32

مدینة العذرا یا حصن دوشیزه

از کتاب: جغرافیای تاریخی افغانستان
04 November 1982

همی بجستم حصنی عظیم دوشیزه

که درجهان نبدش هیچ خسروو سالار

(دیوان مسعود سعد سلمان ۲۶۲ )

یکی ازدانشمندان بسیار عزیز و گرامی که درعالم نویسندگی و مطبوعات و شعر و ادب سوابق درخوراحترامی دارد چنین مینویسد:"درآخر مقاله پروفیسور نظیراحمد (منتشره مجله افغانستان طبع کابل مارچ ۱۹۷۲ م)یک بیت مسعود سعد سلمان توجۀ مرا جلب کرد (بین فوق ) کلمه دوشیزه محتاج تدقیق علما و ادباست اما من این شعر را سالها طور دیگر خوانده ام یعنی بجای دوشیزه (دوستره ) ستره بمعنی هر چیزیکه بپوشاند پناه بدهد چون نقاب، سپر دیوار مانند آن خواستم توجه شما را جلب کنم که میشود مراد از حصنی باشد که دودیوار عظیم داشته . این موضوع را البته کشف سازمان حصن حل میکند در آنصورت سازمان آنرا از روی این بیت حدس میزنم درهمه حال دوشیزه به معنای چیزیکه آنرا کسی نگرفته و نکشوده درینجا و درین مورد بعید می نماید."

سوال این دانشمند محترم بطور بالا طرح می شود که باید از نظر ادب و تاریخ حل گردد میدانیم که شهرهای قدیم حصار های متعددی داشته اند که جغرافیون درکتب خود قلعه مرکزی شهر (ارگ ) را کهندژ که معرب آن قهندر است گفته اند و براطراف آن عمارت و آبنیه شهر و بازار ها بوده  که آنرا شارستان (اندرون )میگفتند واین حصه شهر هم حصنی و خندقی داشت که برگرداگرد آن هم حصه بیرون شهرستان بود که بعربی ربض (بفتحتین ) گفته میشد و این هم حصاری محکم داشت و بعد از آن حومه شهربود که روستا ها و قرای یاطراف ارا تشکیل میداد.


شهرهای خراسان و آسیای میانه با حصن های متین مجهزه بوده و مردم آن سالها میتوانستند در مقابل متجاوز ان مقاومت نمایند و فاتحان نیرومند به فتح و کشودن نیرومند به فتح و گشودن آن موفق نمی شدند وبنابرین در زبان عربی صفت (عذار ) یعنی دوشیزه با اینچنین شهر های مستحکم ملحق شد. العتبی که حصانت دوشهر زرنج را در حین محاصره سلطان محمود و گرفتاری حکمران آن خلف بن احمد نیک می ستاید. دریک شعریکه از ابومنصور ثعالبی نقل کرده این بیت راهم آورده است:

اما تری خلفا شیخ الملوک غدأ                           مملوک من فتح العذرا ءبلدته 

(تاریخ یمینی ۱۶۳ طبع لاهور ۱۳۰۰ ق )

(آیا ندیدی شیخ الملوک خلف را که بعد از فتح شهر دوشیزه اش مملوک گردید.)

درینجا عذار صفت شهر زرنج است که نویسنده تاریخ سیستان درآن بارۀگوید:

"اول انست که شارستان بزرگ حصین دارد که خود چند شهر باشد از دیگر شهر ها و آنگاه آنرا (مدینه العذرا )گویند که هرگز هیچکس نتوانست آنرا ستدن الاتابدند و نمیتواند تا ابدالدهر ... "(تاریخ سیستان ۱۱)

بدینصورت شهر را عذرا و دوشیزه از آنرو گفته اند که فتح آن بر هیجکسی میسر نبود و مانند دوشیزه دست ناخورده مانده بود. عنصری بلخی شاعر دربار سلطان محمود در قصیده معروف (آیا شنیده هنرهای خسروان بخبر )هنگامیکه ا زفتح سیستان سخن گوید:همین شهر را مدینة العذرا خواند:

مدینة العذرا بود نام او تا بود

از آنکه چیره نشد هیچکس براو بفکر

بنای بارۀ او روی و مغز آهن و روی 

کشید پیکر برجش ببرج دو پیکر 

چو مرد برسر دیوار او همی رفتی 

تو گفتی که گرفته است  برمجره ممر

رکاب عالی چون سوی او کشید بر زم 

چنانش کرد کزان محکمی نماند اثر 

شد از کفایت تیغش بخوار مایه درنگ

خلف گرفته و آن مملکتش زیر و زبر

(دیوان عنصری ۱۱۰ )

ازین شعر استاد عنصری نیز وجه صفت العذرا درمصراع دوم بیت اول آشکار است که کسی بروچیره شده نمی توانست و ما از بیت مسعود سعد سلمان میدانیم که صفت العذرا عربی را به دوشیزه دری ترجمه کرده اند. وچه ترجمه دلچسپ و نیکو!

ابوالفضل بیهقی نیزهمین مطالب را در صفت قلعۀهانس (هند) گنجانیده است آنجا که گوید:(واین قلعه را از هندوستان (قلعه العذرا )نام بود.یعنی دوشیزه ای که به هیچ روزگار کسی آنرا نتوانسته بود ستدن..."(تاریخ بیهقی طبع سید نفیسی تهران ۶۵۰ )اکنون یک سند دیگر ادبی نیز توضیح میشود که این تعبیر قلعه یا حصار یا مدینه دوشیزه (عذار) را به نحو نیکو تر نشان میدهد قلعه بود منبع ومحکم مردم انبوه دروی راهانسی گفتندی ........ که هرگز هیچ آدمی را بر آن حصار دست نباشد از استواری حصار و چون شش روز حرب کردند. یک بارۀحصار بیفگندند عورت شد..(زین الاخبار ۲۰۱ طبع حبیبی )در اینجا واضح است که حصار مذکور به منزلت دوشیزه (عذار ) بود و چون مفتوح گشت عورت زن شد و عورت شوی دار ومتاهل است.