138

فسون سراب

از کتاب: مجموعهٔ اشعار استاد خلیلی

به یکی از دوستان که غرور صدارت نوین یاران دیرین را از یادش برده بود:


اگر نامه ام را ندادی جوابی

خوشم از تو هر گز جوبی نخواهم

گر از تشنگی باز میرم در این دشت

از ان چشمه ی تلخ آبی نخواهم

اگر گرسنه میرم  از جور گیتی 

جز از آتش دل کبابی نخواهم

جز از سایه ی حق پناهی نجویم

جز از منهل حق شرابی نخواهم

مرا زاد مادر چو شهباز علوی 

تمتع زچون تو غرابی نخواهم

بدین طبع زاینده چون بحر مواج

مدد از فسون سرابی نخواهم

نوازد مرا نغمه ی بال جبریل

نوا از طنین ذبابی نخواهم

به معموره ی قدس پرواز دارم

حمایت چو بوم از خرابی نخواهم

خراشید گر سینه ام ناخن شیر

از سگ بهر مر هم لعابی نخواهم