40

اعترافات بیدل

از کتاب: از هر چمن سمنی

نه خیر! نام٬ نسب٬ زادگاه و مذهب میرزا عبدالقادر (بیدل) موضوع این نوشتار نیست. و چندان دلچسپی هم به استخوان و خاک او ندارم. چیزی که در اشعار بیدل به دلم چنگ زده و مرا مجذوب خود میسازد٬ اندیشه و عرفان اوست. او تنها شاعر نه بلکه عارف بلند پایهٔ است که برای فهم اشعارش٬ خواننده باید استعداد بیشتر از تنها خواندن زبان فارسی دری داشته باشد. طوری که خود بیدل به این امر اشاره کرده است:


بحر فطرتم بیدل موج خیز معنی هاست

سیر فکرم آسان نیست کوه ام و کوتل دارم


با چند سطری که اینجا مینویسم٬ یقیناً نمیتوان ژرفای اندیشهٔ بیدل را پیمود چون هر شعر او بیشتر از یک گفتهٔ نهفته دارد. و خواننده باید هر بیت را چند بار با دقت بخواند تا به گنجینهٔ معنوی آن دست یابد. یک تعداد از کسانی که دعوی بیدل شناسی دارند٬ می کوشند تا همیشه پایداری افکار و هماهنگی اندیشه را در همهٔ اشعار او ثبوت کنند.  در حالی که این نوع تلاش ها٬ نه تنها در بارهٔ بیدل بلکه در بارهٔ اکثر شعرا٬ بیجا است. چون اندیشه انسان٬ با مرور زمان و کسب تجربه و دانش تکامل یافته و برداشت او از پدیده ها و حقایق زندگی تغیر می کند. شاید غزلی را که بیدل در ایام جوانی سروده دیگر انعکاس دهندهٔ افکار و احساسات سی سال بعد او نباشد. به همین دلیل است که٬ در هنگام مطالعهٔ اشعار بیدل٬ بعضی اوقات به ابیاتی بر می خوریم که باور قبلی ما را در مورد شاعر و اندیشه هایش  دگرگون کرده ذهن ما را در شک و تردید می اندازد.

من کوشیده ام تعدادی ازین ابیات را٬ که میتوان آنها را اعترافات گاه گاهی بیدل خواند٬ در اینجا بطور مثال بیاورم.


اعتراف ۱:  دربارهٔ هدف پیدایش انسان


مقصدی گر بود از هستی همین آزار بود

ورنه در کنج عدم آسوده گی بسیار بود

 


اعتراف ۲: بیدل از حقیقت بهشت و دوزخ میگوید.


آفاق را در آتش و آب جنون فگند

خلد و جحيم صنعت اميد و بيم ما.


اعتراف ۳: کیست اشرف مخلوقات؟


فخر و ننگی ميفروشد ظاهر ما ورنه نيست

غير مشتی خون چه انسان و چه حيوان زير پوست.


اعتراف ۴: از کعبه و دیر.


گاهی به کعبه ميروم و گه بسوی دير

ديوانه ام ز هر طرفم سنگ ميزنند.


اعتراف ۵: منزل دوست کجاست؟


آنطرف احتياج انجمن کبرياست

چون ز طلب در گذشت بنده خدا ميشود.


اعتراف ۶: در بارهٔ مذاهب.


در مشرب زن و از قيد مذاهب بگريز

عافيت نيست در آن بزم که سازش جنگ است.


اعتراف ۷: ایمان ما زادهٔ ناتوانی ها.


قامتت خم گشت بيدل ناگزير سجده باش

ناتوانی هرکجا بی پرده شد محراب شد.


اعتراف ۸: خوشی و غم.


عیش و غم تو تابع رسم است ورنه چیست

در عید خنده و به محرم گریستن.


اعتراف ۹: و از عشق.


اولين جوش بهار عشق ميباشد هوس

بی خس و خاشاک نتوان رنگ آتشخانه ريخت.


اعتراف ۱۰: مرگ.


تاب و تب قيامت هستی کشيده ايم

از مرگ نيست آنهمه تشويش و باک ما.


اعتراف ۱۱: فرق بین راه و منزل؟


دوری مقصد بقدر دستگاه جستجوست

پا گر از رفتار ماند جاده منزل ميشود.


اعتراف ۱۲: از عین و غیر چه خبر؟


ز دل معاملهء عين و غير پرسيدم

زبان گزيد که جز شبههٔ خيال تو نيست.


 


اعتراف ۲۲۸۹۹: بیدل در آخرین و دردناکترین اعتراف خود اشاره به ناتوانی یک شاعر در بیان حقایق و راز ها کرده میگوید:


 ای بسا معنی که از نامحرمی های زبان

با همه شوخی مقیم پرده های راز ماند. 


مقصد بیدل از نامحرمی های زبان٬ اول محدویت زبان گفتاری است که نمی تواند تمام تجربهٔ محسوس بشری را بشکل شایسته و بدون کاستی شرح و انتقال بدهد. دوم قیود و شرایط اجتماعی است که زبان را از گفتن معانی شوخ و حقایق باز داشته و در پرده های راز نگه می دارد.