وزیر فتح خان
در میان پسران سردار پاینده خان مرحوم که تعداد ایشان به (۲۱) نفر میرسد و مورخین غربی بیشتر آنها را به صفت برادران بارکزائی شهرت داده اند فتح خان از روی سن وسال و کیاست و کارروائی، تدبیر و پختگی فتوت و مردم نوازی ، گوی سبقت ربوده دارای روحی بود فعال متشبث هنگامه جو و انقلابی . تمرکز این همه مزایا با حسن انتقام جوئی و تجسس منافع کشور و عقب زدن دست خارجی در او صفتی تولید کرد که انگلیس ها آنرا (کنگ میکر) گویند و باید آنرا (قدرت شاه سازی) ترجمه نمود و این نیرو در وجود این سردار ملی افغانی به تمام معنی تبارز داشت .
و اقعه قتل پدرش سردار پاینده خان که در اثر سعایت اشخاص و اشتباه شاه زمان در قندهار صورت گرفت (١٢١٤ هجری قمری) و حس انتقام جوئی که برای او و برادرانش تولید شد واقعه ای بود که در نظام امور اداری و سلطنتی و اجتماعی افغانستان تاثیر زیاد وارد کرد و برای تقریباً سه ربع قرن مجرای دیگری باز نمود . در قدم اول مخالفت فتح خان با پادشاه وقت یعنی قاتل پدرش زمانشاه شروع شد . مخالف ، مخالف دیگری را که عبارت از شاه محمود سدوزائی بود با خود یکجا ساخت و قراریکه همه میدانیم سلطنت یکدفعه از زمانشاه و بار دیگر از برادر عینی اش شاه شجاع گرفته شده و شاه محمود دو دفعه روی تخت سلطنت در بالاحصار کابل جلوس کرد و خود فتح خان یکد فعه به لقب (شاه دوست) و دفعه دیگر به لقب (اشرف الوزراء) امور وزارت او را به کف باکفایت خود گرفت.
اینکه بعد از قتل سردار پاینده خان بین دو خاندان بزرگ سدوزائی وبارک زائی استخوان شکنی و دشمنی تولید شد معذالک همکاری این دو دود مان بکلی از بین نرفت چنانچه در حالیکه یکطرف فتح خان با زمانشاه و شاه شجاع مقابله میکرد از طرف دیگر به شاه محمود منتهای فدویت نشان میداد اما متاسفانه شاه محمود ارزش این همکاری را برای خود و مملکت نفهمید و دوره اول سلطنت او طولی نکشید ، فتح خان در میان شهزاده گان سدوزائی مثل کامران و قیصر در تجسس مرد لایقی برای پادشاهی بود معذالک برای شکستن قدرت سلطنتی شاه شجاع بار دیگر محمود را به پادشاهی رسانید و خود با تمام برادران آستین خدمتگذاری بالا زدند . فتح خان خارج از دو برادرعینی (زما نشاه و شاه شجاع) به تشکیل یک سلطانت مقتدر سدوزائی بسیار علاقه داشت و هیچ تحمل نمیتوانست که اشخاص در ولایات و زوایای دور افتاده مملکت نسبت به دولت مرکزی سرکشی نمایند چنانچه عطا محمدخان بامیزائی را از کشمیر و حاجی فیروز الدین را از هرات بر داشت . مقصودش تنها وحدت خاک کشور نه بود بلکه میخواست در این دو ولایت سرحدی قوای مملکت بصورت بسیا حساس احساس شده و بیگاکان یعنی سک ها و قاجارها از تهدید نقاط سرحدی صرف نظر کنند چنانچه طوریکه تاریخ گواهی میدهد اشرف الوزراء خودش در امور کشمیر و جنگ های رنجیت سنگ در حوزه اتک و در محاربه حسن علی میرزا والی مشهد در حوالی غوریان حاضر بود و در هر دوجا حدود و ثغور کشور را نگه داشت و سلطنت سدوزائی در دوره دوم پادشاهی شاه محمود شکل متمرکزی پیدا کرده متاسفانه چون این قبیل اشخاص طرف حسادت قرار میگیرند دودمان سلطنتی خود شاه محمود که تاج و تخت رادو مرتبه مرهون حسن فتح خان بودند به او سوء ظن پید کردند و شهزاده کامران پسر محمود والی قندهار در اثر حسادت شخصی به قدرت وزیر فتح خان رشک برد و در ۱۲۳۱ از هرات به پدرش نوشت :
مخالف تویکی مور بود و ماری شد
برا آور از تن آن مور مار گشته د مار
مده زمانش ازین بیش ای ز غفلت مست
که اژدها شودار یافت مهلتی آن مار
کامران پیش ازینکه جوابی بر سد در طی ضیافتی که در یکی از باغهای هرات ترتیب یافته بود وزیر نامدار را کور کرد و او را بصورت محبوس گرفته روانه قندهارو کابل شد و در سعید آباد راه غزنین در ١٢٣٤ بصورت بسیار فجیع و شرم آور بقتل رسانید و جسدش را در پهلوی بقعه شیخ رضی الدین علی لالا دفن نمودند و بر کتیبه مزار او این ابیات نقش است.
اه از جور فلک که نواب فتح خان
ساخت ساقى اجل آخر زمرگش تلخ کام
بد درانی و بار کزائی و هم سر دار قوم
چون پدر بد پادشاه و بود از نسل کرام
ساخت چون بعد از پدر محمود شه راشه زمان
از هرات آواره و صبح امیدش شد تمام
آن وزیر نامور اندر عراق و فارس بود
در بدر صحرا به صحرا در رکاب او مدام
آخر از تائید حق آن مصدر فتح و ظفر
آمد و آوردشه را در مقام انتقام
قندهار و کابل و سند و خراسان راهمه
بسته از اعدا به تیغ و داد از عدل انتظام
شاه محمودش وزیر اعظم و شه دوست خواند
کرد ایاز خاص مو سومش ز روی احترام
بهر ده سال دگر از بهر تسخیر عراق
در حدود مشهد آمد با کمال احتشام
بخششی در آن ولایت کرد آن کان عطا
کز زبان ها نام حاتم محو شد مالا کلام
کرد با قاجاریان حربی که اهل آن دیار
نام رستم را نمیگیرند مادام القیام
با غنایم بعد فتح آمد چو در ملک هرات
دشمنان بددرون تیره روز خیره فام
ساختند از تهمت طغیان به بغیش متهم
الغرص شهزاده از گفتار اهل اهتمام
هر دو چشم او کشید از خدمتش پوشید چشم
پخت سودای دوام سلطنت زان فکر خام
همره آوردش به نابینائی اندر چشم شاه
در سعید آباد از مشهد شهادت یافت کام
داشت نواب صمد خان وزاحوالش خبر
آنکه باشد با محمد دوست در کابل مقام
جنگ کردند و شکست افتاد اندر خیل شان
روی گردان شد ز میدان خالی از تحصیل کام
کرد ترک ملک و دولت ساخت خلع سلطنت
گشت بیخود از کف او ریخت می شکست جام
یارب آنجا چشم او بکشای با دیدار خویش
جادهش از مرحمت در سایه خیر الانام
سال فوتش هاتف غیبی بمدآه گفت
شد بسان آب شهید اکبر آن والا مقام
آن امیر نادر و این نادره تاریخ او
کس ندید و کس نگوید در جهان از خاص وعام