افسانه (ناگا) یا شاه ماران آبی و مقابله های او با امپراطور کانیشکا

از کتاب: بگرام ، فصل چهارم

هیوان تسنگ از زبان بومیان بگرام معاصر خود نقل میکنند که بالای کوه بلندی که بفاصله ۲۰۰ لی بطرف شمال غرب بگرام افتاده در یاچه بزرگی است که در آن "ناگا" پادشاه ماران آبی بود و باش و حکومت داشت و بعضی از عناصر طبیعی مانند باد و باران و برف و یخ در تصرف او بود - درین وقت در بگرام یا حوالی مجاور آن یکنفر "ارهات Arhate" یا عالم بزرگی که اصلاً کندهارائی بود اقامت داشت مشارالیه در علوم مذهبی سرآمد تمام روحانیون این منطقه شمرده میشد و بواسطه علو مقام علمى و مذهبى او بود که شاه ماران آبی مرید او شده بود و تحائف بیشمار وقت بوقت به او تقدیم میکرد - چاشتانه موقعی که نصف روز نزدیک میشد عالم مذکور با قوای تصرفات روحی بالای بوریائی نشسته بهوا بلند میشد و به قصر "ناگا" کنار در یاچه فراز سالنگ میرفت و نان چاشت را در انجا میخورد. چون یکی از شاگردان عالم از چندی رفتن چاشتانه استاد خو در املاحظه نموده بود همیشه بفکر بود که آیا کجا میرود ؟ کنجکاوی و هوس آخر مصممش ساخت که مخفیانه خود را به بوریائی استاد خود آویزان کرده و این سر را کشف کند . بهمین فکر روزی هنگام صعود عالم نزدیک وی آمده و هنگامیکه بوریا از زمین کنده میشد از گوشۀ آن محکم گرفته و بهوا بلند شد وطرفۀ العین کنار دریاچۀ سالنگ رسید و "ناگا" حینی که از پیر خود استقبال میکرد ، چشمش به شاگرد او افتاده او را نیز برای صرف نان چاشت دعوت نمود . اما غذائی که برای آن دو نفر آورد فرق داشت یعنی به عالم "غذائی آسمانی" و به شاگرد او خوراکه معموله عادی انسانی داد ـ چون عالم از خوردن غذای خود خلاص شد ، لب به اظهار تشکر و توصیف مرید خودشاه ماران آبی باز نموده و بر طبق عادت خانگی به شاگرد خود امر داد که کاسۀ او را بشوید شاگرد او چون در میان کاسه آلودگی غذای آسمانی را دید و اختلاف آنرا با خوراکه خود مشاهده کرد براشفت و بر استاد خود و "ناگا" شاه ماران آبی بقهر شد و در عالم غضب و هیجان اعمال صالحه خود را شفیع آورده دعا نمود که "ناگا" تلف و خودش جای او را بگیرد .

هنوز از دعا و التجاى طالب چیزی نگذشته بود که برای (ناگا) درد سرپیداشد عالم بعد از اینکه از تورید و شکرانه نعمت خلاص شد از حرکت خود که چرا کاسه را برای شستن به شاگرد خود داد نادم شد . (ناگا) هم به گناه خود معترف شد که چرا به طالب مذکور هم غذای آسمانی نداد. اما شاگرد چون به معبد برگشت خاطر محزون و دل پر عقدۀ شروع به خواندن اوراد مذهبی نموده و بدرجۀ در عالم تأثر و اوراد غرق شد که همان شب جان داد و در عالم تناسخ ارواح "ناکامها راجا" یعنی شاه ماران آبی شد آنگاه در حالیکه از قهر و غضب پیچ میخورد داخل آب های مواج دریاچه شده (ناگا) قدیم را کشت و خودش جای او را گرفت سپس برای انتقام خود از عالم مذکور و خرابی معبد او تمام تبعه خود ماران آبی را جمع نموده طوفان با دو باران را بکمال شدت جاری کرد طوریکه درختها از ریشه کنده میشد و گرد و غبار رستا خیز فضای شهر کوشانی و معابد بگرام را تیزه و تار ساخت .

امپراطور وقت کنیشکای کبیر از خرابی ناگهانی هوا متعجب شده از عالم بزرگ پایتخت علت آنرا استفار نمود عالم مذکور که قضیه را از اساس خبر داشت کماحقه نقل کرد کنیشکا برای یاد بود و خاطر داری شاه متوفی ماران آبی تصمیم گرفت که در پای کوی پر برف معبد و استوپه به ارتفاع ۱۰۰ قدم اباد کند لذا عمله و کارگر ، معمار و مهندس را به نقطه مطلوب فرستاد تا شروع بکار نمایند شاه جدید ماران ازین تصمیم کنشکا پادشاه متغیر شده براشفت و باد و باران حکم وزش و بارش داد که مانع کار شوند . چون پادشاه به تعمیل نظریۀ خود پافشاری نشان داد و کاریگران به امورات تعمیراتی مداومت کردند شاه ماران بغیظ شده قوه مخربه خودرا مضاعف ساخت و با دو باران فوق العاده شدت نمود از یک طرف کارگران کنیشکا آباد کرده میروند و از طرف دیگر عناصر طبیعی شاه ماران نمیگذارند که کار برسر رسد . خلاصه شش مرتبه کنیشکا معبد و استوپه را آباد کرد و هر شش مرتبه باد و باران بحکم شاه ماران خرابش نمود - دفعه هفتم کنیشکا که امپراطور مقتدری بود از ناکامی خود منفعل و درعین زمان بغضب شده حکم داد که دریاچه شاه ماران را پر کنند و قصرش را خراب سازند لذا برای این مقصد با عساکر خود از بگرام به پای کوه پر برف آمد "ناگا" از ورود قشون بیشمار امپراطور کوشان ترسیده خود را به پیر مرد برهمنی تغیر شکل داد و بر سرره حاضر شده خود را مقابل فیل سلطان خم نموده گفت : - ای پادشاه جهان تو در اثر لیاقتهای که در دوره های زندگانی سابقه نشان دادی پادشاه نوع بشر شدی و هیچ آرزوی در دل نداری که برآورده نشده باشد . نمیدانم چرا برخود تکلیف گرفته به مقابله پادشاه ماران آبی میروی؟ "ناگاها" یعنی ماران آبی مخلوقات خراب هستند و این راهم بعرض میرسانم که در میان طبقات شیاطین شاه ایشان قوای زیاد دارد که مقابله به آن مشکل است زیرا تمام عناصر طبیعی به فرمان او است . بالای ابر سوار میشود ، باد را به وزش می آرد . از ماورای فضای لاجوردی به قله های پر برف کوها تردد میکند . سیلابهای خروشان را به قعر دره ها جاری میسازد و هیچ قوۀ انسانی به او غالب شده نمیتواند پس ای پادشاه بزرگ خواهشمندم از غیظ فرونشینی و از مقابله یک "ناگا" منصرف شوی زیرا اگر فتح کنی از نتیجه فیروزی شهرت تو بلند نخواهد شد و اگر مغلوب شوی از انفعال و درد مغلوبیت رنج خواهی کشید . چون کنیشکا در پس کشیدن قشون خود تردید نشان داد شاه ماران ابی به دریاچه خود برگشت و از میان امواج به زیر طبقات یخ فرو رفت ساعتی نگذشته بود که در فضا تغیراتی میان آمده ابرهای سیاه هوارا تاریک ساخت و نه تنها بگرام بلکه تمام کاپیسا با حلقه حصار کوهستانی خود زیر گرد و غبار معدوم شد و آواز شاه ماران مانند رعد از فراز سالنگ طنین انداخته کوها را به جنبش آورد و وزش باد پروان درخت ها را از ریشه بر افگند لشکر کنیشکا دچار هرج و مرج شده اسپ ها و فیلها با را کبین خود در وحشت افتادند آنگاه خود کنیشکا پادشاه به خواندن اوراد مذهبی شروع نموده میگفت: "اعمال حسنه من در زندگانی سلف مرا پادشاه نوع بشر ساخت و به اقتدار خود قوای مدهشه را ضعیف ساختم و دنیارا مسخر نمودم حالا ما آبی میخواهد بر من غلبه کند لذا دست بدامن اعمال حسنه خود میزنم و التجا دارم درین جابه من کمک کنند" چون به اینجا رسید از سرشانه های شاه شعله های آتش زبانه کشید و دود از اطراف او بلند شد شاه ماران از مشاهده این کیفیت متوحش شده فرار کرد باد آرام شد - سردی بر طرف کردید . باران قطع و ابرهای سیاه پراگنده شدند آنگاه امپراطور حکم داد که هر یکی پارچه سنگی برداشته به دریاچه به اندازند تا پر شود.

شاه ماران آبی دوباره خود را به پیر مرد برهمنی تغیر شکل داده نزد امپراطور حاضر شد و اظهار نمود که من شاه ماران آبی هستم و حاضر شده ام طوق اطاعت شاه را در گردن نهم امید دارم که از جرمم گذشته مرا عفو کنید . چون میدانم که پادشاه قلباً تمام موجودات را دوست دارد و از آنها حمایت میکند حتماً درباره من بیچاره هم توجه و مرحمت خواهند فرمود . اگر پادشاه مرا بکشد هر دوی ما براه غلط افتاده خواهیم بود ، پادشاه بواسطه قتل ومن بعلت افکار غضب آلود و در نتیجه هر دوی ما در زندگانی آتی منفور خواهیم شد . پادشاه سخنان عذر آمیز او را شنیده قرار گذاشت که اگر در آینده باز نافرمانی نموده بود عفو نخواهد شد شاه ماران جواباً بعرض رسانید "ناگا" بواسطه اعمال بدی که داشت بشکل مار در آمده چون طبیعت او ظالم و کینه جو است خود داری او از ایزای مضرت مشکل است و اگر محتملاً حرکت نامناسبی در آتی از من سرزند ناشی از فراموشی ملاقات ما خواهد بود پس امید دارم که پادشاه اگر یک دفعه دیگر به ساختن معبد شروع میکند یک زنگ بزرگی هم بسازد و هر روز یکنفر را بفرستد تاسرکوه را ملاحظه کنند و اگر در آنجا ابرهای سیاه جمع شده بود فوراً زنگ را بنوازند تا از استماع آواز آن ملاقات شاه و عظمت اقتدار او بخاطرم تازه شود و افکار سیاه من بر طرف گردد امپراطور معروضات او را پذیرفت و بهمین ترتیب با طنین او از مهیب زنگ که قدرت و جلال سلطان بگرام را در دور دست ترین دره های کاپیسا منعکس میساخت معبد و استوپه خود را آباد کرد.