32

باین جور تصحیح یکنام تاریخی

از کتاب: جغرافیای تاریخی افغانستان
04 November 1982

در نصف اول قرن سوم هجری خانواده یی از حکمرانان محلی در طخارستان تابلخ و جوزجان و بامیان و اندراب و پنجشیر بنام آل باینجور ( بنی بانیجور ) حکمفرمایی داشتد ( ۲۲۲ – ۳۷۲ ق ) که نفوذ ایشان در قلمرو خلافت عباسیان از وخش وهلاور دوختلان تا بصره و مصر رسیدی و از آنجمله ابوجعفر بن ابوداؤد محمد بن احمد بن باین جور درسنه ۲۸۸ ق دراندراب سکه زده و در مسکوکات ختل در سنه ۳۱۰ – ۳۱۲ – ۲۱۳ هـ ق پدیدار است و هم سکه داؤد بن عباس ( ۲۳۲ ق ) در موزۀ ارمیتاج ( شوروی ) موجود است و زمباور شجرۀ نسب این خاندان را که حکمرانان و سرداران لشکر و عاملان قلمرو خلافت بوده اند تا ( ۱۷ ) نفر ضبط کرده و به فهرست مسکوکات د،  وسمیر طبع ۱۹۲۵ م وکتلاک ارمیتاج ( ص ۱۷۱ ) حوالت داده است ضبط نام سرسلسله این خاندان جور اختلاف نسخ خطی و ضبطهای مؤرخان فراوان است که از آن جمله زمباور در معجم خود با نیجور به تقدیم نون بریا ضبط کرده و در ترجمه عربی آن همچنین است و نون قبل از با ( بانی جور ) بار تولد نام یکی از اعیان فرغانه را که پادشاه کاشغر نزد فاتحان عرب بسفارت فرستاد با تبجور ( بایجور ؟ ) آورده که تا سنه ۱۵۹ ق ۷۷۵ م در زندان عرب باقی ماند (۲) و ازین بر می می اید که بار تولد در پی تحقیق مزید و ضبط صحیح این نام نبرامده و عین ضبط مغلوط نسخه یعقوبی را آورده است.

در سنه ۱۳۴۶ ش هنگامیکه تاریخ مختصر افغانستان را می نوشتم بحوالت معجم الانساب زمباور سطری چند بر آل باینجور تخارستان در جلد اول ( ص ۱۳۱ ) نگاشتم و در ضبط کلمه بانیجور برنسخه چاپی ترجمه عربی معجم زمیاور اتکا داشتم .

گردیزی گوید که در سنه ۱۹۵ ق بعد از معزولی یحیی بن معاذ ماوراءلنهر ا به بانیجور دادند.(۱)  چون در هر دو نسخه خطی گردیزی این کلمه نقاط ندارد. من آنرا باعتماد ضبط زمباور باینجور نوشته ام که در رسم الخط ما مخصوصآ آنچه بقلم و نستعلیق نوشته شود فرق سبقت نون بریا – یا این بران مشکل است و بنا برین در زین الاخبار ترتیب کردۀ من ( ص ۱۳۳ ) هم در متن و هم درهامش به تقدیم یا بر نون نیز توان خواند. ولی در کتاب افغانستان بعد از اسلام ( ص ۸۴۹ ) باز به اتکا ضبط زمباو ربانی جوربانون مقدم بر یای منقوطه آورده ام . ( طبع کابل ۱۳۴۵ ش )

چنین بنظر می آید که این نام بمرور از منه از طرف ناسخان و کاتبان تصحیف پذیرفته ونون ما بعد آن از یای منقوطه پیش افتاده است. زیرا در نسخ خطی و چاپی کتاب البلدان یعقوبی باینجور ( ی سابق ازنون ) آمده است. (۲)  که ابن اثیر نیز بنای نوشاد بلخ را به عباس بن باین جورنسبت میدهد (۳) و بنابرین من در طبع فضایل بلخ آنرا به باین جور ( یای منقوط و نون مابعد ) تصحیح کرده ام . (۴)

اکنون علل این تصحیح بانی جور را به ( باین جور ) بشنوید.

« ۱ »

جزو ء اول این کلمه باین مخفف پایان از ریشۀ ( بای ) لقب ترکیست که کاشغری آنرا بمعنی توانگر و غنی آورده (۵)  و مخفف آن ( بی ) است که جمع آن باشکال بایات یا بیات دیده میشود و کاشغری آنرا نام یک طائفه غزوهم اسم الله نوشته (۱)  و ابوالغازی بهادر خان بایات = بیات را بمعنی ( صاحب الدوله ) ضبط کرده است. (۲)

و برخی از ترک شناسان عقیده دارند که (ت) اخربیات ( بای – ت ) مفهوم جمع ار میرساند. (۳)  چنانچه بقول کاشغری تکت ( بکسرتین ) هم جمع تگین ( لقب خاقانیان ) باشد ( ۱ ر ۲۹۷ ) و همین پیشوند ( پری فکس ) بای = بی است که در آغاز القاب اعیان و امرا مانند بایقرا و بایندر ( نعمت بخش ) وبایان خان ( حکمران ترکان سواحل دانوب در نیمه قرن ۶ م ) و آغاز نام شهزاده تیموری هرات بایسنغر ( بای سنکقر نام پرنده جارح ) (۴)  هم آمده و (آن) پسوند علامت نسبت تعظیمی است به خداوند غنی دولت بخش قیاس بر (آن) پسوند هرمزان و مهران و پاپکان وغیره که برای نسبت در اسما و القاب: اقوام آریایی رواج داشت و حتی نام یکی از اجداد حکمداران ساسانی هم باین جور بوده است. (۵)  وبایان چورخاقان ( حکمدار او بغور  ۵۷۱ م ) را هم ازقول مینارسکی می شناسیم . (۶)

در اسناد پهلوی اشکانی تورفان متعلق به قرن ۸ م در کلمات بروگ وند بی ( خدای نیرومند ) و بی زروان ( خدای زمان ) هم ( بی ) به معنی خداست و کریستن سن گوید: که بی دوخت ( بیدخت ) به معنی ستاره زهره هم در اصل ( بی + دخت ) یعنی دختر بی است (۷)  که در اصل بغد خت ( دختر بغ ) بوده که در آرامی بدوح شده بود. (۸)

ازین اسناد قدیم بر می آید : که بقول هر تسفلد بغ = بگ آریایی قدیم گاهی به ( با = بی ) تخفیف گردیده و جز اول نام بافرگ ( موبدمیشان ) که در کتیبه های پایکولی آمده .(۱)  از همین مقوله است و کریستن سن هم (بی) را از ریشه بغه آریایی قدیم میداند (۲)  تاریخ کلمات بغ = بگ خیلی کهن است در ویدابهاگه و در سنگ نبشته های پارسی باستان و اوستا ( بگه ) بمعنی خدا و امیر و حکمدار بود (۳)  که بعد از آن در اکثر السنۀ آریایی و اسیای میانه وت رک سلاو و حتی آرامی هم نفوذ کرده و اشکال بوگ = بوغ = بغ = ییگ = باگ و غیره را یافته و در دری هم مستعمل بود : مانند این بیت :

خاتون و بگ و تگین شده اکنون

هر ناکس و بنده و پرستاری (۴)

که در نتیجه بمعنی امیر و حکمدار است ولی در پشتو بمعنی عظیم و بزرگ تاکنون زنده است مانند ( بگ سری ) یعنی آدم جسیم با اینکه شمس الدین کاکر شاعر قندهار در حدود ۱۲۵۰ ق در یک غزلی که تمام ابیات آن مختوم به ( گ ) ماقبل مفتوحست گوید: 

هسی شوم طالع زما دی

باطن و ور په ظاهر بگ (۵)

مولانا بلخی هم آنرا بمعنی امیر و حکمدار آورده.

از چه دء از شاه و از بگ میزنی 

در هوا چون پشه را رگ میزنی (۶)

در پشتو بگی خان نام اشخاصیست بمعنی بزرگ چنانچه نام شاه ولی خان صدراعظم احمد شاه ابدالی بگی خان بود کلمه بگ بمعنی عظیم بزرگ و خدواند که صفت حکمدار آن کوشانی باشد در کتیبه های بغلان و روزگار و توچی و غیره که بزبان دری عهد کوشانی و رسم الخط شکسته یونانی است بارها پیش از نام حکمداران و شاهزادگان آمده و ( بگ شا ) در کتیبۀ بغلان بمعنی شاهنشاه است ( کانیشکه ) و درنامهای بسا بلاد و اماکن افغانستان کلمه بگ = بغ = پیشوند انتسابست مانند بغلان – بغشور،  بغنی، بغران و بگرام، بگل، بگه، بگی،  و غیره.(۱)

خوارزمی گوید که بغ بمعنی خدا و بزرگ و پادشاهست و از ینرو پیشوا و بزرگ را هم بغ گویند (۲) چنانچه دیدیم هرتسفلد و کریستن سن – بگ و با (بی) را از یک ریشه آریایی شمرده و استاد توفیق وهبی در شرح کلمه بغداد برین معنی تاکید کرده است. 

که بقول احمد بن فضلان حکمدار ترکان خزر را با ( گ و حکمران قبچاق را ( قرد بغدان ) گفتندی که هر دو از همین مقوله است. (۳)

بدین نهج : بگ = بغ = بای = بی از یک ریشه آریایی مخصوصآ در السنۀ ترکان و مردم اسیای میانه نفوذ تمام داشته و در آغاز بای توز (۴)  حکمران حدود ۲۶۰ ق لست و نامهای رجال عصر سامانی و غزنوی مانند بایتسگین (۵)  وغیره همین ( بای ) دیده می شود که در ترکی قدیم مصدر ببومک را ازان ساخته اند وبقول کاشغری ( اربیودی ) یعنی ثروت مرد درحالیکه ترکان جدید بعد از ۱۹۲۰ م کلمه بای را برای مردان وبایان را برای زنان بطور القاب مانند مستر و موسیوو مسزو بانو بکار برده اند. بهر صورت ریشه های قدمی آریایی کلمات بای و بابان معلوم است و آنرا پیشوندی باید شمرد که در آغاز اسما ملحق میشد.

بنا برین تفصیل کلمه مانحن فیها را باید با بن جور خواند نه بانیجور . که تصحیف کاتبانست.


« ۲ » جور 

در السنۀ شمال افغانستان و ماورالنهر چه باختری چه سغدی برخی اسما واعلام پسوندی ( سفکس ) بشکل ( جور ) داشت که از صدر اسلام تا قرن سوم چنین نامها در کتب تاریخ بنظر می آید مانند اما جوری ا ماجور از خاندان فریغونیان جوزجان . که از اهل هرات ( حدود ۲۰۰ ق ) بود. و فرزندانش ابوالقاسم عبدالله بن ماجور هروی رابوالحسن علی هر دو ستاره شناسان کتب نجوم زیج های متعدد اند.(۱)

اسمای مختوم دیگر به کلمه ( جور ) مانند منسک جور اسر وشنی از خاندان افشین در حدود ۲۲۴ ق ۸۳۸ م ویلکا جور ( بلکا بقول کاشغری بمعنی دانشمند و حکیم ۱ / ۱۱ ) یکی از افسران نظامی عباسیان بغداد در حدود ۲۴۶ ق ۸۶۰ م و انوجور افسر لشکری بغداد در حدود ۲۴۸ ق ۸۶۲ م و باجور یکی از قواه ترکی عباسیان بغداد در سنه ۲۵۶ ق ۸۶۹ م - (۲)  و رامجور بنه احمد بن عبدالله خجستانی که در سنه ۲۶۲ ق ۸۷۵ م او در نشا بور کشت (۳)  همچنین در خلافت معتمد علی الله اما جور نام یکی از رجال معروف لشکر عباسیان بود که در جنگ باب دمشق سال ( ۲۵۷ ق ۸۷۰ م ) نامش مذکور است (۴)  و نام سرخاندان حکمرانان دواتی آل سیمجو ر نیز از همین مقوله است که در خراسان عهد سامانیان و غزنویان سطوتی داشتند (۵)  و سر سلسله ء ایشان ابو عمران سیمجور دواتی ( = دوات دار = سرمنشی ) دربار اسمعیل بن احمد سامانی که در سال ۲۹۸ ق حکمران سیستان هم بود. و بقول یوستی درنامهای جور است و بایان جور = باین جور = بگجور مساویست با ( بایان آسا وبگ آسا ) که معنی آن مانند خداوند و مشیل بگ است. و شاید نظیر آنرا در نام بهرام گور هم بیابیم (۱) .