مهراب و مهراج
دو نام نزدیک بهم هر دو را جاهان هندو ، مهراب شاه کابلستان ، رودابه دختر قشنگ مادر رستم کابلستان غربی و شرقی ، شاه هند و در کابلستان شرقی ننگر کوت در دره کنر ، ننگر کوت ، پایتخت مهراج پایتخت فراز کوه استقامت و تقاضای کمک از غرغښت ، (بهو) شاه هندوی سراندیب ، رسیدن از غریبی جاروب کشی به پادشاهی، سرکشی از مهراب ، آمدن گرشاسب به کمک وی ، جنگ چارگانه ، مهراج از فراز کوه فتح اقه مهراج ، اسیر شدن (بهو) مراجعت فاتحانه مهراج و غرغښت ، دره کنر و پایتخت کوهستانی (ننگرکوت) کشف اثار و حیات هندویی ، پیدایش شواهد و مدنیت اسلامی ، شواهد آثار هندویی ، شیوایی ، برهمنی ، بودایی، افتاب پرستی ، (هووشیکا ) هندی بعد از اضمحلال امپراطوری یعنی در هند آثار آفتاب پرستی (زون) یا (سون) نابودی آنها در عصر صفاری در سیستان کابل ، بامیان با بزک یفتلی در شمال هندوکش در غوری و بغلان با غزنوی ها در شرق در لغمان و دره کنر .
در دو اثر ادبی ، حماسی و فولکلوری و افسانوی قرن چهار و پنج هجری که (شاهنامه و گرشاسب نامه باشد) از نقطه نظر محض تاریخ از خلال گزارشات و وقایع ادبی بیک سلسله دودمانها و ملکه ها و شهزاده خانم ها بر میخوریم که آیین آنها عبارت از هندویی ، شیوایی ، برهمنی ، بودایی، آفتاب پرستی میباشد و ماخذ مذکور اینها را به صفت هند و یاد میکند . این دودمانها و پادشاهان علی العلوم در نیمه جنوب هندو کش که آنرا کابلستان میخوانیم سکونت دارند و با جاه و جلال مخصوصی از کابل و ننگر کوت به عالم دره ها ، وادی ها و شهرها حکومت مینمایند از نظر تاریخ بسیار دور نرفته و چنین بنظر میاید که بعداز (هوشیکا) آثار فروعات هند ویزم در مسکوکات این پادشاه دیده شد و بعد از انحلال امپراطوری یفتلی که قدرت آنها از هند عصر (گوپتا ) تسلط بیک سلسله امارت های محلی تحویل یافت این آئین هندویی محتملا از هند به افغانستان راه یافته است شواهد آثار دیانت آفتاب پرستی (زون یا سون یا زور) در ۱۲ کیلو متری شمال غرب کابل ، در کوتل خیر خانه ، سکاوند لوگر ، در بتخانه شاه بهار غزنی (در جبل الزور) زمین داور وغیره میتوان یافت و سالها و قرنهای شیوع اسلام در افغانستان چه جنگهای طولانی و شدیدی بین این دو گروه به وقوع پیوست تا کم کم نفوذ سیاسی آنها از دودمان صفاری از سیستان تا کابل و بامیان و نیزک یفتلی در صفحات شمال هندوکش در غوری و یا غزنوی ها در شرق در لغمان دره های کنر و غور از میان برداشته و بحیث کتله اجتماع در تمام افغانستان بخصوص در کابل قندهار و ننگرهار باقی ماند . شاهنامه فردوسی به نقل حکایات فولکلوری سیاسی و ادبی یکی ازین دودمانها که عبارت از مهراب شاه کابلستانی میباشد رنگین است و بکلمات بسیار زیبا در قالب اشعار خیلی دل انگیز شرح پادشاهی معاشقه دختر زیبایش را باز ال پسر شام که پسانتر بعد از نامزدی بحیث یزدان پرست و خدا پرست مادر رستم سام پهلوان میگردد دیگر مسایل مربوط به آن خاندان را با شرح و بسط مبسوطی بیان میکنند .
از نظر بسط علایق سیاسی وی پادشاهی که از وی در کابلستان تا کنارهای اندوس (سند) سلطنت داد:
دومین حکیم شاعر طوس ابو نصر احمد اسد طوسی کسی است که در 458 هجری کتاب گرشاسب خود را بمیان آورده و شرح پهلوان اوستائی گرشاسب به نظم کشیده در باب یک تن از خاندانهای بزرگ دیگر هندو که مؤسس دودمان هندوها مهراج است دارد، بحث میشود این دو نفر پادشاهان هند و مهراب و مهراج طوری در نظر نام با هم شبه و شریک اند که اول بزودی ایشان جز یک نفر میتوان شناخت و ثانیاً اگر یکنفر هم نباشد بزودی ایشان را در خویشاوندان و بستگان یکدیگراند یک حرف ج به ب در نامهای اینها فرق است این دو نفر از نقط نظرعقیده پیر و مذهب هندو هستند و از نظر ریاست در کابلستان سلطنت کرده اند ولی در کابل در گوشه غربی کابلستان دیگری در ننگرکوت دره کنر در نیمه مشرقی کابلستان و محتملاً دومی مطیع اولی بوده اند .
مهراج با همان سلیقه و طرز تفکر که شعر اقرن 4 و 5 هجری داشتند بهمان شکلی افسانوی که کسب و ماخذ پهلوانی از خود اراء میدادند مهراج را یکنفر پادشاهی تصور میکند که مرکز حکومت او غیر از همان ننگر کوت وادی کنر در سمت مشرق افغانستان جای دیگر میتوان باشد زیرا نامبرده حریف رقیبی دارد به نام بهو که در سراندیب پادشاه است و در اول کار تابع و مطیع او میباشد زیرا بقوت همین پادشاه مهراج به سلطنت رسیده و بعد از چندی طغیان میکنند و سر از اداره بیرون میکشد مهراج به قوه ضحاک گرشاسب فور در ظرف یک هفته از سیستان به کابلستان می آید برای بهو امیر نا فرمان گردن کش نامه می فرستد.
کنون کو این بدان آمدم با سپاه
که آیی به درگاه مهراج شاه
چهار نفر سالاران بهو که همه نام های هندویی دارند برای مقابله مهراج شاه به جنگ می ایند مثلی اجرا ، مترا ، تویال ، تییو و گرشاسب آماده میشود که برای مقابله به آنها سیاه بفرستد مهراج به او میگوید:
بدو گفت مهراج کای سر فراز
همان تاسیه یک سرارم فراز
غوى لشکر وکوس مهـراج شاه
رسید از آن کوه بر چرخ ماه
جنگ شروع میشود و این صدا از لشکر هندوان بگوش میرسد:
که این زاولی پیش روی تان کجاست
سپهد چوشنید زود اسپ خواست
بر افگند بر هندوان تن بکین
بیک حمله سی گرز زد بر زمین
مهراج همیشه در کوه است از انجا حمله میکند و از همان جا تیر می اندازد و چنین معلوم میشود که از فرار کوهستانات شرقی بر حمله دشمن حمله میکند.
شده شاه مهراج بر تیغ کوه
بهر رخم نعره زنان با گرد
چنان شادی افزود مهراج را
که بگذشت از اوج تاج را
بار دیگر گرشاسب به بهونامه میفرستد و میگوید اگر تسلیم شوی تحت تاج را بتو پس میدهم ترا کما فی السابق پادشاه میسازم به شرطی که به مهراج اطاعت کنی.
اگر چند بسی ما را لشکر است
ازین ز اولی رنج ما بی بر است
پس اسراریکه از سپاه بهو گرفت است برای مهراج شاه می فرستد.
پس آن بستگان را هم ز گرد راه
فرستادم نزدیک مهراج شاه
بار سوم جنگ آغاز میشود و مهراج را یکی از سپاهیان (بهو) خبردار سازد.
درفش از سر کوه مهراج شاه
ز پیش تخ و زگردش سپاه
"ز زواده"عمو زاده گرشاسب داخل جنگ میشود.
بزد نعره مهراج و بر پای خواست
ز شادی تن از که بیفگند راست
بزد بر رخ هندوان ریگ و سنگ
نگون شد درفش دلیران جنگ
اخر کار بهو و لشکریانش معلوم و خود بهو اسیر میشود مهراج (فاتح) منصور میگردد و برای تماشای شگفتی های سرزمین افسانه یی هند مهراج را به سیر و سیاحت به ندوستان ببرد و پس افغانستان اید یک هفته در شهر ننگر کوت در دره کنر به مهمان عالیقدر خود مهمانیهای شاهانه میدهد و انگاه روانه قلب افغانستان بطرف وادی ارغنداب و هیرمند و زرنج و نیمروز میشود مهراج او را تا سمتی از راه متابعت میکند.
شهر ننگر کوت که آنرا مهتر هم گویند در وسط دره کنر در محلی واقع است که آب خروشان در پیچ در قهر دره ها بر آمده بارود خانه تند نشیب وار خود یکجا میشود و چون از کابل و ننگرهار جلال آباد بطرف نورستان حرکت میکنم بر سمت چپ بر دامنه های هند کوه خرابه ها و بقایای ننگر کوت جلب نظر میکند و اینجا طرف کوه پارچه های تراش شده سنگ هر طرف افتاده و نوشته های عربی و دری با نوشته های هندوی مخلوط دیده میشود افسانه های محلی نقل میکند که آیین جادر زمان قدیم پادشاه هندوی بود موسوم به ننگر که با دختر زیبایش درین شهر حکومت میکرد به حدس من مهراج شاه هندو (همین شهر ننگر کوت سلطنت میکرد و عده زیادی از بتخانه ها در دور نزدیک این دره در هده و دره نور النگار الیشنگ و کمه و که تا کوه های شمشاد منبسط بود آثار بودایی هده در جهان آرت و هنر از نفیس ترین آثار هم قطار خود در هند و افغانستان نظیر ندارد .
یکی نامه نزدیک گرشاسب زود
که بر در فرستاده ای تیز گام
نشت و نمو دان کجا رفته بود
رسید است و دارد زاترت پیام
نامه اترت به غرغښت