32

ابن الربیع و ابن الخطیب

از کتاب: طبقات ناصری (جلد ۱/۲) ، فصل تعلیقات ، بخش ترجمۀ مؤلف
01 January 1280

(۵) سلامی

مؤلف ما فقط درمورد میل کشیدن چشم متقی خلیفه درطبقه (۴) روایت اسلامی را نقل می کند، و دیگرذکری ازین شخص ندارد،وهوابوعلی حسین بن احمد بن محمد سلامی بیهقی نیشاپورازبزرگان نویسندگان وارباب لغت ومولفین قرن چهارم است که امام ثعالبی اورا بنام ابوالحسن محمد بن عبدالله السلامی ذکرکرده و گوید: که اشهراهل عراق بود و دررجب سال (۳۳۶ه) درکرخ بغداد بدنیا آمد و بسن ده سالگی شعر گفت و از بغداد بموصل رفت و با بزرگان شعرای زمان مانند ابو عثمان الخالدی وابوالفرج الببضاء وابوالحسن العلعفری محشورگردید وبعد ازآن بحضورموید الدوله وعضدالدوله درشیرازرسید و به مدحش پرداخت و بعد از وفات وی درسنه (۳۹۴ه) از جهان رفت و بزبان عربی قصاید  واشعار زیادی را داراست که ثعالبی برخی.

(۱)طبقع ۱۷ ذکر علاءالدین حسین ----  (۲)الکامل ج ۱۱ص۶۲





(۳۰۶)                                         ابن الربیع و ابن الخطیب                                                    تعلیقات

ازآن نقل می کند (۱)

سلامی دارای مؤلفات مهم ادبی و تاریخی است، که ابوالحسن علی بن زید بیهقی معروف بابن فندق نام ويرا ابوعلي الحسين بن احمد بن محمد السلامي البيهقی می نويسد. و(كتاب الثار ) درعلم لغت،وتاریخی به وی نسبت دهد،وازمؤلفات وی تاریخ ولاة خراسان و کتاب النتف والطرف وکتاب المصباح را نیزنام می برد،وگوید که استاد وی ابراهیم بن محمد بهیقی بوده،وابوبکرخوارزمی از شاگردان او ست، واورا سلامی به تخفيف لام ازاندروگویند که منسوب است به مدينة السلام بغداد (۲)

مورخین اسلامی،کتب سلامی راخوب می شناسند،وابن الأثيرو یاقوت حموی و ابن خلکان وابن ماکولاو گردیزی وجوینی بتصريح يا بدون تصريح مطالب بسیاری ازکتب نقل نموده اند(۳) مثلا یاقوت درمعجم الأدبا،ازتاریخ ولاة خراسان مطالبی را نقل می کند (۴) و هم وی درمعجم البلدان ازتنف الطرف مقاصدی را برمی دارد (۵) و درجای دیگری گوید: که ابي الحسن محمد بن سليمان بن محمد برتاریخ ولاة خراسان کتابی بنام مزید التاریخ نوشته بود (۱) و درموقعی که ابوعبدالله الخالع ابن بتال علی بن يوسف راميديد،سلامی هم باوی بود(۷)

كذلك مهمانی ازابن ماکولا،وابن ما كولا ازتاریخ ولاة خراسان تأليف سلامی مطالبی را نقل کرده (۸) که شهرت واهمیت مقام سلامی ازآن پدید می آید.وبارتولد نیزدرکتاب در دستان خویش ازتاریخ ولاة خراسان ومؤلف آن که سلامی باشد، ذکری دارد.

(۶) ابن الربيع وابن الخطيب وامام 

شمس الدين

مؤلف نام این سه نفررا بحيث رسل دارالخلافه می برد،چون تکش خوارزم شاه سرازاطاعت بکشید وبعراق آمد،واشكر خليفه را شکست داد،خليفه ازحضرت غوروغزنه استمداد نمود،وامام شمس الدين ترك

(۱) بتهمة الدهرج ۲ ص ۳۶۴ (۲) تاریخ بیهقی ص ۱۵۴(۳) مجلة شرق ص۴۲۱ (۷) معجم الادباء ج ۶ ص ۲۹۳ (۵) معجم البلدان ج ۴ ص ۲۰۳ (۶) مهم الاد باج ۳ ص ۱۴۰ (۴) معجم الادباء ، ج ۵ ص ۱۰۷ (۸) مجل؛شرق بحواركتاب الانساب سمعانی





تعلیقات                                             ابن الربیع و ابن الخطیب                                                  (۳۰۷)  

وابن الربيع،وابن الخطيب را برسم رسالت فرستاد (طبقه ۴ - خلا فت الناصر)

درسلطنت تکش (طبقه۱۶) چنین می نویسد «: بسبب خصومت بغداد ابن الربيع ازبغداد بملك غوروغزنين آمد،وکرت دوم ابن الخطيب بفیروزکوه آمد،وروزجمعه درحضورسلطان غیاث الدین محمد سام خطبه كرد.... »

درشرح سلطنت غیاث الدین محمد(طبقه ۱۷) گويد:« چند کرت از حضرت دارالخلافت خلع فاخره حضرت غیاث الدين واصل شد،وكرت اول ابن الربيع آمد، و قاضی مجدالدین قدوه با اوبدارخلافت رفت،وکرت دیگرابن الخطيب آمد.»

ازشرح منهاج سراج برمی آید،که این سه نفرسفيردربارخلافت به نوبه های مختلني بدربارغورآمده اند،وازحضرت فیروز کوه نیز دونفرمقابلتأ بسفارت بغداد رفته اند، یکی پدرمولف مولانا منهاج، ددیگرقاضی مجدالدين قدوه(۱)

ازسفرای خلافت راجع بامام شمس الدين ترك درمأخذ موجوده چیزی نیافتم .

تنهاض ضیاء برنی درتاریخ فیروزشاهی، شخصی را بنام شمس الدين ترك نام می برد، که درعهد سلطان علاءالدین خلجی (۱۹۹۵) تاملتان آمد،ودروقت رفتن مکتوبی به پادشاه نوشت،وترویج علم حدیث را از وی خواست.

برنی این عالم را (محدث مصری) می نامد،که ترويج تدریس علم حديث را درهند آرزو داشت،و بهمین مقصد تا ملتان آمده بود،ولی چون بتول منهاج سراج امام شمس الدین ترك درعصرسلطان غیاث الدین غوری پیش از(۶۰۰ھ) حیات داشت،از آن عصرتا بزمان سلطنت علاءالدین خلجی درهند زیاده از يك قرن فاصله زمانی موجود است، بنابرآن برسبیل ختم نمی توان گفت که این دوشخص باید یکی باشند.يكنفردیگر

(۱) قاضی مجدالدين قدوه نزد مورخین معروف است،ومناظرات وی درهرات با فخررازی ازطرف مورخان ضبط شده،و دریک موقع این مناظرات بجدال کشید،وکرامیان شود بدند، وسلطان به نیروی نظامی این فتنه را فرونشاند(ج المباحث المشرفيه) (رك: ۷۰)

              







(۳۰۸)                                                  ابن الربیع و ابن الخطیب                                             تعلیقات

هم بنام شیخ شمس الدين بن احمد بن عبدالموهن ترکرمانی ازنسل خواجه احمد يسوی درهند مشهوربود که درترکستان تحته دل علوم نمود وبه ندآمد و درپانی پت ساکن گردید و ازعلاءالدين علمی برابرکلیری طريقت آموخت ووفاتش ۱۰ جمادی الاخری ۷۱۶ است (سيرالاقتناب) که این شخص بسبب بعد زمان نباید همین شمس الدين ترك سفیرباشد.

اما ابن الربیع را ازروی ذ کرمکررابن الأثيرخوب ترمی شناسيم،که نام وی شیخ رجل الدين ابوعلی یحیی بن الربیع است،وی فقیه معروف شافعی ومدرس مدرسه نظامیه بغداد بود که برسالت ازحضرت بغداد بغزنه بحضورشهاب الدین امده بود چون این سلطان کشته گردید وی در غزنه بود ورد ـ(۱۶) رمضان (۶۱۲ه) موقعیکه تاج الدین الذر(یلدرز) برای تعین سلطان واتنخاب پادشا مجلسی آراسته وفقهاء و بزرگان را بدان جاحاضرداشت رسول خلیفه ابن الربیع نیزدرآن مجمع با قاضی غزنه حاضرگشت وهمدرین فترت چون غزنه ازطرف مردم اطراف مورد نهب وخطربود مردم به مسکن مجدالدین بن الربیع رسول خلیفه رفتند وازوی استشفاع نمودند(۱)

ازمطالعه این حوادث میتوان دریافت که سفیرخلافت درغزنه ازطرف عوام ومردم هم بنظراحترام دیده میشد وبا وجودیکه سلطان شهاب الدین درگذشته بود وفتنه دردیارغوروغزنه افتاده بازهم ابن الربیع درغزنه با احترام و درکمال آبرومیزیست ودرمسایل مهمه ازوی استشارت میشد وچنین پدید میاید که ابن الربیع ازغزنه وغورپس به بغداد برگشته وطوریکه ابن اثیرروایت کند درشوال (۶۰۶ه) درانجا از جهان رفته آشد (۲)

راجع به بسفيردیگرکه ابن الخطيب باشد، چون مؤلف ما نام وی را تصريح نه کرده،بنابرآن لازم است،که به ماخذ دیگر رجوع گردد،که کدام ابن الخ لیب باشد؟ زیرا دام فخرالدین رازی که مقارن به همین عصردرهراة. وغورمیزیست.و بدربارشاهان غوری هم راهی داشت، نیزبابن الخطيب معروفست، ومورخین نام وی را ابوعبدالله محمد بن عمربن الحسین مشهوربا بن الخطيب الرازی نوشته اند. که درفقه واصول و علوم معقول آیتی بود ودارای مولفات معروفی است وابن اثیر

(۱) الا من ابن الاثیر، ج ۱۲ ص ۸۹-۹۰ (۲) الكامل ج ۱۲ ص ۱۱۳ |