اجداد اترت سلوک بیټ نیکه شیخ بتینی
جمشید هامان کوهی گلرخ :
چو گلرخ به پایان نه برد ماد
نهانی ستاره جدا شد ز ماه
میرزاد یکی ماهی که گفتیش مهر
فرود آمد اندر کنار از سپهر
تور:
دل و جان جم گشت از و شاد کام
نهاد آن دل فروز را تور نام
شیدسب :
بید تو را زان پس پس یکی بی همال
بر افروخت آن خسروی شال و بال
شهش داد منشور شاهی و چیز
هم از تخم خویشش زنی داد نیز
پسر بدش از آن زن یکی مه نژاد
بید شاه دو شیدسب نامش نهاد
توررک :
بر اورنگ بنشست شیدسب شاد
بشاهی در و داد و بخشش کشاد
یکی بودش آمد از تخمی بزرگ
برسم نیاکان نام کردش طورک
چو بگذشت از بن کابل چند گا
بشیدسب بریزه شده حور و ماه
شم :
رفت از پسش پادشاهی طورک
سرافراز شد به شهان بزرگ
گیکی بورش آمد بخوبی چو جم
نادان دلارام را نام شم
اترط ، اترط :
ز شمزان سپس اترط آمد پدید
وزین هر دو شاهی با ترط رسید
بزور تن و چیره و برزویال
شد این اترط از سروران بی همال
چو با تاج بر تخت شاهی نشست
به نیکی میان بست و بکشاد است
گرشاسب :
چو بختش بهر کار مشور داد
سپهرش یکی نامور پور داد زاد
بران پورش آرام بفزود و کام
گرانمایه کرد گرشاسب نام
بخوبی چهر و بپاکی تن
فروماند از ان شیر خوار انجمن
کسی نیز به اترط کینه جوی
نیاست کاویدن از بیم اوی
از روی تابلوی فوق واضح میشود که (اترت) به ششم پشت به اندرزه با شیخ بتینی میرسد.