حکایت ۳۶
از کتاب: روضة الفریقین
شیخ ابوالحسن خرقانی گوید در مناجات خود: خداوندا ! سه گروه را بمن مفرست ، که مرا با ایشان سخن رود . هر چه کنی تو کن ! عزراییل را بمن مفرست که من جان بوی ندهم ، گر او گوید: جان بمن تسلیم کن! من گویم که نه از توستده ام تا بت ودهم . آن دو فرشته عزیز را بمن مفرست تا از من سوال کنند . آنچه پرسی تو بپرس . آنچه او گفته است من نتوانم گفتن ، که خوانندگان این کتاب ، بارگاه آن ندارند. آن دانی چرا گفت؟ آن پیر قدس الله روحه العزیز از بهر آن گفت که ایشانرا با خلق سخن نبود . هر چه گویند ، با او گویند، و هر چه شنوند ، از و شنوند ، طاقت
دیدار واسطه ندارند.