شیران بامیان
این سلسلۀ شاهان نیز بگمان اغلب از بقایای عناصر کوشانی هفتلی اند که در بامیان حکمرانی داشته به کیش بودائی بوده اند که بعد از فتوحات عرب بدین اسلامی در آمده اند.
کلمۀ شیر به یای مجهول در فارسی بمعنی حیوان مشهور درنده است و بنا بران مورخان عرب هنگامیکه ازین شاهان محلی افغانستان بحث میرانند همین معنی را از ان مراد گرفته اد الیعقوبی مورخ عرب گوید در بامیان مرد دهقانی حکم میراند که اورا اسد و در فارسی شیر گوید۱
ولی قرار تحقیقات لسانی جدید و نظر زبان شناسان عصر حاضر کلمۀ شیر و شار که بعد ازین از ان بحق میرانیم ) با شاه شهر همریشه است که از کلمۀ قدیم آریائی کشتریه (طبقۀ میان) ساخته شده و معنی آن همان شاه و حکمدار است۲
کریستن سین گوید: شهرگ و شیر مشتق است از اصل خشی یا خششرا یا خشتریا که در اوستا بمعنی شاه و امیرو مملکت بود۳
تا جائی که معلومات داریم ذکر قدیمتر شیر بامیان در جغرافی موسی خورنی (متوفی ۴۸۷ م) آمده که تألیف ارمنی آنرا بعد از (۵۷۹ م) میدانند درین جغرافی
۱-البلدان۵۱
۲-دایرة المعارف اسلامی بحوالۀ ایرانشهر مارکوارت.
۳-ساسانیان ترجمۀ عربی ۴۸۲
قدیم در گوست خراسان شیری بامیکان مذکور است۱
این نام در اوایل قرون اسلامی غیر از بامیان در سر زمین های نزدیک و همجوار نیز دیده میشو چنانچه مولف تاریخ بخارا ابوبکر محمد بن جعفر نرشحی (۲۸۱-۳۴۸ ه) در زمانهای قدیم بنای شهر ستان بخارا از طرف شهزاده شیر کشور بن قراجورین یبغو میداند۲ و این دو کلمۀ شیر و کشور بازم بهمان ریشۀ قدیم لغوی خود که ذکر یافت پیوستگی میرسانند.
و طوریکه بعد از این می آید لقب شیر در خاندان صفاری سیستان هم دیده میشود. در سال (۶۳۰م= ۹ ه) هنگامیه زایرچینی هیون تسنگ به بامیان (فان-ین-نه ۹ رسید مردم و عبادات و رسوم و زبان انرا مانند تخارستان یافت,که کیش بودایی و مذهب صغیر داشتند و پادشا ینجا برین کیش سخت استوار بود و در مجلس کبیر دینی (موکشا مهاپرشاد) که بعد از هر پنج سال راجع به دستایر دین بودا انعقاد می یافت کلیه دارای خود و زنان و فرزندان و حتی خزانه دولتی را اناق می نمود۳ و شامن –هویی-لی مرید هیون تسنگ که کتاب حیات اورا نوشته گوید که پادشاه بامیان هیون تسنگ را به قصر شاهی خویش دعوت کرد و مهمان نوازیها نمود و قراریکه موسیو گداروها کن می نویسند تا سال (۷۲۷م= ۱۰۹خ) ک زایرچینی هوی- تچاو از راه سی –یو (کابل) وارد فان ین (بامیان )گردید درین وقت یکفنر هو (تاجیک) درین شهر باستقلال حکم میراند و لشکریان پیاده و سوار قوی و فراوان داشت۵
۱-تاریخ تمدن ساسانی از سعید نفسی ۱/۳۲۰ ببعد طبع تهران ۱۳۳۱ ش
۲-تاریخ بخارا ترجمۀ فارسی احمد بن محمد قباوی و تخلیص محمد بن زفرص ۶ طبع تهران ۱۳۱۷ ش
۳-سی –یو-کی کتاب اول ترجمۀ پیل.
۴-تاریخ افغانستان ۲/۵۱۴
۴-آثار عتیقۀ بامیان ۸۶ طبع کابل.
قراریکه باستان شناسان اظهار میکند درسنه ۱۹۳۰ م بردیوار اریکی از معابددر کگر بامیان تصویر پادشاهی پیدا شده که اکنون در موزۀ کابل است و مین تصویر با شکل پادشاهی که در رواق بت ۵۳ متری بامیان نقش شده ولباس و تاج شاهی دارد شباهت میرساند و مربوط به یکنفر از شیران بامیان می باشد که بر تاج خود سه هلال و سه کره دارد و موسیو هاکن سکه یی را از غزنی بدست اورده که دارای همین نوع تاج است و در نظروی این سلسلۀ شیران بامیان از قرن پنجم مسیحی در انجا موجود بوده اند.
اصطخری گوید که بامیان باندازۀ نیمۀ بلخ است و این کشور را به شر بامیان نسبت داده میشود۱
الیعقوبی احمد بن واضح متوفی بعد از ۲۹۲ ه شیر را ملک بامیان می شمارد که خلیفه عباسی المهدی بسال ۱۶۴ ه در جملۀ ملوک دیگر اورا باطاعت خویش خواسته و رسولی را پیش وی فرستاده بود.۲
ابن خر داذ به ابو القاسم عبید الله (حدود ۲۳۴ ه۹ نیز در ملوک خراسان و مشرقع ملک بامیان را شیر گوید ۳ و ابوریحان البیرونی (متوفی ۴۴۰ ه) در جدول القاب ملوک شیر بامیان را می آورد۴ و ابوالقاسم ابن حوقل (حدود ۳۶۵ ه) گوید که مملکت بامیان به شیر بامیان منسوبست.۵
شعرای قدیم دری نیز این لقب شیر بامیان را می شناختند منوچهری گفت :
پیش از همه شاهانست در ماضی و مستقبل. بیش از همه شیرانست در شیری و در شاری
(دیوان ۱۰۴)
۱-مسالک المسالک ۲۸۰
۲-تاریخ الیعقوبی ۲/۳۹۷
۳-المسالک و الممالک ۳۹
۴-آثار الباقی ۱۰۲
۵- صورة الارض ۲/۴۴۹
ناصر خسرو قبادیانی متوفی ۴۸۱ ه بیتی دارد که انرا طابعان دیوان او مسخ کرده اند و من آنرا چنین میخوانم:
مر طغرل ترکان و جعری را
بابخت نبود بامهی کاری
استاده بدبه بامیان شیری
بنشسته بعز در بشین شاری
که درین بیت اخیر بپامیان و در بشیر ؟ کلمات بی معنی راطبع کرده اند ناصر خسرو و بر تسلط سلاجقه فسوسها دارد که گوید قبل از یشان درینجا ملوک داخلی بوده اند و در بامیان شیر ایستاده ودر بشین (پایتخت غرجستان) شار بر تخت نشسته بود.
عبدالحی بن ضحاک گردیزی (حدود ۴۴۰ ه) در داستان بهرام گور در هند ذکری از شیر مه دارد که دخترش خویش را ببهرام داده بود.۲
و این شیرمه بکسرۀ میم بمعنی شیر بزرگ و کبیر است که مسعودی هم ازو ذکری دارد و اورا از ملوک بامیان می شمارد ۳ اما چنین بنظر می آید که شیرمه لقب اوست زیرا نامش در شاهنامۀ فردوسی و مجمل التواریخ و القصص شنگل و در عرر ملوک الفرس ثعالبی شنکلت است. اما نام دخترش در مجمل سنوذ طبع شده که ظاهرا مصحف سپنود فردوسی است که گوید:
بدو داد شنگل سپنو درا چوسروسهی شمع بی دودرا۴
در مقابل صفت مه با شیر بامیان گاهی صفت باریک هم استعمال شده و ممکن است یکی از شاهان بامیان (شنگل) را که بزرگ تر بود شد مه گفتندی و دیگران را باریک خواندندی یعنی کوچک و خورد که برای این صفات در از منۀ بعد مهین و کهین را می نوشتند چنانچه در تاریخنامۀ هرات سیفی هروی دیده میشود. در سیاست نامه یاسیر الملوک خواجه نظام الملک طوسی وزیر معروف
۱-دیوان ناصر خسرو ص ۴۶۸
۲-زین الاخبار نسخۀ خطی طبقۀ چهارم ساسانیان.
۳- مروج الذهب ۱/۲۲۲ که سهوا این کلمه را شبرمه طبع کرده اند.
۴- شاهنامه ۴/۳۱۶
سلجوقیان در داستان الپتگین گوید:
واین امیر بامین آنست که او را شیر باریک گفتندی»۱
و ازین آشکار است که در عصر الپتگین هم شیر بامین بنام شیر باریک در همین جا حکم میراند۲ و الپتگین با او مصاف داد, و گرفتار کرد و بعد از ان عفوش نمود و این حوادث مربوط به حدود(۳۴۷ه) باشد که از همین سال سکۀ ضرب شدۀ الپتگین موجود است و رأی من اینست که این هر دو شیرمه و شیر باریک یعنی مهین و کهین بیک دودمان شیران بامیان منسوب باشند.
شیرمه مسعودی و گردیزی یا شنگل فردوسی معاصر است با بهرام گوربن یزدگرد اول پادشاه ساسانی (۴۲۰-۴۳۹م) و شیر باریک سیاست نامه در حدود (۳۴۷=۹۵۸م) زندگی داشت که در بین این دو ملت پنج قرن فاصله است, . باید کم از کم ۱۵ نفر دیگر ازین سلسه در بامیان حکم رانده باشند و این درست است زیرا در اوایل عصر اسلامی چنانکه دیدیم در بامیان شیرانی ازین سلاله حکمرانی داشته و مورخان عرب از ذکر ایشان خاموش نسیتند و معلومست افراد این خاندان در عصر فتوحات اسلامی بدین اسلام در آمده اند.
الیعقوبی بعد از ذکر همان شیر بامیان که در ۱۶۴ ه معاصر صر المهدی خلیفۀ عباسی بود معلومات مغتنم دیگری را هم درین باره میدهد و گوید:
۱-سیر الملوک ۱۴۵ طبع هیوبرت دارگ ۱۳۴۰ ش تهران .
۲-نام شیر باریک عامتر شده بود و جز دودمان شیران بامیان بر دیگران نیز اطلاق شده ع چنانچه طاهرین بن خلف از اعقاب صفاریان سیستان در حدود ۳۸۱ ه نیز به «شیر باریک» معروف بود که در نسخه ذیل تجارب الامم تالیف محمد بن حسین و زیر در حدود ۳۸۹ ه به شیر بابک تصحیف شده ولی در تاریخ هلال صابی بصورت شیر باریک ضبط گردیده است ( ذیل تجارب الامم ۱۵۹ ظبع قاهر ۱۹۱۶ م) و نیزیکی از شاهان صفاری سیستان لیث بن علی را شیر لباده گفتندی زیرا اولبادۀ سرخ ترکان قرارجورین یبغود خواستند و او پسر خود «شیر کشور » را با لشکر عظیم به بخارا فرستاد (تاریخ بخار ۶۱)
«شهر بامیان در بین کوهها واقعست و دران مرددهقانی حکم راند که اورا اسد و بفارسی شیر گویند وی بردست مزاحم بن بسطام در ایام منصور مسلمان شده و مزاحم دخترش را برای پسر خود محمد بن مزاحم بزنی گرفت.
و هنگامیکه فضل بن یحیی (برمکی) به خراسان آمد پسر شیر بامیان حسن را در غوروند(غوربند) دریافت و بعد از انکه برو غالب آمد اورا بر بامیان باز گذاشت و باسم جدش شیر بامیان نامید.»۱
بازهمین الیعقوبی می نویسد:
«فضل بن یحیی بن خالد بن برمک در عهد رشید در سال ۱۷۶ ه بر خراسان والی شد وی ابراهیم بن جبریل را با لشکر زیاد بر کابل سوق داد و باو او ملوک و دهاقین طخارستان را نیز فرستاد و درسن ملوک حسن شیر بامیان نیز بود.» ۲
ازین روایت یعقوبی دو نفر از شیران بامیان را می شناسیم :نخست شیر بامیان که در ایام منصور خلیفه عباسی (۱۳۶-۱۵۸ ه) بر دست مزاحم بن بسطام مسلمان شد ددیگر حسن پسر او که در حدود (۱۷۶ ه) بعد از پدر زندگی داشت. ازین اسناد تاریخی میدانیم عکه سلسلۀ شیران بامیان با تسلط اسلاف سبکتگین در حدود (۳۴۷ ه) قطع شده باشد زیرا در حوادث ما بعد نامی و نشانی ازین شاهان نیست و چنانچه گذشت در سنه (۳۶۵ ه) این حوقل بامیان را منسوب شیر دانسته است ولی تصریحی به وجود شیر درانجا ندارد.
برای ترتیب سنوی سلسلۀ شیران بامیان به جدول مربوط این فصل رجوع شود.
۱-البلدان ۵۱
۲- البلدان ۵۲