32

روه در ادب و تاریخ

از کتاب: مقالات دری

 کلمات روه و منسوبات آن روهی رووهیله و روهیل کهند از مدتهاست که در کتب تاریخ افغانستان و هندو و هم در ادبیات پشتو و السنۀ هندی مستعمل اند ولی تا کنون در یک مقاله بصورت خاص مورد جستجو و پژوهش قرار نگرفته و سوابق تاریخی آن فراهم نیامده است. قراریکه سر اولف کیرو می نویسد: مردم ملتان و دیره جات از جت و بلوچ و غیره کوهسار سلیمان را که بطرف غرب سرزمین ایشان مانند دیوارایستاده تا کنون (روه) گویند و در لهجه های جنوبی غربی پنجابی کلمه (روه) مفهوم کوه دارد. (۱)

چون کلمۀ (روه) بمعنی کوه در پشتو و تاریخ سر زمین افغانستان سوابق باستانی دارد. بنابرین باید گفت که این کلمه از عصر غزنویان بابسط سلطۀ سیاسی کلتوری افغانان به هندو لهجه هندی نفوذ یافته و منسوب بدان روهیله  و مسکن ایشان روهیل کهند تاکنون در السنۀ هند مستعمل است ولی در زبان پشتو سوابق ادبی کلمۀ وسیع و مقارن باسمای افغانستان و پشتون خوا که هر دو قدامت تاریخی دارد.

خوشحال ختگ شاعر فحل و رزمندۀ افغان (۱۰۲۲-۱۱۰۰ق) در اشعار فارسی خود روهی منسوب به روه تخلص دار دکه گاهی معنی آن کوهی را در مقاطع غزلیات خود بطور تخلص میآورد و معلوم است که نزد او روهی با کوهی مفهوم واحدی داشت مثلا:

ز لعل شکرین او نباتی 

بکوهی میرسد من من بگویید

یا :

روی زرد و آه سرد و چشم تر 

عشق کوهی را چنین بیمار کرد

در مقاطع برخی از غزلیات فارسی او این تخلص روهی است:

روهی و جور مهوشان در دو بلای عاشقی 

لذت درد یافته، یاد دوا نمیکند

یا :

چو روهی در حدیث آید نبات و شکر افشاند

در آن دم طوطی خوشگوی بلبل را چه یاد آرم

اشرف خان هجری پسر خوشحال خان که در سنۀ (۱۰۹۳ق) در بیجاپور دکن هند جنوبی از وطن (روه) دور میزیست گوید:

قاصدان له روه نه راخی مدت سو

سلام باد را رسوی منت ئی تم دئ 

یعنی مدتی شد که از روه قاصدی نیامد ممنون باد صبایم که سلام (باران) انجا بمن میرساند. " کاظم خان شیدا نواسۀ همین هجری (متولد ۱۱۴۰ق) که عمری را دور از وطنش (روه) در کشمیر و رامپور هند در نفی و فرقت بسر برده همواره بیاد وطن و یاران آنجا می نالد وی جد خود خوشحال خان را استاد شاعران روه میدانند:

خان استاد د تمام روه دئ

بل استاد  د دی کروه د ئ

یعنی خوشحال خان استاد تمام روه و استاد این گروه (شعرا) است. در هند قلل جبال روه و پرواز بازان و آواز کبکان آنرا چنین یاد میکند:

په زره می گرزی د غمونو ثوکی 

حملی د بازو د زر کو کوکی

ووایه ثه کا د روه نیسه

گبرا منگولی زیبا مشوکی 

یعنی: بیاد قلل کوهساران روه و حمله های بازان و فریاد های کبکان آن می افتم ای نیسم روه آن چنگالهای گیرا و نولهای زیبا چه حال دارند وقتی در هند شعر پشتو می سراید و حیفش می آید که بزبان او هندیان نمی فهمند و از نزاکت های گفتار او خط نمی برند بیاد سخندانان روه چنین می سراید:

شیدا و رستوه رنگین اشعار له هنده

ستا له رای سره آشنا د روه یاران دی

یعنی : ای شیدا اشعار رنگین خود را از هند بفرست بارای تو یاران روه اشنا اند" شیدا که در هند مسحور ادای خوبان خرامندۀ دلربای آنست، خود را مرد ساده دل افغان روه میخواند و از نازسائی خود چنین می نالد:

چی هند ادائی وکری په ما چاری 

زه شیدا په زره ساده د روه افغان یم 

یعنی: به اداهای هندی خود بادلم کار ها دارد، ولی من شیدا مره ساده دل افغان روه ام" تخلص روهی را تنها خوشحال خان نگرفته، بلکه در حدود (۱۱۵۲ق) سید جعفر نامی از سکنۀ این نواحی تخلص روهی داشت و او مولف کتابی بنام تدقیق التحقیق است که نسخۀ خطی آنرا در کابل دیده ام.

بدین نهج کلمۀ روه مخصوصا صادر افغانان وادی پشاور و سمه یوسف زئی بجای پشتونخواه و افغانستان مستعمل بوده(۲) و با همین مردم یکجا به هند رفته و جز زو زبانهای هند گشته است در حالیکه این کلمه محدث و نوساختی و تاریخی کهن داشت که در سطور ذیل آورده میشود:


در اوستا :

اوستا کتابیست قدیم که به زره تشتره (زردشت) راهنمای آریایی بخدی (بلخ) در حدود (۱۲۰۰ق م) منسوبست در قسمت و ندیداد این کتاب شرحی در بارۀ آفرینش ۱۶ قطعه زمین به امر اهوره مزدا وارد است و دران کشورهای شانزده گانه بترتیب ذیل آمده است:

۱.آریانا ویجو- خوارزم یا پامیر

۲.سوغذ- سغدیانه و ماوراء النهر 

۳.مورو-مرو

۴.بخدی- باختر و بلخ

۵.نیسانه- شاید نسا؟

۶.هره اگوه- هرات 

۷.وای کرته- کابل 

۸.اروه- روه

۹.خته(؟)

۱۰.هدهویتی- دهراوت (ارغنداب)

۱۱.هیتومنته-هلمند

۱۲.راغه(؟)

۱۳.کخده؟

۱۴.ورنه؟

۱۵.هپته هندو- هند شمالی

۱۶.رنگه؟

اگر چه در تعین موقعیت این سرزمین های باستانی بین محققان اخلافست ولی اکثریت قام برین اند، که سغد همین ماوراء النهر مور و مرو و بخدی بلخ هره ایوه هرات، ووای کرته کابل و هره ویتی وادی ارغنداب و هیتومنته همین وادی هلمند کنونیست.

در بارۀ سر زمین هشتم اروه (اروه) نظر قطعی موجود نیست و برخی آنرا به مجاری سفلای فرات برده اند، ولی اراضی اوستائی تمام مربوط به مناطقی است که در افغانستان و شمال هند و ماوراء النهر و خراسان بوده اند، بنابرین تسلسل منطقی جغرافی بهم دارند، و اروه باید در همین نواحی بین هرات و کابلو هلمند و هند واقع باشد، و بهمین روه است که در اسناد ما بعد موقعیت و شهرت آن در قرون قدیمه روشن می آید و میتوان گفت: که ریشۀ قدیم که ریشۀ قدیم این نام ربطی به بقایای السنۀ باستانی آریائیان دارد.


روه در هشت گفتار پانی نی :

قدیمترین ذکری که ازین نام در کتب قدیم تاریخ یافته ام در کتاب هشت گفتار (۳) 

ASHTADHYAYI 

تالیف پانی نی عالم و گرامر نویس و موجد نام سنسکریت در حدود (۳۵۰ق م) است که معلومات مغتنم جغراف نیز دارد. وی اصطلاح جنه پده را به معنی یک کشور یا یک احد فرهنگی می آورد، که چنین واحد فرهنگی راسجنه پدا را به معنی یک کشور یا یک واحد فرهنگی می آورد، که مردم آن دارای اخلاق و رسوم و لهجه های خاصی باشند و شهریان چنین واحد فرهنگی راسجنه پدا گوید که ازین واحد های فرهنگی چهار جنه پده: یعنی گندهارا و کپیشه و بالهیکه و کمبوجه باشد (۵) درین تقسیمات جغرافی و فرهنگی گندهارا از تکشه شیلا (تاکسیلای کنونی پایتخت شرقی آن) تا دریای کنر و کپیشه همین کاپیسا کنونی شمال کابل و بالهیکه سر زمین بلخ شمال هندوکش کمبوجه عبارت از سرچشمه های دریای امو و سر زمین های مردم غلچه زبان پامیر است.(۶)

پی نی در شرح سر زمین کپیشه مشتمل بر کوهسار کورستان کنونی و تمام سر زمین نابین مجرای کندر و هندوکش گوید:که کوهی بنام روهیتا گیری و لایتک پیشه را از بالهیکه جدا می سازد و این همین هندوکش کنونی یست که چهار قرن پیش از میلاد نزد مردم گندهار بنام روهیتا گیری یاد میشد و این شکلی قدیم از وه+گیری یعنی غر پشتو (کوه) است. که جمعا باید نام قدیم هندوکش عبارت از مفاهیم (کوه+روهیته( باشد که کلمه روه و هم غر بمعنی همان گیری اکنون در پشتو زنده و به آن ریشه های قدیم خیلی نزدیکند.


روه در مهابهار:

کتاب ( MAHAH-BHARATA)

از بزرگترین جماسیات قدیم هند (حدود۱۲۰۰ق، م) است که آنرا بیاس دیوا 

(VIYASA-DEVA)

در حدود(۸۰۰م) بزبان سنسکریت منظوم داشته و مشتمل است بر داستانهای جنگهای کورو پاند و دو عشیرۀ بزرگ خاندان بهارته هندوستان قدیم.

درین کتاب یک منبع مهم تاریخی آریائیان هندیست ذکر سر زمین افغانستان بشکل لوها آمده که تلفظ هندی شده کلمه (روه) است و چنین بنظر می آید که هندیان بجای آر صوت ال را تلفظ میکردند و این ابدال در السنۀ آریایی فراوان است مانند:

دیوار                 دری              دیوال             پشتو

راه                  دری                لار              پشتو

گلشاه                دری               غرشاه             گل نورستانی 


موقعیت جغرافی :

 در سبهای بیست و ششم مهابهارته موقعیت جغرافی لوهارا تمام محققان در (افغانستان)تعیین کرده اند(۷) که تلفظ های مختلف آن روهی-روها- لوها بوده است. (۸)


روه در سفر نامۀ شی، فاهیان:

این شخص از راهبان مذهبی بودائی چینی است که در سنۀ (۳۹۹م) برای فراهمی کتب نایاب دینی از چانکان برآمده و بعد از مدت ۱۴ سال مسافرت در سنه (۴۱۴م) با نانکن باز گشت وی کتب متعدد بودای را بزبان چینی ترجمه کرده و سفر نامۀ خود را نیز نوشت و بعمر (۸۶) سالگی بمرد. فاهیان کاشغر به مجاری علیای دریای سند رسیده و لایت گندهارا و پشاور بنون را با معابد جلال آباد کنونی دیدن نموده است.

بدین بهج کلمه لو- یی مذکور در سفر نامۀ فاهیان را از روی موقعیت جغرفیای با لوها- روها-روهی لهجات هندی تطبیق کرده اند.

مخفی نماند که بر برخی از مسکوکات هوویشکا پادشاه کوشانی افغانستان در حدود(۱۷۰م) کلمۀ لوها بخط شکسته یونانی ضرب گردیده (۱) که اگر این کلمه را جای ضرب سکه (روه) بدانیم باید تصور کرد که این نام عینا همانست که فاهیان 

LO-I

نوشته است و شاید بر مسکوکات کوشانی بحیث رب النوع کوهسار نقش شده باشد.فاهیان لو-یی را در اراضی بین غزنه و دریای سند قرار میدهد، که بعد ازو زئر چینی دیگر هیون تسنگ از راه تسکیلا و دریای سند و لغمان بدین سر زمین رفت و از رو ۲۰ تگاه ۲۵ جون ۶۴۳ م در آنجا بود وی اراضی بین بنو و غزنه را او- پو (او- پو-کین) کین می نامد ۱۲ که آنرا با اوه گان=افغان کنونی تطبیق کرده اند و هیون تسنگ زبان مردم آنرا هندی نمیداند ولی چون گوید که شباهتی بازبانهای هندی دارد و بنابر این مراد از ان زبان پشتو باشد. (۱۳)

چون او – پو- کین هیوت تسنگ در عین موقعیت لو- یی فاهیان واقع شده ودر منابع دیگر هندی هم لوها- روهیتا- روهی برای این سر زمین آمده بنابرین این ناما مارا بریشۀ (روه) ما بعد ادبیات پشتو و دری و هندی رهنمائی میکند.

چنانچه در یک مقالۀ مفصل مجله آریانا (سرطان ۱۳۴۸ش شماره ۳ سال ۲۷ طبع کابل) نوشته بودم نام افغان بشکل ابگان در یک کتیبه زیبان پهلوی اشکانی (پارتی) و یونانی در نقش رستم شیراز مربوط حدود ۲۷۰م مذکور است (۱۴) و هم منجم و شماره هند و رهای می هیرا (واهیرا-می هیرا) (حدود ۵۰۵م) درکتاب خود بهرینه سنهیته نام افغان را بشکل اوه گانه آورده است (ابیات ۱۱-۶۱و ۱۶ – ۳۱)

ازین اسناد هم پدید می آید که نام افغان در همین سر زمین قبل از ورود جهانگردان چینی شهرتی داشت و مردم ایران در غرب و هندیان در شرق آنرا می شناختتند که در عصر اسلامی یک نفر جوزجانی مربوط بدربار افریغون کتاب قدیم جغرافی زبان دری را بنام حدود العالم در سنه (۳۷۲ق ۹۸۲م) نوشت وی در موارد متعدد کتاب خویش نام افغان را می آورد بعد از و هم اغلب مورخان مانند العتبی و بیهقی و البیرونی و منهاج سراج و ابن اثیر و فخر مدبر و حمدالله مستوفی و مؤرخان عصر تیمور و سیفی هروی و اسفرازی مولف روضات الجنات و میرخواند و خواند میر و فرشته و غیره قبایل افغان=اوغان و اوغانیان را بارها ذکر کرده اند.

افغانستان روه:

این سر زمین را که بنام روه نامیده میشد دوره متوسط اسلامی افغانستان هم گفتند زیرا مسکن افغان بود.

نام افغانستان در کتب هندوستان ۶۰۰ سال قبل مذکور است ضیاء برنی مؤرخ هند مینویسد: که در عصر سلطان محمد تغلق یکی از افغانستان بنام ملک شاهو لودی در سنه ۷۳۵ق ۱۳۳۴ م ملک بهزاد حکمران ملتان را کشت و بعد از ان شاهو از بلغات دست بداشت و توبه کرد و ملتانرا ترک داد، با افغانان خود در افغانستان رفت (۱۵)

در همین اوقاتیکه در هند و ملتان افغانستان شهرت یافته بود در اراضی غربی مملکت نیز آنرا مینشناختند و استعمال میکردند مثلا سیفی هروی در حدود (۷۲۰) قارها این کلمه را برای سر زمین بین تیراه و قندهار تا مجاری دریای سند آورده است (۱۶)

باید گفت که اصطلاحات روه و روهی و روهیله از نامهای است که در صفحات شرقی مملکت و هند شهرت داشت و در غرب آنرا کمتر میشنویم و طوریکه گفتیم نام افغانستان را درین نواحی میشناختند.

در قرن دهم هجری هنگامیکه بر مرکز حکمداری خود را از کابل  بدهلی  انتقال داد(۹۳۲ ق) وی در ترک خود کلمۀ افغانستان را برای همین اراضی بین کابل و غزنه تا دریای سند نوشته و بعد از ان محمد قاسم هندو شاه فرشته در سنه ۱۰۱۵ق ۱۶۰۶ م حدود و ثعور روه را چنین تعیین کرده است

روه عبارتست از کوهسان مخصوص که باعتبار طول از سواد بجور (۱۷) است تا قصبۀ سیوی (۱۸) که از توابع بکرست. و باعتبار عرض از حسن ابدال (۱۹) تا کابل و قندهار تا حدود این کوهسان واقع شده (۲۰)

از متون تاریخی که در آن کلمۀ افغانستان یا روه در شرق و غرب مملکت استعمال شده چنین پدید می آید که مراد همین سرزمین بین کابل و قندهار تا نهایت درۀ بولان و کوتل ماریگله متصل راولپندی بوده است (۲۱).