32

بیهقی و افغان شال

از کتاب: مقالات دری

ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی (۳۸۵-۴۷۰هـ) دبیر دیوان رسالت غزنویان که عصر سلطان محمود را تا دورۀ سلطنت سلطان ابراهیم درک کرده و دراین مدت همواره در غزنه و در بار حضور داشت و مطلع ترین شخصیت این زمان است که کتابی را بنام تاریخ آل سبکتگین بزبان بسیار فصیح و شیوای دری بقول ابن فندق در تاریخ بیهقی درسی مجلد نوشته بود که اینک اکنون فقط قسمت مهم شرح احوال سلطان مسعود تا 432 هـ باقیست و مجلد دیگر آن متاسفانه در دست نیست.

بیهقی در شرح وقایع جمادی الاخری (۴۲۲هـ) هنگامی که سلطان مسعود به غزنه می آید و در سیب زار باغ فیروزی بزیارت مرقد پدر خود سلطان محمود میرسد گوید: از ان باغ بیرون آمد و راه صحرا گرفت به افغان شال در آمد و بتربت امیر عادل سبکتگین رضی الله عنه فرود آمد و زیارت کرد (۱/۳۰۴) کلمۀ افغان شال در نسخه های خطی : افغان سالی- افغانشان افغان شالی- هم نوشته شده که طابعان و مصححان نسخ چاپی در ترجیح یکی از ان صور متردد بوده اند و مرحوم سعید نفیسی که جلد اول تاریخ بیهقی را در سنه (۱۳۱۹هـ) با دقت و اعتنای عالمانه از روی طبع قدیم ادیب پشاوری و کلکته و چند نسخه خطی انتشار داد (تمام کتاب یا تعلیقات نا تمام آن در سه جلد) آن دانشمند مرحوم افغان شالی را باشتباه عجبیبی در متن قرار داد و در پاروقی (ص ۳۰۴/۱) نوشت:

که افغان شالی درست تر می نماید زیرا که شالی بمعنی برنج و شلتو کست و شالی زار و شالی کوب مشتق ازان- و افغان شالی شاید نام محلی از غزنین بوده باشد که برنج زار و شالی زار بوده و سبکتگین را در انجا بخاک سپرده اند و هم ممکن است افغان شال باشد بمعنی افغان چال ( چاله) تم کلاهه).

از تصریح سابق بیهقی پدید می آید، که بین باغ فیروزی مدفن سلطان محمود که اکنون روضه گویند و افغان شال (مدفن سبکتگین) صحرایی بود که همین دامنه کوه شمالی خرابه زار قدیم شهر باشد، و مدفن سکبتگین اکنون بر بالای تپه های واقع شده که امکان ندارد وقتی آنقدر آب جاری داشته بود، که شالی زاری باشد بلکه بقول بیهقی در پایان صحرائی واقع بود، پس احتمال صحت افغان شالی بکلی از بین میرود.

بیهقی درین کتاب در سه جای دیگر هم همین افغان شال را ذکر میکند (ص ۲۶۰/۴۲۶/۴۹۹ طبع غنی و فیاض ۱۳۲۴) و چنین می نماید که این جای  از محلت های مهم ووسیع حضرت غزنه بود زیرا کوشک کهن محمود (اقامتگاه شاهی) در ان واقع بود و هم میدان رسوله که رسولان و سفیران خارجی را دران استقبال میکردند بهمین سوی افغن شال بود و چنین پدید می آید که ناصر الدین سبکتگین را هم در همین جانب کوشکهای سلطانی دفن کرده اند و ما اکنون از روی اشارات بیهقی افغان شال را در دامه های تپه هائی که بسمت شمال شرقی شهر کنونی غزنه واقعند در دشت شمالی دو منارۀ باقیمانده غزنه تعیین موقع کرده میتوانیم زیرا اولا شمالی زار آب فراوان جاری میخواهد و این جای دامنه تپه زار کوهی است وجود شالی زاری  در آنجا باقی نمی ماند.

اما کلمۀ افغان شال را به مدد مطالعات تاریخی دیگر تفسیر می توان کرد بدین تفصیل :

در کتیبۀ دری قدیم (تخاری) که از بقایای معبد کهن کوشانی سرخ کوتل بغلان بدست آمده و تاریخ آن به ماه نیسان سال (۳۱) عهد کوشانی (حدود ۱۶۰ م) میرسد این مندر (معبد) مهالیز (مهادر) بناء کردۀ کانیشکاه را دربار نوشال (ام) نوشال گفته اند که در ادبیات دری نوشاد گردیده است.

ابدال دال و لام در السنۀ آریائی مطرد است زیرا در همین کتیبه هم کلمۀ زر= دژ) بشکل لیز موجود است و امثله دیگران چنین است: 

دس (هندی) ده (فارسی) لس پشتو

دست (فارسی ) لاس (پشتو)

صد (فارسی) سل _پشتو

صد (فارسی ) سال پشتو

ابدال لام کلمه نوشال تخاری هم به نوشاد دری از همین مقوله است که ترکیب آن قیاس بر تسمیۀ نوبهار (سنسکریت ) باشد و ما معبد نوبهار بلخ و نوبهاری را در دو منزلی ری بر راه اصفهان (۱) و نوبهار بخارا و سمرقند (۲) را در کتب جغرافی می شناسیم. 

کلمه شال در لغت درشال = درشل پشتو هم به مفهوم ظرفیت باقیمانده که معنی آن استان و درگاه باشد و عین کلمۀ افغان شال را ظهیر الدین بابر در شرح لوگر جنوبی کابل آورده و گوید:

سجاوند از مواضع لوگر است و مردم او از فغان شال اند (۳) و تنها کلمۀ شال در نام اماکن جغرافی نیز دیده میشود مانند شال (۴) بجای همین کویته بلوچستان که اکنون پشتو زبانان آنرا شال کوت گویند و همچنین جایی بنام شال در وادی کنر علیا سمت مشرقی افغانستان واقع است و حمد الله مستوفی نیز اماکنی را بدین نام ذکر میکنید (۵)

نوشال قدیم تخاری که معنی آن غالبا محل و قرار گاه نویا معبد و پرستش گاه نو بود و دران مانند ما بعد نوبهار- شاه بهار- قندهار بتان بسیار زیبای مکتب هنری کریکو- بودیک را می گذاشتند و نمونه های این معابد اکنون در هدۀ ننگرهار و تپۀ سردار غزنه و بسا مواقع دیگر بهار و قندهار و نوشاد را در ادبیات قدیم دری متلازم با حسن و زیبای و بتان زیبا می یابیم که از ان جمله است این قول فرخی (۶)

خلق را قبله گشته خانۀ تو

همچو زین پیشین خانۀ نوشاد

در این بیت بهار نوشاد یعنی (معبد نوشاد) را مشبه به قصر سلطانی که از ترکان زیبای ماهروی پر بوده قرار داده است 

تو براسای بشادی و زترکان بدیع

کاخ تو چونکه کنشت است و بهار نوشاد

بت نو شاد در یک بیت مسعود سعد سلمان:

بزرگ شاها! رامش گزین و شاهی کن

بخواه جام می از دست آن بت نوشاد

امیر معزی در مدح ملکشاه گویند:

بهر مقام ترا باد نو بنو شادی

ز گونه گونه بتان مجلس تو چون نوشاد

آراسته شد باغ چو بتخانۀ مشکوی

وافروخته شد راغ چو بتخانۀ نو شاد

عبدالحی گردیزی نو شادی را در بلخ نشان میدهد و گوید:

یعقوب بامیان بگرفت اندر سنه ست و خمسین و ماتین و نوشاد بلخ را ویران کرد (۷) و همین واقعه را ابن اثیر در حوادث (۲۵۸هـ) و شرح حال یعقوب لیث آورده است (۸) که در انساب سمعانی نوسار ومنسوب به آن نوساری است و به تقلید او در اللبا فی تهذیب الانساب ابن اثیر نوشاری و نوشار از قراء بلخ و یا قصری در بلخ بط شده است (۲/۲۴۳) سمعانی اضافه میکند: که داود بن عباس از حملۀ یعقوب لیث بسمرقند گریخت و چون باز آمد کاخ خود را ویران یافت و این ابیات بگفت و از اندوه هفده روز بعد بمرد:

هیهات یا داود لم تر مثلها

سیریک فی وضع النهار نجوما

فکانما نو شار قاع صفصف 

یدعو صداه بجانبه البوما (۹)

اکنون بعد از خواندن سه روایت متحد المال گردیزی- سمعانی- ابن اثیر هیچ باقی نمی ماند که این سه نفر مؤرخ از یک موضوع سخن میداند منتهی در املای اسم ان موضع بواسطۀ سهو نساخ اختلافی افتاده است باستناد اشعار دری که روی آنها دال است مخصوصا تجنیس کلمه نوبه نوشادی با نو شاد در بیت امیر معزی ضبط گردیزی را ترجیح میدهیم، اگر چه یاقوت هم به طبع سمعانی آنرا نوشاد ضبط کرده ولی معلوم است که این تصحیف را سمعانی مرتکب شده نه یاقوت.

در کتاب فضایل بلخ تالیف شیخ الاسلام صفی الدین ابوبکر عبدالله بن عمر در سال (۶۱۰هـ) (ترجمۀ دری آن در ۶۷۶هـ) نیز نوشاد آمده و مطلبی تازه هم دارد که بنای این نوشاد بلخ را داود بن عباس در ذیقعدۀ ۲۳۳ نهاده و در مدت ۲۱ سال بپایان رسانیده بود(۱۰)

چنین بنظر می آید که نوشاد یک معبد خاصی نبود بلکه در موارد متعدد بدین نام از زمان قدیم معابدی زیبا موجود بودند، که از انجمله باغلب احتمال معبدی در حوالی شهر های کوشانیان در بگرام سمت شمالی کابل نیز وجود داشت که برغمل های چینی در عصر کانیشکاه در موسم بابستان دران معبد زندگی میکردند و موضع آنرا در خرابه های پوزۀ شترک شمالی کابل در کوه پهلوان بگرام تخمین کرده اند.

این معبد و مسکن شهزاده چین و یرغمل های چینی راهیون تسنگ زایر چینی بنام شا- لو- کیا ضبط کرده است (۱۱) که در جولایی (۶۴۴م) از کابل و کاپیسه به چین میرفت و ازین جا گذشته بود(۱۲) و احتمال دارد که جزو نخستین شالو را از همین شال تخاری و شاد دری بدانیم.

اگر ما شال تخاری و پشتو و شاد دری را در زبان سنسکریت که حتما در ریشۀ قدیم باتمام السنۀ آریایی اشتراک دارد مطالعه کنیم باز می بینیم که شالا پسوندی بود که در کلمات مرکب معنی خانه- جای- یا تالار را میداد، مانند پاته شالا (خوانش خانه) شتره شالا (زراد خانه) (۱۳) و ازین هم بر می آید که معنی ظرفیت و مکان در نهاد این لغت قدیم آریائی پوشیده بود و بنابرین افغان شال بیهقی و بابر را به معنی اقامتگاه و جایگاه افغان پنداشته میتوانیم. و اگر نوشال تخاری و نوشاد دری را به مفهوم پرستشگاه و معبد و بتکده بگیریم، باز توان گفت که افغان شال غزنه شاید معبدی بوده مخصوص به افغانان که در قرن چهارم و عصر سبکتگین هم در غزنه بهمان نام قدیم باقی مانده بود زیرا اندکی قبل از خروج یعقوب لیث نام قدیم باقی مانده بود زیرا اندکی قبل از خروج یعقوب لیث صفاری رتبیلان زابلی اندرین سرزمین تا سیستان حکمرانی داشتند، که مسلمان نبوده اند و چون هیون تسنگ در ۲۵ جون ۶۴۴ م به تساو- کیو- تو (غزنه) امده، و درینجا دین بودا رواج داشته، پس بیقین میتوان گفت: که دین مردم غزنه پیش از قبول اسلام تا قرن دوم هجری بودایی یا برهمنی بوده است و اگر افغان شال معبدی باشد پس آنرا یک پرستشگاه بودایی مانند نوشال بغلان و نوشاد های بلخ و کاپیسه و غیره گفته میتوانیم، که این ذکر قدیم و انتساب یک پرستشگاه بنام افغان مقارن خواهد بود (با اوای دورۀ اسلامی و هنگامیکه هیون تسنگ ذکر او- پو- کین (افغان) را در همین سر زمین بین غزنه و بنون کرده است.

چون افغانان به موجب همین سند زایر چینی در شرق غزنه (ولایت کنونی پختیا) سکونت داشته اند بعید نیست که اقامتگاه- محلت- یا معبدی را هم درین موقع شهر غزنه داشته باشند که آنرا افغان شال میگفتند اند(۱۴)