در بیان رفتن صاحبان انگلیسه
در بیان رفتن صاحبان انگلیسه دفعۀ ثانی در کابل
و سوختن چهار سطح (۱) بازار کابل و رهانیدن قیدیان خود(۲)
هزبر قلم تیز چنگ، نخچیر این مدعا را چنین صید سر پنجۀ بیان می نماید که : در سنه یکهزار و هشت و صدو چهل و دوی عیسوی سی ام ماه ستمبر سنه ۱۸۴۲ مطابق بیست و چهارم ماع شعبان المعظم سنه یکهزار و دو صد و پنجاه و هشت هجری مقدسهف عالیجاه جنرل میکاسل(۳) صاحب بهادر، معل جمعیت لشکر موفوره، هر گاه داخل کابل شد، از عالیجاه سردار امین الله خان و صاحب ممدوح، مابین آتش مقابله و مجادله شعله ور گردیده. صاحب بهادر پلتن چهل و یکم در این جنگ در پی قواعد میدان فنا رفته و دیگر سواران و پیاد گان از فوج انگریز بسیار مقتول و مجروح شدند، که تعداد آن از شمار بیرون است.
چون غازیان افغانان در جنگ و مقابلۀ فوج انگریزان، اینچنین دلیری و بهادری مینمودند، گویا مثل شیر گرسنه بر نخچیر حمله می آوردند، نزدیک بود که : غازیان مظفر و منصور
---------------------------------------------------------
(۱)خود مردم کابل این بازار را چار چته گویند.
(۲)این فصل نیز در ج نیستف و فقط از ک، الف گرفته شد
(۳)رک : تعلیق نمبر ۵۱.
شوندف که در ین اثنا توپ خانۀ انگریزان رسیده، و از هر چهار طرف گوله ها مانند بارش باران باریدن گرفت. در این حالت غازیان از بس اضراب اتواپ مقاومت نیاورده متفرق و پریشان گردیده، در عمارتها پناه میگرفتند.
فوج انگریزان در این صورت پیش رفت نموده امده، داخل شهر کابل شدند. آنچه که عمارات کلان کلان بودند، بضرب اتواپ، همه بخاک برابر نمودند. و چهار سطح بازار کابل که یک گلدسته (۱) بود، از ممر انتقام مکناتن صاحب بهادر، که اورا غازیان در چهار سطح مذکور آویزان نموده بودند، مسمار و منهدم ساختن. و انتقام صاحب ممدوح از چهار سطح مذکور گرفتند مثل مشهور است که " زور به شتر نمیرسد ده به پالان".
بعده خرابی کابل، جنرل مکاسل صاحب بهادر، برای جست و جوی قیدیان خود، عالیجاه نشکثر (۲) صاحب را معۀ فوج لشکر بسیار به [سمت] قلعل بامیان روانه نمود. در اثنای راه سردار محمد اکبر خان چنان شبخون بر فج مذکور آورده که
-----------------------------------------------------------------------
(۱)سقف این بازار مسطح منقش رنگین بود، که بعد ازین تخریب باقی نماند، ولی در چند جای که یدو نمونۀ آن نقوش کهن باقیمانده خیلی زیباست و از ان پدید می آید، که چهار چته مذکور نمونۀ دلکش نقاشی قدیم بود.
(۲) کذا در ک . الف نیشکر [؟] این نانم در کتاب موهن لال و " لور آف دی اندوس " و روز نانچه جنرال ایبت و غیره نیامده.
تمام (۱)اجناس مودی خانه(۲) و باروت خانه همه در قبۀ تصرف سردار ممدوح آمده. و در لشکر فوج انگریز این چنین تهلکه و تفرقه افتاد، که هر یک [روی سوی خود] مانند [یکه] شیر در غنم (۳) افتد و گرگ در رمه این در فرار نهادند. از آنجا که چندین مرتبه لشکر انگریز این چنین قسم تباه و خسته حال گردیده، بر قیدیان خود رسیده نتوانستند.
درین ضمن جنرل نات صاحب بهادر را از سر کار حکم دادند که: زود معۀ فوج خود را در غزنین رسانیده عالیجاه شمس الدین خان را گرفتار نموده و قلعه غزنین را گرفتهف بعده طرف بامیان بجهت رهائی قیدیان روانه شوند.(۴)
صاحب ممدوح به موجب حکم روانه گردید. هر گاه به مفاصله بیست و هشت کروه غزنین رسیده، طرف عالیجاه شمس الدین خان پیغام مقابلۀ جنگ نمود.
عالیجاه مذکور به مجرد شنیدن پیغام (۵) [بتاریخ] بیست و چهارم ماه رجب سنه یکهزار و دو صد و پنجاه و هشت [۱۲۵۸]هجری مطابق بیست و سیوم (۶) ماه اگست سنه یکهزار هشت صد و چهل و دو عیسوی معۀ یازده هزار تفنگ چیان و یک ضرب
-----------------------------------------------------------
(۱۹ک: که تمام فوج اجناس.
(۲)مودی خانه = تحویلخانه اغذیه ولوام عسکری.
(۳)غنم = گوسفند
(۴) ر ک : تعلیق نمبر ۵۲ درین اوقات جنرل نات در قندهار بود.
(۵) ک: پیغام صلح [؟]
(۶) الف: بیستم ماه.
توپ در دامن کوهستان پنهان ساخته و دو هزار لشکر طرف شمال بر صاحب ممدوح امده.
در آن صورت صاحب معظم الیه لشکر خود را حکم تیارگی و امادگی داده، از منزل گاه برامده و توپ ها را نزد فوج گذاشته، خود پیش آمده، طنبور جنگ را در نوا آورده، تا مدت دو پاس نوایر جنگ شعله وری بوده، از کشته ها و خسته ها پشته ها گردیده که در حساب نیامد.
و دیگر اینکه از کمی محاصل خراسان و بسیاری مخارج عذری پیشنهاد خاطر خود نموده، ملک خراسان کابل و قندهار گذاشته روانۀ هندوستان گردیدند. از آنجا که این مثل بدان می نماید : جائیکه زرو است سند قدر ندارد(۱). لیکن این خرابی ها جانی و نقصان مالی که انواع انواع بسر کار انگلیسه بهادر از دست غازیان سرداران خراسان رسید آنرا نسیا منسیا نمودند، که تا حال از لاش های مردگان فوج انگریز راه تردد در خراسان مسدود و این مرتبه دویما که فوج انگریز در خراسان مسدود. و این برای رهائی بندیان خود میگویند که لکهو کهای(۲) مبلغان با هالیان خراسان داده، بهزار خواری و هزار ها کشتخون داخل کابل شده، دو چندان خرچ عمارات مندمه (۳) بمالکان داده، بعده به تخریب عمارات و چهار سطح بازار کابل پرداخته، پردۀ کار خود نموده، و ابواب سومنات هندوستان از غزنین برداشته راجع هندوستان شدند.
الا صاحبان انگریز ولایت خراسان را بجان خریدار بودند، که خیال هوس (۴) در سر داشتند، که در آنجا محکمۀ خود گرفته سد راه روس شوند. لیکن چه فایده که هم جانها دادند، و هم زر افشاندند، بجز خرابی و هزیمت نتیجۀ دیگری نیافتند، و داغ حسرت بر دل گذاشتند.
-----------------------------------------------------------------
(۱)در الف:این مثل فحش است در ک مانند متن است.
(۲) لکهو ک = جمع لکهـ یعنی صد هزار است
(۳) منهدم = خراب شده.
(۴) الف: خیال اروس در سر.
از آنجا که " خانه نشینی بی بی از بی چادری است نه از مستوری" هر گاه صاحبان انگریز بهادر دست قدرت بر ملک خراسان می یافتند کی می گذاشتند، و اقسام اقسام فواکهات که فقط انگور چهل و چهار قسم میباشند، و دیگر فواکهات سیب و انار و ناک و رواش و توت بیدانه و خربوزۀ شیرین و تربوزه و سرده و آلوچه و شفتالو و غیره که بیان هر یک میوه عجیب لذتی دارد، در ملک دیگر کجا پیدا میشوند؟ قطع نظر ازین فقط آب یخ در تمام ملک هندوستان بهم نمی رسد، چه جای فواکهاتست.
اگر کدام میوه در ملک هندوستان پیدا می شود هم نابود، چرا که رنگش ببین حالش مپرس مردم هندوستان چه شباهت لطیف و چه لباس شریف دارند! جامه های شان چون [تفنگ] لطیف و چه لباس تنگ و با دال چپاتی در جنگ .
[ابیات]
توبه کردم ازین چپاتی چار
وقنا ربنا عذاب النار
خانۀ(۱) شان بلند و همت پست
یا رب این هر دو را برابر کن
از آنجا که لشکر هندوستان سوخته استخوان را با لشکر خراسان که غذای شان همه گوشت گوسفندان ناصری و انگورهای صاحبی و خلیلی و حسینی و غیه فواکهات می باشد، چه نسبت! گویا کلوخ را بر سنگ زدن است اگر در دال چپاتی چیزی قوت می بود، پس لشکر هندوستان از تاب برف خراسان نمی گداختند. و در باب همت و جوان مردی لشکر هندوستان شاه جهان
----------------------------------------------------
(۱)الف: خانها شان.
پادشاه هندوستان عجب نغمه از قانون طبع نواخته است، " بابای من بهادر من دیروز صاحب نُه لک سوار بودم امروز برای رکاب دار محتاجم، مغرور مباش با لشکر هندوستان چه هندو و چه مسلمان [همه بی ایمان از کردۀ خود پشیمان" .
بیت :
بیا تفرج این چرخ بی مدارا کن
نظر به شاه جهان و بحال دارا کن
قضا قضا نشود ای عزیز من هر گز
تو خواه فال بزن خواه استخارا کن
از انجا که چرخ بی مدارا با هیچکس مدارا نکند .
بیت:
گردش گردون گردان گرد نان را گرد کرد(۱)
بر سر اهل تمیزان ناکسان را مرد کرد
گردش گردون گردان، این چنین دارد خیال
هر کمالی را زوالی ، هر زوالی را کمال
--------------------------------------------------------
(۱)این بیت در ک مسخ شده، از الف تصحیح شد.