ادبیات در عصر سلجوقیان
پس از مرگ سلطان محمود غزنوی , در سال ۴۲۱ هجری قمری , طغرل سرسلسلۀ سلجوقیان, در نیشاپور اعلان سلطنت کرد. مسعود, پسر سلطان محمود, برای سرکوبی وی لشکری فرستاد, اما موفقیت حاص نکرد, تا انکه در سال ۴۳۱ هجری خودش با لشکر زیاد به آن صوب حرکت کرد؛ ولی دست طغرل شکست خورده, به طرف غزنی مراجعت کرد . این مصاف که در سال ۱۰۴۰ میلادی به وقوع پیوسته بود , سر نوشت آل ناصر را معین و پیروزی سلجوقیان را در سراسر خراسان اعلام داشت. سلجوقیان طایفه ای از ترکان بودند که در ماوراءالنهر و نواحی ان زندگی داشتند مؤسس این خاندان , سلجوق , پسر دقاق است. سلجوق دارای سه پسر بود: اسراییل میکایل و موسی . این خاندان د زمان سلطان محمود غزنوی از رود امو گذشته در مزارع و چراگاهای خراسان مسکن گزیدند. امرا و گماشتگان محمود که از کثرت و شجاعت افراد ال سلجوق هراس داشتند از ورود انها در مرزهای خراسان راضی نبودند و موجودیت و قرابت انها برای سلطنت غزنه خطر عظیمی می پنداشتند. محمود, یکی از پسران سلجوق را جهت ملاقات به دربار خود خواست . اسراییل که بزرگتر انها بود با یک عده از افراد معیتی خود به طرف دربار محمود روان شد. سلطان غزنه اسراییل را اسیر کرده به هند فرستاد . اسراییل در آنجا بعد از هفت سال حبس وفات یافت , مخالفت سلجوقیان با سلاطین غزنوی از همین جا شروع شد و در صدد انتقام بر امدند تا اینکه طغرل , پسر میکائیل طوری که در بالا ذکر رفت , بر سر اقتدار آمد و در حوالی مرو, بین آل سلجوق و محمود جنگ در گرفت در نتیجه مسعود , پسر محمود منهزم و به طرف غزنی برگشت ثروت و ذخایر زیاد و گرانبهای انها با ولایات غرب و شمال خراسان به دست سلجوقیان افتاد.طغرل پس از این موفقیت برادر خود چغری را به حکومت خراسان گماشت و خودش به یک سلسله لشکر کشی و فتوحات دیگری پرداخت. گرگان , طبرستان خوارزم و آذربایجان را ضمیمۀ حکومت خود ساخت و در سال ۱۰۵۵ میلادی بغدا پایتخت خلفای عباسی و کمی بعد از ان کرمان و فارس را به حیطل اقتدار خوود در اورد و بدین ترتیب سلطنتی را برا روی کار اورد که از ابتدای اسلام تا ان وقت به وسعت و پهناوری خراسان ایجاد نشده بود. چغری در سال ۴۵۳ هجری قمری و طغرل یک سال بعد از او جهان را بدرود گفتند . پس از مرگ طغرل , پسر عمویش آلپ ارسلان به سلطنت رسید. وی قسمتی از ماوراءالنهر ؛ گرجستان و ارمنستان را که تابع روم شرقی بودند به دست اورد. پس از مرگ الپ ارسلان ملکشاه سلجوقی مدت بیست سال با قدرت و نفوذ فوق العاده سلطنت نمود. حدود حکومت وی از سواحل دریای مدیترانه در غرب تا مرزهای امپراطوری چین داشت. در حکومت سلاجقه دو دورۀ متمایز ملاحظه می شود: یکی دورۀ اقتدار و توانایی انان که زمان پادشاهی طغرل , آلپ ارسلان و ملکشاه سلجوقی است . این سه پادشاه سلجوقی در خراسان بودند و از بزرگترین حامیان علم و ادب به شمار می ایند شعرا و فضلای بزرگ پرورش دادند . حکومت انها تأثیر فراوانی در وضع ادبی, فرهنگی و اجتماعی ممالک خراسان و آسیای میانه باقی گذاشت. دورۀ دیگر سلجوقیان همانا دورل تشتت و پراکندگی ایشان به شمار می رود که به تدریج در نتیجل بروز اختلافات بین شهزادگان و امرای سلجوق اقتدار حکومت مرکزی از بین می رود و حکومت انها به چندین قسمت منقسم می گردد که مختصرآ به شرح انها می پردازیم. ۱- سلاجقۀ کرمان (از ۴۳۳-۵۶۳ه): بزرگترین پادشاهان این دوره که در تشویق و تعمیم شعر و ادب فارسی و تربیت فضلا و نویسندگان سعی نموده اند , جلال الدین ملکشاه و برادرش طغانشاه می باشد . اینها نه تنها در رواج بازرا ادب می کوشیدند, بلکه خود نیز دارای ذوق سلیم و قریحۀ سرشار بوده به فارسی شعر می سراییدند. خاصه طغانشاه یک عده شعرای بزرگ را در دربار خود گرد اورده بود که معروفترین انها ارزقی هروی و ناصر خسرو و قبادیانی بلخی می باشد . همچنین شعرای معورف دیگر نیز در این عصر به دربار حکمرانان آذربایجان پرور یافتند که مشهورترین انها اسدی طوسی و قطران تبریزی می باشد.۲- سلاجقه عراق (از ۵۱۱-۵۹۰): مرکز حکومت انها عراق بوده اخرین پادشاه این خاندان طغرل سوم است که به دست تکش خوارزم شاه کشته شد. در بین شاها شاهان این سلسله تنها سنجر بن ملکشاه اهمیتی بسزا داشت , علاوه بر اینکه به تدریج شعر و ادبیات می کوشید خودش نیز شاعر بود. شعرا و نویسندگان بسیار بلند پایه را به دربار خود جمع کرده از ایشان حمایت می کرد . دوره سلطان سنجر از لحاظ کثرت فضلا و شعرای با اهمیت و بزرگ در تمام دوره سلجوقیان ممتار بود . انوری ؛ امیر معزی ؛ ادیب صابر و عبد الواسع جبلی از تربیت یافتگان دربار اویند. ۳- سلاجقۀ روم (۴۷۰-۶۹۱):مرکز حکومت انها شهر قونیه بود ایشان سبب نشر و رواج ادب فارسی در آسیای صغیر گردیند وقتی که فتنۀ مغول برخاتس قتل و چپاول غارت و بیدادگری زیاد شد. علماء و بزرگان از تهاجم مغولان به هر گوشه و کنار پراکنده شدند؛ به همین وجه جمعی از بزرگان مانند شمس تبریزی و مولانای بلخی به دربار ایشان در روم پناه بردند و به نشر عقاید و مسلک صوفیانۀ خود پرداختند. ۴- سلاجقۀ شام (۴۸۷-۵۱۱): اینها در اطراف سوریه سلطنت داشتند. مؤسس این خاندان تتش بن آلپ ارسلام است. مرکز حکومت انها شام بود. هنگامی که سلسلۀ سلاجقه بر سر اقتدار امدند و حکومت بسیار بزرگی در آسیای مرکزی تأسیس کردند . بعضی از خاندانها و سلسله های دیگری نیز در همین وقت به روی کار بودند؛ مانند باز ماندگان غزنویان (۴۳۲-۵۸۳) که در قسمتی از خاک افغانستان و شمال غربی هندوستان دست داشتند و از مشهور ترین پادشاهان انها سلطان ابراهیم و بهرامشاه غزنوی می باشد . آنها نیز شعرا و فضلا را تربیت می کردند . سنایی , ابوالفرج رونی و مسعود سعد از تربیت یافتگان انها می باشند. سلسله های دیگری نیز مانند ملوک ماوارء افنهر یا آل افراسیاب در سمرقند, غوریان معروف به ملوک الجبال در جنوب افغانستان و سیستان خوارزمشاهیان در خوارزم و خاندان های دیگر در نقاط مختلف آسیای مرکزی حکومت می کردند و معاصر با سلجوقیان بودند که ذکر احوال هر یک از انها با شعرا و نوسیندگان در جای خود خواهد آمد. اینک تأثیر این عصر را در ادبیات فارسی مطالعه میکنیم. اهمیت سلسلۀ سلجوقیان در تاریخ ادبیات فارسی بیشتر از گذشتگان است؛ زیرا ادبیات فارسی در عصر آنان نضج و رونق دیگر گرفته روح تازه ای به کالبد آن دمیده ؛ شعرا و گویندگان بزرگی پا به عرصۀ وجود گذاشتند و از آنان آثار ادبی و تاریخی جاویدی به یادگار ماند. این رواج بازار شعر و ادب در اثر حمایت و تشویث شاهان سلجوق می باشد. مراکز حکومت انان مجمع شعرا و نویسندگان بود . ایشان نه تنها شعرا و فضلا را حمایت می کردند, بلکه خودشان مثل ملشکاه و سنجر سخن شناس و فاضل بودند و نیز وزیز های لایق و علم پروری داشتند از جمله عبدالمکل کندری و نظام الملک طوسی که اهل فضل, دانش و فرهنگ بودند. عبدالملک به زبان فارسی علاقه زیاد داست. از این لحاظ سخن سرایان فارسی را تشویق و حمایت می کرد.نظام الملک طوسی عربی گویان را ترغیب و تشویق می فرمود؛ چه زبان عربی علاقه و دلبستگی خاصی داشت و این سبب شد که در بلخ, نیشاپور مشهورند. نظام الملک در ترویج و تعمیم ادبی کوشش زیادی به خرج داد. یکی از نوسیندگان مغرب زمین (ویزلال) در کتابی که به نام تاریخ ادبیات فارسی نوشته , می گوید: «دورۀ سلجوقیان لسان فارسی را به بلندترین پایه اش رسانید و او را در قطار معروفترین زبانهای دنیا به شمار اورد.» علت این امر مبرهن وواضح است زیرا زوال اعراب و به روی کار آمدن خراسانیان و حکومتهای متمادی و پی در پی صفاریان , سامانیان و غزنویان فرصت رشد و نموی زبان فارسی را برای فارسی زبانانن مهیا ساخت و در عصر سلجوق به پایۀ ترقی و تعالی رسید این ترقی و تعالی در شعر و ادب فارسی تحوال عجیبی وارد آورده آب و تاب دیگری به ان بخشید تصوف که در قرن سوم هجری در اسلام نفوذ کرده بود از قرن پنجم هجری در ادبیات داخل شد و شعر را رنگ و رونق دیگر بخشید . ادبیات که تا چندی قبل یعنی در دورۀ سامانیان و غزنوبان اسلوب و طرز دیگری داشت از این عصر به بعد راه نموی برای خود باز کرد و به لباس جدیدی ظهور نمود . مدح و هجو در این دوره معراج خود رسید . شعرا در مدح ممدوح و مبالغه و اغراق به کار بردند ظهیر فاریابی که از پیش لهنگان این سبک به شمار است برای بوسه زدن به رکاب ممدوح نه کرسی فلک را زیر پای اندیشه می نهد و می گوید. نه کرسی فلک نهد اندیشه زیر پای تا بوسه بر رکاب قزل ارسلان دهد همچنین هجو که سابقا در شعر فارسی کمتر دیده می شد در این دوره کثرت اختیار کرد. سوزنی و انوری در این رشته از دیگران گوی سبقت ربودند و پیش از روی همه قرار گرفتند که زبان فلم از نقل ان شرم می دارد. اعتراضیهای سوزنی بالای سنایی و معزی و کشمکش های خاقانی با استادش ابو العلاگنجوی و شاگردش مجیر الدین بیلقانی و شاعر معاصرش رشید الدین و طواط و امثال ان مشهور و زبانزد همه است که بطور نمونه دم مجیر الدین بیلقانی در بارۀ دشمنان و تعریض استادش را ذیلا درج می نماییم. طبع من کان است و دل دریا و این بیدولتان چون کف دریا همه تر دامن و خس پرورند چون غرابند ارچه سرتاسر زبان چون بلبلند هم غلافند ارچه لب تا لب دهان چون خنجرند لعبت آسا از برونسو وز درون سو مرده اند لاجرم تصحیف لعبت را چو کافر در خورند دین ابراهمیشان در دیده مسمار است از آنک هم درو گر هم دروغ آور بسان آزرند تیر من اه سحر گاهست و تیغ من زبان بشکنم صفشان به تیغ و تیر اگر صد لشکرند همچو موران از پی فیلم بستند و باز ریزه های خوان طبع من چو موران می خورند خلاصه این همه تحول و تغیر که در شعر فارسی وارد امد و به سبک خراسانی که سابقا در بین سعر تداول داشت, آب و تاب دیگری بخشید در تاریخ ادبیات فارسی به سبک عراقی معروف است که به شرح چگونگی ان می پردازیم. سبک عراقی این سبک از اواسط قرن پنجم (عصر سلجوقیان) ظهور کرده تا اواخر قرن نهم هجری دوام میکند گر چه در این سبک پختگی و استواری در شعر فارسی آشکا گردید, اما سادگی و روانی سابق را نداشت . لغتهای عربی در اشعار شعرا زیادتر راه پیدا کرد, استعارات کنایات و تشبیهات که سابق بسیار ساده ظبیعی و حسی بود در این دوره غامض تر گردیده , ذهنی و عقلی می گردد. توجه شعرا به سرودن قصیده کمتر شده غزلسرای اهمیت خاصی پیدا کرد. صنایع شعری که در سبک خراسانی محدود بود در این دوره کثرت یافت و متلکف تر به ظهور رسید, مخصوصا صنایع لفظی ارزش بیشتری کسب نمود؛ چننکه شعرای این عصر مثل قطران تبریزی و امیر معزی به سرودن قصاید تمام مطلع پرداختند و هم بعضی از شعرای صنعت التزام را که یک یا دو لفظ در مصرع یا رد قصاد به تکرار ذکر می شود رونق بیشتر دادند, مثل عمعق بخاری و ادیب صابر ترمذی که جهت نمونه لازمست چند فرد از قصیده تمام معزی و همچنین ابیاتی از قصاید عمعق و ادیب صابر را در صنعت التزام ذکر کنیم. چند بیت از قصیدل مطلع معزی که جمعا ۲۱ فرد می باشد. همی جویم نگاری را که دارم چون دل و جانش همی خواهم که یک ساعت توانم دید آسانش اگر پیمان کند با من منم در خط پیمانش وگر فرمان دهد بر من منم در بند فرمانش نهاد اندر سرم ابری که پیدا نیست بارانش نهاد اندر دلم دردی که پیدا نیست درمانش چو وصلش من همی خواهیم چه گردم کرد هجرانش که پیدا گشت پنهانم از بس پیدا و پنهانش این چند بیت از قصیدۀ عمعق بخارائی که لفظ مور و موی را در هر مصرع التزام کرده است انتخاب شد: اگر موری سخن گوید و گر مویی روان دارد من ان مور سخنگویم من ان مویم که جان دارد اگر با مور و با مویی شبان روزی شوم همره نه مور از من خبر یابد نه موی از من نشان دارد من ان مورم که از زاری مرا مویی بپوشاند من ان مویم که از سستی کم از موری توان دارد منم چون مور از اندوه وازهر موی خون افشان نه مویی کو گره گیرد نه موری کو روان دارد ادیب صابر در تغزل یک قصیدۀ خود در هر بیت سرو ویاقوت را که با هم هیچ مناسبتی ندارند , التزام کرده است و مطلع آن این است: سرو سیمینی و یسمین سرو را یاقوت بار جزع من بی سیم و بی یاقوت تو یاقوت بار تضمین مصرعهای عربی که سابق چندان معمول نبود, در این دوره رونق بیشتری حاصل کرده اشعار ملمع را به وجود اورد. شعر اخلاقی و دینی شیوع یافته قصاید زیادی در ذم دنیا و توصیف اخرت سروده شد و در انواع شعر تزاید به عمل امد و ترکیب بند که در ادبیات فارسی موجود نبود و در این دوره به میدان آمد و همچنین رباعی سرایی در اواسط این دوره رو بهه افزونی گذاشت مخصوصۀ رباعیات تصوفی و عرفانی ابوسعید ابوالخیر و رباعیات فلسفی و حکمی عمر خیام سر مشق آیندگان گردید. دیگر از خصوصیات بارز این دوره مهارت شاعر است در یک نوع از اصناف شعر چنانکه انوری , ظهیر فاریابی و خاقانی در قصیده و اوب سعید الولخیر بابا طاهر عریان و خیام در رباعی و عراقی و سعدی و حافظ در غزل نظامی مولانای روم در مثنوی کمال الدین و جمال الدین اصفهانی در ترجیع و ترکیب بند این یمین فریومدی در قطعه شهرت بسزایی دارند , علاوه بر این , اصطلاحات علمی و فلسفی و فزونتر گردیده , شعر فلسفی رواج کامل یافت و افکار فلسفی در اشعار شعرا بیشتر راه پیدا کرد . گرچه نمی توان به کلی انکار نمود که اشعار فلسفی در ادوار سابق وجود نداشت , بلکه شعرایی مانند فردوسی و سنایی هم بودند که اشعار فلسفی مذهبی و اخلاقی نیز می گفتند ولی اساسا ناصر خسرو و قبادیانی بلخی را بایست یانی شعر فلسفی مذهبی و اخلاقی شمار کرد, زیرا ناصر خسرو اولین شاعری است که شعر را برا عقیدۀ معینی به کار برد. از همین جاست که جنبۀ فلسفی و مذهبی دیوان ناصر خسرو بر جنبۀ شعری ان سنگینی دارد . همچنین است رباعایت حکیم عمر خیام که علما و فلاسفۀ شرق و غرب , رباعیات او را از نگاه فکر فلسفه مطالعه میکند نه از نظر شعری و ادبی و هم تا این زمان هر چه شرح و بسطی که بر رباعایت خیام نوشته امد ع تمام از نظر فلسفی و علمی تحلیل و تجزیه شده نه از نگاه شعر و شاعری پس به صورت مطلق می توان رواج شعر فلسفی را از خصوصیات سبک عراقی دانست. دیگر از خصوصیات بارز دورۀ نفوذ تصوف است در ادب فارسی که از قرن پنجم هجری قمری شرع شده در قرن ششم وسیع از قرن هفتم به بعد در نهایت قوت و اقتدار خود ظاهر گردید. متصوفین بزرگ و بلند پایه ای ظهور کردند طرز تفکر نوین خیالات بکر و جدید روی کار اوردند. شعر را که از آغاز پیدایش تا آن عصر جنبۀ اختصاصی را دارا بود وسعت بخشیدند و افکار و اعتقادات خود را آزادانه در قالب شعر ریختند . شعر که قبلا از لحاظ فکر ساده و محدود بود و شعرا مقصد خویش را که خاصل دربار سلاطین بود با سادگی و محدودیت فکری بیان می نمودند، چه آنها از مظاهیر تشریفات و کار گذاران دربار به شمار می رفتند و کار شان مدیحه سرایی , تمجید و ستایش افعال و کردار شاهان وقت بود , شعر آنها به مدار دربار و کویف افعال درباریان دور میخورد؛ اما هنگامی که تصوف وارد ادبیات گردید , شعر و شاعری زنگ دیگری به خود گرفت زیرا کسانی که زا بادۀ سرشار تصوف و عرفان مست و بیخود بودند از انقیاد جهیده , امکان نداشت زیربار منت و احسان کسی بروند؛ به همین سبب است که غرق افکار و احساسات خود بوده استقلال نفسی خود را حفظ میکردند و قریحه و قلم خود را در اختیار حکام جاه طلب و خود پرور نمیگذاشتند . این وقت است که شاعر به خود جامعۀ خویش افکار متوجه شده افکار نو و تازه ای ابداع کرده به جامعه تقدیم نمود. ظهور اینگونه افکار و عقاید در شعر نهضت جدید اخلاقی و اجتماعی را در ادبیات فارسی داخل کرد. گویا تأثیر مهم تصوف در ادبیات فارسی وسعت و پختگی دایرۀ افکار است. دیگر از تأثیرات بزرگ تصوف زوال و انقراض حس سلحشوری و غلبه روح مساملت و صلح و صفاست. چنانکه قبل از سلطه تصوف حس عسکری و سلحشوری به اندازه ای در بین شعرا قوی و معمول بود که اعضا و جوارح معشوق را به آلات و ادوات حربی تشبیه می کردند و همچنان اگر می خواستند در وصف بهار قصیده ای بسرایند , اشباه آن را بصورت رزم بیان میکردند؛ یعنی بطور عموم اگر هر کدام شعر و یا مضمونی عشقی و توصیفی میگفتند آن هم بهه اندازه ای پر از اصطلاحات مبارز جویی و رزم آرایی بود که خواننده تصور می کرد شاعر مقدمات جنگ را فراهم چیده است؛ مثلا زینتی علوی در جایی که سلطان محمود را بهه تشکیل مجلس بزم ترغیب میکند چنین می گوید: ای خداوند آن قبای سیاه مطربان را بخوان و باده بخواه تا بدان لعل می فرو شویم کامها را زگرد و خشکی راه پس جوان مرد وار بر سازیم مجلس پر نهنگ و شیر سیاه میسره مطربان خوش سازیم میمنه دوستان بس دلخواه علم از ساقیان بپای کنم تار منجوقیان ز زلف سیاه غم گریزد ز پیش ما چونانک خان و قیصر زرزم شاهنشاه خسرو خسروان ملک محمود ملت و ملک را همیشه پناه اما پس از ظهور تصوف این زبان رزم ومبارزه مبدل به زبان عشق و محبت گل وبلبل گردید. قسمی که حتی موضوعهای رزمی و پیکار را به عبارتها و الفاظی که بیشتر مناسب بزم ومجلس عشق و صفا بوده؛ ادا می کردند چنانکه سعدی که می خواسته در باب پنجم بوستان به تقلید سخن فردوسی مجلس رزم به پاکند در عوض محفل بزم آراسته است گویا طوری که بایست به انجام این امر نتوانسته است موفق گردد و از ایجابات و اقتضاات محیط و زمان کنار نیامده است. دیگر از ممیزات بارز این دوره همانا الحاق مادۀ تاریخ است در شعر, چنانکه این قسم شعر در ادوار سابق یعنی در سبک خراسانی بندرت یافت می شود و هم در کلام بعضی از شعرا اگر دیده شود آن مادۀ تاریخ عددی است که به صورت حسابی ذکر گردیده چنانکه کسایی مروزی که از شعرای دوره سامانی بوده تاریخ ولادت خود را چنین بیان میکند: به سیصد و نود ویک رسید نوبت سال چهار شنبه و سه روز باقی از شوالذکر این ماده تاریخ در شعر کسایی بصورت عدد و حساب آمده نه حساب آمده نه حساب ابجد و جمل , حال آنکه این طرز نگارش ماده تاریخ از قرن ششم به بعد در کلام شعرا شیوع پیدا کرد کهه آن را می توان به نام مادۀ تاریخ لفظی یاد کرد؛ چنانکه انوری ابیوردی در پایان قصاید و ابن یمین فریومدی در قطعات خود این کار کرده است و هم حافظ در تاریخ وفات شیخ ابو اسحاق (۷۵۷) گفته : بلبل سرو وسمن یاسمن و لاله و گل هست تاریخ وفات شه مشکین کاکل بروز این نوع تکلیفات و تصنعات از خصوصیات سبک عراقی است . ساقی نامه» که در ادبیات فارسی عنوان مستقل پیدا کرد, از همین عصر شروع گردید و از مختصات این سبک به شمار می رود. ملاعبدالنبی فخر الزمانی در کتابی که به نام «میخانه» ساقینامه های را یکجا کرده. کیفیت نظم آن را با شرح حال شعرا تشریح نموده می گوید:«نظامی اولین شاعری است که ساقی نامه را به میدان آورد» اگر چه اشعار خمری و میگساری در شعر شعرای سابق به کثرت وجود دارد, ولی هر شعر خمری و بزمی را نمیتوان ساقی نامه گفت, بلکه از لوازم ساقی نامه این است که اولا باید خطاب ساقی و طلب شرب مدام بوده ثانیآ بصورت مثنوی در بحر متقارب که وزن آن (فعولنن فعولن فعولن فعول) است سروده شده باشد, پس با ایین خصوصیات نمی توان از کلام قدما استشهاد کرد, پسانتر شعرای دیگر این سبک که از نظامی استقبال کرده اند, امیر خسرو دهلوی حافظ شیرازی خواجه کرمانی, جامی هروی و غیره هم می باشند که به ظور نمونه ابیاتی چند از کلام نظامی مثال می آوریم: «بیا ساقی آن می نشان ده مرااز آن داروی بیهشان ده مرا بدان داروی تلخ بیهش کنم مگر خویشتن را فراموش کنم » این بود نظر اجمالی راجع به خصوصیات و ممیزات سبک عراقی, اکنون به شرح حال شعرای این سبک پرداخته و ابتدا از همه شعرای عصر سلجوق را مطالعه میکیم. [شعرای عصر سلجوقیان]: ارزقی هروی: اسمش ابوبکر زین الدین بن اسمعیل وراق است ارزقی از مداحان شمس الدوله طغانشاه پسر آلپ ارسلان حاکم خراسان می باشد؛ علاوه بر دیوان قصاید و غزلیات که دارای دو هزار بیت میباشد قسمتی از داستان سنبادنامه را به امر طغانشاه به رشته نظم کشیده , تاریخ تولد ووفاتش بطور محقق معلوم نیست. تنها اینقدر فهمیده میشود که ازرقی پیش از سال ۴۶۵ ه ق وفات یافته است. این رباعی از اوست: ای شمع که پیش نور دود آوردی یعنی خط ارچه خوش نبود آوردی گردود دل منست دیرت بگرفتورخط بخون ماست زود آوردی ناصر خسروبلخی : به گفتۀ خودش : بگذشت زهجرت پس سیصد نود وچار بنهاد مرا ما در مرکز اغبر در سال ۳۹۴ هجری قمری در قبادیان بلخ تولد یافته است. اسمش حکیم ناصر خسروبن حارث و لقبش ابو معین الدین است در جوانی محمود و پسرش مسعود را دریافته , بعدا به دربار سلجوقیان دیوانی و دبیری داشت. مسافرت های زیادی کرد از جمله به مصر رفته نزد خلفای فاطمی رسید و به مذهب اسمعیلیه گروید. دیوان اشعارش را که سی هزار بیت خوانده اند همه از عقاید فلسفی , اخلافی و مذهبی مشحون بود؛ اما امروز بیش از یازده هزار بیت آن در دست نیست. آثار دیگر شاعر عبارت از سفر نامه, زادالمسافرین, وجه دین و روشنایی نامه است . این چند بیت در شکایت روزگار و سفله پروران چره از اوست: آزرده کرد کژدم غربت جگر مرا گویی زبون نیافت زگیتی مگر مرا درحال خویشتن چوهمی ژرف بنگرم صفراهمی بر آیند بر آید زانده بسر مرا گویم چرا نشانل تیر زمانه کرد چرخ بلند جاهل بیدادگر مرا گربر قیاس فضل بگشتی مدار دهر جز بر مقر ماه نبودی مقر مرا ناصر خسرو پس از مدت ۸۷ سال زندگانی پر ماجرا ومشقت در سال ۴۸۱ هجری قمری دریمگان بدخشان جهان فانی را بدورد گفته ع در ان جا مدفون گشت. برهانی : اسمش عبدالملک , تخلصش برهانی , امیر الشعرای دربار آلپ ارسلان بن ملکشاه سلجوقی است. برهانی به گفته پسرش امیر معزی ۵۶ سال عمر کرده وفاتش در اوایل سلطنت ملشکاه در همان سال جلوس او یعنی سال ۴۶۵ هجری اتفاق افتداده , چه از بیانات خود امیر معزی واضح می گردد که برهانی مقارن جلوس ملشکاه پسر خود (امیر معزی ) را به شاه معرفی کرد و خود راه سرای اخرت گرفت. در کتاب «مونس الاحرار» این تشبیب قصدیه به نام برهانی ذکر گردیده. هر آن روزی که باشم در خرابات همی بازم چو موسی در مناجات هرآن روزی که در مستی گذارم مبارک باشدم ایم وساعات برای خویشتن بهتر که باشم به قرآنی نمایم من نه طاعات چو از بند خودی آزاد گرم برآسایم ز تهدید عبادات مولانا اسعد شیون: اسمش میرا سعید , مولدش خوستک جرم بدخشان و تخلصش شیون است . در سال ۴۰۹ تولد یافته در اواخر عمر به دربار جلال الدین ملشکاه سلجوقی رسیده است. تاریخ وفاتش معلوم نشد. دیوان او که سراپا به دست خودش مدون و مصور شده در زمان عبد الرحمن خان از طرف میربابا بیگ به امیر موصوف تقدیم شده بود این چند بیت از قصیده ای که در مدح ملشکاه سلجوقی گفته انتخاب شد: سماست سایه فکن فرق سایبان ترا زمین چو پاگه سریر گهر نشان ترا زفیض وجود تو سر سبز مزرع آمال کرانه ای نبود لطف بی کران ترا چو عزم جزم کنی بهر قیضۀ گیتی سوای فتح که گیرد ره عنان ترا سپاه بخت ترا ساز نصرت است علم جهان غلام بود قوۀ سنان ترا سپاه بخت ترا ساز نصرت است علم جهان غلام بود قوۀ سنان ترا سپاس بخت نخواهد شدن معین از آنکه کند مقابلۀ طالع جوان ترا دگر سری نفراز دعدوت تا محشر که تا چشیده سم کله کمان ترا فتد زنام تو صد لرزه بر دل اعداحق بیان چه بود قدرت عیان ترا امیر معزی :یکی از شعرای بزرگ دربار ملشکاه سلجوقی است اسمش محمد بن عبدالملک برهانی و تخلصش معزی می باشد. معزی به دربار سلطان رسید و ملک الشعرای وی گردید. دیوانش دارای سی هزار بیت که شامل قصیده , غزل ع رباعی قطعه ترکیب بند و ترجیع بند می باشد که در این اواخر در ایران به طبع رسیده است. وی در سنه ۵۲۰ هجری و یا سال ۵۴۲ هجری در اثر اصابت تیر سلطان سنجر بعد از ده سال علالت وفات یافت این ابیات از اوست: ای ساربان منزل مکن جز در دیار من تایک زمان رازی کنم در ربع واطلال ودمن ربع از دلم پر خون کنم خاک دمن گلگون کنم اطلال را جیحون کنم از آب چشم خویشتن از روی یار خر گهی ایوان همی بینم تهی وزقد ان سرو وسهی خالی همی بینم چمن این رباعی لطیف همی از اوست: گر نور مه روشن شمع تر است این کاهش و سوزش من از بهر چراست گر شمع تویی مرا چرا باید سوخت و رماه تویی مرا چرا باید کاست ادیب صابر: شهاب الدین صابرین ادیب اسماعیل , اهل ترمذ از نواحی خراسان است دیوانش که دارای تغزلهای شیرین و قصاید رنگین است در مدح سلطان سنجر و آتسز می باشد. گویند«ادیب» را آتسز به جرم اینکه برای سنجر اخبار نهانی می ففرستاد, در سال ۵۴۶ یا ۵۴۹ در آب جیحون غرق کرد. این ابیات از اوست: زلفی ست ترا که عاشقی زاید ازو حسنی ست ترا که طبع بگشاید ازو رویی ست ترا که روح بفزاید ازو دانی که مرا چه آرزو باید از و همه از عشق وزندگانی عشق دوست می داشتم جوانی را پیری آمد و زو بد تر به جهان دشمنی نیست زندگانی را عبدالواسع جبلی: از شعرای دربار سلطان سنجر بوده و به ملاقات بهرامشاه غزنوی نیز رسیده است . عبدالواسع بن عبدالجامع بن عمران بن ربیع دست خود را به حضرت سرور کاینات می رساند. وی مداخی سه نفر از شاهان عصر خویش ررا که سلطان سنجر بهرامشاه غزنوی و ارسلان شاه سلجوق می باشد نموده مولدش غرجستان بوده از آنجا به هرات و بعد به غزنی رفته است. وفاتش در سال ۵۵۵ هجری واقع شده از اوست: منسوخ شد مروت و معدوم شد وفا وز هر دو نام چو سیمرغ و کیمیا شد راستی خیانت و شد زیرکی سفه شد دوستی عداوت و شد مردمی جفا گشته است واژ گونه همه رمسایت خلق زین عالم نه بهره و گردون بی وفا هر عاقلی به زاویه ای ماندههه ممتحن هر فاضلی به داهیه ای گشته مبتلا بایکدگر کنندهه همی کبر هر گروه آگه نه ای کزان نتوان یافت کبریا هرکز به سوی کبر نتابد همی عنان هر ک آیت نخست نخواند ز «هل اتی» با این همه که کبر نکوهیده عادتیست آزاده را همی ز تواضع رسد بلا امد نصیب من زهمه مردمان دو چیز از دشمنان خصومت و از دوستا ریا انوری ابیوردی : اوحدالدین محمد بن اسحق در قریۀ بدنه از ولایت ابیورد جنب مهنۀ دشت خاوران خراسان تولد یافته, بعدا انوری تخلص میکرد. در شعر حکمت نجوم ریاضی و موسیقی طوری که خودش می گوید, ماهر بود. منطق و موسیقی و حکمت شناسم اندکی راستی گویم نگویم با نصیب و افرم وز الهی انچه تصدیقش کند عقل صریح گر تو تصدیقش کنی در شرح و بسطش ماهرم نیستم بیگانه از اعمال و احکام نجوم ورهمی باور نداری رنجه شو من حاضرم راجع به وفاتش اختلاف زیاد موجود است؛ اما انچه مقرون به حقیقت می نماید, در حدود سال ۵۸۷ دار فانی را وداع گفته دیوانش شامل سیزده هزار بیت از قصیده غزل رباعی و قطعه می باشد این رباعی از اوست. تاکی به غم رخ تو خون شوید دل آزار جفای تو به جان جوید دل بخشای کز آسمان نمی بارد جان رحم آر که از زمین نمی روید دل ظهمیر الدین فاریابی : ابوالفضل ظهیر الدین طاهر بن محمد, مداح طغانشاه , حاکم نیشابور, قزل ارسلان و نصرة الدین ابوبکر که از اتابکان آذربایجان بود می باشد و تولدش در قصبۀ فاریاب بلخ به وقوع پیوشته مسافرتهای زیادی کرده است. وی از شاگردان رشیدی سمرقندی می باشد. درسنۀ ۵۹۸ هجری در تبریز وفات یافته و در مقبرۀ الشعرا مدفون گشت. دیوانش در هند به طبع رسیده مگر در قسمت غزلیات ان غزلیات ظهیر تفرشی را با اشعار ظهیر فاریابی مختلطا به طبع رساندیه اند . این چند بیت از نشبیب یک قصیدۀ اوست: چوسنبل تو سر از برگ یاسمین برزد غمت به ریختن خونم آستین بر زد رخ تو از عرق و نازکی بدان ماند که ابر قطرۀ باران به یاسمین برزد چو پیش روی تو زلفت حجاب تیره کشید امیر زنگ تو گویی به شاه چین برزد دمی به وصل تو گفتم که شادمان گردم غم فراق تو ناگه سر از زمین برزد کمالی : کمال الکتابه, کمالی از شعرای دربار سلطان سنجر است همچنانی که در شعر مهارت داشت , در نوشتن خط نیز ماهر بود این تغزل در خصوص زلف از اوست: زلف نگار گفت که از قیر چنبرم شب صورت و شبه و صفت و مشک پیکرم ترکیبم از شب است وز روز است مرکبم بالینم از گلست و زلاله است بسترم یا در میان ماه بود سال و مه تنم یا بر کران روز بود روز و شب سرم رخ تیره سر بریده نگونسار و مشکبار گویی که نوک خامۀ دستور کشورم سلیمان شاه: یکی از شهزادگان فاضل سلطان جلال سلیمان بن سلطان محمد سلجوق برادر زادۀ سلطان بزرگ سنجر است به گفتۀ « دولتشاه» بعد از طغرل بن محمد بن ملشکاه به تخت نشستهه است , سلمان شاهه در اخر عمر به دست ترکان اسیر شده و در محبس این رباعی را سروده ه است: از دست تبه کاری این مشتی اند در کام حیات ماست چون حنظل قند ای ایزد بی نیاز آخر مپسند دیوان همه آزاد و سلیمان در بندطغرل ثانی : این سلطان در بین سنوات ۵۷۱-۵۹۰ هجری در هرات حکومت کرده, در میان آل سلجوق به عقل و فراست امتیاز خاصی دارد. نظامی , مثنوی خسرو وشیرین خود را به نام او اهدا کرده است وی در جنگ سلطان تکش خوارزمی به قتل رسید. «لب التواریخ» رباعی زیر را به نام او ثبت کرده است : دیروز چنان وصال جان افروزی امروز چنان فراق عالم سوزی افسوس که در دفتر عمرم ایام ان را روزی شمرده این را روزی خواجه عبدالله انصاری: یکی از شعرای و عرفای بزرگی که با سلجوقیان معاصر بوده, حضرت خواجه عبدالله انصاری است. وی در سنۀ ۳۹۶ ه در شهر هرات متولد گردیده, معاصر آلپ ارسلان سلجوقی است. از کتب مشهور او در عربی منازل السائرین ذو الکلام « انوار التحقیق و بهه فارسی کنز السالکین, الهی نامه, قلندرنامه , غیره است . سبک تحریر او کاملا مسجع است. وفاتش در سال ۴۸۱ هجری مولدش در هرات واقع است رباعی زیر جهت نمونۀ کلامش نوشته شد. در راه خدا دو کعبه امد حاصل یک کعبه صورت است و ی کعبۀ دل تا توانی زیارت دلها کن کافزون ز هزار کعبه آمد یکدل قاضی حمید الدرین بلخی : حمید الدین عمر بن محمد المحمودی االبلخی از فضلا و شعرای دانشمند زبان فارسی است. تذکره نگاران تألیفات زیادی ازو نقل میکنند که مشهورترین انها «مقامات حمیدی» است. علاوه بر مقامات هدایات (در ص ۱۹۷ ج اول مجمع الفصحا) آثار دیگر او را چنین ذکر میکند: وسیله العفات الی اکفی الکفات , حنین المستجیر الی حضرة المجیر , روضة الرضا فر مدح ابی رضا, قدح المعنی فی مدح المعنی , منیه الراجی رسالۀ استغاثه. از آثار منظوم وی سفر نامۀ مرو, و بعضی اشعار دیگر است. قاضی با انوری معاصر بوده او را از غضب مردم بلخ نجات داده است . به نوشتۀ ملک الشعرای بهار, در سال (۵۵۹ ه.ق) وفات یافته است . ابیات ذیل ار ص ۱۹۸ ج اول مجمع الفصحا جهت نمونه نقل شده. تا از ستیزه مشک بگلنار بر نهاد عشق رخش بهر دل و جان خار بر نهاد تیر بلا بدیدۀ ابدال در نشاند بار گران به سینه احرار بر نهاد دل را گذاشت در ستم بی حساب عشق پس جرم خود به بخت نگونسار بر نهاد صبر از دلم به غمزۀ غماز در ربودو انگه نظر به طرۀ طرار بر نهاد بس تایب شراب کزان لعل پرخمار دیده بخاک درگه خمار بر نهاد عبهری غزنوی : حکیم عبد الحمید نام داشته, تخلصش عبهری است . ملازم آلپ ارسلان و ملکشاه سلجوقی بوده است. تاریخ تولدش وفاتش بهه دست تیامدد. عبهری به گفتۀ صاحب مجمع الفحصا همچنانی که در مدح تونا و مقتدر بوده . در هجو سرایی نیز مهارت تام و ید طولانی داشته است این چند بیت از او است: تا عشق تو در دلم مهیاست بر دل بدو نیک عشق پیداست تا صبر در صلاح بر بست اندر دل من هززار سود است تا قافله وصال بگذشت اواز فراق دوست بر خواست چاوشی غوری : از شعرای زمان سلطان سنجر سلجوقی است. از اسم , کنیت وشرح حال او اطلاع کافی در دست نیست . اینقدر معلوم می شود که مدتی فرمانفرمای قشون سنجر بوده است . این چند بیت را در تغیب سلطان سنجر به جنگ برادر زاده اش سلطان مسعود سروده : خسرواکارزار باید کرد بر عدو, کار زار باید کرد شرزه شیران مرغزاری همه در مرغ زار باید کردژنده پیلان کارزاری را همه در کارزار باید کرد روز جنگ است جنگ باید کرد روز کار است کار باید کرد بدیع الدین اتابک جوینی: وی نیز در بار سنجر منسوب بوده , صاحب فضیلت وتصانیف زیاد است . وطواط را و از غضب سنجر خلاصی بخشیده است . این قطعه که در مرثیۀ نجم الدین محمد گفته شده از او است: نجم گردون محمد محمود زیر ابر اجل جمال نهفت او چو جان بود و جان نمیرد و من زنده رامرثیه ندانم گفت حمید الدین قندهاری: نظر به نوشتۀ ریاض الشعرا در زمان سلطان سنجر می زیست. این رباعی در مدح بهاءالدین علی از اوست : ای قاعدۀ دست تو زر بخشیدن چه زر که به گنجها گهر بخشیدن روزی صد بار آب گردد خود بند از شرم کف دست تو در بخشیدن حکیم سیم سیمایی: محمود بن علی است به نوشته ریاض الشعرا مداح غزنویان و ال سلجوق بوده نزد سلاطین بزرگ قدر و منزلت زیاد داشت . صاحب هفت اقلیم , امین احمد رازی (۱۰۰۴) او را با سلطان سنجر معاصر می داند, این اشعار از او است: تو را در دلبری دست تمام است مرا در عاشقی درد مدام است اگر با من بدی صد جان حلال است و گر بی تو زیم یکدم حرام است زعشق تو که جاویدان بماند به سوی دل پیام اندر پیام است سمایی نشکند مهر تو هر کز اگر چه از تو کارش بی نظامست فخر الدین مروزی : فخر الدین بن ربیع متخلص به خالد از شعرای معروف دورۀ سلطان سنجر سلجوقی است . ابانوری رشتۀ مودت داشت او را از غصب ملک الجبال سلطان حسین غوری به نامه ای که قضیه را به صورت رمز در ان نوشته بود, نجات بخشیده است ع تاریخ تولدش به دست نیامد تاریخ وفاتش بعد از سنۀ ۵۴۴ هجری فمری بوده است این چند بیت از قصیده ای که هر مصرع آن مستلزم لفظ دست است , از او است: ای دست برده از همه خوبان به دلبریناور دمت به دست و بماندم ز دلبریکارم ز دست رفت چو بردی دلم تمام دستی تمام داری در کار دلبری ای درصف جمال زبر دست نیکوان در حسن زیر دست تو هم حور و هم پریجانم به دست تست خشو امد تو را ببر دست خوش تو ام که زجانم تو خوشتری عیاضی سرخسی: عیاضی از شعرای زمان ملکشاه سلجوقی بوده در دربار او به عزت و مرتبت می زیست . اسمش را عبدالرحمن و عبدالرحیم نوشته اند. وی را در مدح ملکشاه قصاید زیادی داشته, دربار ظغرل و آلپ ارسلان را نیز دریافته است . این رباعی از او است: زلف تو هزار گونه شور انگیزد روزی که نه از بهر بلا برخیزد و آن روز که زنگ دلبری آمیزد دل دزدد و جان رباید و خون ریزد شهاب الدین مروزی : شهاب الدین اهل مرو و معاثر سنجر سلجوقی بودهه تاریخ تولد ووفاتش به دست نیامده از اشعارش نیز به جز چند رباعی که در لباب الالباب باقی مانده چیزی در دست نیست . این درو رباعی او راست: رباعیروزی به گلستان که خرامیدی مست از رنگ رخ تو گل بیفتاد ز دست نظارۀ روی تو بود گل پیوست گل را تو چنان خوشی که ما را گل هست وله دوش از تو دلم شاد شد ای چشمل نوش و امشب ز غم فراقت امد بخروش چیزی که قیاس آن نشاید کردن یا محنت امشب است یا راحت دوش شیخ صفی الدین هروی : از شعرای عهد طغانشاه و از ارباب حال ووجد می باشد, اشعارش جالب و طرف توجه شعرای ما بعدش بوده. این غزلش را شاعر متصوف قرن هفت فخرالدین عراقی ؛ استقبال است: چه درد است اینکه عشقی نام کردند وزو آشوب خاص و عام کردند هر انچه در زمانه درد دل بود یکی کردند و عشقش نام کردند خراباتیست اندر عشق کانجامی از خون جگر در جام کردند یه یک ساغر در ان میخانه مارا چنین سرمست و بی آرام کردند فتوحی مروزی: حکیم اثیر الدین فتوحی به نوشتۀ مجمع الفصحا با سلطان سنجر معاصر بوده رفیق ادیب صابر ترمذی و رقیب انوری خاورانی می باشد. هجویه ای دربارۀ مردم بلخ به نام انوری انتشار و او را طرف توبیخ اهالی بلخ قرار داد. تاریخ وفاتش درست معلوم نیست. این اشعار را ریاض الشعرا به نام او ضبط میکند: یکدم به مراعات دلم گرم نداری یک ذره مرا رحمت و آرزم نداری من دوست ندارم که دوست ندارم تو شرم نداری که زمن شرم نداری باز آکسی گیرم اندر آغوشت تاکی آرم به چنگ چون دشت هر گز آیا به خواب خواهم دیدیک شب دیگر اندر اغوشت سنجری خراسانی : از شعرای زمان سلطان سلجوق و همپایه و معاصر فتوحی و انوری بود چنانکه بعضی ها خواسته اند برای تعین مقام اولیت آنها را با هم مقایسه کنند اشعارش نادر و کم پیدا این رباعی او « ک اول ص ۲۴۹ مجمع الفصحا» ثبت است. گر بر رخ چون ماه تو ای جان جهان از آبله چون ستارگان هست نشان حسن تو نهان نگردد ای ماه بدان هر گز زستاره مه نگشته است نهان شمس خراسانی : امیر الدین خالد از شعرای آل سلجوق بوده در زمان طغرل رتبۀ امارت داشته, مداحی سنجر را نیز نموده است در شعر شاگرد سوزنی بوده ابیات ذیل در مدح طغرل و سلطان سلجوقی از اوست: درمدح سلطان سنجر سلجوقی : در هوای ملک چرخ کامران امد پدید وزمحیط عدل ابر درفشان آمد پدید حافظ اسلام سلطان سنجر سلطان نشان انکه از چره بلندش آستان آمد پدید از قصیده ای که در مدح طغرل گفته: سپیده دم چو بر آورده شاه شرق سپاه زروی صبح جدا کرد شب نقاب سیاه نگار من ز پی دل ربودن عشاقفکند دامن شبرنگ زلف بر رخ ماه بریده باد سر زلف سر کشت قدری مگر که دست درازش ز مه شود کوتاه اسمعیل غزنوی: جمال الشعرا اسمعیل بن ابراهیم غزنوی از شعرای آل سلجوق بوده در شعر مهارت کافی داشته, اشعارش زیر از اوست: جان هرشراب وصل کز و نوش میکند دل حلقه ای ززلفش در گوش میکند هر روز چند بار مرا فراق خود از عقل می ستاند و بیهوش میکند بر کس مباد انکه برین سوخته جگر ان عارض و کلالۀ شب پوش میکند چشم سپید کرد ززلف سیاه خود روزم سیه ز نور بناگوش میکند کافرک غزنوی : یک تن از شعرای هزال و هجو سرای زمان سلجوقی ها و اسمش جمال الدین ناصر بن شمس معروف به کافرک بوده در غزنی تولد بافته است. این رباعی اوکه در خصوص ممسکی سروده جهت نمونه کلامش از جلد اول ص ۴۸۵ مجمع الفصحا افتباس : پدرش گر به نانش دست بردبشکند خورد ناخنان پدر پسرش گر بخوانش در نگرد برکشد چست دیدگان پسر مهستی گنجوی : یکی از شاعره های معروف زبان فارسی است که دبیر سلطان سنجر بوده, به درار او حیات بسر می برد. اسمش منیجه یا منیژه و تخلصش مهستی است . مسقط الرأس را بعضی گنجه و خجند, برخی نیشاپوری و بدخشان دانسته اند اینقدر واضح است که بیتر حیات خود را در گنجه سپری کرده و با پور خطیب گنجوی ازدواج نمود تاریخ وفات و تولدش بصورت صحیح معلوم نشد. از آثارش یک عده رباعی در دست است. دو رباعی زیر از ان جمله است: در دل همه شرک و روی در خاک چه بود؟ زهری که به جان رسید تریاک چه بود؟ خود را به میان خلق زاهد کردن با نفس پلید جامۀ پاک چه بود؟ وله یک دست به مصحفیم و یک دست به جام گه نزد حلالیم و گهی نزد حرام ماییم در این چندم ناپخته و خام نه کافر مطلق ؛ نه مسلمان تمام