جلال و گوته
از کتاب: دیوان علامه اقبال لاهوری
، قطعه
نکته دان المنی رادر ارم
صحبتی افتاده با پیرعجم
شاعری کوهمچو آن عالی جناب
نیست پیغمبر ولی دارد کتاب
خواند بر دانای اسرار قدیم
قصه ی پیمان ابلیس وحکیم
گفت رومی ای سخن راجان نگار
توملک صیداستی ویزدان شکار(۲)
فکرتو درکنج دل خلوت گزید
این جهان کهنه راباز آفرید
سوز وسار جان به پیکر دیده ئی
درصدف تعمیر گوهر دیده ئی
هرکسی ازرمز عشق آگاه نیست
هرکسی شایان این درگاه نیست
«داند ان کو نیکبخت و محرم است
زیر کی زابلیس و عشق آدم اس »