32

در بیان رفتن دیوان جیتمل

از کتاب: تازه نوای معارک

در بیان رفتن دیوان جیتمل از شکارپور و گرفتن مبلغان از هندوان گودامی و غیره

و جنگ نمودن در گرهی یاسین با سپاه شیخ غلام حیدر و نشستن شیخ مذکور بر حکومت شکارپور، و تشریف فرمائی جناب میر مراد علی خان از لارکانه با حقایق آگاه پیر علی گوهر (۱) و مناقب آن [حضرت] (۲)

بلبل قلم که نغمه خوان حدیقۀ سخن دانی است، بر شاخسار این مدعا چنین مترنم میشود که : در سنه یکهزار دوصد و پنجاه و هشت [۱۲۵۸] هجری، هر گاه خبر گرفتاری امیران حیدر آباد بدیوان مذکور رسیده، در باطن هوش و حواس خود باخته، در ظاهر طبل بی پروائی و بلند پروازی نواخته، سرشتۀ سیاست ریاست از دست نداده، چنان تاب و دهشت خود برمردم انداخته بود، که احدی و فردی پیش او مجال دمزدن نداشت، باوجودیکه از گرفتاری امیران ممدوح، کمر طافتش شکسته بود، بآنهم احدی عنان گیر توسن سرکش او نمیشد.

خان کوچ های خود را معۀ اسباب، سابق بطور اخفا

----------------------------------------------- 

(۱)ک: میر علی گوهر.

(۲)این فصل هم در ج نیست.

کشیده بود . خود هم اراده داشت، که شهر شکارپور را دست و پای زده، هر چه از غنیمت شکارپور بدستم آمده غنیمت باید دانست. لیکن بعضی اشخاص که صاحبان او بودند، اورا از غنیمت شکارپور منع مطلق نمودند، که این بد نامی غنیمت شکارپور که شهریست در تمام اکناف عالم مشهور و معروف، و حکام سابق از افاغنه هم چنین کاری نکرده اند، بر خود نبردارد که نتیجه و عاقبت خود ندارد.

آخر دیوان مذکور ازین حرکت ناصواب باز آمده، چند نفر هندوان گودامی ها (۱)گرفته، مبلغان خرچ گودام خود از انها کشیده و از خانۀ قیمت رای هندو، بی پردگی ساخته، بروز روشن به کر و فر تمام از شکارپور، روانۀ گهری یاسین (۲) گردیده، واحدی از حاکمان، متعرض حال او نگردیده. و بورود گهری مذکور چیزی مبلغان بضرب شلاق از هندوان آنجا گرفته و مدت یکپاس در انجا توقف ورزیده، بعدۀ روانۀ ده (۳) درود گران شده. چند روز در آنجاه مکث (۴)گرفته و اخراجات لشکر از اجاره داران بکفش کاری میگرفت. و بازار لشکر کشی خود

------------------------------------------------------------------- 

(۱)ب:هندوان گودانی هر یک چمن هندو و نار این هندو و غیره شاهوان.

(۲)الف: گرهی.

(۳)ک: دمه و رود گران [؟] الف، ب: مانند متن . درود گر در فارسی بمعنی نجار ات [-فرهنگ نظام].

(۴) ک: مکنت . الف : مکث . ب: توقف .

گرم داشت، و منتظر خبر ثانی حیدر آباد بود.

چون از حیدر آباد اخبارات مخالف رسید، بعدۀ باد پیمای دشت آوارگی شده چون در صورت توقف [درودگران ، مسمی سدوره (۱)] خدمتگار، از جانب مییر صاحب میر علی مراد خان، نزد دیوان مذکور [امده] از طرف میر موصوف، بسیار بد لاسائی او پرداخته، و از مائده ملازمی میر صاحب، او را شیرین کام ساخته. لیکن دیوان مذکور خدمتگار مذکور را خوش باش نموده و رخصت داد. و خود دیوان مذکور، از ده درود گران سوار شده، معۀ جمعیت سپاه ، روانۀ محال مبارک پور شده. چون داخل گهری یاسین گردیده، از طرف شکارپور، لشکر شیخ غلام حیدر سوار و پیادل معۀ یک ضرب توپ، پیش روی دیوان مذکور گرفته،مرتکب مقابله گردید. و از صبح تا شام مابین طرفین جنگ عظیم واقع شده. بسیاری از طرفین، مقتول و مجروح شدند. [سپاه, دیوان یکبارگی حمله اور شده، سواران شیخ مذکور روی در فرار نهاده مگر چهل نفر [پیاده], با توپ در نبرد گاه بی باروت و گوله ها ماندند. سپاه دیوان مذکور بر پیادگان جلو ریز شدند. انها الامان الامان کرده زنهار خواستند. دیوان مذکور جان بخشی آنها نموده، مطلق العنان کرد.

چون این خبر فتح دیوان مشار الیه در شکارپور رسید، شاهوان شکارپور، در هراس وواهمه امدند، که مبادا دیوان مذکور باز در شکارپور آمده، طوفان ظلم و تعدی برپای نماید،

-------------------------------------------------------------- 

(۱)ب: سدوره نام و کیل میر علی مراد خان.

و پردۀ عزت و ابروی مردم عزت دار بر دارد. ازین سبب مردم هندوان عزت دار، اسپان خود را زین نموده، مستعد میدان گریز بودند، که هر گاه دیوان مذکور از یک دروازۀ شهر شکارپور اندرون آمده، مایان از دروازۀ دیگر بدر خواهیم رفت. و همان شب اکثر مردم هندوان شکارپور ازین اندیشه، چشمان تشویش شب اکثر مردم هندوان شکارپور ازین اندیشه، چشمان تشویش خود را بخواب آشنا نکردند ، " واه گروه واه گرو" میگفتند.. 

لیکن دیوان مذکور بعد فتح گهری یاسین داخل کوت سلطان گردیده هندوان آنجا را گوشمالی داده مبلغان وصول نموده، در عوض مبلغان نقدی، غلات جنسی را بهندوان نوشته داد. از انجا سوار شده وارد محال مبارک پور گردیده، بتای دیرهای (۱) غلات جواری جاری نمود. غلات حصۀ سرکار، در مصارف سپاه متعینۀ خود می آورد. و سرکرگان لشکر با بفراخور امداد می نمود. و اراده داشت که در قلعۀ مبارک پور محکمۀ خود نموده ، چند روز اقامت گیر (۲). و هوش و گوش طرف 

---------------------------------------------------------------- 

(۱)ک: بنای دیر های [؟] ب : بتای دیر جات غله جاری نمود.

الف ک بتای دیره غله جواری جاری نمود. بتای کلم سندیست بمعنی حصۀ سوم خرمن غله که حکومت میگرفت [گزیتر سندهـ ۸۸۳] اما دیر در سندهی و پشتو بمعنی خرمن و توده است.

(۲) ب:درین ضمن کپتان فرید بخش بمعۀ پیادگان و توپ از گهری امان خاسته وارد شکارپور گردید. باری اطمینان  شاهوار و شیخ مذکور گردید.

اخبار عالیجاه میر صاحب میر شیر محمد خاان داشت.

در این ضمن از قضای کرد گار، خبر هزیمت میر موصوف منتشر عالم گردیده. ظهور این معنی علاوه باعث دل شکستگی و مایوسی دیوان مذکور شده.[نیز] میر صاحب میر علی مراد خان که در آن ایام در خدمات سر کار انگلیسه بهادر از هر قسم و رسم خود را مقصر نداشت، بجهت انتظام امورات ملک داری تشریف فرمای لارکانه شده، به بندوبست آن سرزمین پرداخته، بعده متوجه شکارپور گردیده.

دیوان مذکور از تشریف فرمائی میر صاحب ممدوح نهایت متفکر شده. بعضی اشخاص که همراز دیوان مذکور بودند از گردش روزگار ناهنجار و انقلاب زمانۀ غدارف سخنان نصیحت آمیز و مصلحت اندیش، بدیوان مذکور بیان نمودند، که گوساله بزور میخ می پرد (۱)الحال هر دو نیست، خود را عبث هدف تیر ملامت نمودن و بدست خود خود را در مهلکه انداختن ، قرین مصلحت عقل دور بین نیست. به نحوی تجویز باید  نمود که پرده عاقبت کار بعمل آید.

دیوان مذکور فهمید و دانست که ک الحال کوشش و جلادت ما سود ندارد،گویا سر خود را بسنگ زدن است. آخر صلاح کار خود را بر فرار دانسته، از محال مبارک پور، معۀ دو صد نفر سواره روانۀملک کچهی شده، و دیگر لشکر دیوان مذکور روی بسوی خود رفتند. و مردم معتبر ساکنین

------------------------------------------------------------- 

(۱)الفکمی جهد، و کنیزک بکبر آغا می نازد الحال ...

شهر شکارپور، که از روی مصلحت وقت باتفاق مذکور بودند، از ترس شیخ غلام حیدر در شکارپور نمی آمدند، که مبادا نقض عزت نماید. و شیخ مذکور بعد فرار دیوان مذکور بر مسند حکومت شکارپور جلوس نموده، چون سوس مار باد از دهن میدمید، و دست غارت بخانمان ووابستگان دیوان مذکور دراز نمود. و محمد حسین خان (۱) داروغه را نیز گرفته محبوس ساخت. و سلسله در پایش انداخته، یکشبانه روز داروغه مذکور ذایقۀ حبس چشیده ابواب توبه بر روی خود کشاده استغفار میخواند.

آخر بتوجه عنایت جناب فیض مآب سلطان العارفین پیر میان قدری [شربت, دینار، حبس رهائی یافته، بدستور سابق بعهدۀ کوتوالی شکارپور مآمور گردیده. و میرزا کاله خان که ملازم میر نصیر خان خیرپوری بود، او هم پناه بآستا فیض بنیان موصوف برده بودف که از گزند شیخ مذکور امان یافته.و دیگر معتبرین شهر ارسلاح خان (۲) و محمد رحیم خان بابری و غیره بوساطت پیر صاحبممدوح آمده، سلام شیخ مذکور نمودند، و قدری نذرانه داده از کشاکش بی عزتی رهائی یافتند. و بعد از چند روز جناب میر صاحب میر علی مراد خان بهادر از لارکانه رونق افزای شکارپور گردیده، چند ایام

----------------------------------------------------------- 

(۱)ب:محمد حسن

(۲)الف:ارسلا خان

توقف گرفته، بعده تشریف فرمای خیر پور. و گوهر دریای معرفت و ایقان پیر میان علی گوهر[ب:خلف پیر میان صبغة الله دام برکات] هم دران وقت برکاب میرصاحب ممدوح حاضر، و همدم خوان خاص میر صاحب موصوف بوده، کنزالعرفان اخذ مال مردم مطالعه نموده، از هر کس که اسپ نرینه و مادیان خوب میدید، و یا تفنگ و شمشیر اعلی می شنید، اورا بنام میر صاحب ممدوح نموده، بدست خود می آورد. اگر کسی از ارشادش انحراف می ورزید، بر او افترا نموده، اورا گرفتار سر کار میر صاحب بهادر می نمود. چون مناقب پیر موصوف چه شرح رود و بر طبق مضمون .[مصرعه]

چو کفر از کعبه بر خیزد کجا ماند مسلمانی ؟

از آنجا که بزرگان و پیران برای رستگاری  گرفتاران بند بلا میباشند، و نه بجهت گرفتاری خلق الله مظلومان! چون محققان دار الارشاد معرفت و کمال، و مدققان رموز دیوان حقیقت و افضال که از مائدۀ پر فایده- هل یستوی الذین یعلمون و الذین لا یعلمون – (۱) حظ تمام دارند، هر گز به لقمۀ غذای نا موافق عیوب و اخذ مال کسان و صحبت ارباب دولت و ریاست، دهن خود را آلوده نسازند، بلکه دوری و تنفر جسته اند. چنانچه بموجب مضمون ک- اذا رایت الامیر 

-------------------------------------------------------------- 

(۱)یعنی = آیا دانشمندان با نادانان برابر اند؟ 

قرآن، الرمز ۹ ج ۲۳.

ببا الفقیر فنعم الامیر و اذا رایت الفقیر بباب الامیر فبئس الفقیر –(۱) واقع است.

از آنجا که محققان این زمان که بوی درویشی بمشام اوشان نرسیده، و از صورت قال بمعنی حال نیامده، صحبت اهل دول (۲)و ارباب ریاست، از جملۀ کرامات خود دانسته، بران مغرور می شوند. و دلیل بر کمال خود میدانند، هیهات! هیهات! که مراسم درویشی مرتفع گردیده، و دزدان و راهزنان جای ایشان گرفته .


 مثنوی [معنوی]:

حرف (۳)درویشان بدزدد مرد دون 

تا بخواند بر سلیمی زان فسون

چونکه صیاد آورد بانگ صفیر

تا فریبد مرغ را زان مرغ گیر

بشنود آن مرغ بانگ جنس خویش

از هوا آید بسوی دام پیش 

چشم ایشان را ضیائی چون نبود

نیک و بد در چشم شان یکسان نمود

----------------------------------------------------------------------------------- 

(۱)این مقوله اصلا چنین است :- نعم الامیر علی باب الفقیر و بئس الفقیر علی باب الامیر- یعنی نیکا امیر بر در فقیر و بدا فقیر بر در امیر .

(۲)ک: اهل دل [؟]

(۳) این ابیات مثنوی درهر سه نسخه الف، ب ، ج ممسوخ است، از مثنوی تصحیح شد. ابتدای دفتر اول حکایت مرد بقال و طوطی.

سحر را با معجزه کرده قیاس 

هر دو را یکرنگ پندارد اساس 

ساحران باموسی آر استیزه را 

بر گرفته چون عصای او عصا 

آنچه مردم میکند بوزینه هم 

ان کُند کز مرد بیند دم بدم 

او گمان برده که من کردم چو او 

فرق را کی داند آن استیز رُو 

این کند از آمر و آن بهر ستیز

بر سر استیزه رویان خاک ریز

[بیت]

هر کسی را نتوان گفت که صاحب نظر است 

عشق بازی دگر، و نفس پرستی دگر است (۱)

فس الجمله دیوان جیمل در ملک کچهی واقع مکان جهل پیش احمد خان مگسی (۲) توقف گرفته. و فضیلت پناه ملا محمد طونیه که از طرف میر صاحب میر علی مراد خان نزد او رفته که اورا دلا لت نموده در سرکار میر صاحب ممدوح بیارد. لیکن مشار الیه را ناف مالی نموده، و از مگسی مذکور جواب

----------------------------------------------------------- 

(۱)الف: حق پرستی [؟]

(۲)مگسی = یکی از قبایل بلوچ.

دهانیده، واپس روانه نمود. و خود چند ایام در جهل (۱) و چند مدت در نزد ولی محمد خان چاندیه مکث پذیر بود.

هر گاه سرمایۀ استطاعتش نزدیک با تمام رسید، بعده عیال خود را دز نزد چاندیۀ مذکور گذاشته، خود روانۀ قندهار شده، بسلام سردار صاحبان مشرف گردیده، مصدر عزت و آبروی شده یک لک روپیه از اجارۀ قندهار اضافه نموده اجاره را گرفت. چند ماه در کار اجاره داری مصروف مانده، بعده مستآجران اصلی لک روپیه اضافه هم دادنی کردند و لک روپیه عوض پیشگی هم به سردار صاحبان داده، باز اجاره را بدست خود آوردند.

دیوان مذکور ازین معنی بسیار بیدل و ناخوش شده، مبلغ سه چهار صد روپیه عوض خدمت اضافۀ اجاره از سردار صاحبان گرفته، بحصول رخصت از قندهار برامده روانه شد. بعد رفتن دیوان مذکور از قندهار پانصد سواره در تعاقب او بجهت گرفتاریش مامور شدند.لیکن دیوان مذکور ازین معنی اطلاع یافته بود، در آن روز هفتاد کروه راه منزل نموده، در قافلۀ مردم لوانی (۲) افغانان خود را رسانیده پناه گرفت و لشکر 

--------------------------------------------------------------- 

(۱)در ک بعد از جهل "بندی خانه" نوشته اند، و این سهو است که کلمه جهل را جیل انگلیسی بمعنی محبس پنداشته اند.جهل نام جای معروفست در کچهی جنوب درۀ بولان که شرح آن در صفحات گذشته گذشت.

(۱۹کک نوهالی [؟] الفک نوهانی اصل این نام پشتو لون و لوانی است، که فارسی زبانان انرا بلا ملاهای مختلف نوهانی،  لوحانی، نوحانی و غیره نوشته اند و قبیلۀ معروف سیار  و سود اگر افغان است که تا اقاصی هند رفت و آمد داشتند و بسا مشاهیر نوحانیان در هند گذشته اند . ر ک : مخزن افغانی و حیات افغانی. 

پانصد سوارۀ قندهار بر قافلۀ مذکور رسیده، بازوی دیوان مذکور از قافله باشی طلب نمودند.مردم قافله که یکهزار و پانصد نفر فقط تفنگچی بودند، تفنگ ها را پر نموده، با سواران قندهار، مستعد مقابله شدند. و از بازوی (۱) مذکور جواب صاف دادند.

سواران قندهار طافت مقابله ندیده واپس روانۀ قندهار شدند. و دیوان مذکور چند روز با قافله مذکور توقف گرفته، بعده روانه طرف ملتان شده، و چند ایام با دیوان مول چند ناظم ملتان توسل گرفته، آخر در آنجا هم رونق کار روزگار خود ندیده، روانۀ لاهور گردیده. و میر صاحب میر شیر محمد خان را در لاهور ملاقات نموده و از ارادۀ خود اورا آگاهی داده، قدری مبلغان برای خرچ گرفته، داخل لودیانه گردیده. و از آنجا هم چیزی مبلغان بطریق مساعده از آقا یاقوت خواجۀ بادشاه شجاع الملک گرفته، روانۀ ولایت کلکته گردیده. و در آنجا بملاقات امیران سند خوش وقت شده، و چند مدت پیش امیران موصوف متوقف بوده، و تلاش نوکری بسیار نمود . لیکن بکام دل نرسیده، باز از آنجا بر آمده براه خشکی داخل حیدر آباد گردیده، چند روز در حیدر آباد توقف گرفته، بعده بخواهش ملازمی میر صاحب میر علی مراد خان بهادر مشرف بسلام میر صاحب ممدوح شده، از سرکار میر صاحب بهادر باو بسیار دلاسائی و استمالت نمودند، و پنج روپیه عوض خرچ یومیه باو 

---------------------------------------------------------------------------- 

(۱)الف: و از بازوی دیوان در جواب – الخ. درینجا بازو بمعنی پناهنده است. 

عطا گردیده لیکن پای صحتش در سلسلۀ بیماری مقید شده در اهل کاران [سرکار, میر صاحب ممدوح از آمدن دیوان مذکور بسیار تهلکه افتاده و در خوف و هراس بودند، که آیا چگونه خواهد شد؟ تا آنکه اجلش امان نداده جرعه نوش بادۀ آتش ممات شده همنشین خاکستر گردیده. از آنجا که دیوان مذکور اگر چه هندو بود، لیکن جلادت و مردانگی را تا دم حیات از دست نداده [فقط].