها گذشته و بغرب حرکت میکردند و تا عربستان  میرسیدند ، این اقوام تاکنون هم در افغانستان بنام جت در حالت خانه بدوشی موجودند. اعراب  این نام را از ط بضم اول معرب 

۱احسن ۱/۴۸۰ببعد

۲ضحی الاسلام ۱/۲۳۳ بحوالت رسایل جاحظ ۷۳ و مروج ۱/۳۵ و اخبار الحکماء ۲۷۰ و غیره 

ساختند ، ۱ و در عصر نبوی در خود مدینه طبیب ز ط را دردودمان حضرت پیامبر د علاج حضرت عایشه می یابیم ۲ و مورخ مسعودی و دیگران ازین مردم ذکر ها دارند ۳ . بزرگ بن شهریار که در حدود (۳۰۰هـ۹۱۲ م) بین سواحل  خلیج پارس و هند ناخدایی میکرد ، همواره برای سوداگران کلمه بنیانیه را می آرد، ۴ که صلا عربی نیست و از بنیا گرفته شده که هندی و کلمۀ سنسکریت است . ۵ و چون در پشتو و دری افغانستان تاکنون هم مروج است باید گفت که ازین راه بعربی رفته است.

در اصطلاحات علمی  فلکی کلمه اوج نقطۀ نهایی بلند (کلیمکس) را گویند که در فارسی اوگ است۶. این کلمه از اوج سنسکریت امده ۷ و در ادب ری هم «اوج کمال» مروجست ولی رابطۀ انتقال  آن در پشتو نیز بنظر می آید زیرا درین زبان (اوچت تاکنون بمعنی بلند است. 

در زبان پشتو و دری افغانستان بته یا بتِه برنج نرم پخته ایست که عموما مردم می پزند ، این کلمه در سنسکریت بهات  بمعنی برنج جوشیدۀ خورد نیست . ۸ که در افغانستان آنرا بتِه گویند و چون به عربی رفت بهطه گردید. ۹ که عین شکل خراسانی آنرا معرب ساخته اند و باید گفت که ازین راه به ممالک غربی رفته است . 

در صنعت گندهارا چنانچه گذشت برای بودا (بدهـ) موءسس این کیش مجسمه های زیبایی را از زمان قبل الاسلام می ساختند. چون اعراب  باین سرزمین پا گذاشتند اینچنین مجسمه ها را بتعداد بسیار دیدند، که انرا در زبانهای محلی افغانستان 

۱مفاتیح العلوم خوارزمی ۷۴

۲الادب المفرد ااما  بخاری ۳۰

۳رجوع شود به مروج الذهب و فتوح البلدان و الاغانی ۹/۷۹ و طبری و غیره

۴عجایب الهند ۱۱۸

۵قاموس هندوستانی ازدنکن فوربس ۱۲۹

۶مفاتیح العلوم ۲۲۱

۷تعلیقات هند و عرب از سید سلیمان ندوی ۱۴۲

۸قاموس هندوستانی ۱۳۳

۹مفاتیح ۲۲۱ 

به تحریف از بدهـ (بودیابت ) میگفتند اعراب این کلمه را (بد) و جمع انرا بد ده گفتند، ۱ که در کتاب شاپورگان مانی در پهلوی  خراسانی نیز بد بود ۲. و در اشعار او العلاء معری در عربی هم امده است. ۳ این کلمه در ادب قدیم پشتو در حدود ۶۰۰هـ۱۲۰۳ م در گلمه بود تون بمعنی بتخانه موجود است. ۴   و در ادب دری هم بت قندهار منسوب  به گندهارا مستعمل بود، که بمناسبت زیبائی آن شکل ادبی را بخود گرفته ف سنایی غزنوی  راست :

صانعی باید حکیم و قادر و قایم بذات

تا پدید آید زصنع وی بتان قندهار

                                      (دیوان سنایی ۱۴۱)

تلخ گردد عیش شیرین بربتان قندهار

چون بگاه بذله زان لب لطف باری ای پسر!

                                               (دیوان سنایی ۴۴۳)

اکنون که سیرو انتقال کلمات هندی  را از راه خراسان به عربی نشان دادیم ، برای نمونه عکس این مسئله را که کلمات دری و پشتو از خراسان بهند رفته در چند کلمه توضیح میدهیم : 

در اواخر قرن سوم هجری هنگامیکۀ بزرگ بن شهریار ناخدای  پارسی از هند دیدن میکرد در شهر چیمور( صیمور معرب) کرانۀ بحیرۀ عرب که در انجا بسا مسلمانان با مسجد جامع جامع  ایشان موجود بودند۵ راجۀ این سرزمین  برای ادارۀ مسلمانان عباس  بن ماهان را بحیث «هنر من» مقرر کرد. ۶و این نام با پشتوی  کنونی  مطابقت دارد، که «من » در آخر کلمات از ادات تصاحب  و فاعلبیت است و اعراب آنرا بزبان خود برده 

۱الفهرست ۳۴۷ و کتاب  البدء و التاریخ ۱۹ و ملل و نحل شهرستانی ۲۴۰

۲آثار الباقیه ۲۲۹

۳برخی اصل کلمه بت را بوئیتی اوستایی دانسته  اند، که نام دیویست که مردم را به بت پرستی وا دارد (حواشی یشتها ۲۱ ص ۴۰)

۴پته خزانه ۲۲۴

۵حدود العالم ۴۶

۶عجایب الهند ۱۴۴ و مروج الذهب ۲/۷۵

وصفت در هند جنوبی موجود بود، و شکل دری ان هنرمند هم رواج داشت. کلمۀ دیگری که همدردین شهر مروج بود،  مسعودی مورخ  جهانگرد عرب انرا در سنه ۳۰۴هـ۹۱۶ م در صیمو رشنید«بیا سره» است وی گوید: درین  شهرده هزار عرب ساکن اند. چون در هندوستان تولد یافته اند، ایشان را بیا سره گویند۲ یعنی مسلمانانی که در هند بدنیا آمده اند.

پژوهند گان نتوانسته اندف که ریشۀ اصلی این کمه را پیدا کنند ولی در پشتو کلمه یی بشکل « بی اسره» موجود است که معنی  آن غریب و بیچاره باشد و شاید اعراب انرا معرب کرده و بیاسره نوشته باشند. 

بقول بشاری مقدسی که در (۳۷۵هت۹۸۵م) از راه بست به سند رفت در ملتان مسکوکات را بشکل مسکوکات فاطمیون مصر هم دید ولی در انجازیاده تر «قهنری» رواج داشت . که به «قنرهیات غزنه » مشابه بود، و دراهم سند راهم «قهنریات » میگفتند. ۳

ایلیوت در تاریخ هند این کلمه را «قندهاریات » خوانده و چنانچه ما در مبحث مسکوکات این کلمه روشن ساخته ایم ف اصلا این مسکوک  منسوب بود به گند هارایی قدیم افغانستان زیرا عین این قندهاری در غزنه هم رواج داشت و ما در مسکوکات افغانستان تا چهل سال قبل مسکوک نقره بنام «کندهاری» داشتیم بلکه مردم روستاهای اطراف قندهار تاکنون هم واحد پولی خود را همان  کندهارای حساب کنند آشکار است که این از گندهارای شرقی افغانستان به سند رفته بود.

تجارت :

دیگر و سایل بسیار مهم انتقال و ارتباط فرهنگی تجارتست، که افغانستان بسبب راه معروف اریشم ( که رنه گرو سه فرانسوی آنرا از راه  زیارت هم گفته ) گذر گاه قوافل

۱تعلیقات هند و عرب ۲۷۸

۲مروج الذهب ۲۸۵

۳احسن التقاسیم ۴۸۲

بازرگانان و اموال التجاره هند و چین به عراق و ممالک عربی و مصر و روم بوده، و محل التقای فرهنگها بود، و ما درین فصل در مبحث تجارت این اوضاع را به استیفاء نوشتیم به ان رجوع فرمایید.

سهم برمکیان بلخی در نشرو انتقال فرهنگ:

در فصول گذشته کارنامه های سیاسی و اداری برمکیان بلخی را به تفصیل نوشتیم ، که ایشان از خاندانهای بسیار قدیم و مثقف متولیان نو بهار بلخ بودند که در اوایل طلوع اسلام غالبا دین بودایی داشتند.

خاندان برمکیان افغانستان در انتقال  آثار علمی و فرهنگی هند از راه افغانستان بدنیای عرب، مساعی بزرگی بخرج  دادند، زیرا معبد نو بهار بلخ یعنی مقر ابن دودمان مرجع  تمام مردم بودایی هندوافغانستان و چین بود و حتی قزوبنی گوید : که راجگان هند و خاقان چین هم بزبات ان می امدند وبادای عبادت  و سجده دران می پرداختند. ۱

در چنین حال برمکیان بخی با فرهنگ و آداب و علوم هندی و چینی  و بودایی آشنایی تمام داشته و حتی بقول ابن فقیه و یاقوت : برمک موسس این  خاندان سالهای در کشمیر بسر بردهب بود . ۲ بنابران افراد این خاندان بعد از اقبول اسلام نیز بانکشاف علوم و فرهنگ و انتقال علوم هندی همت گماشتند و طبیبان  عالمان هندی را به دار الترجمه و شفاخانهای بغداد خواستند و برای تحقیق مذاهب و ادویۀ هندی و فود علمی  را به آنجا فرستاند. ۳ چنانچه ابن ندیم در سال ۳۷۷هـ۹۸۷م درین باره چنین تصریح کرده است : که در دورۀ حکومت عباسی توجه فراوانی که بامور هند شده ، نتیجۀ مساعی یحیی بن خالد بر مکی و دودمان بر مکیانست که دانشمندان طب و حکیمان هندی را به بغداد خواسته بودند، و همین یحیی مردی را بهند فرستاد، تا عقاید هندی را بیاورد و در تحقیق ادیان هندی کتابی بنویسد.۴

۱آثار البلاد۲۲۱

۲کتاب البلدان ابن فقیه ۳۲۴ و معجم البلدان کلمه نوبهار

۳تعلقات هند و عرب ۱۱۹

۴الفهرست۴۱۴

ابن کتاب که بامر برمکیان برادیان هندی نوشته بودند، از بین رفته ولی ابن ندیم از یک نسخۀ آن روز جمعه ۲۷ محرم سنه ۲۴۹م نوشته شده بود، مطالب مهمی را راجع به برخی از بتکدهای هندو بامیان و دوبت بزرگ آن خنگ بت و سرخ بت و دیگر عقاید و فرق مذهبی هند و بود او غیره نقل مینماید،۱ که نمونۀ بسیار خوب انتقال  فرهنگ و افکار هند از راه افغانستان بدنیای عرب شمرده می شود و ما در حدود سنه ۲۵۰ هـ۸۶۴م می بنیم ه این شناسایی فرهنگی بدرجه یی رسیده بوده که جاحط نویسندۀ دانشمتد و معروف  عرب(متوفی ۲۵۵هـ) نیز با هند روابط فرهنگی و فکری داشت ۲  و کتابی را در برتری سیاهان بر سپیدان در شرح مزایای  علمی و ادبی و قیافت و کلتور  مردم هند نوشت.۳

از داستان کتاب کلیله و دمنه بخوبی ثابت می آید که مترجم نخستین پهلوی آن هم مروزی و خراسانی بود و بعد از ان هم بامر برمکیان خراسانی انرا در عربی ترجمه و نظم کردند و این کتاب نمونۀ بسیار بارز و مهم اقتباس و انتقال فکر بین هند 

۱علم الفلک ۱۶۵بحوالت کتاب الهند و تعلیقات  هند و عرب ۲۲۸

۲طبع دی ساسی دو پاریسی۱۸۱۶ م و طبع بولاق قاهره ۱۳۹۷ ق و طبع  های دیگر 

۳برو کلمان در تاریخ ادب عرب ۳/۳۴و ۱۰۵ و سبک شناسی بهار ۲/۲۵۱ 

۴احوا و آثار رودکی ۲/۱۰۹۶ ببعد

و خراسان و پارس و عرب بود.

در بار برمکیان در عصر عباسی پرورشگاه آداب و افکار و عجمی و اختلاط آن با ثقافت عرب بود، و برخی  از رجال این دربار هم در عجمیت خود متعصب و بمفاخر عجمی سخت نازان بودند و چنانچه گفتیم یکی از این شعوبیان مشهور سهل بن هارون رئیس دار الحکمه هارون بود، که در سنه ۲۱۵هـ۸۳۰ م از جهان رفت او در زبان عربی کتب زیاد را بر مسایل عجمی نوشت که از ان جمله کتاب وامق و عذراء وتدبیر ملک و سیاست بود، و ابان بن عبدالحمید سابق الذکر هم به تشویق برمکیان علاوه بر نظم کلیله و دمنه ف کتاب مزدک  و کتاب سند باد و کتاب بلوهر بوداسف و سیرت  اردشیر و سیرت انوشیروان را هم نوشت. ۱ که تمام این آثار افکار عجمی  را بدنیای عرب انتقال  میداد و در همۀ آن دست  و تشویق  برمکیان خراسانی دخیل بود.

۱بروکلمان۳/۱۰۴و۳۵