استالف در میان شعله های آتش
در آخر سال چهارم اشغال اول افغانستان بدست فرنگی جنبش ٢ نوامبر ١٨٤١ بالاخره چهره حقیقی مخالفت ملی را به قوه استعمار و همدستان آن نشان داده ازین روز به بعد ورق برگشت تا اینکه بعد از یک مسله جنگ ها در اطراف تپه بی بی ماهر و و شیر پور در نفس شهر وزد و خورد های دیگر در اطراف چاریکار و وردک وخورد کابل غزنی معاهده بین روسای مجاهدین و نمایندگان فرنگی به امضا رسید و بالاخره در فهر زمستان ١٨٤٢ مرکز مملکت از قوای اجانب تخلیه گردید. متأسفانه با تخلیه کابل طوریکه در میثاق پیش بنی شده بود تمام افغانستان تخلیه نشد و در دو شهر جلال آباد و قندهار قوای انگلیسی و جنرال های ایشان (سیل) و (نات) خود را را محکم کرده وعلى الرغم وعده های شفاهی و کتبی با فشاری مزید بخرچ میدادند و منتظر قوای کمکی جدیدی بودند تا به دستیاری آن باردیگر نقاطی را که تخلیه نموده بودند اشغال کنند درین بین شاه شجاع مقتول و پسرش فتح جنگ در بالاحصار بجایش نشست و متاسفانه آرزوی رسیدن به تخت شاهی که در کله سر ان مجاهد عموماً جا گرفته بود و انواع خودخواهی ها و مخالفت های ذات البینی روح مجاهده را که به معنی دیگری شروع شده بود روز بروز ضعیف ساخت و کاریکه نیکو آغاز شده بود و نیکو ادامه داشت به فساد منجر شد و فرنگی های مغلوب و محصور در جلال آباد و قندها رطوری قوت قلب با فنهاد که قوای مجاهدین ما را از پیرامون دیوارهای جلال آباد عقب زدند.
و پیشرفتهای دیگر در خورد کابل و تیزین نصیب آنها گردید. شبهه ئی نیست که درین تغییر ناگهانی اوضاع آمدن نیروی بزرگ کمکى جنرال پالک از هندوستان دخالت قطعی داشت اما اوراق تاریخ نشان میدهد که قبل ازینکه سپاهیان جنرال پالک از درۀ خیبر عبور کنند قوای محصور ومحدود جنرال (سیل) دفعتا صف مجاهدین را شکسته و سردار محمد اکبر خان راه مراجعت کابل را پیش گرفت. بعضی ا ین عقب نشینی را اختیارى و مربوط توصیه امیر دوست محمد خان میدانند. بهر حال بعد از کامیابی های خورد کابل و تیزین جنرالهای فرنگی پالک وسیل در حالیکه به دوپهلوی شهزاده فتح جنگ، شاه فراری قدم می برداشتند از میان صفوف مستقبلین گذشته و صبح روز 16 سپتامبر ١٨٤٢ به بالاحصار کابل وارد گردیدند و درین روز شوم بار دیگر بیرق فرنگی در غرش فیر توپها برفراز بالاحصار افراشته شد.
اولین امر جنرال پالک این بود که (مک کاسل) را با دسته عساکر مامور ساخت تا مقاومت غازیان کوهدامن و کوهستان را از هم خورد کند در این فرصت که رؤسای مجاهدین بنابر مخالفت های ذات البینی و بی اتفاقی ها بهر طرفی پراگنده شده بودند و وزیر محمد اکبرخان بادسته اسراء انگلیسی از غوربند بطرف بامیان رهسپار بود نایب امین الله خان لوگریهمان کسی که تصور میشد با پشتیبانی فتح جنگ علیه سردار محمد زمان خان با اجنبی پرستان هم آهنگی دارد درین دقایق آخر علیه فرنگی ها ترتیبات میگرفت کسی را که انگلیس ها دشمن نمره اول خود میخواندند به اثبات رسانید که تا دقیقه آخر دشمن ایشان باقی خواهد ماند، فرنگی ها با توپ و توپخانه و دسته های مجهز خود پیش آمده میرفتند و دود تفنگ غازیان از عقب تیغه تپه های استالف دور شده میرفت معذالـک بفاصله های معین صدای فیر تفنگهای ایشان جسته جسته شنیده میشد تا اینکه دود غلیظ از فراز خانه های دهکده استالف بلند شد و دیری نگذشته بود که شعله های آتش از دامنه های تپه مخروطی و از لای شاخسا در درختان به هوا زبانه کشید برگ های که تازه در اثر وزش باد خزانی زرد شده بود آهسته آهسته می ریخت و می سوخت. استالف زیبا، مسکن مجاهدین فداکار، مقر غازیان رشید قشنگترین دهکده کوهدامن در آتش قهر و عصبیت فرنگیان سوخت ولی دسته کوچک غازیان و سر کردۀ مجاهد آنها نایب امین الله خان لوگریتسلیم نشد و ثابت ساخت کــه خیر اندیشی او نسبت به ملت و مخالفت اجانب هر دو از روی بصیرت و بینش است وتلون مزاج و ایجابات وقت واغراض شخصی را در آن راهی نیست.