32

اندر شرح جشنها و عیدهای مغان

از کتاب: تاریخ گردیزی (زین الخبار) ، فصل باب چهاردهم
25 January 1968

ومرمغان راجشنهای فراوان بوده است اندر روزگار قدیم. و من آنچه یافتم اینجا بیاوردم، اندرین جدولها. و اکنون شرح سبب هر یکی را بگوئیم، هم برآن جمله که اندر کتب یافته ایم:

الف:

این روز را نوروز گویند، زیرا که سر سال باشد، و شب با روز برابر شود، و سایه ها از دیوار ها بگذرد. و آفتاب از روزنها اوفتد. و رسم مغان اندر روزگار پادشاهی ایشا چنان بودی؛ که خراجها اندرین روز افتتاح کردندی. و عجمیان چنین گویند: اندرین روز جمشید ببر گوساله نشست و سوی جنوب رفت بحرب دیوان و سیاهانف و معنی زنگیان باشد. با ایشان کار زار کرد و همه را مقهور کرد.

ب:

این را نوروز بزرگ گویند و چنین گویند: جمشید از حزب سیاهان و دیوان اندرین روز باز آمد، با ظفر و فیروزی و غنیمت فراوان آورده پس آنروز که جواهر غنیمت آورده بود، بر تخت خویش انبار کرد، تا هر کس ببیند، و آفتاب از روزن اندر افتاد و برآن جواهر ورزافتاد و همه خانه از عکس ان روشن گشت. بدین سبب اورا« شید» لقب کردند. و شید بپارسی روشنائی بود. و آفتاب را بدین سبب خورشید گویند که خور قرص آفتاب باشد، و شید روشن. و اندرین روز جایهارا آب زنند که این روز نام فرشته ایست که بر آب موکل است بقول ایشان.

ج:

این روز ابتداء باز باشد مغان را و این باز را بتازی زمزمه گویند و این از سخن باز ایستادن باشد، و اندر راستی سخن گفتن بوقت اضطرار و اندرین روز باز گیرند، و نیز با کسی سخن نگویند. و اندر زندایشان چنان است مر ایشان را:که چون پرستش یزدان کنند، بهمه اندام باید کرد، و زبان را هم فارغ باید کرد از گفتار، تا پرستش تمام بود.

و این باز بزمان خوردن نیز گیرند، و سخن نگویند، تا طعام تمام نخوردند و چنین گویند: که این روز سروش نام فرشته ایست که ایزد تعالی مر اورا بگماشته است بررنج داشتن مردیوان را و این روز را اندر هر ماهی که بیاید، بزرگ دارند و مبارک دارند.

د: این روز نوزدهم را فروردیگان گویند، و این روز موافق ماهست. و اندر رسم مغان چنان رفته است، هر روزی موافق نام آن ماه بود که اندر وباشد، آنروز را بزرگ دارند.

هـ:

این روز سه دیگر را اردی بهشتگان گویند. و اورا هم بسبب توافق با نام ماه بزرگ دارند و اندرو جشن سازند و گویند این روز بنام فریشته است که بر آتش موکل است.



و:

این گهنبارشش است، و این ان شش روز است که ایزد تعالی خلق  را اندرین شش روز آفرید. چنانکه اندر کتب منزل چون توربت و انجیل و زیور و فرقان پیداست. اما مغان چنین گویند: که خدا تبارک و تعالی آسمانرا اندر گهنبار نخستین آفرید، و آن اول دی بود و آب را اندر گهنبار دوم ان یازدهم اسفندار مذ بود. و گهنبار چهارم آفرید و آن بیست و ششم خرداد ماه بودف و چهار پایان را اندر گهنبار پنجم آفرید) و ان هفدهم شهر یور بود. و مردم را اندر گهنبار ششم آفرید، و آن اول روز مسروقه بود، اخر آبان.

و این بدان لغت است که کتاب ایستاست و من شرح این گهنبار اینجا مجمل بگفتم تا هر جای که بیاید خواننده را معلوم بود.

ز: 

آخر گهنبار سه دیگر باشد.

ح:

خردادگان باشد و این روز باماه موافق است.

ط:ی:

گهنبار چهارم بود.

یا:

(تیرگان باشد) و تیرگان سیزدهم ماه تیر موافق ماهستف و این ان روز بود، که آرش تیر انداخت اندران وقت که میان منوچهر و افراسیب صلح افتاد، و منوچهر را گفت: هر جاه که تیر تو برسد( از ان تو باشد.)

پس آرش تیر بینداخت از کوه رویان و آن تیر اندر کوهی افتاد میان فرغانه و طخارستان و آن تیر روز دیگر بدین کوه رسید، و مغان دیگر روز جشن کنند و گویند دو دیگر اینجا رسید.

و اندر تیرگان پارسیان غسل کنند، و سفالینها و آتشدانها بشکنند و چنین گویند: که مردمان اندرین روز از حصار افراسیاب برستند، و هر کسی بسر کار خویش شدند، و هم اندرین ایام با میوۀ بپزند و بخورند و گویند: اندران وقت همه گندم پختند و خوردند، که آرد نتوانستند کرد. زیرا که همه اندر حصار بودند.

سر شستن از بهر آنست که چنین گویند: که چون کیخسرو از حرب افراسیاب باز گشت بر سرچشمه فرود آمد تنها، خوابش فرود برد. پس بیژن بن گیوفراز رسید. اورا خفته یافته آب بروی زد، تا از خواب بیدار شد، و اندرین روز غسل کردن میان ایشان رسم بماند.

یب:

مردادگان باشد.

ید:

این روز شهر یورگان  ار آذرجشن گویند . زیرا که او اندر آخر ایام تابستان است، و او اول تغییر هوا بود، و میل کردن آن بسردی و رغبت مردمان بآتش فروختن پیش خویش.

گهنبار پنجم بود، و اندر نیمه شهر یور ماه به مهر روز. و این روز طهارتست، و پارسیان را نیست، و لیکن سخن مشهور است، و اول فصل تیر ماه است و اورا خزان اول گویند، و از پس او پانزدهم روز خزان دوم باشد، و خزان خاص و عام نیز گویند این را.

یز: 

این روز مهرگان باشد، و نام روز و نام ماه متفق اند، و چنین گویند: که اندرین روز آفریدون با بیوراسب که اورا اضحاک ظفر یافت. مرضحاک را اسیر گرفت، و ببست و به دماوند برد، و آنجا به حبس کرد اورا.

یح:

مهرگان بزرگ باشد، و بعضی از مغان چنین گویند: که این فیروزی فریدون بر بیوارسب رام روز بودست از مهرماه، و زردشت که مغان اورا به پیغمبری دارند، ایشان را فرموده است بزرگ داشتن این روز،  و روز نوروز را.

یط:

و اندر روز آبانگانه (با مرزوبن) طهماسب بزرگ  آب روان کردند در جویهاء که افراسیاب بیا گنده بود، و هم اندرین روز خبر رسید بهمه کشور ها که پادشاهی از ضحاک بشد، و با فریدون رسید، و مردمان برمال و ملک خویش مالک گشتند، و بازن و فرزند خویش، اندر ایمنی بنشستند که اندر روزگار ایمنی نبود.

ک:

اما فروردگان روز گاریست مرمغان را، که طعام و شراب سازند و بجای بنند و گویند روح مردگان ما بیایند و آن بخورند، و ایشان این ایام را منسوب کشته و پرورش روح دانند و این آخر آبان باشد.

اما ایام مسروقه از جملۀ کبیسه است، تا سال تمام شود، و این از پس زدشت کردند و مغان اندرین اختلاف کردند بعضی کردند بعضی گفتند که فروردگان پنج روز بار پسین است، و بعضی گویند: پنج روز مسروقه است از بهر این احتیاط را تا فروردگان فائت نشود، و این ده روز را پنج آبان و پنج روز  مسروقه را از فروردگان نهادند.

کا:

اما بهار جشن که اورا از کوب کوسج گویند، و اندر روزگار اکاسره این آذرماه بوقت بهار امد، و اندرین روز مردی کوسه را بر خر نشاندندی، جامۀ غلیله پوشیده و دستار خویش اندر سر بسته و باد بیزن برداشته خودرا یاد همی کردی و لختی از صور زمستانی بر خویشتن بر سن بسته داشتی و بدان اشارت همی کردی مردمان را که سرما گذشت و گرماه آمد و اندرین وقت بعضی از پارس این رسم بجای آرند از بهر طنز و مسخرگی را وکن باد بیزن زهر آن بیچاره بود، و جامۀ غلیله جان کندن او بود.

کب-کج:

اندرین روز جشن خره روز بود، و این ماه دی بنزدیک مغان ماه خدایست و اول روز اورا هم بنام او خوانند و این روز را سخت مبارک دارند و نود روز نیز گوویندش که ازین روز تا نود روز نوروز باشد.

کد:

عیددی او باشد.

که:

اول گنهبار نخستین باشد.

کو:

این روز سیر سوار مغان طعامها سازند و بخورند و چنین گویند: که آن طعامها مضرت دیوان را دفع کند، و چنین گویند: که اندرین روز بود، که دیوان برجم غلبه کردندف و اورا بکشتند.

کز:

این روز عید دوم دی بود، و آخر گهنبار نخستین.

کح:

روز بتیکان آن باشد که مغان تمائلها کنند چون مردم از گل و یا از آرد و آن تماثیل را از پس درها سخت کنند. و اکنون آن بگذاشته اند که آن به بت پرستی ماند و آن را منکر دارند.

کط:

و اما شب کاو کلیل که از پس پانزدم ماه باشد آنست که گاوی را بیارایند و بیرون آرند و چنین گویند: که چون افریدون را از شیر مادر باز کردند بر گتو نشست و اندرین روز بود که گاو اثقیان پدر افریدون اطلاق کردند، که ضحاک اورا اثقیان باز داشته بود کار بروی تنگ گرفته بود. و مغان بدین سبب آن روز را بزرگ دارند از جهت افریدون و اثفیان راو

ل:

عیددی سه دیگر باشد

لا:

این روز بهمنجنه باشد و رسم عجمیان چنان است، که اندرین روز دیگی بپزند. از همه نباتها و دانگوها و تخمها وگوشتهای هر حیوانی اندرو کنند و آنرا دیگ بهمنجنه خوانند و بپزند و بهرجای بفروشند. و اندرین روز بهمن سرخ با شیر تازه بخورند، و آنرا مبارک دارند، و چنین گویند که حفظ را سود دارد و چشم بد باز دارد

لب:

و این برسده را نوسده نیز خوانند و او پیش از سده به پنج روز باشد.

لج:

 وسدۀ بزرگ چنین گویند مغان که اندرین روز سد مردم تمام شده بود از نسل میشی و میشانه و ایشان دو مردم نخستین بوند، چنانکه مسلمانان گویند آدم و حوا،  مغان را آن دو تن بودند. و باز بعضی گفتند میان این روز و میان نوروز صد شبان روز بودف یعنی پنجا روز و پنجا شب. بدین سبب سده نام کردندش. اما سبب آتش افروختن اندروی آنست: که اندران شب ارمائیل که وزیر بیوراسب بود مرد، مردی نیکونیت بود. وچون ضحاک هر روز دو مرد را از بهر ماران خویش کشتن فرمود، این ارمائیل از آن دو مرد یکی را بکشتی و یکی را رها کردی و اورا گفتی: تا از جهانیان پنهان شدی بجایی که کس خبر ایشان نیافتی، و چون افریدون بر ضحاک ظفر یافت و ابن مردمان آزاد کرده ارمائیل سد مردم شده بودند، و همه اندر کوه دماوند پنهان بودند و ارمائیل پیش افریدون آمده، بدو تقریب کرد، و این باویی بگفت افریدون او را استوار نداشت، پس ثقة خویش را افریدون بدان کوه فرستاد تا بنگرد و حقیقت پدید کند و اورا خبر دهد.  و ارمائیل بفرمو تا آن مردمان متنکر هر کس آتشی جداگانه بیفروختند. پس صد آتش بیفروختند، چنان که همه را افریدون بدید، و بدانچه ارمائیل شفقت کرده بود در حق آنها اورا افریدون بستود، وولایت دمائند به ارمائیل داد، تا بدین غایت هنوز فرزندان او دارند.

لد:

اما آب ریزگان اصفهان آنست که مردمان آب را بر آب دیگر ریزند، و سبب ابن آن بود، که باران از ایران باز ایستاد بروزگار فیروز بن یزدجرد جد نوشیروان عادل. و فیروز به آتشکده شدد که آنرا آذر خور گویند و بسیار پرستش کرد، و خبر بدرویشان داد. و پیش ایزد تعالی فراوان جزع و زاری کرد، تا باران کشاده گشت، و هر گاه که اندرین روز باران آید مغان آنروز را شادی کنند، و عیدی سازند، و این رسم به اصفهان تا بدین غایت مانده است. 


له:

این روز پنجم اسفندار مذ باشد و این هم نام فرشته است که بر زمین موکل است و بر زنان پاکیزۀ مستوره و اندر روزگار پیشین این عید خاصه مرزنان را بودی. و این روز را مردگیران گفتندی که بمراد خویش مرد گرفتندی. و اندرین روز کتبة الرقاع گویند و تعویذها نویسند از بهر حشرات و هوام را و بردرها دیوار ها بر بشلایند تا مضرت آن کمتر باشد.

این بود سببهای عیدها و جشنهای مغان که پدید کردیم، و بالله التوفیق و  هو الموفق و المعین.