32

حکایت ۳۱

از کتاب: روضة الفریقین

پیری را سوال کردند که عاشقان دعاگویند؟

گفت: لعنت بر عاشقی باد! که او را پروای دعا بود .


گر بر سر من خار خسكث بارانی!

باران ترا دوخته ام باران .


قال السرى قدس الله روحه : اشعلتُ في الدارِ ناراً كى يحترق . فاحترقت دون الدار . گفت: آتش اندر زدم تا سرای بسوزد . سلطان عشق رضا نداد بسوختن سرای . مرا بسوخت :

آتش اندر زنم بخواهم سوخت

هر چه اندر جهان بهانه تو است


بناز پروردگان را شریعت عذر نهاد تا هزیمت نشوند. قال صلى الله عليه وسلم : بشر المشائين المساجد بالنور التام يوم القيمة. گفت : اذا بتلت النعال والصلوة في الرحال ؟

وگر طعام پیش آمد و مردگرسنه است ، آن قدر رخصت است ، که آتش گرسنگی ساکن شود، و این بیشتر در سفر افتد که پیاده رو بآخر قافله رسد. آنها آسوده بوند ، و اینها گرسنه . شریعت رخصت داد بخوردن ، تا خضوع و خشوع بحاصل آید و تا سامان است ، جماعت نگاهداشتنی است. قال عليه السلم : الجماعة رحمة والفرفة عذاب . وازين معنى احمد حنبل و اسحق را هویه و جماعتی از اصحاب حدیث، جماعت فریضه دارند، و بماندن جماعت ، مرد را عاصی گویند . و باین دو چیز دلیل کنند

يكي: لا صلوة لجار المسجد إلا في المسجد  .

دیگر ابن أم مكتوم  نابینا بود، بنزدیکی رسول آمد و گفت: یا رسول الله ! صلى الله عليه وسلم حال من برتو پوشیده نیست دستگیر ندارم که مرا بمسجد آرد، رخصت هست که بمسجد نیایم بجماعت ؟ گفت : لا تجد لكن رخصة . وحجت ما آنکه گفت : صلوة الرّجل بالجماعة تتفضل صلوة الفذ بخمس وعشرين درجة . اگر جماعت فریضه بودی تخصیص نکردی نماز جماعت را بفضل بر نماز تنها .

و مراد از آن حديثها كمال خواسته است. یا نماز آدینه است مراد از حدیث ابن ام مكتوم .


مسئله

اگر نمازی کرده بود تنها و باز جماعت یافت صواب ،آید، اگر بازگزارد بجماعت چون نمازی بود که براثر وی تطوع شاید کردن. اگر بنیت تطوع دراید، باکی نبود و اگر بنیت همان فریضه دراید اولی تر بود ، وزین دو فریضه که گذارد ، یکی محسوب بود.

و در خبر چنین آمده است: يحسب الله باكملها . هر کدام ازین دو نماز تمامتر ، آنرا بخزینه فرستد.


مسئله

هر که از نمازی رکعتی یافت، فضل جماعت دریافت . و چون امام را برکعت نخستین دریافت که چیزی قضا نبایست کرد ، تکبیر نخستین نیز دریافت بقول بعضی .


فصل

هر چه باحکام دین تعلق دارد و شرع بعد از بلوغ ، بدان خطاب کند واجب بود بر پدر و مادر ، تا فرزند را تعلیم کند و برخواجه بنده و خاص خود بنده که نومسلمان بود كلكم راع الحديث.  

وقال صلى الله عليه وسلم مرُوهم بالصلوةِ وَهُم ابناء سبع ، واضْرِبُواهم عليها وهم ابناء عشر . چون ده ساله گشت بیش محابا مکنید و مگوبید، که ایشان مخاطب نیند، شما مخاطب ايد وانس  می گوید از رسول عليه السلم : كودک هر طاعت که کند ، ثواب آن ، اورا باشد و مادر و پدر را ، برکات طاعت فرزند در حال بمادر و پدر برسد. و هر چه ناپسند شرع است ، فرزند را از ان نگاه باید داشت، هر چند شرع از و می در گذاردچنانکه چون چیزی بزیان آرد از ملک ،ایشان با وی عتاب کنند، در حق شرع 

نیز همچنان کنند گوشمالی دهند ، تا بیش نکند . و گر کودکیست، که مادر و پدر ندارد، قاضی باید که قیمی نصب کند در حق وی تا آنچه مهم دین بود، او را بیاموزد، و از بیت المال او را هزینه کند تا چون برسد، فریضه بروی فوت نشود .

امروز دخترانرا چنگ زدن می آموزند، و پسرانرا خیانت و طراری وعواني . بادیب میسپارند كودک قرآن نا آموخته را دارد حساب مامور(؟) و هیچ جای اندر تعلیم قرآن فی .

علت این همین گویند : که چون ادب آموخت قرآن برخواند ، خاك برسراين زندگانی باد! که درین روزگارست . كودک بايد حساب داند تا سیم مردمان بطراری ببرد، گردین نداند عیبی نبود .