همکاری و رقابت سدوزائی و بارکزائی ضعف متقابله هر کدام

از کتاب: در زوایای تاریخ معاصر افغانستان ، بخش گفتار اول

سدوزائی و بارک زائی دو عشیرۀ بزرگ درانی (ابدالی) میباشند که در تاریخ جدید افغانستان مظاهر همکاری و اتفاق نظر آنها در امور اداری مملکت در روز تاج پوشی احمد شاه درانی ثابت گردید  . بدین معنی که حاجی جمال خان بحیث سر و کلان بارک زائی با تمام اقتداری که داشت پادشاهی احمد خان سدوزانی را به خوشی پذیرفته و با قدرت و پشتی بانی قومی خود سلطنت او را تقویت بخشید و تا آخر عمر روابط آنها نهایت صمیمانه بود و از روی مصلحت اندیشی احمد شاه بابا از حاجی جمال خان به بهترین وجهی قدر دانی میکرد و آخر الذکر خود را از خیر خواهان و مشاورین سلطنت دانسته و هیچگاه از دادن مشورتهای مفید خود داری نمیکرد  .

بعد از احمد شاه و حاجی جمال پسرانشان تیمور شاه و پاینده خان عین افکار پدران خود را تعقیب نموده و سردار بارک زائی به پاس خدماتی که در تقویت سلطنت تیمور شاه بعمل آورد به احراز لقب سرفراز خان مفتخر شد و قیادت دسته های غلزائی هم به او تفویض گردید  . سردار پاینده خان بعد از وفات اعلیحضرت تیمور شاه ۱۲۰۷ (مطابق ۱۰۹۳ م) به همان مفکوره دوام و تحکیم دولت سدوزائی افغانستان کوشش بلیغ بخرج داد تا از جمله ٢٤ نفر فرزندان تیمور شاه با کفایت ترین آنها را به شاهی برگزیند و واقعاً با پشتی بانی از شهزاده زمان بهترین شهزادگان این دودمان به پادشاهی رسید و تا پاینده خان زنده بود دست و پا زدن سائر برادران بخصوص همایون و محمود بجائی نرسیده و سلطنت زمان شاه روز بروز نضج و قوام گرفت و به پایه ئی رسید که قرار ایجابات وقت و زمان نقش عمل خود را در میان همسایگان و سیاست مداخلت جوئی کشورهای اروپائی بازی کند ولی دفعتاً در زمانیکه احتیاج هم آهنگی سدوزانی و بارک زائی بیشتر احساس میشد و مملکت باتفاق نظر سران قوم و دستگاه دولتی احتیاج مزید داشت عکس آن رونما گردید  . شاه میخواست و تمایل پیدا کرده که بر خلاف رفتار عصر پدر و جدش حتی المقدور از نفوذ رؤسای قومی کاسته شود و دولت مرکزی تقویت گردد ولی سران قومی باساس یک عنعنۀ ملی به پشتیبانی قوم خود اتکا داشته و روش شاه را نمی پسندیدند و بدین طریق به اساس دو مفکوره آهسته آهسته و بصورت غیر محسوس میان زمان شاه و سرداران قومی یکنوع سردی و آزردگی پیدا شد  . سردار پاینده خان در مقابل رقیبی چون رحمت الله خان سدوزائی ملقب به وفادار خان که سمت وزیری شاه زمان را پیدا کرد کم کم مقام و بزرگی خود را از دست داد ، شاه زمان اگرچه ملتفت اوضاع بود و میدید که سرداران ملی از سر شکوه دارند معذلک به سخنان آنها اهمیتی نداده و به رفتار خود ادامه داد . نتیجه چنین شد که چند نفر از سرداران قومی ضمناً سردار پاینده خان بفکر نقشه های جدیدی افتاده و محفلی بدین مقصد در قندهار تشکیل دادند تا شاه زمان را عزل نموده عوضش در مرحله اول شهزاده شجاع را پادشاه سازند و در آینده سلطنت موروثی را از میان برداشته و رژیم شاهی انتخابی را روی کار کنند  . در اساس امر اگر نگاه شود مفکوره شاه و سران ملی هر دو پهلوهائی داشت که به مفاد ملت و مملکت تمام می شد ولی درین وقت که دست کشورهای اروپائی به مشرق زمین دراز شده و آواز نغمه های دلکش استعمار از شرق و غرب کشور شنیده می  شد مملکت افغانستان همان افغانستان که ٢٤ شهزاده بنام ارث پدر حق سلطنت را دران داشتند و سرداران قومی آن جز به خود به دیگری تمکین نمیکردند پیش از هر چیز و بیشتر از همه اوقات احتیاج به وحدت فکر و اتفاق نظر و عمل داشت  . بهر حال محفل خفیۀ سران قومی در قندهار حقیقتاً تشکیل شده بود یا نشده بود یا در تشکیل آن دست شهزاده همایون دخالت داشت یا نداشت قضیه چنان شد که در اثر افشای آن در سال ١٢١٤ هجری قمری یک عده از بزرگان قوم که در آن میان سردار پاینده خان هم بود به امر زمان شاه بقتل رسید و آتشی در قلب افغانستان در گرفت که زبانه های آن در طول یک قرن ( سه ربع اخیر قرن ۱۸ و ربع اول قرن ۱۹) مشتعل بود و مشتعل تر شده میرفت  . مخالفت ٢٤ شهزاده سدوزئی چه بود که بدان جانب داریها و حب و بغض و دوستی و دشمنی ۲۱ برادران بارک زائی هم علاوه شد و در نتیجه در طی صدها جنگ بهترین مردان کار و با کفایت ترین سرداران ملی و یک قسمت معتنابه قوای انسانی مملکت نابود شده و افسون استعمار در جوش و حول کشور حتی در داخل مملکت رخنه کرد که از جزئیات آن اطلاع داریم  .

قتل سردار پاینده خان سبب شد که یکدم همه فرزندان او به خون خواهی پدر علیه زمان شاه قیام کنن د  . این قیام صورت عملی بخود گرفت و زمان شاه اسیر و در بالاحضار کابل نابینا و محبوس ماند و بار دیگر پادشاهی محمود و وزیر فتح خان همکاری و معاضدت سدوزائی  : محمود ، شجاع ، فیروز الدین ، کامران قیصر در کابل و پشاور و قندهار به فکر پادشاهی هستند و از جانب دیگر فتح خان با پشتیبانی برادران خود قدرت پادشاه سازی را طوری پیدا کرد که تمایل او بهر یک از شاهزادگان پادشاهی او را مسلم میسازد  . چنانچه تنها در اثر صرف مساعی و جانب داری او محمود دو دفعه قیصر یکدفعه پادشاه شد و سائرین مثل شجاع و فیروز الدین و کامران از مخالفتهای او چه محرومیت ها که نکشیدند و این موقعی است که روی صحنه افغانستان شهزادگان سدوزائی قدم به قدم بطرف ضعف و برادران بارک زائی روز بروز جانب توانائی نزدیک میشوند معذالک بارکزائی ها هنوز بفکر سلطنت نه افتاده بودند  .

بعد از اینکه در اثر مساعی مشترک فتح محمد خان و محمود زمان شاه اسیر و کور شد شاه محمود در ۱۲۱٦ (مطابق۱۸۰۱) در کابل بر تخت نشست و فتح خان به لقب "شاه دوست" وزیر او شد  . مخالفت های شجاع و قیصر برادر و پسر زمان شاه از پشاور و هرات و کم توجهی محمود به وزیر فتح خان و برداشتن محمد اکرم خان و شیر محمد خان بامی زائی به وزیری موضوع مخالفت و تعصبات اهالی کابل نفوذ سیاست استعمار و تحریکات آن از راه ایران و هند و عدم لیاقت شاه محمود وضعیت سلطنت را طوری بحرانی ساخت که تدابیر وزیر فتح خان و برادرانش هم جائی را گرفته نتوانست شجاع از راه قندهار آمده کابل را گرفت و در بالاحصار بر تخت نشست (۱۰۱۸ ق - ۱۸۰۳م)  . شاه محمود اسیر و مع و محبوس شد وفتح خان با دوست محمد خان به قندهار فرار کرد  . شاه شجاع در دوره اول سلطنت خود که از ١٢١٨ تا ١٢٢٤ طول کشید اهمیت همکاری وزیر فتح خان و برادران او را در تقویت امور سلطنت خود احساس کرده و تاثیر آنرا در پادشاه شدن شاه محمود و برادر زاده اش شهزاده قیصر چندین مرتبه مشاهده کرد  . ازین رو از روز جلوس بر تخت تا اواخر سال ١٢٢٤ مطابق(۱۸۰۹م) که شاه محمود بار دیگر موفق به احراز پادشاهی شد چندین مرتبه در کابل و قندهار و دیره غازی خان و گرشک و سند میان شاه شجاع و وزیر فتح خان همکاری شروع و فسخ شد و سایر برادران بارکزائی بخصوص دوست محمد خان که همه جا با وزیر فتح خان همراه میبود در اتصال و انفصال روابط وزیر فتح خان با شاه شجاع هم آهنگی داشتند  . شهزاده دیگر سدوزائی که فتح خان پیش آهنگ برادران بارکزائی با او بیشتر در این اوقات همکاری کرد شهزاده قیصر بن زمان شاه بود ولی روح بی اعتمادی که بیشتر از همه علل دیگر آن به آن در اثر تحریکات و حب و بغض اشخاص پیدا میشد موقع نداد که شهزادگان سدوزانی با برادران بارکزائی یک جهت شوند و از همکاری طولانی آنها هم خود شان و هم مملکت مستفید شود  .

در دورۀ دوم سلطنت شاه محمود که از سنه ١٢٢٥ تا ١٢٣٦ مدت ۱۱ سال طول کشید زمینه همکاری بین برادران بارکزائی و شاه سدوزائی وسیع تر شد فتح خان چون با شاه زمان دشمن و با برادر عینی او شاه شجاع صمیمی شد نمیتوانست با شاه محمود که در مقابل آنها واقع شده بود اظهار یک جهتی میکرد و در دوره دوم سلطنت این شهزاده که در حقیقت در اثر عرق ریزیهای فتح خان صورت هستی بخود گرفت، امید اتفاق، صمیمیت و همکاری مزید میرفت  . زیرا بزرگترین آفت خانمان سوز این دوره بی اعتمادی و بدگمانی اشخاص بیک دیگر بود و چون فتح خان بار دوم سلطنت را برای شاه محمود حاصل کرده بود و برادران قوی و مدبر او هم عموماً به او بسته بودند و شاه زمان و برادر عینی او شاه شجاع هم یکی نابینا و دیگری تبعید شده بود زمینه خوبی فراهم شده بود که همکاری سدوزائی و بارک زائی به اساس اعتماد متقابله نتیجه مفید بدهد و جلو جسارت های رنجیت سنگ و حسن علی میرزا در شرق و غرب در مقابل قلعه اتک و غوریان هرات گرفته شود  . فتح خان که در دوره اول سلطنت شاه محمود بلقب "شاه دوست" خوانده میشد در سلطنت دوم او لقب "اشرف الوزرائی" حاصل کرد و تمام امور را در کف با کفایت خود گرفت و همه برادران خود را روی صحنه آورد به این ترتیب سردار محمد عظیم خان در پشاور کهندل خان در قندهار، شیردل خان در غزنی نواب اسد خان در دیره جات نواب صمد خان در سند احمد خان در بلوچستان و نواب محمد زمان خان پسر اسد در جلال آباد مقرر شده و دوست محمد خان با خود وزیر فتح خان در کابل در دربار شاهی می بود و سائر برادران هم بدون کدام مخالفت ذات البینی در پیرامون برادرانی که بصورت فعال در دستگاه اداری دولت سهیم بودند زندگانی میکردند  . فتح خان درین دوره کشمیر را از عطا محمد خان بامی زائی گرفته حکومت آنرا به برادرش سردار محمد عظیم خان سپرد و با رنجیت سنگ همان راجای سک که از طرف شاه شجاع نایب الحکومه پنجاب مقرر شده و بعد بنای بغی و جسارت را گذاشته بود کنار اتک جنگ کرد و دیگر شورشهائی را در داخل مملکت آرام نمود و دفعهء ثانی برای استرداد قلعه اتک از رنجیت سنگ بطرف ولایات شرقی حرکت نموده و برای اینکه ١٦ لک روپیه مالیات کشمیر را درین راه صرف کند در مسئله مطالبه مالیات او و برادرش محمد عظیم خان که بعلت مخارج جنگ های مستقیم با سک ها حاضر به پرداخت چنین رقمی نمیشد جنگ آغاز شد ولی بعد با قبول ۱۳ لک روپیه و میانجی گری دوست محمد خان قناعت طرفین حاصل گردید  .

قضایا در ولایات شرقی بدین منوال بود که در غرب ولایت هرات حسن علی میرزا والى مشهد و حاجی فیروز الدین برادر شاه محمود که بر هرات حکومت داشت از شاه محمود کمک خواست و فتح خان با چند نفر از برادرانشش مثل دوست محمد خان و سردار کهندل خان و شیردل خان بعجله از کنار سند روانه کابل و از اینجا از راه قندهار عازم حوزه هری رود شدند  .

دفع حمله و تجاوز ایرانی ها کاری بود که فتح خان به آسانی از عهدۀ آن میبرآمد چنانچه بر آمد و به هرات برگشت ولی پیش از اینکه به جواب حمله بیگانگان مبادرت شود بار دیگر در اثر بی اعتمادی ها و مخالفت های شخصی واقعه در هرات بمیان آمد که بعد از کامیابی های سردران افغانی در مقابل ایرانیها قدرت دولت افغانی بدست خود افغانها ضعیف شد مخالفت جزئی برادران سدوزائی شاه محمود و حاجی فیروز الدین که یکی در کابل و دیگری در هرات حکومت میکرد حسادت شدید کامران پسر شاه محمود حکمران قندهار به اقتدار روز افزون فتح خان در دربار پدرش تصاحب ثروت و دارائی حاجی فیروز الدین از نزد زنان حرم و خانواده او و پسرش بدست سردار دوست محمد خان و شکایت آنها به کامران و محمود چندین عواملی که همه اش جنبه های مخالفت شخصی و خانوادگی و ذات البینی داشت و همه اش سرچشمه بی اعتمادی و حسادت و خود خواهی و جلب ثروت و نشئت میکرد سبب شد که بار دیگر میانه سدوزائی و بارک زائی برهم بخورد  .

فتح خان پیش از اینکه متوجه دفع حمله ایرانی ها شود حاجی فیروز الدین را بحیث یک عنصر سست و مضر سلطنت مرکزی شاه محمود محبوس ساخت و بساط حکومت پوشالی او را در هرات جمع کرد  . آنگاه  ایرانیها را عقب زد و به هرات مراجعت نمود و بکمال کفایت و کاردانی  مشغول تنظیم امور شد و ضمناً در اثر تشددی که از سردار دوست محمد خان ظاهر شده بود رنجیده و مشارالیه را از برادر مدیر خود جدا شده به کشمیر نزد محمد عظیم خان پناه آورد و آنجا در اثر خواهش فتح خان نظر بند گردید  . کامران که از روی خود خواهی و حسادت میخواست زود تر دست وزیر فتح خان از امور مملکت کوتاه شود برای چاق کردن هنگامه های نامساعد زمینه مساعدی یافت و از شکایتهای عمویش حاجی فیروز الدین و زنان حرم او که دران میان همیشره اش هم بحیث زن ملک قاسم پسر حاجی فیروز الدین وجود داشت و از موضوع اقتدار یافتن وزیر فتح خان در هرات و پیوند تعبیرات غلط در آن چیزهای به بافت که افکار پدرش شاه محمود را مسموم ساخت و او را بی جهت در مقابل کسی بر انگیخت که دو مرتبه سلطنت را برای آنها گرفته از کشمیر تا غوریان در تقویت این سلطنت از هیچگونه فداکاری خود داری نکرده و نمیکرد  . شاه محمود که در عیاشی غرق بود و خیر و شر خود و مملکت را تمیز نمیتوانست متغیر شده خود به قندهار رفت و حاجی فیروز الدین که از طرف فتح خان محبوس به قندهار فرستاده شده بود با کامران مشورت کرده و کامران قبل از رسیدن پدر به قندهار عازم هرات شد  . این پیش آمدهای دراماتیک عاقبت واقع های تراژیکی در قندهار بمیان آورد که در طی آن وزیر فتح خان مرد مدیر و نامدار به حکم کامران از نعمت بینایی محروم شد و چند نفر از برادرانش مثل پردل خان و کهندل خان اسیر شدند و آتشی که در سال ١٢١٤ ه ق در قندهار در روز قتل سردار پاینده خان و جمعی از سران قوم بدست زمان شاه افروخته شده بود میرفت که خاموش شود ولی کامران بار دیگر آنرا در هرات دامن زد و در نتیجه همکاری هایی که میان سدوزائیها و بارک زائی ها شروع شده و در دوره سلطنت محمود بصورت بهتر تر عملاً دوام داشت دفعتاً مبدل به دشمنی و مخالفت شدیدی گردید و اول کسی که ازان متضرر شد خود صدوزائیها بودند کور شدن وزیر فتح خان و حبس او در ارگ هرات عداوتی را که قتل پاینده خان تولید نموده بود تجدید کرد و برادران وزیر بقصد انتقام جوئی بر آمدند  . جمعی در ناد علی در پیرامون لویه ادی مادر فتح خان جمع شدند و سردار محمد عظیم خان در کشمیر بنای آمادگی را گذاشت برای اینکه سلطنت بهر رنگی باشد از دست شاه محمود و اولاده اش بیرون شود سردار محمد عظیم خان مکتوبی به شاه شجاع به لودیانه فرستاده یکطرف او را به آمدن به پشاور و گرفتن تخت و تاج تشویق نمود و از جانب دیگر دوست محمد خان را که بعد از قضیه شدت در تصاحب ثروت حاجی فیروز الدین و پناه آوردن در کشمیر به اشاره فتح خان نظر بند بود رها نموده با یار محمدخان و ٤ هزار نفر پیشتر از خود بطرف پشاور و کابل سوق داد خبر نابینا شدن وزیر فتح خان و رسیدن مکتوب سردار عظیم خان شجاع را به تک انداخت و فوری پسر خود  تیمور را به 5 صد سوار به قصد اشغال سند (قسمت متن خوانده نشد)  فرستاد و خود سمندر خان با میزاینی حکمران شاه محمود را از دیره جات برداشته و عوضش محمد زمان خان پسر اسد خان را مقرر نمود و در اثر دعوت سردار محمد عظیم خان بطرف پشاور حرکت کرد  . دوست محمد خان و یار محمد خان که پیش از او وارد پشاور شده بودند شهزاد ایوب بن تیمور را از طرف خود پادشاه ساخته و خود رهسپار کابل شده طبعاً حین رسیدن شجاع میان ایوب و او جنگ شد و اخیر الذکر مجبور به تخلیه شهر گردید  . چون سردار محمد عظیم خان درین فرصت برادر خویش جبار خان را در کشمیر گذاشته و خود در راه بود شهزاده ایوب را طور داد خواه در چچ و پکلی هزاره خود را به او رسانیده و شکوه آغاز کرد که برادرانت مرا به شاهی برگزیدند و شجاع مرا خلع میکند  . سردار محمد عظیم خان که شجاع را به آمدن پشاور و اشغال مقام سلطنت دعوت نموده بود نمیدانست که چه راه مصلحت آمیزی پیش گیرد آخر به شجاع نوشت که میخواهد خصوصی با وی دیدن کند شجاع از ملاقات خصوصی سرباز زد و میان دسته های سالخوی طرفین بدون گفت و شنید تصادم واقع شد مدت دو ماه سردار محمد عظیم خان در پشاور و شاه شجاع در خیبر بود و از بی اعتمادی متقابله سازش آنها صورت نگرفت و شجاع طرف دیره اسماعیل خان و شکار پور رفت درین فرصت که سرداران، شهزادگان و شاه سدوزائی شاه محمود به پیکار یکدیگر مشغول بودند رنجیت سنگ از اتک پیش آمده و کشمیر را تصاحب نمود . در فرصتیکه سدوزائیها و بارک زائیها بعد از چند سال همکاری در دوره سلطنت شاه دوم محمود به همدیگر مقابل میشدند از هرات تا قندهار و کابل بدست شاه محمود و برادر و پسر و نواسه اش بود و بارک زائیها در دو نقطه نادعلی در غرب پشاور و در شرق جمع شده بودند و طوریکه گفتیم شروع حرکت از طرف شرق از جانب سردار محمد عظیم خان بعمل آمد . سردار محمد عظیم خان در مسئله انتقام گیری برادرش وزیر فتح خان داخل اقدامات جدی شده و به تمام وسایل لازمه متوصل گردید تا بهر رنگی شود به سلطنت محمود خاتمه بدهد . علاوه بر مکاتبه با شاه شجاع که سازش شان صورت نگرفت قبل از اعزام دوست محمد خان و یار محمد خان بطرف پشاور و کابل سه مکتوب اسمی امین الله خان لوگری هم نوشته و او و خاندانش را برای اخذ انتقام اشرف الوزرا وزیر فتح خان دعوت به همفکری خود و همکاری با دوست محمد خان نمود که اینک اول متن آنها را نقل میکنم :


مرقع سوم اسناد قلمی موزه کابل مکتوب ۱۳

"عالیجاه رفیع جایگاه دوستی و موالات آگاه خصوصیت نشان امین الله خان قرین جمعیت فراوان باشد . بعد شوق موفور واضح آنکه حقایق و رو داد آنحدود بنحوی است که درین نزدیکی متواتر بقلم آمده ازان قرار حالی آن عالیجاه خواهد بود . حال اینصورت دارد که عالیجاه امیرالمراء العظام اخوی ارجمند دوست محمد خان با جمعیت بسیاری روانه الکای پشاور که وارد آنجا گردیده باشد و نیز مقرر است که ارجمندی نواب جبار خان را با لشکر سوار و پیاده درین چند یوم مرخص و مامور آنحدود خواهم نمود لازم که آن عالیجاه حق اشرف الوزار را مرعی داشته در رفاقت عالیجاهان مذکور بدل و جان سعی موفور بکار برده یا بچه خود و یا برادر خود با جمعیت شایان روانه الکای پشاور نموده و خود آن عالیجاه کمر همت و مردانگی و غیرت و فرزانگی را بر میان جان بسته منتظر هرگونه نامه و پیام عالیجاه اخوی یار محمد خان و دوست محمد خان بوده باشند زیرا که این وقت وقت خدمت و اظهار حسن اخلاص است و بندگان اشرف الوزرا برای چنین روزی دوستان و هوا خواهان خود را میخواست و بر خود شما معلوم است که اشرف الوزرا از گروه برادران خاطر داری شما میفرمود الحمد لله اگر یک وزیر گرفتار است صد وزیر دیگر موجود و برای جان نثاری آماده و حاضر به همه باب خاطر جمع داشته بنده درگاه را با تمام برادران به جان و مال مقدمه سرگرم و ساعی دانسته انشاء الله تعالى عنقریب مخالفان را شرمندگی و ندامت حاصل و خاطر هوا خواهان اشرف الوزرا از گرد و کلفت مصفی خواهد گردید و آن عالیجاه خدمت های خود را ضایع و بیجا ندانسته هر سعی و اهتمامی که دارند در خدمت و جان فشانی بظهور میرساند و احوالات با هرگونه مرجوعات بقلم آرید چون بعد از روانه شدن آخوی نواب جبار خان خود بنده درگاه عازم آنحدود و بفضل خدا درین نزدیکی وارد آنجا خواهد گردید دوستان و اخلاص کیشان را فرار خود خدمت و غمخواری ها مورد اشفاق و عنایات داشته و در خیر و خوبی آنها به وجهی کوتاهی نخواهد بود به همه باب خاطر جمع داشته سرگرم دوستی بوده باشد ."

مهر

یا عظیم



مرقع سوم اسناد خطی موزۀ کابل مکتوب ۱۵

عالیجاه رفیع جایگاه دوستی و موالات آگاه عمدة الخوانین خصوصیت نشان امین الله خان حفظ الله تعالى بعد شوق موفور و اشتیاق نا محصور واضح آنکه قبل از این چگونگی مقدمه اشرف الوزرا او سعی و اهتمام بنده درگاه و جمع برادران و دوستان در تدارک این مقدمه بنحوی که صورت و قوعداشت بران عالیجاه بقلم آمده از آنقرار حالی خواهد بود درین وقت عالیجاه امیر الامراء العظام اخوى دوست محمد خان با جمعیت دو هزار سوار و دو هزار پیاده در تدارکات سامان مامور الکای پشاور گردید که عنقریب وارد آنجا گردیده مشغول بند و بست مقدمات رویکار خواهد بود چون عالیجاه خیر اندیش و هوا خواه بندگان اشرف الوزرا است لازم که درین خصوص کمر همت و مردانگی را برمیان بسته هر چه از غیرت و جوان مردیهای شما سزد و آید دقیقه تا مرعی نگذاشته برای رفاقت عالیجاه دوست محمد خان کدام برادر یا بچه خود را روانه پشاور نمائید و خود منتظر نامه و پیام دوست محمد خان بوده هرگونه برای شما بقلم آرد از آنقرار عمل نموده زینهار که درینوقت خدمت را مقصر و معذور نخواهند داشت که اینوقت شرمنده و پشیمان و بسزای کردار خواهند رسید بنده درگاه را درین مقابله بسر و مال و جان کوتاهی نیست انشاء الله تعالی تا زنده باشم دست از انتقام معاندان اشرف الوزرا نخواهم برداشت خاطر جمعه داشته بوجهی در همت و مردانگی کوتاهی ننمائید و احوالات همیشه اوقات نویسان باشید ."

مهر

یا عظیم



مرقع سوم اسناد خطی موزۀ کابل مکتوب ۲

"عالیجاه رفیع جایگاه خصوصیت و یک جهتی نشان امین الله خان به سلامت بوده به عافیت باشد که مجاری حالات این جاهی بعون الهی الحمد والمنه بتاریخ ذى الحجه به درجه حمد است که قبل ازین عالیجاه رفیع جایگاه امیرالمراء العظام اخوى ارجمنى ام دوست محمد خان سردار را به جهت تمشیت و امورات آنجا با جمعیت وافر و لشکر نصرت اثر و تدارک معقولی روانه آنطرف نموده شده و آن عالیجاه از قدیم ایام اخلاص کیش و خیر خواه این دولت میباشند برسیدن عالیجاه ارجمندی با جمعیت خودها کمر همت بر میان جان بسته مردانگی را از دست نداده باتفاق عالیجاه ارجمندی ام خدمت خودها را بانجام رسانیده که روی دشمنان سیاه خواهد شد و اشخاصیکه خیر خوو منسوب آن عالیجاه میباشند خواطر جمعی و دلاسائی داده بخدمت گذاری قیام نمائید و انشاء الله تعالى بفضل و عنایت الهی بعد از عید قربان بندگان عالی با لشکر ظفر اثر و جمعیت کامل تدارک کرده روانه آنطرف میگردیم که انشاء الله تعالی تا سلخ شهر ذی الحجه وارد الکای پشاور خواهیم شد و آن عالیجاه به زودی تدارک و جمع آوری خود را آماده نموده منتظر احوالات عالیجاه ارجمندی ام سردار معظم بوده آنچه امر از طرف آن عالیجنا گردد موافق آن عمل نموده که باعث سرفرازی آن علیجاه میباشد و فراخور خدمات بهره مند و سرافراز خواهد گردید و تا دست داد احوالات و رویداد آنجا را مفصل بجهت عالیجاه رفیع جایگاه اخو بارجمندی ام یوم به یوم نویسان باشید که باعث اطمینان و خاطر جمعی حاصل گردد ."

مهر

یا عظیم



این سه مکتوب سردار محمد عظیم خان که تقریباً متحدالشکل و بیک مضمون میباشد به اساس مکتوب سومی که تاریخ ذی الحجه دران ذکر شده یکی بعد دیگری بکمال عجله و شتاب در روزهای اندوهگین و هیجان آوری تحریر شده که یکی خبر کور ساختن و حبس وزیر فتح خان در هرات بسمع برادران او رسید دوم مکتوبی که تاریخ ندارد من حیث واقعات مندرجه باندازه شبیه مکتوب سومی است که ضمناً باید به فاصله نزدیک در اواخر ذی القعده و اوائل ذى الحجه (۱۲۳۳ ه ق) فرستاده شده باشند . سردار محمد عظیم خان درین مکاتیب وزیر فتح خان را به لقب اشرف الوزرا بدون ذکر نام او خوانده و دوست محمد خان را گاهی ارجمندی و اخوی و گاهی به لقب امیر الامراء العظام یاد نموده است . تعداد و عساکری که همرای دوست محمد خان و یار محمد خان بطرف پشاور فرستاده است ۲ هزار سوار و ۲ هزار پیاده تعین گردیده درین مکاتیب هنوز از کابل و حرکت سرداران بدان طرف اسمی و خبری نیست و کمک های که سردار محمد عظیم از امین الله لوگری خواهش نموده است مبنی برین است که برادر یا پسر خود را با جمعیت نفری علی العجله به پشاور بفرستد و خود آماده اوامر ثانی سردار یار محمد خان و دوست محمد خان باشد . در مکتوب (نمره ۱۳) از اعزام نواب جبار خان عقب دوست محمد خان تذکار رفته اما واقعات نشان میدهد که سردار محمد عظیم خان نامبرده را بجای خود در کشمیر گذاشته و خودش قراریکه در مکتوب (نمره ۲) میگوید بعد از عید قربان در اواخر ذی الحجه سال ۱۲۲۳ به پشاور واصل گردیده است سردار محمد عظیم خان درین مکاتیب شاه محمود سدوزائی پادشاه وقت و کامران پسرش را که کور ساختن وزیر فتح خان به امر او صورت گرفته بود اسم نبرده بلکه ایشان را بالعموم با طرفداران شان به صفت مخالفین و معاندین یاد کرده است . بهر حال واقعات آمدن دوست محمد خان و یار محمد خان در پشاور پادشاه ساختن شهزاده ایوب بن تیمورشاه ، رسیدن شاه شجاع ، خلع و اخراج ایوب ، داد خواهی اخیر الذکر نزد سردار محمد عظیم خان، حرکت دوست محمد خان و یار محمد خان با دو سه برادر دیگر شان بطرف کابل و عدم سازش سردار محمد عظیم خان و شجاع در پشاور پیشتر شرح یافت . دوست محمد خان و یار محمد خان در کابل با جهانگیر این کامران و عطا محمد خان با میزائی مقابل . شدند عطا محمد خان حاکم سابق کشمیر بمناسبت عزل خود از حکومت اینجا از فتح خان و شاه محمود خان هر دو دل آزرده بود و به این مناسبت در هرات در فاجعه کور ساختن فتح خان سهیم شد دوست محمد خان که حریف را خود تشخیص داده بود از پشاور با او مکاتبه نمود به او حالی نمود که اگر میخواهد این جرم فراموش شود باید در قضیه کابل با وی همکاری کند عطا محمد خان که حکومت کشمیر را در اثر فرمان شاه محمود از دست داده بود در مقابله تسلیم شده و جهانگیر ٤٠ روز در بالاحصار محاصره مانده فرار کرد و عطا محمد خان مذکور هم بعد تر به جرم اشتراک در کور ساختن فتح خان کور ساخته شد و دوست محمد خان بدون اینکه انتظار یک فیصله عمومی برادران بزرگ خود را در چنین موقع خطیر بکشد شهزاده سلطان علی پسر تیمور شاه را پادشاه ساخته و خود را وزیر او اعلام نمود . به مجرد رسیدن جهانگیر به قندهار شاه محمود و کامران نایب گل محمد خان فوفل زائی را بحکومت آنجا گذاشته و خود وزیر فتح خان نابینا را گرفته طرف کابل حرکت کردند و در منزل بینی بادام سعید آباد وردک (بین غزنی و کابل) بار دیگر از وزیر فتح خان خواهش کردند که برادران خود را از مقابله منصرف سازد در اثر جوابهای منفی و سختی که از نامبرده شنیدند سران قبایل مختلف را طوعاً و کرها در خون این وزیر نامدار و مرد بزرگ که واقعاً در هیاهوی قرن ۱۹ در میان شهزادگان سدوزائی و سران بارک زائی شخص مدیر منحصر به فرد بود در١٢٣٤هجری تکه تکه کرده و بقتل رسانیدند و جسدش را برای دفن به غزنی فرستاده در پهلوی بقعه شیخ رضی الدین علی لالا دفن نمودند ، این جنایب بزرگ و عفو ناپذیر که افغانستان را از فرزند لایق و ناموری محروم ساخت صدمه ایست که بیشتر از قتل پدرش سردار پاینده خان برای مملکت گران تمام شد زیرا درین وقت و چنین فرصت باریک که دشمنان در ولایات سرحدی چشم دوخته و قدم بقدم فراتر می آمدند کشور به بازوی توانا و حسن تدبیر و اقدامات عملی چنین مرد بزرگ بیشتر از همه اوقات ضرورت و احتیاج داشت .

فتح خان تنها از نظر سن و سال در میان برادران بارک زائیی بزرگ نبود تنها با داشتن لقب اشرف الوزرا بر همه پسران پاینده خان مزیت و برتری نداشت بلکه بزرگی او درین نهفته بود که باریکی وقت و زمان و امیال معترضانه بیگانگان را در سرحدات شرقی و غربی درک کرده و با همه بدبختی هائی که بواسطه قتل پدر نامدارش به خانواده او تولید شده بود پیوسته سعی داشت که با شخصیت یکی از شهزادگان سدوزائی سلطنت مقتدر و متمرکزی در افغانستان تشکیل کند و خود و برادرانش با اشتراک مساعی عملی خود آنرا تقویت بخشند و با اقتدار سلطنت مرکزی جواب معترضین خارجی را داده باشند . چنانچه بهمین منظور دو مرتبه شاه محمود را به پادشاهی رسانید و به منظور تزئید نفوذ شخصی شاه و دولت مرکزی او در تقلیل حتی در امحای تاثیر برادران و پسر او صرف مساعی نمود ولی افسوس که شاه محمود سست عنصر و پسر حسود و خود خواه او کامران حق خدمات این مرد بزرگ را که حتی به مفاد خاندانی آنها و به مفاد مملکت تمام شده و میشد نفهمیده با کور ساختن او چشم اغیار و بیگانگان را روشن کردند و با قتل او دشمنانش را شاد  .نمودند از بین رفتن وزیر فتح خان صدمه بسیار بزرگی بود که حساس ترین موقع تاریخ معاصر مملکت در طی (قرن ۱۹) پیکر کشور را به لرزه در آورد و همکاریهای سدوزائی و بارک زائی را که تا حدی خوب از نو صورت گرفته بود بار دیگر متلاشی ساخت و طوری این دو خاندان بزرگ را از هم جدا نمود که دیگر بهم نزدیک شده نتوانستند و مقصر این خبط جبران ناپذیر شاه و شهزاده سدوزائی، شاه محمود و کامران میباشند برادران بارکزائی با وجودیکه عمله همه اقتدار را در دست داشتند و وزیر فتح خان به تنهائی همه امور مملکت را اداره میکرد و همه ولایات خورد و بزرگ در تحت اداره برادران و برادرزادگان او بود معذالک کوچکترین فکری برای گرفتن زمام پادشاهی نداشتند و اگر این جنایت واقع نمیشد امکان داشت که برای مدت طولانی سلطنت افغانستان در خاندان سدوزائیها بماند .

بهرحال، سدوزائی یا بارک زائی از نقطه نظر مفاد مملکت فرق نداشت بشرطیکه همکاری و معاضدت در میان آنها موجود می بود . زیرا تا هر اندازه ئیکه صمیمیت و حسن نظر طرفین دوام داشت کشور از ثمره نیک آن مستفید میشد درین شبه ئی نیست که تولید صمیمیت و اعتماد متقابله در فضای احساسات خود خواهی سرداران ما در قرن ۱۹ امری بود نهایت مشکل که میان اعضای یک خاندان و دو برادر صورت پذیر نبود چه رسد به دو خاندان آنهم دو خاندان رقیب که پدر کشی و برادر کشی افکار آنها را خیلی مسموم نموده بود . بهر حال شاه محمود و کامران بعد از قتل وزیر فتح خان با لشکر بزرگ خود راه کابل را پیش گرفتند و ازین طرف سردار دوست محمد خان در حالیکه شهزاده ایوب را در بالاحصار به پادشاهی برداشته بود بر علیه شاه محمود حرکت کرد . هر دو سپاه در حوالی هندگی و چهار آسیاب بهم مقابل شدند و دوست محمد خان چال نظامی بکار برده بار آخیر از وجود عطا محمد خان با میزانی که چندی به جرم شرکت در کور ساختن وزیر فتح خان کور ساخته شده بود استفاده نمود . بدین معنی که او را مجبور ساخت مکاتیبی اسمی سران لشکر معیتی شاه محمود و مخصوصاً بنام یکی از برادرانش که آنجمله در بود نوشته و قاصد را طوری شبانگاه به اردوگاه مقابل فرستاد که مکاتیب بدست شاه محمود افتاد و سازش دروغی و جعلی سران لشکر را مبنی بر تسلیم نمودن خود و کامران که در مکاتیب تذکار یافته بود حقیقت تصور نموده بدون جنگ شباشب با پسر از میدان جنگ گریخت و راه قندهار را پیش گرفت و از دیراؤوت راه خود را منحرف نموده طرف فراه و هرات رهسپار شد زیرا در همین فرصت غیاب او برادران قندهاری وزیر فتح خان کهندل خان و پردل خان و شیردل خان و غیره که در نادعلی دور مادر فتح خان لویه ادی جمع شده بودند به قندهار حمله نموده شهر را از دست گل محمد خان پوپل زائی متصرف شده بودند بدین ترتیب به استثنایی ولایت هرات که تا چندی دیگر منحصر به سدوزائیها ماند در بقیه افغانستان نفوذ برادران بارک زائی حکمفرما شدند ولی یکنفر از میان ایشان به پادشاهی به آسانی میسرنمیشد . آنهائیکه در پیرامون احراز این مقام تک و پو داشتند برای پوشانیدن ظاهر کار خود بعضی شاهزادگان بی نام و نشام کوچک سدوزائی را هنوز برای مدتی بنام شاه اینطرف و آنطرف کشانیدند . دو دسته برادران بارک زائی پردل خان و جمعی که مالک قندهار بودند در قندهار و یار محمد خان و آنهائیکه مالک پشاور بودند در پشاور تمرکز حکمرانی داشتند و در روی صحنه مرکزی سردار دوست محمد خان و سردار محمد عظیم خان با هم مقابل گردیدند بعد از اینکه سردار دوست محمدخان در مقابل شاه محمود کامیابی حاصل کرد . برادرش امیر محمد خان را در غزنی مستقر ساخت تا اگر فشاری از طرف محمد عظیم خان عاید شود مقاومت کند . درین فرصت سردار محمد عظیم خان بعد از سپردن کشمیر به نواب جبار خان و پشاور به یار محمد خان با شهزاده ایوب که پیشتر دوست محمد خان او را در پشاور شاه ساخته بود وارد کابل گردید . اولین کار سردار محمد عظیم خان خلع سلطان علیشاه و نصب شاه ایوب بود که از خلال آن جاه طلبی و رقابت دو برادر بارک زائیی سردار دوست محمد خان و سردار محمد عظیم خان مبنی بر تصرف و حکومت کابل معلوم میشود . اگرچه درین فرصت سردار دوست محمد خان علی العجاله خود را به غزنی کشید ولی نقشه اصلی خود را که تصاحب کابل بود فراموش نمیکرد بالاخره میان برادران بارک زائی چنین فیصله بعمل آمد که سردار محمد عظیم خان بجهت بزرگی بر دیگران کابل را در دست داشته باشد و سردار یار محمد خان در پشاور پردل خان در قندهار و دوست محمد خان در غزنی حکومت کند . درین فیصله ظاهراً همه خوش معلوم میشدند ولی سردار دوست محمد خان باطناً ناراضی بود و به مجردیکه سردار محمد عظیم خان در اثر دعوت میران سند بغرض دفع شاه شجاع حرکت کرد دوست محمد خان فوراً از غزنی بکابل آمده و شهزاده سلطان علی را مجدداً بر تخت نشانید . سردار محمد عظیم خان به استماع این خبر از راه بکابل مراجعت نمود و علی الرغم دوست محمد خان و شاه دست نشانده او شهزاده ایوب شاه انتخابی خود را بار دیگر پادشاه ساخت این فرصتی است که دو شهزاده سدوزائی دو پسر تیمورشاه درانی ایوب شاه و سلطان علی شاه بحیث پادشاه و دو برادر بارک زائی دوست محمد خان و محمد عظیم خان بحیث وزرای متقابله آنها در کابل زندگانی دارند ولی به اساس ضرب المثل معروف که دو شاه در یک کشور نگنجد این دو شاه در یک شهر و در یک بالاحصار بهیچ صورت زندگانی نمیتوانستند و سلسله تحریکات طرفین در جریان بود طوریکه پیشتر اشاره نمودیم این دو شاه از خود هیچ شخصیت و قدرتی نداشتند بلکه بروی نقشه وزرای خود روی کار آمده و قدرت در دست وزرای آنها یعنی سردار دوست محمد خان و سردار محمد عظیم خان بود . سلطنت این دو شاه و وزارت این دو وزیر در آن در یک موقع و در یک کشور و در یک شهر نشان میدهد که فرصتیکه قدرت سلاله سدوزانی از میان رفته و بارکزائیها مصمم به اشغال مقام آنها نشده اند بکدام اندازه ضعف و نقاهت در مملکت حکمفرما بود و از این اوضاع پریشان چقدر قوم و کشور و خود دودمانهای بزرگ ماصدمه کشیدند .

این دو شاه نه تنها در یک کشور و در یک شهر حتى در یک قصر که عبارت از بالاحصار کابل باشد باهم پهلو به پهلو زندگانی داشتند تا اینکه شهزاده اسماعیل پسر شاه ایوب رقیب پدر خود شاه سلطان علی را در حصار مذکور خفه نمود و در حالیکه شاه ایوب بنام پادشاهی می کرد مملکت بدست برادران بارکزائى شکل ملوک الطوائفی بخود گرفت و درست در همین روزها که در اثر رقابتهای شخصی و جاه طلبی ها با نبودن حکومت مرکزی مملکت بکمال نقاهت و ضعف رسیده بود خسارات بزرگ متوجه کشور شد .

رنجیت سنگ که در قلعه اتک چشم براه و گوش به آواز نشسته بود ملتان را در ۱۳٣٤ (۱۸۱۸م) تصاحب نمود و در سال ١٣٣٥ ه ق (۱۸۱۹م) اول کشمیر را از نواب جبار خان و بعد دیره جات را از نواب زمان خان بن صمد خان گرفت و در صدد اشغال پشاور و سند بر آمد . بهرحال سردار دوست محمد خان بعد از کشته شدن شاه انتخابی خودش باز به غزنی برگشت و مدتی سردار محمد عظیم خان در کابل ماند و میخواست با ارسال مکاتیب و هیئها همه را به دور خود جمع و در مقابل خطر خارج آمادگی کند با اینکه درین موضوع فیصله، قطعی بعمل نیامد در اثر دعوت نامه های میران سند که مسخواستند خود و خاک خود را از سلطه نو ظهور فرنگی و آله، دست آنها شاه شجاع رهائی بخشد از راه غزنی و قندهار عازم سند شد و دوست محمد خان که با نقشه او مخالف بود با سائر برادران به قندهار و پشاور مکاتبه نمود و خود عقب سردار محمد عظیم خان راه سند را پیش گرفت . اگر چه سردار محمد عظیم خان در مقابل شاه شجاع کامیابیهائی هم حاصل کرد ولی میران سند با بازی دو جانبه با کم و بیش ساختن مالیات به تلمع میان برادران بارکزائی جدائی بیشتری تولید کردند .

دوست محمد خان پیر محمد خان و شیر دل خان از سردار محمد عظیم خان جدا شده به قندهار مراجعت کردند سردار محمد عظیم خان به قناعت به مبلغ جزئى یک لک روپیه عقب آنها برگشت . دوست محمد خان پیش و محمد عظیم خان از عقب او بطرف کابل حرکت نمودند . در حالیکه ایوب هنوز بنام بر تخت جلوس داشت میان این دو برادر یک سلسله منازعات در نقاط مختلف کوهستان ، کوهات کابل و غزنی در جریان  بود . رنجیت سنگ از مشغولیت سرداران درین گیر و دار شخصی استفاده نموده آهنگ پشاو کرد (۱۲۳۸ هجری قمری مطابق ۱۸۲۲م) . سردار یار محمد خان که از طرف سردار محمد عظیم خان درین شهر حکومت میکرد از سرادر اخیر الذکر کابل کمک خواست ولی متأسفانه ثروت سرشار که حفاظت آن همیشه سردار محمد عظیم خان را مزاحم میشد و آنرا هنگام جنگ سگها در قلعه (مچینا) گذاشته بود از یکطرف و وعده حکومت پشاور از طرف رنجیت سنگ به یار محمد خان از جانب دیگر میانه این دو برادر را در یکی از مواقع بسیار حساس تاریخ برهم زد با حمله مستقیمی که از طرف سکها بدارائی سردار محمد عظیم خان بعمل آمد از میدان جنگ رو گردانید و در راه بین جلال آباد و کابل به مرض پیچ دچار شده و بعمر ۳۸ سالگی در کوتل لته بند وفات نمود و جنازه او را در کابل آورده و در مزار عاشقان و عارفان علیه الرحمه دفن کردند در نتیجه رنجیت سنگ پشاور را گرفت و حکومت آنجا را برای چندی دیگر برای یار محمد خان و برادرش باقی گذاشت . بعد از وفات سردار محمد عظیم خان پسرش حبیب الله خان بجای او تکیه زد . ولی ایوب شاه هنوز بنام در بالاحصار بر تخت شاهی جلوس داشت . این شاه سردار کوچک سدوزائی و بارکزائی بچشم رقابت و عناد بیک دیگر نگاه میکردند و در صدد امحای یکدیگر بودند . این موقعی است که جمعی از برادران بارکزائی مثل یار محمد خان و سلطان محمد خان بعنوان جاگیر سک در پشاور حکومت داشتند و سردار دوست محمد خان هم در سایه عطوفتشان در آنجا زیست داشت سائر برادران قندهاری دولت کوچک سدوزائی هرات را مورد حمله و تهدید قرار داده ولی به امحای آن موفق نگردیدند . درین فرصت روابط حبیب الله و ایوب شاه بدتر شده و اخیر الذکر میخواست رقیب مقتدر و ثروتمند جدید خود را هم ذریعه پسرش اسماعیل از میان بردارد ولی پردل خان بموقع رسیده و با ورودش کار همه یکطرفه شد شهزاده اسماعیل مقتول شاه ایوب مخلوع و حبیب الله سرخوش گذاشته شد و با از بین رفتن ایوب شاه سلسله دودمان سدوزائی در مرکز مملکت خاتمه پذیرفت این موقعی است که برای ظهور سلطنت بارکزائی زمینه از هر رهگذر مساعد و کوچکترین مانعی باقی نمانده بود . زیرا به استثنای ولایت هرات همه خاکهای مملکت با اقتدار کامل در دست آنها بود ولی متأسفانه پردل خان عوض اینکه به مفاد عمومی کشور سلطنت متمرکز و مقتدری تشکیل کند به گرفتن سهم خود از ثروت سردار محمد عظیم خان اکتفا نموده حبیب الله خان را بجای ایوب شاه سردار کابل شناخت و در حالیکه بدست خود دامنه ملوک الطوایفی را در قرن ۱۹ درازتر ساخت طریق قندهار پیش گرفت سردار حبیب الله خان با پول سرشار و شوق عیاشی که داشت در خور سرداری و حکمروائی نبود . بر علاوه بعض اشخاص گنده مثل کاکا و وصی اش نواب جبار خان و امین الله خان لوگری را خادم مال اندیش قوم را از دور دستگاه حکومتی خود دور و ناراض ساخت تا اینکه سردار دوست محمد خان جاگیر کوچکی را که برادران در پشاور به او داده بودند گذاشته به کابل آمد تا ثروت و اقتدار هر دو را از حبیب الله خان تصاحب کند .

روابط این کاکا و برادرزاده پیچ و تاب و نشیب و فراز زیاد دارد . در حالیکه ظواهر به لطف و احترام متقابله و دوستی آراسته بود باطن رنگ دیگر بخود گرفته رفت و هر یک به امحا و کور ساختن و قتل یکدیگر بکرات کمر بستند و بدفعات در میدان جنگ باهم مقابل گردیدند تا اینکه بر طرفداران سردار دوست محمد خان افزوده و نواب جبار خان و امین الله خان لوگری هم با او همدست شدند و غلبه با آنها بود ولی در اثر التجای سردار اکرم خان برادر حبیب الله خان پردل خان بار دیگری از قندهار روی صحنه آشوب کابل وارد گردید ولی بدون اینکه قضا یا رنگ حلی بخود بگیرد به قندهار برگشت و سردار دوست محمد خان و حبیب الله خان کماکان مشغول پیکار سردرگم بودند تا اینکه شیردل خان بکابل رسید شیردل خان نسبت به پردل خان جدی تر و در حل مایل مصمم تر معلوم میشد و با اقدامات فوری میخواست عملیات و نقشه های هر دو طرف را خنثی سازد و حکومت کابل را در دست گیرد . چنانچه گرفت و خواست که حبیب الله خان را با اخراج از کابل و حبس در لوگر از صحنه دور کند و سردار دوست محمد خان را با دادن حکومت غزنی و کوهستان و میدان و اعطای پول آرام سازد . آنگاه با تشکیل مجالس و آغاز مذاکرات مصلحت جویانه طرحی ریزد که برادران بارکزائی با داشتن حوزه های حکومتی و جاگیر در مقابل حملات خارجی متحد باشند ولی این نقشه ها رنگ عمل بخود نگرفت و میان او و سردار دوست محمد خان مدتی در پیرامون بالاحصار و شاه شهید و بینی نیزار و تپه مرنجان جنگ شد و در حالیکه طرفداران طرفه گرم نزاع بودند برادران در خیمه نواب محمد زمان خان جمع شده و از مذاکرات طولانی ، فیصله کار به نواب صمد خان سپرده شد و به مذاکرت زیاد شیردل خان بریاست پذیرفته شد و جاگیر سائر برادران حسب ذیل تعین گردید :

"یار محمد خان و سلطان محمد خان از سرداران پشاور چون پشاور وسعت کافی برای پنج برادر نداشت بحکومت کابل متفقاً عطامحمد خان، سعید محمد خان و پیر محمد خان بحکومت پشاور و توابع آن، دوست محمد خان بحکومت کوهستان امیر محمدخان برادر عینی او بحکومت غزنی نواب جبار خان بحکومت لغمان نواب اسد خان به حکومت حصه باقی مانده دیره جات شیردل ،خان پردل ،خان کهندل خان و مهردل خان متفقاً بحکومت قندهار و توابع آن رحمدل خان بحکومت سند و نواب زمان خان پسر نواب عبدالصمد خان بحکومت جلال آباد و بالآخره حبیب الله خان پسر سردار محمد عظیم خان بحکومت لوگر ."

بعد از این فیصله سردار شیردل خان عازم قندهار گردید و طوریکه تعین شده بود سردار یار محمد خان را بحکومت کابل گذاشت . متعاقباً در اثر فوت سردار عطا محمد خان حاکم پشاور سردار یار محمد خان حکومت پشاور و سردار سلطان محمد خان حکومت کابل را در دست گرفت درین فرصت سندیها باز بنای شورش را گذاشتند اول رحمدل خان و عقب او شیردل خان بدان صوب متوجه گردید . ولی پیش از اینکه شیردلخان برسد برادرش حکومت آنجا را به نائب سلطان خان بن الله داد خان افغان سپرده و وضعیت ظاهراً و موقتاً آرام و قناعت بخش شده بود و شیردل خان حین مراجعت در قندهار در ماه محرم سال ١٢٤٢ هجری قمری (١٨٢٦ع) در راه وفات نمود وفات سردار شیردل خان اوضاع سند و کابل هر دو را برهم زد در علاقه اول الذکر سندی ها حاکم افغانی را طرد و خود را از تحت اداره مستقیم افغانستان خارج کردند و در کابل سردار دوست محمد خان حکومت سردار سلطان محمد خان را محرومیت خویش از مرکز کشور وسیله بسط نفوذ برادران پشاوری و قندهاری در کابل تعبیر نموده سخن به یک سلسله گفتگو و مشاجره کشید و به سردار کابل سلطان محمد خان تخلیه کابل را اخطار داد و بالآخره به کمک طرفداران کوهستانی خود بالاحصار را متصرف شد . آنگاه برای تولید فضای دوستانه و رفع مزاحمت سائرین به تعقیب پیمان شیردل خان در عشر اول ماه ربیع الثانى ١٢٤٢ عهد و پیمان دیگری را روی کار آورد و جاگیر برادران و برادرزاده های خویش را معین کرد که اصلاً در جمله اسناد خطی ود موزه کابل موجود است و سواد آن قرار آتی است :


متن میثاق ١١٤٢ که اصل آن در موزۀ کابل محفوظ است

"چون درین وقت بتاریخ عشر اول شهر ربیع الثانی سنه یکهزار دو صد و چهل دو بو که بعد از منازعه و مناقشه که مابین ما برادران بظهور رسید و شهر دار السلطنۀ کابل را سردار دوست محمد خان تسخیر نموده همه برادران و برادرزاده ها بجهت اصلاح و اتفاق و خیر خاندان مجتمع شده بجهت انتظام امور دولت و استحکام بنیاد سلسله ، خودها صلاح بر همین کردیم که ملک کوهات و هنگو و توابعات آنرا نواب عبدالصمد خان متصرف باشد و ملک پشاور و هشنغر و خالصجات و غیره متعلقات آنجا را سردار یار محمد خان سردار سلطان محمد خان و سردار سعید محمد خان و سردار پیر محمد خان متصرف باشند و ملک دارالسلطنه، کابل و کوهدامن و خالصجات و توابعات آنرا سردار دوست محمد خان و سردار امیر محمد خان متصرف باشند و مالیات و معاملاتطایفه غلجائی و دارالسلطنۀ کابل را نواب عبدالجبار خان متصرف باشد و ملک جلال آباد و تاجک لغمان را نواب محمد زمان خان و برادران او متصرف باشند و ملک لوگر و چرخ و تاجکه و میدان و غوربند و خالصه لوگر را سردار حبیب الله خان و سردار محمد اکرم خان و برادران او متصرف باشند که بدین موجب از قرار تفضیل ذیل هر کدام ملک خودها را  :"

عالیجاه نواب عبدالصمدخان عالیجاهان سردار یار محمدخان و سردار سلطان محمد خان و غیره برادران

کوهات هنگو و غیره توابعات پشاور، هشنغر خالصجات نواب عبد الجبارخان سردار دوست محمد خان و سردار امیر محمد خان غلجائی کابل معه متعلقات آن دارالسلطنه کابل معه توابع کوهدامن و غیره آن حدود

خالصجات بیاض نواب محمد زمان خان معه برادران سردار حبیب الله خان و سردار محمد اکرم خان

جلال آباد معهء تعلقات تاجکه لغمان معه تعلقات بلوک لهوگرد و بتخاک، محال ،چرخ، تاجیکه میدان محال غوربند خالصه لهوگرد ، بیاض اوز ابتدای سنه تکنوزی سال نو سردار دوست محمد خان مبلغ یک لک روپیه از بابت مالیات کابل سال بسال بضامنی نواب عبدالصمد خان در وجه سردار یار محمد خان از قرار اقساط ماه به ماه میرساند و چون نواب عبدالصمد خان ریش سفید و بزرگ همه برادران میباشد و اصلاح همه برادران بجهت خیر خاندان باتفاق سردار دوست محمد خان در کابل سکونت میکند . اگر چنانچه سردار یار محمد خان یا سردار سلطان محمد خان یا سردار سعید محمد خان یا سردار پیر محمد خان یا متعلقات آنها ظاهرا یا باطناً خللی در ملک کوهات انگو که متعلق به نواب عبدالصمد خان است نموده در ملک و مال او دخل و تصرف کنند با آنکه سردار دوست محمد خان منسوبان و متعلقات سردار یار محمد خان را ظاهراً و باطناً ازو روگردان نماید یا به ملک آنها دخل و تصرف کند عهد شکن و دشمن خدا و رسول خدا و همه برادران و برادرزاده ها خواهند بود . و برادران و برادرزاده ها همه بالاتفاق با آنها دشمنی و مخالفت کنند هرگاه نکنند دشمن خدا و رسول باشند و در خصوص یک لک روپیه که از ابتدای سال تنکوزی سردار دوست محمد خان به ضامنی نواب عبدالصمد خان متعهد شده و قبول کرده سال به سال از قرار اقساط ماه به ماه به سردار یار محمد خان برساند هرگاه تفاوت کند و نرساند عهد شکن و دشمن خدا و رسول و همه برادران خواهند بود و برادران همه با او دشمنی کنند هرگاه نکنند دشمن خدا و رسول خواهند بود چنانچه برادران سکنه، قندهار همین تقسیم و قرارداد را قبول نکرده انحراف نمایند و اراده و عزم این ملک ها را بکنند همه برادران با جمعیت خودها بالاتفاق کمر بسته با برادران قندهاری دشمنی و مخالفت بکنند و نگذارند که از حد قندهار تجاوز و تفاوت نمایند و هرگاه سردار یار محمد خان بعمله جات و نوکر خود که سکنای کابل باشند از بابت زمین داری آنها چیزی بدهد در همین تنخوا یک لک روپیه از قرار حواله او محسوب شود و هر کدام از برادران و برادرزاده که ازین سخن و عهد و پیمان تفاوت کنند و از همین قرارداد و تقسیم اختلاف نمایند بلعنت خدا و نفرین رسول گرفتار و از دین جناب مصطفوی بیگانه و کافر مطلق به چهار مذهب نا مسلمان باشیم به همین عهد و میثاق برادران و برادرزاده ها همه با یکدیگر دوست و از انفاق و کدورت که قبل ازین باهم داشتیم در گذشتیم و با همه دوست و مهربان شدیم این چند کلمه بطریق عهدنامه قلمی شد تحریر شهر ربیع الثانی سنه ١٢٤٢"