32

طریقت جامی

از کتاب: انديشه جامى ، فصل فصل دوم

(۱) 

مطالعة عصر 

قرن نهم هجري در تاریخ آسیاي میانه و خراسان، زمان آرامش نسبی و نضج و پختگي فیودلیزم و برخي از مبادي اجتماعي و دیني و فکریست. 

در اوایل قرن هفتم چنانچه گفتیم ، یغماي چنگیز و چنگیزیان، مباني  زندگاني مردم این سرزمین را که در اثر پیدایش مدنیت وثقافت مختلط عربي و خراساني بوجود آمده بود از هم پاشید و عناصر قوي تاتاری را نیز قسرا اندران دخیل ساخت و هزاران لغت و اصطلاح مغولی بزبانهاي دری و عربي و پشتو و غیره در آمیخت. آداب و رسوم معاشرت مغولی از دربار و رجال پیش تاز آن عصر رواج یافت.


یا سامانه بزرگ چنگیزي و بیلیک های او، منزلت قوانین دولتي را گرفت. ولی در مدت دو قرن تاتاریان خونخوار نیمه وحشي، در محیط متمدن و شایسته آسیاي میانه و شهرهاي معمور ماوراء و خراسان و عراق (ایران کنوني) مخرب شده و با مبانی دیني و ادبي و فرهنگي ومدني این سر زمین آشنائي یافتند. 


درین وقت بنیان فرهنگ و کیش و تمدن خراسان آنقدر نیرومند بود، که فرآورده هاي تاتاري را با رجال و افکار ایشان در خود جذب و حل نمود. 

در نسل سوم چنگیز، پادشاهانی متدین و مهذب و هنر پرور بوجود آمدند، که از نظر فرهنگ و فکر و دین کاملا خراسانی بودند و در بار هاي ایشان از سمرقند تا آقای عراق (ایران کنونی) پرور شگاه آداب و هنر ها و افکار و فرهنگ  مشترک آسیایي گشت، که مرکز این همه خراسان بود. 

مثلاً یکصد و هفتاد سال بعد از ظهور چنگیز، از همین سلاله و نژاد، تیمور خروج کرد. این فاتح مغولی هر چند در خونریزي و یغما گری دست کمی از اسلاف خود نداشت و تشکیلات نظامی و لشکر کشی هاي او با همان روحیه و اصول چنگیزي صورت می‌گرفت ، ولی در فکر و فرهنگ و کیش و سنخ زندگاني خود کاملا خراسانی بود و با آداب و رسوم اسلامی خراسانی زندگی میکرد و دربارش رنگ محلي یافته بود .

درین وقت اوقات طبقات عامه مردم آسیاي میانه، در تحت سلطه مطلق لشکرداران تاتار از همان ظهور چنگیز اخلافش، روح مردم را فشرده بود، و بنا برین پناه گاهي  را می جستند.

این پناه گاه چه می‌توانست باشد؟ 

در عصریکه زیر مطالعة ماست، دواعي مختلف و دیني و روحي و فکري و سیاسي بر حیات مردم این سر زمین مسلط بوده و با سلطة مطلق حکمداران نیرومند هم آهنگي میکردند و از آن جمله ممزوج لطیف و جاذبي از افکار دین اسلامي و فلسفة اشراق و زهد و تقشف هندی و خصایص محلی که از وضع سیاسي و سلطه استبدادي طبقات حاکمه زاده بود، وجود داشت و آنرا((تصوف)) گفتندی و چون دامن آن از غبار و آلایشهاي دنیوي پاک بود و حتی فرمانروایان مطلق العنان مغل هم آنرا بنظر قبول و استحسان میدیدند، بنا برین می‌توانست پناه گاه و نفر مردم ستمدیده وحدت جویانیکه از کدورت اوضاع اجتماعي بستوه آمده بودند، باشد. 


(۲)

پیدایش طرایق 

مطالعة فلسفة پیدایش انظمة اجتماعي، یکی از مسایل مهم تاریخ و علوم اجتماعی ست و اکنون. دانشمندان بشر بدین حقیقت پی برده اند، که قوانین و نظامات هر ملتی زاده احتیاجات و تمایلات آن ملت است و بقول گوستا و لوبون تا وقتیکه در احتیاجات و تمایلات یک جامعه تغییر و تبدیلي  پیدا نشود در نظامات آهنا تغییری روي نخواهد داد و نوامیس و نظاماتی که تکامل موجودات حیه در تحت آنست، تکامل اجتماعي هم بر همان ویژه خواهد بود 

چنانچه نژاد و محیط و عوامل اجتماعي و تاریخي  و نیازمندیهاي زندگی در پیدایش انظمه دخالت تام و قوي دارند، همین علل در تخلیق طرق فکري و عقلي و روحی جوامع انساني نیز موثر اند چنانچه در مسایل کلامی در بین مسلمانان فرق و نحل در ادوار مختلف بوجود آمده در سیر روحي و لاهوتي نیز طریقه هوایی در سلوک ایجاد شده، که هر یکي قواعد. سیر الي الله را مطابق ضرورت عصر و زمان خود ترتیب و رواج داده اند.

 اگر چه بقول عارفان((الطرق الي الله تعالي بعد انفاس المخلوقات)) بوده ولی موسسان هر یکی از طریقه های صوفیان کوشیده اند، که اصول و ضوابط خاصي را براي این مقصد سنی ترتیب دهند و همه را راهنماي طریقه هایی اند، که موصل الی الله بوده است و اختلافی در مقصد و غایه ندارند و این طریق در سر تا سر  کشور های اسلامی از آلمغرب تا چین و بنگال، مطابق احتیاج روحي مردم ترتیب و رواج یافته اند، ولي اختلاف بینی آن مانند اختلاف فرقه های کلامی مبنی برجدل و استدلال منطقی و فلسفی نیست، بلکه همه کوشیده اند، را هی نزدیکتر و موصل به حق پیدا نمایند، تا سالک را زودتر و کامیابتر بمنزل مقصود رسانند و از این طریقه های تصوف آنچه بسیار مشهور اند: 

طریقت قادری منسوب به شیخ عبدالقادر جیلانی (۴۷۱-۵۶۱ه‍ ق) و طریقت چشتي منسوب به خواجه معین الدین حسن سجزي چشتي (متوفی ۶۳۲ ق) و طریقت شاذلی منسوب به علی بن عبدالله شاذلی (۵۹۳-۶۵۶ ق) و طریقت غزالي منسوب به حجة الاسلام محمد بن محمد غزالی (۴۵۰-۵۰۵ق) و طریقت خلوتی منسوب به شیخ شهاب الدین شهر ور دی ( متوفی در بغداد۶۳۳ ق) و طریقت بهائی منسوب به شیخ بها الدینی ملتانی ( متوفی حدود ۶۵۶ق ) و طریقت کبروی منسوب به شیخ محمد الدین کبری ( متوفی ۵۹۴ ق) و طریقت مدني منسوب به شیخ شعیب بن حسن مغربی (متوفی ۵۹۴ ق ) و طریقت همداني منسوب به سید علی همدانی (متوفي ۷۸۶ق) و طریقت رفاعی منسوب به سید احمد رفاعی (۵۱۲-۵۷۸ ق) و دیگر طرق تصوف که عدد آنها تنها در هند به ۱۴ می‌رسید و طوریکه سید فقیر الله حصارکي در قطب الارشاد و طریقة الارشاد و غیره شرح داده، اغلب این طرق اذکار و ترتیبات مشابه و مشترکي داشته اند. 


(۳)

مقدمات پیدایش طریقت نقشبندي 

اگر چه در عصر نبوي و قرون نخستین اسلامی پدیده ئی بنام ((تصوف)) موجود نبود، ولی برخی از مبادي آن که زهد و طلب رضاي الهي و زندگی برای پرستش خدا و آرامش مخلوق باشد، در نصوص قرآنی و سنت نبوي وجود داشت. اما اسلام همواره مبدأ اعتدال را در تمام اعمال ملحوظ داشته و از افراط در زهد و تقشف و از رهبانیت و گریز از معیشت و زندگی نهي کرده بود و حضرت پیامبر اسلام (ص)می‌فرمود: خیر الامور اوساطها... و الله آنی لاخشاکم الله و اتقاکم ولکنی اصوم وا فطرو اصلي و اردو اتزوج النساء فمن رغب عن سنتي

فلیس منی، که این احادیث صحیح را بخاري و مسلم و غیره در باب اقتصاد در اعمال روایت کرده اند. 

از همان وقتیکه فلسفه اشراق با روح رهبانیت نصراني از مکاتب نو فلاطونی اسکندریه از غرب و رهبانیت هندي از شرق در تصوف اسلامي ریشه دوانید، صوفیان محقق در صدد رفع آن پدیده که منافي تعالیم اسلامی بود بر آمدند و نگذاشتند که مردم از دنیا بکلي اعراض کنند و این کار را در خراسان از حدود قرن پنجم هجری آغاز کرده بودند، چنانچه شیخ الاسلام انصاري هروی گوید، که محمد عبدالله گازر، یکی از اولیاي صاحب کرامت هرات، در ترک دنیا سخن نیکو گفتی و سخنان او در دل خروسان آنقدر اثر کردی، که بسیار مردمان دست از دنیا بداشتند و از املاک خود بیرون آمدند. 

درین وقت خواجه بودعبدالله بوذهل والی هرات - که خود از صوفیان محقق بود و چهار سال را در خدمت شبلي گذرانیده بود و مردم هرات اورا بمنزلت پدر خود می‌داشتند و او هم شب و روز تیمار خلق شهر میکرد این والی صوفي مشرب، محمد عبدالله گازر را حسب ضرورت از شهر هرات بیرون گسیل کرد و گفت: (( بباید رفت از شهر بحوالی جاي کن کي سخن تو مردمان را زیان میدارد.))

این حکایت بزمانی تعلق دارد، که فجایع هولناک یغماي تاتاریان، روح فعال وزندة مردم خراسان را کشته بود. ولی بعد از دیدن این حوادث جانگداز، میل به ترک دنیا و انزوا و تصوف منفي آنقدر افزوده بود، که تصوف و طرایق خدا پرستي یک اصلاح جدی و ریفارم بسیار موثری را نیاز داشت و صوفیان محقق  اسلام ملتفت اوضاع بودند، که مردم را از اعراض غالیة دنیا و رهبانیت مطلق باز گرداننده نگذراند که کانون فعالیت حیاتي ایشان سردگردد و یا از برکات اتباع قرآن و سنت محروم مانند.

در تاریخ اجتماعي و روحي و فکری خراسان ، تحقیق و مطالعه در عنصر تصوف، اهمیت فراوان دارد و محالست بدون مطالعة دقیق آن به تحلیل اوضاع و کشف علل حوادث تاریخی پرداخت. زیرا در ادب و فرهنگ و سیاست و اکثر نوامیس اجتماعی مردم، عنصر تصوف و عقاید و افکار صوفیان دخالت تمام داشت و اکثر طریقه هاي تصوف ، مولود عوامل اجتماعي و پیدایش طریقه نقشبندی نیز درین سلسله علل و معلولهاي اجتماعی و پدیده های فکری حادثه ایست که ضرورت عصر و زمان و محیط، آنرا بوجود آورده است و طریقه ایست که بکلی خراساني و مولود فکر و ضرورت و مزاج اجتماعی این سر زمین است . 


اگناس گولدزیهر Ignaz Goldziher یکی از محققان شرق شناس اروپا معترفست که تصوف هم مانند یکی از انظمه اجتماعی بشکل طرایق و طوایف ، در حیات عملی مردم تشکل کرد و از حوالی ۱۵۰ ق ۷۷۰ م بود، که جماعت صوفیان در صوامع و خانگاهها به تزهد و تقشف  از دو ناحیه در تصوف اسلامی ظهور کرده بود: نخست از ناحیه تعبدي، که غلو در اذکار باشد. دو دیگر از ناحیه خلقي که بصورت توکل مطلق و اهمال کلی دنیا و سلب اراده ((مالکیت بین یدي الغاسل )) پدیدار گشت و یکي از منسوبین این طایفه می‌گفت: ان الحکمه لتنزل من الاسماء فلا تدخل قلیا فیه هم الغد 


در چنین حال که مبالغه در تزهد حتي خود صوفیان ( مانند بود هل پدر هر یوکان والی هرات) را در فکر نحات، از این جریان کشنده و سرد انداخته و قرن‌ها هم دوام کرده بود، طریقت نقشبندي در قلب آسیا و خراسان پدید آمد. و اکنون باید دید که با این جریان فکری و روحی چگونه پیش آمد کرد؟ 


(۴)


طریقت نقشبندي 

حضرت جامي در طریقه هاي مروج صوفیه، پیرو و رکن رکین طریقت نقشبندیست، که موسس آن خواجه بهاءالدین محمد بن محمد بخاری مشهور به شاه نقشبندی(رح)بود.

وی در روستاي کشک هندوانه ( قصر عارفان مابعد) یک فرسخي بخارا بوجود آمد و در سن ۱۸ سالگی به سماس  یک میلی را متین و سه میلی بخارا فرستاده شد و در آنجا از محضر خواجه محمد  بابا سماسی استفاضه نمود و بقول جامی ((بحسب حقیقت ایشان اولیسي بوده اند)) یعنی  مانند اویس قرني، بی واسطه غیري یا پیري در حجر عنایت نبوي پرورش دیده و تربیت از روحانیت علاء الدوله خواجه عبدالخالق غجدواني ( متوفي ۵۷۵ ق ) یافته اند. و هنگامیکه خواجه محمد بابا سماسی از جهان رفته اند، خواجه بهاء الدین نقشبندرا بر مسند خلافت خویش باقي گذاشته و ایشان از آنجا بسمرقند رفته و متأهل شده اند و بعد از این در تحت نظر سید امیر ملال سوخاری (متوفي ۷۷۲ ق) که یکی از خلفاي سماسي بود در نسف پرورش دیده و مدت هفت سال با عارف ریوکري یکي از خلفای امیر ملال محشور بوده اند. 

حضرت نقشبندی بعد از گذراندن این مراحل، برهنمائی مردم پرداخته و سفرهایی هم به بغداد و نشاپور و تایباد و غیره نموده و امیر حسین بن غیاث الدین غوری را در هرات و سرخس دیده اند. 

وفات ایشان روز دوشنبه ۳ربیع الاول ۷۹۱ ق است و در مولد خود کشک عارفان بخارا مدفون اند. 

در باره اینکه او را چرا نقشبندی گفتند؟محقق معروف براون در رسالة درویشان (ص۱۴۲) گوید : 


که این کلمه بمعنی نقاش painter است زیرا او تصاویر بی نظیر علوم الهی را نقاشي کردی. اما این تعبیر صاحب کتاب مفتاح المعیه که اهلوارت در فهرست کتب خانه برلن نمبر۲۱۸۸ از نسخه خطي آن نقل نموده ، در باره نام نقشبند خیلی صوفیانه است که گوید: 

نقشبند یعنی القا کننده صورت کمال حقیقي اندر دل و حضرت جامي هم اشارتي بهمین مطلب دارد که گفت : 

سکه که در یثرب و بطحي زدند 

نو بت آخر به بخارا زدند 

از خط آن سکه نشد بهره مند 

جز دل بی نقش شه نقشبند 


                                       (تحفة الاحرار) 


یا بطور صریحتر درین رباعی: 

سرغم عشق درد مندان دانند 

نی خوش منشان و خود پسندان دانند 

از نقش توان بسوی بی نقش شدن 

وین نقش غریب ، نقشبندان دانند 

بهر صورت نقشبند: در مجموعه تصوف اسلامی، نقوش جدیدی را مطابق ضرورت محیط و زمان و مکان افزود و تصوف را ذ کنج خانگاهها و صوامع گوشه نشینان فرا رنده، به محضر اجتماع و بازار و در بار و طبقات عامه کشانید و آنرا در حدت مستحیل الانفکاک انسان ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌محیط دخیل نمود، و چون طریقتي بود با مزاج زمان و مکان مطابق . 

وزندگانی و خواسته ها و امیال اجتماع در آن مراعات شده، بنا بران در مدت کمی از پیدایشگاه خود یعنی ما وراء النهر در تمام خراسان رواج یافت و حتي وسعت و پهناي آن تا اقاصي هند و استانبول  رسید و فقر را طنطنة شاهنشاهی داد و بقول جامی : 

زد بجهان نوبت شاهنشهي    کوکبه فقره عبیدالهی 


                                      (تحفة الاحرار) 

(۵) 

علل مقبولي این طریقت 

در نصف دوم قرن هشتم و نهم هجری رژیم ملوکی طوایف مغولي بعروج خود رسیده بود. شاهزادگان آن در سر زمین خراسان با مدنیت خو گرفتند، و بهره یی از فرهنگ و دانش اسلامي خراسان یافتند. در در بارهای ایشان علم و ادب و فرهنگ و صنعت پرورده شد و شهر های خراسان بعد از یغماي ویران کن تاتاریان باز آباد شدند و تمدن و هنر و فرهنگ زندگی تازه یافت، که از انجمله سمرقند و بخارا و هرات و نشاپور مراکز مهم هنري و فرهنگي بود. در چنین محیط که نهال زندگی مردم ستمدیده تازگی با زمین یافت و نسیم گواراي مدنیت و شایستگی می وزید طرایق روحي تصوف عالی و فلسفه فرار، که با روح حقیقي اسلام و اقتضاء در اعمال هم سازشي نداشت، با مزاج اجتماعي محیط و امیال روز افزون طبقات مردم سازگار نمی آمد و طبیعت. اجتماع خواهان ریفارم و اصلاحی بود. حضرت نقشبند این میل طبیعی و اقتضاي عصر و مکان را درک فرمود و براي اینکه مردم از زندگانی روحی و معنوی بکلی دست نبردارند، طریقتی را که ملایم با این نوامیس طبیعی بود و با خواسته ها ي روحی و مادی مردم سازگار می آمد ترتیب و روالی داد. 

(۶) 

اصل محلی اعمال

چنانچه پیشتر گفتیم اقتصاد در اعمال و حفظ اعتدال، از اصول اساسي دین اسلام بود و حضرت پیامبر (ص) رعایت جانبین دین و دنیا را به پیروان خود تلقین فرموده بود. 

ابن قتبیه حدیثی را روایت کند که (( لیس خیرکم من ترک الدنیا للاخرة الدنیا،ولکن خیرکم من اخذ من هذه و هذه و نیز آلما وردی مینویسد: 

که در سفری یکي از اصحاب بخدمت حضرت رسول (ص) گماشته شد. ولی در اوقات سواري به تلاوت ادعیه و هنگام فرود آمدن به خواندن نماز مشغول بود. حضرت رسول پرسید: آیا علف اشتر و خوراکه خودش را که آماده می سازد؟ اصحاب دیگر جواب دادند: همه ما حضرت پیامبر (ص) فرمود: پس همه شما ازو بهترید! 


این دو مثال از زندگانی اعتدالی و اقتصاد در اعمال دورة اول اسلام بود و ما نظایری را از مبالغه های بعدی امور تعبدی و اخلاقي در بین صوفیان هم ذکر کرده ایم. 

نقشبندیان این مراتب افراط و مبالغه را در نظر داشتند و با وجود آنکه ذکر خدا و مراقبه را مهم شمردند، ولی اصل عمل به محلی اعمال را هم فراموش نکردند و ایجاب و اقتضاي زمان را نیز رعایت کردند.

اصل این مبدأ حدیثی است که ابونعیم در حلیة الاولیاء روایت کرده که حضرت محمد(ص) در حین دعا فرمودی: 


((اللهم انی اسألک التوفیق لمحابک من الاعمال..)) و این اصل اصیل را نقشبندیان مبناي طریقت خویش قرار دادن مولانا محمد بن برهان الدین مشهور به قاضی سمرقندی ( متوفی ۹۲۱ ق ) در کلمات و مقامات خواجه احرار گوید که وي محاب اعمال را در طریقت خویش چنین شرح میداد: 


می‌فرمودند که طریقة درویشان خانوادة خواجگان قدس الله ارواحهم آنست که همگی همت، مصروف بر آن میدارند که در هر وقت به محاب اعمال مشغول باشند، یعنی آنچه مقتضاي آن وقتست آن میکند . 

مثلاً بذکر و مراقبه وقتی اشغال مینمایند, مه اهم ازان در ان وقت نباشد از خدمتی که راحتی بدل مسلمانی رسد. اگر چنانچه بخدمت و معاونت ایشان راحتی بدلي میرسد، آن خدمت را بذکر و مراقبه تقدیم کنند. 

چنانچه گفته اند: که راه بحق سبحانه بعد انفاس خلایق است، اما بهترین را ههاآنست: که راحتی بدل. مسلمانی رسانی! از ادعیه ماثوره است: اللهم وفقني بمحاب اعمالم... و می‌فرمودند که از انفاس قدسیه حضرت خواجه جهان خواجه عبدالخالق غجدواني است که : 

در خلوت بند و در صحبت راکشای 

در شیخی بند و دریاري راکشاي 

اینست شرح محاب اعمال در نظر نقشبند یان که ازان روحیه تسامح ووسعت مشرب  نیامد اجتماعي پیداست و از ین گفتار خواجه احرار روشن می آید، که نقشبندیان در کردارهاي نیکو، همان عمل را مقدم می داشتند، که نفع آن فردی نبوده، و راحتی را بدیگری رساند و از نظر اجتماعی مفید باشد. 


(۷) 

خلوت در نظر نقشبندیان 

عزلت و انقطاع از مردم و خلوت ، از زمان قدیم جزو مهم تصوف و اعمال مرتاضان بود و در زمان قبل از اسلام و مقارن ظهور آن ، معابد بسیار مشهور مذهب کبیر و صغیر بودایی در هده و لغمان و کاپیسا و بامیان و بلخ و دیگر نقاط خراسان وجود داشت، که هزاران نفر راهب مرتاض بودائی در آبنیة معابد و مغاره های کوهساران خلوت گزیده و به تفکر و تأمل در ما واری ماده می پرداختند، مه هیون - تسنگ زایرچینی در حدود سال نهم هجری هنگام سیاحت و جهانگر دی خویش در (سي -یو- کي) یعنی یاد داشتهاي کشور های غربی از آن ذکر ها دارد. 

باري عزلت و انقطاع، ازارمنة قدیم رکن مهم تصفیة روحی و تصوف شمرده میشود و صوفیان اسلامی هم خلوت را بر دو نوع حسي و ظاهري و معنوی یا باطني بخش نموده بودند، که هر دو آداب و سنن خاصی داشت و عاقبت آن به اصطلاح و غیبت از ما سوی الله و تجرد تام می‌رسید و براي اینکه این شغل برهبانیت مطلق و انزواي هندي و مسیحی نکشد، در قرن ششم هجری صوفیان طریقت قادری از جملة اشغال عشره خود ، شغل دوم را الخلود فی الجلوه مقرر داشتند که همین اصطلاح را نقشبندیان و خلوتیان بنام ((خلوت در انجمن))  جز و مهم طریقت خویش شمردند و مقصد از آن این بود، که عارف سالک در زندگی با مردم همواره و همنوا ولی در دل با خدا باشد، تا از تهمت ریادو سمعت برند و حضرت نقشبند می‌فرمود: 


طریقت مادصحبت است. در خلوت شهرت است و در شهرت آفت خیریت در جمعیت است و جمعیت در صحبت . 

مولانا یعقوب چرخی بن عثمان بن محمود از عرفانی افغانستان و مریدان مستقیم حضرت نقشبند که در سنة ۸۳۸ ق از جهان رفته گوید: 

خواجه نقشبند بعد از سفر حج، به دعوت ملک مغز الدین حسین غوری بهرات آمد و در پاسخ یک سوال این پادشاه گفت : 

درویشان طریقت ما، بظاهر بخلق باشند و به باطن بحق چون پادشاه از و پرسید، چنین دست دهد؟ حضرت نقشبند گفت: آری! حق تعالی میفرماید: رجال لاتلهیهم تجارة و بابیه عن ذکر الله. 

اصطلاح عرفانی خلوت در جلوتر یا خلوت یا خلوت در انجمن ناشی از آمیزش یک احساس اجتماعی در مشرب روحی بود، که سالک را با اجتماع انسانی ربط و پیوستگی میداد و اورا از خود گذرانیده و در یک مفهوم کلی و هدف اجتماعی وصل می نمود و هر چند طریقت نقشبندی زمان متأخر بود، ولی اصلا بر مبادی قدیم اسلامی استواری داشت. زیرا مسلمانان قرون نخستین اسلامی با وجود عدم اعراض از دنیا، توجه خاطر خود را با خدا حفظ کردندی، و در جهاد و امر بمعروف و استقامت روابط اجتماعي. و ساختن یک معاشرت مفید و صالح، همواره کوشیدندي، و عارف حصارکي سید فقیر الله در قطب الارشاد گوید: که مسلمانان عصر نبوی, بجای خلوت حسی و ظاهری با علاي کلمة الله و ارشاد گمراهان و تعلیم شریعت و جهاد  و نشر احکام دین پر داختندی. و عزالدین محمود کاشانی متوفي ۷۳۵ق در مصباح الهدایه تصریح میکند که خلوت امري محدث است و در روزگار رسول (ص) جز صحبت سنت نبوده است هم از این روست که در طریقت نقشبندی  خلوت در انجمن را برای منافع اجتماع ترجیح داده اند، و این مقام را حضرت خواجه محمد حافظی بخاری مشهور به خواجه پارسا در رسالة قادسیه کلمات خواجه نقشبند چنین شرح کرده: 


((طریقه اهل الله بر انواعست: بعضی بر خصت عمل کردند و ایشانرا مقصود از رخصت نفع خلق بود نه وجود خود.. اظهار کمال اهل الله تر بیت وجود خلق است باز هستی را از برای منفعت  دیگران می باید کشید..))


اگر چه در کردار صوفیان قدیم اسلامی نیز نظایر چنین اعمال پیداست، ولی نقشبندیان شالودة طریقت خود را برین نهاده بودند که بار هستی را برای منفعت دیگران می کشیدند و برای تأمین منافع اجتماعی با طبقات عامه و حتی خواص و در بار نیز می آمیختند، تا از آلام اجتماع بکاهند و شاید علت شیوع عظیم و بی نظیر این طریقت در ممالک آسیا همین باشد، که مردم آنرا ملایم با زندگی و مصالح اجتماعی خویش یافته بودند. 


(۸)

ممیزات ثلاثه 

برای شناسایی هر چیز باید اورا از داخل آن مطالعه کنیم ووجوه امتیاز آنرا بفهمیم و با چنین تدقیق طریقت نقشبندی را بر سه آلوده قوی استوار می بینیم : 

۱- اتباع کامل از کتاب الله و سنت و احکام شریعت عقیدتآ و عملا 

۲)در مسایل وحدت وجود ووحدت شهود موقف معتدلی را کزفتن، 

۳)ترتیب بنیان و دستور عملی سلوک و طریقت . 

دو مبدأ را حضرت خواجه عبیدالله احرار که مرشد مستقیم حضرت جامیست ، در کتاب فقرات خواجه پارسا چنین شرح میدهد. 

((بعد از تصحیح عقیده، بموجب کتاب و سنت و متابعت سلف و دانستن علم احکام از حلال و حرام باید همگی همت خود را درین صرف کند، که در دل آنرا هیچ چیز از یاد حق مانع نیاید و معتقد حضرات خواجگان ، اعتقاد اهل سنت و جماعت و دوام عبودیت یعنی دوام آکاهی است بجانب حق سبحانه بی مزاحمت شعور بوجود غیری.... ونسیان خود بشهود وجود نور حق سبحانه ....))

این مرتبة شهود در نظر نقشبندیان ، مقام کمال تحقیق ووصول بدرجة عالی عرفانست که بعد از طی مراتبه تحقیق و گشایش بصیرت و رفع شکر بمعراج صحو می‌رسد و بقول خواجه احرار در مشهود وجود نور حق ، وجود خود را فراموش میسازد. و بنابرین نقشبندیان درین مراتب عسیرالسیر با احتیاط قدم بردارند و زا ارباب شکر و سطح حذر جویند و تصوف و عرفان را احکام شریعت توام پیش برند و عارف نقشبندی خواجه عبیدالله احرار، موقف نقشبندیان در مسئله مغلق 

توحیدین چنین روشن می سازد: 


چون دل از مزاحمت تصرف غیر حق سبحانه آزاد شد و الوهیت دیگری از پیش بصیرت بر خاست، درین مقام بشهود تجلیات صفات حق سبحانه از شهود اوصاف خود و غیره خود نحات یافته ، از تجلی ذاتی از پس پرده تجلیات صفات بهره مند شود.                       


                            (فقرات خواجه پارسا خطی) 


اینست آنچه از اقوال خود پیشوایان طریقت نقشبندیه در باره اتباع کتاب و سنت و تحقیق مسأله توحیدین و رسیدن  بمقام شهود منقولست و خواجه پارسا در کتاب مهم خود تحقیقات که یکی از متون معتبر تصوف و طریقت است، تمام این مراتب را درین بیت خلاصه کرده که : 


تواو نشوی و لیکن ارجهد کنی 

جایی برسی کر زتو تو بی بردخیزد 


                         (تحقیقات خطی ورق۹۰) 


(۹)


کلمات قدسیه یازده گانه


 باروشنی های آن 

اکنون می‌رویم به شرح بنیان و دستور عملی طریقت نقشبندی: 

در بعضی از طرایق تصوف ، مقامات و منازل خاصی را برای سالکین همان طریقه ها مقرر داشته و آداب مخصوصی را در ذکر و مراقبه و خلوت و دیگر مقررات صوفیان ترتیب کرده اند. مثلاً طریقت قادری ده شغل داشت و در طریقت وشتی شروط ذکر و ربط قلب به شیخ و صلوة کن فیکون و غیره مقرر بود. و شاذلیان هم اصولی در ریاضت و زهد و مجاهده و کثرت صوم و تقلیل نوم و خروج به صحرا و اقامت نزدیک قبوره و تلاوت قرآن و دعاء حزب البحر و ذکر نفی و اثبات. و دفع خواطر ردیه و ادعیه خاصی داشتند و طریقت غزالیه ذکر نفی و اثبات در مرتبه عالم فنا و ذکر اسم ذات در مرتبه جذبه و ذکر هو در عالم  قبضه مقرر کرده بودند و اصحاب طریقت خلوتیه با تخلي از مجالسات و رسوم و عادات ذکر خفی اسم ذات و مراتب نفوس سبعه را در معرفت نفس انسان می شناختند که با آداب خاصه بالاخر بمرتبه هفتم نفس کامله می‌رسیدند. و شطاریان به نه شغل و در ذکر اسم ذات به ضربات متعددی قایل بودند. و کذالک پیروان سایر ژرف، راه های ویژه ئی در سلوک ذکر و شناخت خدا و وصول با تو تعالی داشته اند که عارف جلال آبادی حصارکی سید فقیر الله در سه کتاب خود قطب الارشاد و طریقه الارشاد و فتوحات غیبه تفصیل آنرا با استیفاء و استقصاء آورده اند. 


امانقشبندیان هشت دستور را از مقرارت خواجه عبدالخالق  غجدوانی گرفتند که : 


۱)هوش در دم 




۲)نظر در قدم 




۳)سفر در وطن 




۴)خلوت در انجمن 




۵)یاد کرد 




۶)باز گشت 




۷) نگهداشت 




۸)یاد داشت، باشد 




ولی سه مبداء دیگر را خواجه بهاءالدین نقشبند براندافزود که وقوف زمانی وقوف قبلی وقوف عددی است 




در رساله انفاس نفیسه مولانا سعد الدین کاشغری مرشد حضرت جامی ( متوفی ۸۶۰ق ) تفصیلی در شرح این کلمات قادسیه وارد است که خلاصة آن در  درینجا آورده میشود: 




۱)هوش در دم: نفسی که بر می آید باید که از سر حضور باشد و غفلت را نیابد.




۲)نظر در قدم : سالک در رفتن و آمدن نظر در پشت پای کند، تا نظر او پراگنده نشود و بجای که نمی باید نه افتاد. 




۳)سفر در وطن : سفر باید در طبیعت بشری باشد، از صفات بشری بصفات مرضیه. 




۴)خلوت در انجمن: ظاهرش در میان خلق و باطنش با حق باشد. 




۵)یاد کرد: تکرار ذکر دایما بدون غفلت بزبان و قلب.




۶)باز گشت: در عقب هر ذکری گویند: خداوند مقصود من تویی و رضای تو. 




۷)نگهداشت: دل را از خطور اغیار نگهداشتن و خلوت ذهن از خطرات و احادیث نفس . 




۸)یاد داشت: توجه دل بجناب الهی، مجرد از لباس حرف و صوت و مجرد از جمیع جهات که بدون فناء اتم ممکن نباشد قطب الارشاد ۵۶۲ بشرح  رباعیات جامی در سلوک خطی.




۹) وقوف زمانی: واقف اموال خود بودن که در هر زمان صفت و مال او چیست؟ موجب شکر است یا استغفار .  




۱۰)وقوف قلبی: دل ذاکر در زمان ذکر گفتن حاضر بحق سبحانه واجد مذکور باشد.انفاس نفیسه، در مجموعه خطی معارف نقشبندیه ورق ۲۹ ببعد. تا گفته نماند که اینگونه دساتیر در عرفان شرق سوابق کهن دارد. مثلاً در حدود هفت هزار سال قبل در فلسفه و دین و تفکر هندوان کتابی بنام او پانیشاد موجود است که به دوره پنج تعلق دارد. از میلاد واختتام ترتیب ادبیات مقدس ویدیو هندیان تعلق دارد. در قسمت اپنکهت آمریت نادر از تهران بید فقیران ۱-۶ آمده که شش چیز لازمه سلوک ووصول به ذات مطلق است که آنرا شش جوک نامند(۱)پرستارها: ضبط حواس از بیرون بدرون.(۲) دهیان: تصور بستن به یک چیز خاص.(۳) پرانایام:مشغولی حبس نفس.(۴)سمادهی:استغراق و چیز خاص.(۵)ترک: یقین کامل (۶) سمادهی: استغراق و دور محو شدن( او پانیشاد ترجمه دار شکوه ۲۵۵و۴۵۰ طبع تهران ۱۹۶۱).




این شش اصل جوک بادساتیر طریقت نقشبندی شباهت تام دارد و آنچه حضرت عبدالخالق غجدوانی مقدر کرده و با تعابیر خاص زبان فارسی در آورده، در معارف انسانی مبدأی قدیم دارد. که الطریق الی الله بعد انفاس الخلایق .




فقیر خواجه احرار ورق ۲۰۵ خطی 




۱)وقوف عددی: مراعات عدد طاق در ذکر قلبی.




۲)فقیر. خواجه احرار ورق ۲۰۵خطی قطب الارشاد۵۶۲ 




این یازده مبدآء طریقت و سلوک راه حق را نقشبندیان در روشنی ده چیز دیگر بسر رسانند، که آنرا ده روشنی گویند و حضرت خواجه پارسا آنرا در مقدمه جامع الکلم خواجه عبدالخالق غجدوانی شرح داده است و چنین گوید:




در طریقت نقشبندی سالک را در طی مقامات ازده  نور چاره نبود: 




اول نور ایمان، دوم نور اسلام،سوم نور توحید چهارم نور معرفت. پنجم نور هدایت. ششم نور یادکرد، هفتم نور باز گشت ، هشتم نور نگهداشت، نهم نور یادداشت. دهم نور شیخ.




این بود آنچه از اصول و مبادی عملی طریقت نقشبندی در کتب ایشان مذکور افتاده و با نهایت اختصار آورده شده.


(۱۰)


مقام حضرت جامي در طریقت نقشبندي 


جامي، در طایفه نقشبندیان مقامي شامخ دارد، و در آثار منثور و منظوم خویش بسا از غوامض این طریقت را شرح و توضیح کرده و یکي از نویسندگان و شارحان اقوال پیشوایان این طریقه بود. 


حضرت جامی بدو وسیله به حضرت نقشبند نسبت مریدي دارد: اول از سعد الدین کاشغري از نظام الدین خاموش از علاء الدین محمد عطار از شیخ الطایفه خواجه بهاءالدین نقشبند. 


دوم: از خواجه عبیدالله احرار، از یعقوب چرخی از خواجه نقشبند. و دو مرادت و حضرت سعد کاشغري و خواجه احرار از پیشوایان بزرگ روحی عصر خود بودند که تولد خواجه احرار از پیشوایان بزرگ روحی عصر خود بودند که تولد خواجه احرار رمضان ۸۰۶ ق ووفاتش سلخ ربیع الاول ۸۹۵ ق است. و این همان شخص است که در ماوراء النهر شهرت و جلالي شاهانه داشت و جامي چهار بار بدیدنش شتافت و در لباس فقر داراي طنطنه ملوکانه بود و بتدبیر او فقر در قباي شاهی آمده بود: 


چو فقر اندر قباي شاهی آمد 


بتدبیر عبیداللهي آمد 


بقول اکثر نویسندگان و منسوبان طریقت نقشبندي، حضرت جامی مخدوم این طایفه بود و طریقت نقشبندیه را از و کسب کرده و بوسیلة مریدان مستقیم او مسلسل بدیگران  و آینده گان رسیده است. مثلاً یکی از پیشوایان و مؤلفان معروف این سلسله چنانچه گفتیم، حضرت شاه فقیر الله حصارکی معاصر و مراد احمد شاه ابدالي که در شکار پور مدفونند و طریقة نقشبندیه از و در افغانستان و سند رواج یافته، در قطب الارشاد سند طریقت نقشبندي خود را به شش وسیله به مولانا محمد امین خواهر زاده جامي میرساند، که او از غیاث الدین احمد و آواز علاء الدین محمد و آواز حضرت جامي استفاده کرده بود. و بنابرین ما حضرت جامی را یکی از پیشوایان روحانی مردم افغانستان هم شمرده میتوانیم . 


(۱۱) 


موقف جامي بین طریقت نقشبندي


 و توحید وجودي 


در ابحاث سابقه اشاره کردیم که نقشبندیان بفکر توحید شهودي بودند نه توحید وجودي ، چون جامي در مسایل وحدت ، شارح مقتدر و زبردست آثار ابن العربی است و اکثر رباعیات او و شرح آن وقف همین مباحث است و در بادی نظریک صوفي وجودی محض دیده می شود پس درینجا اشکالی وارد می آید، که چگونه او پیروی طریقت نقشبندی را افکار وحدت وجود فراهم اورده در حالیکه پیشوایان نقشبندیه قایل به ((همه از اوست )) بودند نه (( همه اوست)). 


این سوالی است که حتما بر خاطر هر منابع در آثار و افکار جامی میگذرد و تطبیق و تلفیق فکر توحید وجود را که جامی شارح و ناقل آن بوده با رویه نقشبندیان مشکل در می یابد.


در حالیکه حضرت جامی استاد مسلم این طریقت بوده و نقشبندیان محقق مانند شیخ عبدالقادر مفتی و شیخ محمد هاشم تتوی و شاه فقیر الله حصارکی و غیره سلسلة انتساب خود را با مشایخ نقشبندیه بوسیلة مولانا جامي و مولانا محمد امین خواهرزاده اش پیوسته میدانند و باوجود مواد فراوانی در آثار و اشعار حضرت جامی من باب توحید وجود موجود است باز هم وی در نزد پیزپان نقشبندی مرشدی مسلم و مرادی منبع است. 


حل این معضله درین است که ما تاریخ انفکاک و تشعب وحدتین را در کتب صوفیان با دقت مطالعه نماییم و ببینیم که صوفیان متقدم با وجودی که در شرح مسایل توحید پیچیده آمد و در کتب ایشان مانند قوت القلوب ابو طالب مکی و طبقات الصوفیه ابو عبد الرحمن محمد سلمی واللمع بو نصر سراج و رسالة قشیری و کشف المحجوب هجویري غزنوی و دیگران مباحثی در توحید وارد است ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌و مخصوصا پیر هرات خواجه عبدالله انصاری در طبقات الصوفیة خود بارها مسایل توحید را شرح داده و انواع مختلف آنرا بنامهای توحید اخلاص و توحید اسرار و توحید تجرید و توحید تقلیدی و حقیقی و خاص و رسوم و‌شواهد و غیره با بیانی شیرین و سودمند آورده است که هر یکی نزددوی تعریف خاصی دارد و نیز عزالدین محمود کاشانی متوفی ۷۳۵ق در کتاب مصباح الهدایه که مبنی بر عوارف المعارف موسس طریقت  سهر وردی شیخ شهاب الدین عمر متوفي ۶۳۲ق است ، توحید را اقسام اربعة ایماني و علمي وحالی  و الهي تقسیم کرده، که دو قسم اول ان عادی است، ولی منشاء توحید حالی نور مشاهده بوده که بدان اکثری از رسوم بشریت منتفی شود و شرک خفی مرتفع گزدد، وو راي این مرتبه در توحید ادمي را مرتبه دیگر نیست. 


جامي به فرق بین و امتیاز روشن وحدتین قایل بوده اند، بلکه نظریاتي در بارة توحید و طبقه بندیهاي آن از قدیم وجود داشت و نقشبندیان هم طوریکه در بالا گذشت، گاهي میگفتند که غیر اصلا وجود ندارد و مدتي هم به نفی صورت و تعیین و شهود حق بی مزاحمت شعور به وجود کثرت و ظهور حق در مظاهریکه تعیین آنها عدمیست قایل بوده تند، تا وقتیکه نوبت به شیخ احمد کابلی سرهندی(۹۷۱-۱۰۳۴ ق) رسید، که اجدادش از نجراب کابل بوده و خودش از خواجه محمد باقي بالله کابلی استفاضه کرده بود.


این شیخ از نقشبندیان معروف هند و مشهور سر هندی است، در طریقت نقشبندی مکتبی جدید را کشود، که بعد ازو تمام پیروانش در عالم ذوق و جذبه هم ادنی مخالفتی با ظواهر شریعت نداشته باشد و از سکروجودیان به صحو شهود پناه یافته باشند.


شکی نیست که تعابیر مصطلح وجود و شهود در تصوف اسلامی سوابقی داشت و حتی بقول محمود کاشانی در مصباح الهدایه (ص۴۳۰) اتصال محب به محبوب بعد از فناي وجود و بقاي او به محبوب بردو قسم بود: که اول آن اتصال شهودي یعنی وصول سر محب به محبوب در مقام مشاهده بود و بعد از آن اتصال وجودی یعنی وصول ذات بصفات محبوب می آمد که مراتب آنرا نهایت نبود و آنرا سیرفی الله می‌خواندند. 


در چنین حال گویا مرتبت وجود از شهود بلندتر بود، ولی عارف سر هندی این مراتب را با ظاهر شریعت و منهاج نبوی توفیق داد و توحید وجودی را مرتبت عبوری و گذری خواند، که عارف بعد از آن در مرتبة سکون و اطمینان شهود قرار میگیرد و بقول او درینجا فقط عمل به شریعت و اخلاص مدار کارش باشد و از سکر به صحوکامل و تمام می‌رسد و از مشکاة نبوت استناره می نماید. 


مکتب فکر شهود سرهندی و همه ((ازوست)) را صوفیان ما بعد، طریقت مختار و منبع پنداشتند و شاه فقیر الله حصارکی آنا باین عبارات توضیح میکند: 


(( نزد ایشان همان وجود مطلق است که بکمالات خود در جمع مراتب ظهور نموده است. آن وجود نزد ایشان در حد ذات خود، در جمیع نسبت ها و اعتبارات و شکل وحد، معراج و منزه است و معدذالک بااطوار جلوه نموده و بشکل وحدت ظهور فرموده است. و ایشام چون ظل را عین اصل میدانند بهمن اوست قایل گردیده آمد و حال آنکه ظل عین اصل نیست و قول نیک در توحید وجود آنست که گویند که این همه ظهور اوست و همان وجودیست که در جمیع مراتب ظهور نموده است و دردمرایاء متعدد ظاهر گردیده است، نه آنکه اینهمه اوست، و صفات را که راجع به علم می دانند آن صفات حضرات حق تعالی نیست آن همه ظلال صفات اند و شبه و مثال آن صفات که در خانه علم، عموی و ظلال آنها در طریقت و شریعت دهد. 


در کتب و اشعار حضرت جامي تعابیر و مطالبی موجود است که بوي توحید وجودی از آن بمشام می‌رسد و برخي از علماء اهل ظاهر آنرا از نظر شرع نه پسندیده اند، چنانچه آخند ملا احمد الکوزائی قاضی القضات کندهارا در حدود ۱۲۴۰ ق رساله فارقه را در شرح این مطالب نگاشته و بر اهل توحید وجود تاخته است. ولی علامه حبیب الله محقق کنده‌هاری در رساله ((شمعه بارقه)) بین اهل توحیدین محاکمه و تطبیق عالمانه نموده و مخصوصا از گفتار های حضرت جامي دفاع کرده است، وی گوید: 


((یکي رباعیه مولوی عبدالرحمن جامي قدس سره که : 


همسایه و همنشین و همراه همه اوست 


بادلق گدا واطلس شه  همه اوست 


در انجمن فرق و نهانخانه جمع : 


بالله همه اوست ثم بالله همه اوست 


میخواند و از آن این معنی میخواهد که همه عکوس و ظلال و مظاهر و مزایا جمال و کمال حضرت اقدس اویند و بدین معنی لذت میگیرد و ذوق و حلاوت درمی یابد ضرری و نقصانی به وی لاحق نگردد و ایراد و اعتراضی بروی وارد نشود، مگر آنکه تلکم در محضر عوام کالانعام باشد که مساعد آن کلمات ایشان را مظنه خطر وقوع در فتنه الحاد و زندقه و فساد اعتقاد در شریعت حقه باشد، آری هر سخن وقتی و هر نکته مکانی دارد..


و جناب معظم الیه جای دیگر میگوید: 


کیست آدم؟ عکس نور لم یزال 


چیست؟ عالم موج بحر لایزال 


عکس را کی باشد از نور انقطاع 


موج را چون باشد از بحر انفصال..))(۳۷) 


بدین نهج حضرت جامی موقف استوار و ثابت خود را بین طریقت و شریعت و افکار توحید وجود حفظ کرده و مسألة توحید را از قیود اهل ظاهر، چاشنی جهانی و بشری ییکه  در سابق داشت داده است، در حالیکه آداب طریقت و شریعت را نیز بارعایت کامل و تام احترام داشته و بدون اینکه در خلوت نشیند و یا بساط شیخي گسترد، با جاذبة صحبت شرین، سالکان راه خدا را بسر منزل مقصود رهنمایی کرده است و از مکاتبات او معلومات که همواره با مردم محشور بود و به حل و فصل مشاکل اجتماعی مردم و حکمرانان می پرداخت و خود وي درستایش طریقت نقشبندی گوید: 


نقشبندیه عجب قافله سالارانند 


که برنداز زه پنهان بحرم قافله را 


از دل سالک ره جاذبه صحبت شأن 


می برد وسوسه خلوت و فکر چله را 


(شام جمعه ۳عقرب ۱۳۴۳ ش. جمال مینه، کابل )