32

الخامس السلطان علاالدین مسعود بن شمس الدین محمد(رحمة الله علیه)

از کتاب: طبقات ناصری (جلد ۱/۲) ، فصل طبقه ۱۸ ، بخش غوریان
01 January 1280

علاءالدین مسعود در وقتی که پسران سلطان بهاءالدین سام،چنانچه  علاالدین و جلال الدین هر دو بغزنین گرفتار شدند،او بتخت بامیان بنشست.


(۱)کذا فی الاصل و پ،متن مط:خرازکش کرد. در حاشیه باستناد یک نسخه:حورکس عبره کرد. متن راورتی:جدااره.حاشیه:جزار،جداره-حاشبیه:جزار،جدار،خزار،خوارکش.خزروممکن است صحیح آن(آب خوار)باشد و خوار شعری کوچک بود و در طبرستان که آب خوار از قلعه فیروزکوه دما و تد.یگذشت(نزهت القلوب ۲۰۱)(۲)مط:حرام نگشاده بود.(۳)راورتی گوید که هزار درخت شاید بین غزنه و گردیز واقع بود(۴)کذا در اصل و مط،راورتی آنرا به دربین گذشتن واضمحلال ترجمه کرده .ترازو کردن تیر،یعنی سوزاخ کردن تیر،جسمی را بطوریکه نصفش دریک طرف جسم باشد و نصف دیگر در طرف دیگرآن و شکل ترازو پیدا شود صایب گوید:نیم آگاه از زلف بلندش اینقدر دانم که از دلها ترازو گشت و مژگان رسای او(انندراج ۱:۶۵۹)    


                 




غوریان طبقه(۱۸) (۳۹۲)


و دختر ملکشاه وخش(۱)که د رحکم برادر او سلطان بهاالدین سام بود د رحکم خود آورد وزارت به صاحب بامیان ارزانی داشت و ممالک طخارستان در ضبط خود آورد،چون جلال الدین از غزنین مخلص شد روی بطرف بامیان آورد ود رحصار کنارنک(۲۹یکی از علماءربانی بود صاحب کرامات او را امام شمس الدین ارشد گفتندی جلال الدین برای تفاول (۳)و تبرک بزیارت او آمد واو عالمی بود ربانی و بعد از تحصیل کل علوم شرعی از دنیا اعراض کرده(بود)و بعبارت حق تعالی مشغول گشته و روی بدرگاه خدای عزوجل آورده و صاحب کشف و کرامات او استمداد نمود فرمود:که جلال!(۵)تخت بامیان(را)بگیر!ولیکن زینهار(تا)عم خود را نکشی که بازت کشند.سلطان جلال الدین زیارت او کرد و باز گشت،چندانچه پشت بگردانید بر زبان امام ربانی رفت:که بیچاره جلال الدین عم را بکشد(و)او را(هم )بکشند وعاقبت همچنان شد که بر لفظ آن یگانه روزگار(۶)رفته بود،جلال الدین از آنجا که بود سحرگاهی برعم زد او را بگرفت و بکشت وصاحب را(که وزیر بود)پوست کشید،چنانچه پیش ازین تحریر یافته است(رحمهم الله اجمعین).


(۱)وخش از نواحی ختلان ماورالنهر بود،که وخشاب دریای آن است(اصطخری ۲۳۴).(۲)متن مط:کاریک.حاشیه:کفارنک.متن راورتی:کلویک.درحاشیه گوید:که گوید:که در سلسله هندوکش کارواک موجئود است شاید همین باشد که در بعضی نسخ کاریک و کفارنگ هم آمده. در سلسله هندوکش اکنون معبریست که انرا خاواک گویند ولی در ینجا کفارتگ صحیحی خواهد بود زیرا این نام بمعنی مرزبانان و حاکم اطراف سرحدی از قدیم در افغانستان بود و ۱۸۰۳ سال قبل درکتیبه بغلان در زبان قدیم  دری(تخاری)بشکل کرل رنگ آمده و این کتیبه مربوط حدود(۱۶۰ م)است(برای شرح رجوع شود نه کتاب تحلیل کتیبه بغلان از قلم نویسنده)۰۳) اصل:تعول(۴)اصل:علاءالدین(۵) اصل:علی.مطکعلاء ولی چون مخاطب جلال الدین است،باید جلال باشد نه علاء(۶)مط:یگازه جهان.