تارک آفل براهیم خلیل

از کتاب: دیوان علامه اقبال لاهوری ، قطعه

تارک آفل (۲) براهیم خلیل

انبیا را نقش پای او دلیل

آن خدای لم یزل را آیتی

داشت در دل آرزوی ملتی (۳)

جوی اشک از چشم بیخوایش چکید

تا پیام طهرابیتی (۴۹ شنید

بهر ما ویرانه ئی آباد کرد

طائقات (۵) را خانه ئی بنیاد کرد

تا نهال تب علینا (۶۹ غنچه بست

صورت کار بهار ما نشست

حق تعالی پیکر ما آفرید

وز رسالت در تن ما جان دمید

حرف بی صوت اندرین عالم بدیم

از رسالت مصرع موزون شدیم

از رسالت در جهان تکوین ما

از رسالت دین ما آئین ما

از رسالت صد هزار ما یک است

جزو ما از جزو مالا ینفک است


ان که شأن اوست یهدی من یرید

از رسالت حلقه گرد ما کشید

حلقه ی ملت محیط افزاستی

مرکز او وادی بطحاستی (۱)

ما زحکم نبسیت او ملتیم

اهل عالم را پیام رحمیتم

از میان بحر او خیزیم ما

مثل موج از هم نمیرزیم ما

امتش در حرز (۲) دیوار حرم

نعره زن مانند شیران در اجم (۳)

معنی حرفم کنی تحقیق اگر

بنگری با دیده ی تصدیق اگر

قوت قلب و جگر گردد نبی

از خدا محبوب تر گردد نبی

قلب مؤمن را کتایش قوت است

حکمتش حبل الورید (۴) ملت است

کثرت هم مدعا وحدت شود

پخته چون وحدت شود ملت شود

زنده هر کثرت ز بند وحدت است

وحدت مسلم زدین فطرت است

دین فطرت از نبی آموختیم

در ره حق مشعلی افروختیم

این گهر از بهر بی پایان اوست

ما که یکجا نیم از احسان اوست

تا نه این وحدت ز دست مارود

هستی ما با ابد همدم شود


پس خدا بر ما شریعت ختم کرد

بر رسول ما رسالت ختم کرد

رونق از ما محفل ایام را

او رسل را ختم و ما اقوام را

خدمت ساقی گری با ما گذاشت

داد مارا اخرین جامی که داشت

لا نبی بعدی ز احسان خداست

پرده ی ناموس دین مصطفی است

قوم را سرمایه ی قوت ازو

حفظ سر وحدت ملت ازو

حق تعالی نقش را دعوی شکست

تا ابد اسلام را شیرازه بست

دل زغیر اله مسلمان بر کند

نعره ی لا قوم بعدی می زند