138

فقر و گورستان

از کتاب: مجموعهٔ اشعار استاد خلیلی

صبحگاهی گدای بیچاره 

گرسنه، پا برهنه، آواره 

سخت دلگیر شد ز وضع جهان 

رفت نالان به سوی  گورستان 

کرد بر قبر دوستی آواز

کای مرا در حیات محرم راز 

یکدم از خاک  تیره سر بردار 

بار فقر مرا به دوش گذار 

می روم جای تو به خاک فرو

مرگ تو از من و حیات از تو

زیر این بار روح من افسرد

مرده از گور خود نخورد تکان

گفت: بهتر ز فقر گورستان