32

محمد زائیان شکارپور و گری یاسین

از کتاب: تازه نوای معارک

مورث اعلای این خاندان سردار رحیمداد خان بن حاجی جمال خان متوفی ۱۱۸۴ هـ است. که برادر سردار پاینده خان جد اعلای خاندانهای شاهی محمد زائی  افغانستان بود(رک : تعلیق ۴ و شجرۀ بارکزائیان). 

سردار رحیم داد خان بعد از وفات حاجی جمال خان در سنه ۱۱۸۴ هـ بر مسند ریاست قبایل بارکزئی قندهار نشست، و چون پسر بزرگ پدر بود، از دربار احمد شاه ابدالی نیز به رتبۀ سرداری بارکزئی شناخته شد، و تعهد امور شهزاده تیمور در سفر و حضر بعهدۀ او بود، و یکی از ارکان بزرگ سلطنت احمد شاهی بشمار می آمد.

باید گفت : که رحیمداد خان بعد از سنه ۱۱۹۰هـ بکلی از دربار رانده شده که در بهسود جلال آباد فراری بود و زمین زراعتی برای معاش او داده اند، و برخی از اخلاف وی تاکنون درانجا سکونت دارند اما عبدالکریم خان فرزند او در عصر زمانشاه واپس بدربار شاهی آمده و حاکم قندهار هم بوده است.

رحیمداد خان غالبا در منفای بهسود از جهان رفته و فرزندانش در بهسود و شکاپور بامور زمین داری پرداخته اند، چون از همین اوقات بین اولاد و احفاد این دو برادر حسد و هم چشمی موجود بوده،  بنابران اخلاف سردار پاینده خان اولاد و احفاد رحیمداد را بنظر خوب نمی دیدند چنانچه امیر عبدالرحمن خان بعد از یک قرن همین نظر داشته و از محمد زائیان رحیمداد خانی بد گوئی  نموده .

بقول موهن لال سردار رحیمداد خان هشت فرزند داشت (۱) (رک : شجرۀ بارکزائیان تعلیق ۴ ) از انجمله عبدالمجید خان درین کتاب ذکر شده که در سنه ۱۲۳۴هـ همرکاب شاه محمود و شهزاده  کامران در غزنی وجود داشته و در قتل وزیر فتح خان حصه گرفته بود.

این عبدالمجید خان بقول موهن لال عمو زادۀ امیر دوست محمد خان بود، که بعد از قتل سردار پاینده خان زوجۀ بیوۀ اورا که از قوم جوانشیر سیاه منصور بود، به نکاح خویش آورد، و این زن از صلب سردار پاینده خان دو پسر کوچک داشت که یکی دوست محمد خان و دیگر امیر محمد خان باشد. مسکن عبدالمجید خان در یکی از قلاع سر زمین "معروف" جنوب مشرق قندهار بود، که امیر دوست محمد خان بسن ۷-۸ سالگی در انجا با مادر خویش در خانه پدر اندرش میزیست (۲).

این زن بقول چارلس میسون، یکی از بانوان با سواد و زیبای حرم سردار پاینده خان بود که سردار همواره در اسفار جنگی خویش اورا با خود می برد، و سپاهیان سردار نیز اورا بدین سبب دوست داشتند، که تنها این زن می توانست سردار را تا صبح پیش خود نگهدارد، ورنه سردا همواره در اواخر شب امر کوچ کشی میداد و سپاهیان خود را براحت شبانه نمی گذاشت، ولی در اوقاتیکه این بانوی دلکش سردار را در داخل حرم تا صبح مشغول میداشت، سپاهاین وی خیلی مسرور بوده و براحت می خوابیدند. که این نعمت در حین وجود بانوان دیگر سردار، برای شان میسر نبود(۳).

در تمام نسخ خطی کتاب حاضر، عبدالمجید خان بینی بریده آمده، ولی در نسخه (ب) که بنام قندهار شناخته شده و کیفیت ان را

--------------------------------------------------- 

(۱)حیات امیر۱-۱۲

(۲۹حیات امیر دوست محمد خان ۱-۲۶

(۳)رویداد سفر بلوچستان و افغانستان ۳-۱۷

در مقدمه کتاب نوشته ام عبدالمجید خان عمو زادۀ وزیر فتح خان (۱) آمده که این صحیح است، زیرا سردار رحیمداد خان عم وزیر مذکور بود. 

عبدالله خان اول

اما فرزند دیگر رحیمداد خان که غالبا بعد از فرار و سقوط اعتبار پدر به گر یاسین ۸) میلی شکارپوور آمده و در انجا زمینداری داشته، عبدالله خان در (حدود ۱۲۰۰هـ) مورث اعلای خاندان جاگیر داران گری یاسن شکارپور است (۲) و ما شرح اولاد اورا در شجرۀ بارگزائیان (تعلیق ۴) داده ایم .

جمعه خان و عبدالله خان دوم

طوریکه درین کتاب به تفصیل آمده، جمعه خان ولد عبدالله خان در عصر عبدالمنصور خان آخرین حاکم افغانی شکارپور بعد از ۱۲۳۹هـ یکی از سرداران شکارپور بود، که در کشیدن عبدالمنصور خان از شکارپور بامر نواب ولی محمد خان لغاری کار میکرد، تاکه در همین سال حاکم افغانی را از ان شهر کشیدند، و شکارپور را ضمیمه حکومت میران سندهـ ساختند (۳) (۱۲۴۰هـ=۱۸۲۴ء) بقول میجر گولد سمد که مؤلف تاریخ ملا کی سندهـ از و نقل نموده، این جمه خان با سردران بارکزئی خاندان امیر دوست محمد خان قرابت داشت، و از طرف حکومت افغانی در شکارپور نمایندگی میکرد، و تا حدود ۱۸۸۰هـ در جا گیرداری گری یاسن زنده بود، و برادرش احمد خان بقرار فرمان تاریخی ماه اگست ۱۸۱۰ع (۱۲۲۵هـ) در گری یاسن زمین هائی را به جا گیرداری از حکومت گرفته بود، و با زهمین جاگیر در سنه ۱۸۲۱أ = ۱۲۳۵ هـ

------------------------------------------------ 

(۱)نسخه خطی کتاب حاضر بنام تاریخ قندهار و علامه (ب).

(۲)تاریخ ملا کی در سندهـ۲۷۶ (انگلیسی ).

(۳۹کتاب حاضر، بیان رفتن سردار رحمدلخان از شکارپور.

از طرف سردار محمد عظیم خان و سردار شیر دل خان بنام سردار جمعه خان تصدیق شده که دو ثلث عایدات گری یاسین با وتعلق داشت، و میر نصیر خان بقرار سند ۵ اپریل ۱۸۴۲ ء مطابق گذشتگان عمل نموده است در اوایل تصرف انگلیس درشکارپور لیفتننت پوستنز بموجب سند تاریخی ماه اپریل و می ۱۸۴۲ ع عبدالله خان (دوم) ولد جمعه خان را مستحث همان جاگیر شمرده و بعد ازان مستر ایلس در سنه ۱۸۵۸ع نیز عبدالله خان و برادرش خیر الله خان را مالکان همین جاگیر قرار داده است (۱).

از اسناد مذکور پدید می آید که سردار جمعه خان در ۱۸۴۲ع از جهان رفته و عبدالله خان  و خیر الله خان فرزندانش بجای وی نشسته بودند.

عبدالمنصورخان

این شخص که حاکم آخرین شکارپور از طرف افغانستان شمرده می شود، به سعی نواب ولی محمد خان لغاری در سنه ۱۲۴۰ از شکارپور کشیده شد، و آخرین قرار گاه او نیز بعد از سپردن شهر شکارپور بمیران سندهـ در همین گری یاسن بود، و بعد از ان به قندهار رفت.

مؤلف کتاب حاضر نیز گوید: که عبدالمنصور خان بارکزئی در رکاب کامران از قندهار بهرات رفته، و در جمعه مخالفان وزیر فتح خان شامل بود (۱).

این عبدالمنصور خان با سرداران قندهار برادران وزیر فتخ خان خویشی داشت و خسرزادۀ سردار رحمدل خان بود چون در سنه ۱۲۳۹هـ سردار مذکور از شکارپور به قندهار رفت، همین عبدالمنصور خان خسر بورۀ خود را به نیابت حکومت شکارپور مقرر کرد(۲) تاکه نواب لغاری اورا از شکارپور در سنه ۱۲۴۰ هـ کشید، و رهسپار قندهار گردید.

بروایت همین مورخ، منصور خان از طرف شاه محمود حاکم شکارپور بود، چون در رمضان ۱۲۳۲هـ بین سرداران بلوچ کشت و خون افتاد، و میر مبارک خان بدست میر قادر بخش بقتل رسید، منصور خان از شکارپور به گنجا به آمد، و سرداران بلوچی  را به خود برداشته  بقندهار برد (۴)

اما از اواخر حیات منصور و تاریخ وفاتش خبر نداریم .

-------------------------------------------------------- 

(۱)کتاب حاضر بیان رفتن شاهزاده کامران بهرات.

(۲)کتاب حاضر بیان رفتن سردار رحمدل خان از شکارپور.

(۳.۴)تاریخ بلوچستان ۲۰۸.-۲۱۰

-۱۶-

قتل وزیر فتح خان

واقعۀ کور ساختن و قتل وزیر فتح خان بن سردار پاینده خان در تاریخ افغانستان بسیار مهم است و باید گفت که این واقعه مجری تاریخ را تبدیل کرد، و افغانستان را تا یک قرن به خانه جنگی های مدهش و خونین مبتلا گردانید، و در عین زمانف سلطنت افغانستان را از خانواده سدوزائی احمد شاه ابدالی به خانواده محمد زائی سردار پاینده خان انتقال داد.

چنانچه درین کتاب میخوانید وقایع کوری و قتل وزیر فتح خان بدست شهزاده کامران فرزند عاقبت نیندیش شاه محمود سدوزائی انجام گرفت، و اسباب  این واقعه مدهش چنین است:

۱-چون شاه محمود دفعۀ دوم بمدد وزیر فتح خان بر تخت سلطنت نشست، زمام ممکلت اصلا بدست وزیر بود، که بنام شاه محمود بر مملکت حکم میراند و از کشمیر و مجاری دریای سندهـ تا کابل و قندهار برادران خود را گماشت و تنها هرات بدست حاجی فیروزالدین برادر محمود باقی ماند، که وزیر برای بدست آوردن آن هم موقعی را می دید.

۲-چون وزیر فتح خان هرات را گرفت، و حاجی فیروز را با سارت بقندهار فرستاد، درینوقت وزیر و برادرانش در تصاحب اموال و جواهر و خزاین دودمان فیروز الدین مسابقه کردند و سردار دوست محمد خان با یک جمعیت لشکر جی سنگهـ بحرم حاجی فیروز داخل گشته و از پیراهن و گردن خواهر حاجی جواهر و زیورها را غارت کرد، و حتی کمر بند گرانبهای جواهر نشان را که بقول عبدالکریم شیرازی مولف تاریخ احمد شاه درانی پنجاه هزار تومان قیمت داشت، و البسۀ خواب رقیه بیگم خواهر کامران وزن ملک قاسم بن حاجی فیروز را گرفت، و این بانوی نجیب را تا بدرون حمام تعقیب کرد، و بعد از اخذ این امتعۀ گرانبها از ترس برادر بزرگش وزیر فتح خان، به کشمیر گریخت (۱)

--------------------------------------------------- 

(۱)تحفة الحبیب فیض محمد هزاره (خطی) عروج بارکزئی ۶۱، افغانستان قرن ۱۹ص ۲۶ ببعد میسن ۳۲ج ۳ . این واقعه در تحفة الحبیب به تفصیل آمده ولی در نسخۀ چاپی همان کتاب که سراج التواریخ نامیده شده آنرا بامر امیر حبیب الله خان که خود مصحح کتاب بوده حذف کرده اند، جیمس آتکنسن در کتاب لشکر کشی بر افغانستان طبع لندن ۱۸۴۲  ص ۳۹ ببعد نیز به تفصیل این داستان را آورده است.

۳-با این اوضاع شاه محمود بر وزیر و برادرانش خشمگین شد، و کامران که منتهز فرصت بود، برین آتش نفت زد، و پدر و پسر با لشکر سنگین از کابل بقندهار و هرات روی نهادند، درینوقت وزیر با تدبیر از هرات باسی هزاز لشکر افغانی بدفع لشکر قاجار در حدود کهسان غرب هرات بسر می برد (ذیحجه ۱۲۳۳هـ) که شاه محمود و کامرا بفرا رسیدند، پدر درینجا توقف کرد و کامران بهرات شد و منصور خان را برای عذر خواهی لشکر کشی وزیر، بدربار فتح علی شاه قاجار فرستاد، شاه قاجار به کامران پیغام داد، که باید برا اثبات صداقت خویش، وزیر فتح خان را کور سازد و یا اسیر ساخته به مشهد فرستد(۱).

این بود سه عامل مهم اقدام شوم کامران که به کوری وزیر در هرات پرداخت، و با تفصیلی که درین کتاب آمده در اوائل سنه (۱۲۳۴هـ ۱۸۱۸ع) در چشم بینای آن وزیر نامور میل کشید، و بزندانش انداخت.

این عمل نا پسندیدۀ کامران وسیلۀ سقوط شاهنشاهی سدوزائی گردیده، زیرا وزیر نابینا برادران نیرومند و فعالی داشت چون از کوری برادر بزرگ شنیدند، در سر تا سر کشور از کشمیر تا هرات فتنها جوشید، و آتش قهر و غضب زبانه زد، و دوست محمد خان از کشمیر بر گشت و کابل را بدست آورد، و شاه محمود را بغزنی راند. 

ازینطرف کامران باسی هزار لشکر خود در غزنی بمدد پدر رسید،

------------------------------------------------ 

(۱)سراج ۱-۹۷، افغانستان در قرن ۱۹ ص ۲۹ تاریخ سیاسی افغانستان ۹۷.

و محمد عظیم خان از کشمیر به معاونت دوست محمد خان آمد، چون لشکر کامران بین کابل و غزنی به منزل سید آباد وردک رسید، کامران وزیر نابینا را بدست سرداران درانی که همرکابش بودند با سوء عذاب بکشت، و بند از بندش برید، این واقعۀ الیمه در سنه ۱۲۳۴هـ=۱۸۱۸ ع روی داد. و جسد قطعه قطعه شده وزیر را در غزنی بجنب مزار علی لالا دفن کردیند ، تاریخ قتلش را شاعری چنین گفت: 

پی تحریر تاریخ شهادت

ز قول هاتفم این گشت مشتق

سر از مهر خموشی گیر و میگوی 

" بسید آباد شد کشته بناحق"

م ۴۰+ ۱۱۹۴=۱۲۳۴هـ

بر لوح مزارش در غزنی تاریخ قتلش چنین نوشته شده :

سال فوتش هاتفی غیبی بمد آه گفت

شد بسان اب شهید اکب آن والا مقام

آن امیر نادر و این نادره تاریخ او

کس ندید و کس نگوید در جهان از خاص و عام (۱)

گویند که قبل از قتل وزیر نابینا را بحضور شاه محمودآوردند، شاه با و گفت باید نامه ای به برادران خود بنویسد، که از جنگ دست کشیده و تسلیم شوند، اما وزیر جواب داد که بعد از کوری خود از تمام امور کناره جسته و نمی خواهد که وسیلۀ تکلیف برادران خود گردد و چنین نامه را نمی تواند بنویسد (۲).

علاوه برین شاه محمود به وزیر نابینا وعده داد: که اگر برادرانش 

-------------------------------------------------- 

(۱)سراج ۱-۱۰۱ آتکنسن در لشکر کشی بر افغانستان ص ۴۳ شرح قتل وزیر با به تفصیل می نویسد.

(۲)عروج بارکزئی ۱۰۹.

رام شوند، بانها وزارت و رتبه های بزرگ خواهد داد، ولی وزیر گفت: وعدۀ چیزی را میدهی که اکنون در کف اختیار تو نیست (۱). چون شاه محمود از وزیر و برادرانش مایوس گشت، امر بقتل وی داد، (راجع به نسب نامه وزیر فتح خان و برادرانش تعلیق ۴ بخوانید).

--------------------------------------------- 

(۱)سفر به شمال هند از کونولی ۲-۳۸۹.