32

اوضاع اجتماعی

از کتاب: ظهیرالدین محمد بابر


در اواخر قرن پانزدهم او ضاع اجتماعی آسیای میانه و ایران و هند شبیه یکدیگر بوده در این منطقه جهانی، اقتصاد و زراعت و تجارت و اداره و هنر و تمام مظاهر حيات اجتماعی به دوره نضج و پختگی فیود لیزم یعنی تشکیل شاهنشاهی های متمرکز که در آن شهزادگان وزمینداران و سرمایه داران و روحانیون سهمی داشتند ، رسیده بود . در آسیای میانه یعنی ما وراء النهر و خراسان شهزاده گان تیموری در اوج اقتدار بودند، در ایران شاهان قبیلۀ آق قویونلوی ترکمن حكم می راندند و در هند که شرقی ترین مماللک اسلامي بود، لودیان افغانی شاهنشاهی عظیمی تشکیل دادند .

درین وقت قدرت مرکزی فیودلیزم از افغانستان آنوقت (مراد سرزمین بین دریای سند و دریای هیرمند است ) دور ماند، و مراکز قدرت غزنویان و غوریان در افغانستان از بین رفت .

چون این سر زمین در بین این امپراطوری های بزرگ و قوی وسیله ارتباط اقتصادی و تجارتی بود بنابرین تنها شاهراه های تجارتی و بلاد وصل کننده این راه ها در دست این حکومت های امپراطوری بوده و قبایل افغانی که در کوهساران و نشیبهای آن بطور نیمه کوچی زندگانی داشتند از تسلط حکومتها در ماندند.

ایشان مطابق رسم و رواج خود در تحت اصول "جرگه" میزیستند و امور خود را بوسیله جرگه قبیلوی که عبارت از مجلس مشوره مشران و ریش سفیدان ایشان بود، ادارۀ میکردند و مجموعه تمام این رسوم و قواعد عبارت بود "از پشتنواله" یعنی : اصول اداره ملی افغان و بنابرین فیودلیزم در بین قبایل افغانی با تانی و بطائت پیش میر فت.


اما روابط اقتصادی و تمایل معنوی این قبایل با امپراطوری لودیان در هندوستان بیشتر بود ، زیرا رفت و آمد کو چیان، هر سال در موسم سرما یطرف هند بود، و امپراطور آن لودی دهلی هـم همواره ازین مردم دلير وقوی نیروی انسانی را به نفع خود برای سرکوبی مردم هندوستان جلب میکردند و دسته های بزرگ این قبایل را در هندوستان بطور جاگیر دارجلب و ساکن می ساختند. تا تکیه گاه ایشان با شند. چنانچه در دورۀ شاهی لودیان بسا از کتله های قبایل سور و فرملی و جلوانی و سر و انی و کاکړ و غیره را در هند بار جال نامی ایشان در در بارهای لودیان می بینیم. .

درین اوقات قبایل ابدالی در حوضه ترنک و ارغنداب از کوچی گري و صحرا نشینی به حیات زراعتی قدم گذاشتند ، و روابط آنها با دربارهای تیموریان هرات و در بار لودیان هند پیش می رفت و به مرحله آغاز اقتصاد فیودالی رسیده بودند، و در بین ایشان خانان و ملکان بمیان آمدند ، که از انجمله در دودمان ابدالیان کندهار ملک بامی پوپلزا از دربار سلطان سکندر لودی ( ۸۵۵ – ۹۰۰ هـ ۱۴۵۱ – ۱۴۹۴ م ) بحيث مرزبان کندهار بر سمیت شناخته شده بود .


و بعد از آن ملک صالح از نواده های یامی با شهر شاه سوری چنین روابط داشت و ایلچیان خود را بدر بار او فرستاده بود . 

در حوادث ۸۲۰ هـ ۱۴۱۷ م عصر شاهرخ ، بین کندهار و گرم سیر و آب سند و غزنی از پسر سیفل کندهاری و ملک محمد و افغانان خرشوانی  و سوری ذکر میرود و ازین برمی آید که امپراطوری تیموریا ن هرات با قبایل افغانی که بزندگانی نیمه زراعتی آنها ز کرده بودند، باستعمال سلاح و لشکر پیش آمده ، و ایشانرا بدادن خراج مجبور واستثمار مینمودند.

این قبایل افغانی که نفوس آنها در تزاید بوده و مراتع وادی های هلمند و ارغنداب و ترنک ، کفایت رمه داری ایشان را نمیکرد ، و از ظرف دیگر در تحت فشار نظام قوى فيودالى تيموريان هرات بودند ، در اواخر قرن چهار دهم به وادیهای مستعد و سر سبز دریای کابل هجرت و انتقال مکان مینمودند.

در عصر حکومت الغ بیگ بن سلطان ابوسعید کورگان که مرکز حکوت او کابل بود (۸۱۲ – ۸۵۳ هـ ۱۴۰۹ - ۱۴۴۹ م ) عشایر کند و زمند افغان بنابر عوامل اقتصادی و کمی مراتع از وادی از غسان کندهار کوچیده و به همراهی قبایل گومل در وادی های دریای کابل وار دشدند.


رئیسان این قبایل مداد و مدو و شیخ عثمان و ملک سلطان شاه بودند میرزا الغ بیک تمام این سر کرده گان قبایل را فراهم آورده و بکشت.

و تنها ملک احمد برادر زاده سلطان شاه یوسفزائی نجات یافت و با يوسفزائیان به طرف شرق حرکت کرده و وادی پشاور را تا سوات بگرفتند و قبایل دلازاک را از آنجا براندند، و تمام زمین های زراعتی وادی دریای کابل و سوات را تصاحب نمودند . 

در ینوقت است که ابن مردم، از حیات کوچی گری به حیات زراعتی قدم نهادند ، و ملک احمد که به حيث يك سر كرده مرحله اولین فیودالی ملک آنها بود ، بمدد شیخ آدم معروف به شیخ ملی بن یوسف از عشیره سر بنی پشتون که مقام پیشوایی داشت، نظام اجتماعی دو تر را در بین این قباین آغاز نهاده و به حیات زراعتی ترتیبی داد .

شيخ ملى بحيث يک مقنن Law-Giver کتاب "دو تر شیخ ملی" را در قوانین اجتماعی در خدود ( ۸۲۰ هت ۱۴۱۷ م ) بزبان پشتو نوشت و چون این قبایل در وادی دریای کابل بین پشاور و سوات در پای سند بحیات ده نشینی و زراعت آغاز کرده بودند ، شیخ ملی برای اصول تقسیم زمین و مسکن و چراگاه قوانینی را بر اساس عدالت و مساوات وضع کرد که در آن زمین زراعتی و آب و مراتع و ديهات افغان نشین بر عدد نفوس خانوادها تقسیم میشد ، ولی بعد از هر ده سال بر حسب افزایش یا کاهش افراد خانواده ها و نوعیت زمین ز را عتی و سراب و پایان آب ، این تقسیم تجدید میگشت.


در این تقسیم  تمام اراضی به شش تپه Tapa بخش گردید :

۱-یوسفزی ، محمد زی ، گگیانی ، داوء دزی ، خلیل ، مهمند هر یکی از این تپه ها به دفتر و برخه و پتی تقسیم می یافت که حصه، هر فرد را درپتی یعنی زمین زراعتی وند Wand و در حصۀ چرا گاه اورشو گفتندی که بوسیله هیسک Hisk یعنی قرعه در تحت نظر کلی جرگه داده میشد، و در هر برخه مقداری از زمیین زراعتی را بنام سیری Seeray بیرون از ویش یعنی تقسیم میگذاشتند ، و از محصولات این قطعه زمین برای امور عام المنفعه مانند مسجد و تعليم اطفال ودم یعنی خانواده خدمتگار امو رعامه دیه از قبیل دهل زنی، اطلاع عامه و مطربی و دلاکی و طباخی و هم برای مصارف حجر  Hujra Hujra ( مهمان خانه دیه ) کار میکرفتند برای تقسیم مساكن و ديهات نیز در ( دفتر شیخ ملی ) چنین ترتیب بود که  هر کلی (قریه) به محله ها تقسیم میشد که آنرا چم  Chamگفتندی و هرچم دارای حویلی های متعددی بنام "کندر" بود و هر کندر اطاقها بنام کوټه Koota وصحنی بنام غولی Ghoolay داشت و در هرچم یک مسجد و یک هوجره و یک برج (برای نگرانی أوضاع و دفاع ) بود، و هر کندر تا مدت ده سال در تصرف یک خانواده میماند. حصه يک فرد را از ز مین زراعتی بگری وند Bagray-Wand و تمام مملوکات ده ساله او را که درویش میگرفت موتی Moti می گفتند بعد از ترتیب دفتر کاریکه شیخ ملی در تاسیس سیستم زراعتی و ریفارم اجتماعی انجام داد برخی از تپههای فرعی دیگر هم از قبایل دیگر افغانی تشکیل شدند و زمین هائی هم آباد ومز رو ع گردیدند که آنرا " بانده "  Bandah می نامیدند.


این وضع اجتماعی در عصر بابر هم در تمام قبایل افغانی موجود بود، و مردم آنرا دوتر Dawtar گویند ولی با آمدن بابر وفتوحات لوکه از کانون فیود لیزم آسياي ميانه برآمده بود این نظام اجتماعی در اراضی نزدیک به شهرها و شهراه ها با پیدا شدن نیمه فيودالان قبیلوی ضعیف گردید و ما می بینیم که ازکندهار تا سوات در بین این قبایل فیود الان سازش کار با قوای امپراطوری ای هرات و هند بوجود آمدند که وسیله تحصیل مالیات و تحمیلات دربار و مربوطین آن از طبقات عامه و دهقانان و رمه داران بو دندو القاب "مرزبان " و" سلطان" و "ملک"و "خان" و غیره را از دربار میگرفتند. چنانچه از بین همین قبایل یوسفزی ملک شاه منصور و طلوس خان پسران ملک سلیمان شاه بگفته خود بابر در مقام دولت خواهی» بودند، و بابر به جهت مصلحت الوس یوسفزی دختر شاه منصو ر را گرفت و او را با " مال یوسفزی" در صحبت شراب بحضور بابر آوردند. در حالیکه خود وی در همین اوقات بر افغانان صحرا نشین یوسفزئی و محمدزی که در سمه (همواری) یوسفزی در تحت قوانین دفتر شیخ ملی زندگانی ده نشینی دهقانی صلح آمیزی داشتند با ایلغار و چاپقون می تاخت ، ولشکریان بابری غله های آنها را تصاحب مینمود. و بوسيلۀ سلطان ويس سواتی که یکی از فیودالان سازش کار بود بر مردم ده کهراج چهار هزار خروار شالی تحمیل شد و بقول خود بابر چون مردم روستانی و کوهی این چنین تحمیل ها نکشیده بودند غله را نتوانستند داد و ویران شدند.

بدين طور مردم قبایل از مراحل ابتدائي اقتصادي : کوچی گری ورمه داری به حیات زراعتی قدم زراعتی قدم گذاشته بودند و پیدایش مدارج فیودالی در حالت انکشاف بود.


و فتوحات با بر ورسم ورواج دریاری او که با قوت و زور برسردم عامه و دهقانان تحمیل میشه در نواحی شهرها و شهراه های هندوستان به پرورش فیودالان مقتدر کمک کرد و درقبایل یوسفزئی مالکان بزرگ زمین ها را مانند گجو خان رانی زی و طاووس خان و شاه منصورو سلطان ویس سواتی آفرید ولی در نواحی دور دست و کوهساران اصول دوتر باقی ماند تا که در سنه ۱۸۶۹ م بعد از استحمار انگلیس طرز جديد مالاکیت زمین و مالیات آن بنام "بندوبست" جای آنرا گرفت و زمینداران بزرگ ونوابان را برای اغراض استعماری خود بوجود آوردند.

یاد اصول اجتماعی دو ترشیخ ملی تاکنون هم در پیر مرد آن کوهسار آن باجور وسوات ومها بن وغیره باقیست ایشان، از بین رفتن دوتر را مبدا ، تاریخ خود قرار داده اند ، مثلاً گویند: 

این واقعه ... سال بعد از دوتر واقع شده است. چون وضع مالیات و تملیک اراضی ، منافی عنعنات قدیم افغانی و رسم دوتر بود بر مردم آزادمنش پهتون آنقدر گران و ناگوار افتاد که در باره این واقعه اليم مرثیه ها سرودند و از انجمله "عزیز" ساکن باجاکلی تپه یوسفزی که شاعر پشتو بود ،شعری سرود، و دران میگوید : «مردم عامه را تاراج میکنند و باج میگیرند داد و فریاد کسی را نمی شنوند، و زمین داران بتنگ آمده اند . این ظالمان انگلیسی استخوان مردم را می شکنند و بنام مالیات ، خون مردم را می مکند و از یشان بزور وظلم پول میگیرند..." این بود مرثيه آخرين نظام اجتماعی دوتر شیخ ملی .