صنعت گریکو بودیک

از کتاب: تاریخ افغانستان ، فصل نهم

صنعت کریکو بودیک یا "یونانو بودائی" از نقطه نظر تاریخ صنایع مستظرفه در تاریخ افغانستان قدیم یا آریانا سهم بزرگی دارد که تعریف و شرح چگونگی مراتب ظهور و ترقی و تنزل و مدرسهای مختلف و تاثیر آن در صنایع مستظرفه کشورهای مجاور و دور دست وجود فصلی را ایجاب میکند. صنعت "گریکو بودیک" یا "یونانو بودائی" که این فصل برای آن وضع شده است در حقیقت امر شاخه یا شعبۀ از یک مدرسه قدیم تر است که آنرا بنام "گریکو بکتریان" یا صنعت "یونانو باختری" یاد میکنند.

چون هنوز دامنه تحقیقات در افغانستان پیش از زمانه تهاجم اسکندر مقدونی آنقدر توسعه نیافته که راجع به مشخصیات صنعت چیزی بگوئیم مدققین از روی شواهدی که عجالتاً در دست است مبداء مطالعات صنایع مستظرفه را در افغانستان بنام صنعت یونانو باختری آغاز میکنند.

صنعت "یونانو باختری" طوریک از روی نام مرکب و وضعی آن معلوم میشود صنعتی است که دو عامل در تعریف و تشکیل آن دخالت دارد یکی یونانی و دیگری باختری. چون قبل برین در فصل ششم این اثر در صفحه ۹۸ همین جلد تحت عنوان "صنعت یونان و باختری" تعریف عمومی و سهم عوامل دوگانه باختری و یونانی این مکتب صنعتی شرح داده شده تکرار آن اینجا بیمورد است تنها برای تسلسل موضوع در ذهن مختصراً یاد آوری میکنم که با ورود اسکندر در شرق و با تشکیل سلطنت مستقل یونانو باختری در آریانا در دو قرن اول ق م کار بهترین استاد هیکل تراش یونانی یعنی "لیسپ" از طرف صنعتگران باختری و یونانی های مقیم آریانا تعقیب شده و به اساس نظریه مدام تریور روسی که مشرح در صفحه فوق الذکر همین جلد و صفحات ما بعد آمده میتوان گفت که رول صنعتگران باختری وظهور ونشو و نمای مکتب صنعتی "یونانو باختری" دخالت زیاد داشت. طبق نظریات این خانم مدقق و نظریاتیکه برای تقویت مفکوره خویش از مستر (می یرMeer) و پروفیسر (هرزفلد Herzfeld) گرفته مکتب یونانو باختری مبداء صنایع مستظرفه دوره های ما بعد افغانستان و این گوشه آسیا میباشد زیرا صنعت بودائی و صنایع مستظرفه آسیای مرکزی و صنعت دوره های پارتی و کوشانی و ساسانی وغیره همه شاخهائی است که بصورت مستقیم یا بالواسطا یک دیگر از سرچشمه مکتب یونان و باختری آب خورده است.


تعریف عمومی:

صنعت گریکو بودیک طور یکه از اسم وضعی آن معلوم میشود صنعتی است که تماس دو روح، ترکیب دو تهذیب، و جریان دو نوع عقیده و افکار بیک نقطه و آمیزش طولانی آنها بهم آنرا بمیان آورده است صنعت گریکو بود یک صنعتی است ترکیبی که در اساس امر در نتیجه اختلاط افکار مذهبی بودائی و روحیات صنعتی یونانی در دو طرفه هندوکش تولد و نشو و نما یافته، افتخار ایجاد این مدرسه صنعتی تنها از نقطه نظر ظرفیت و نقطه تلاقی آنها بهم به آریا تا نمیرسد بلکه هنر وران اینجا در آن سهم بزرگتری دارند زیرا اگر خوب دقت شود هر دو عنصر مذکور چه مذهبی و چه صنعتی در آریانا روش مخصوصی بخود گرفته است که آب و تاب آریائی و باختری در آن شامل است بعبارت دیگر افکار مذهبی بودائی و صنعتی یونانی باختری شده در دو طرفه هندوکش بهم مخلوط شده و از ترکیب و تماس آنها صنعت "گریکو بودیک" بمیان آمده است زیبائی و نفاشت مسکوکات شاهان مستقل یونانو باختری بر مسکوکات معاصر خود در یونان مدام تریور روسی را وادار ساخت تا دخالت هنر وران باختری را در مسکوکات آن عهد وانمود کند (بصفحه ۱۰۱ همین جلد مراجعه شود) آثار معبد "سانشی" حوالی بمبئی نشان میدهد در قرن ۳ - ۴ ق م هنوز جرئت نداشتند که بودای خود را بکدام شکلی نمایش دهند. در هر صحنه که وجود او لازم بود به نمایش پاره علاماتی از قبیل چتر یا درخت بودهی یا علایم پای برزمین قناعت کرده اند. یعنی صحنه های صنعتی ایشان را سمبول و علامه فرا گرفته بود. بعد ازینکه آئین بودائی در افغانستان نشر شد و جود مذاهب مختلف و آزادی مردم و دولت در عقیده افکار فلسفی بودائی را وسعت داد، انقلابی در آن وارد نمود و صاحب صلاحیت بیشتری در نمایش مجالس مذهبی گردید. پس گرچه صنعت گریکو بودیک در اثر ترکیب واختلاط افکار مذهبی بودائی و روح صنعتی یونانی در خاک افغانستان بمیان آمده ذوق بدیع و استعداد هنرمندان آریانی در آن کمال دخالت دارد و آثار مذکور بدست صنعتگران این کشور ساخته و ترا شیده شده است شبهه ئی نیست که باسیر فتوحات اسکندر عده از صنعتگران یونانی به شرق منجمله آریانا هم منتشر شد مخصوصاً در کشور ما کار بهترین استاد هیکل تراش یونانی یعنی " لی سپ" هیکل تراش خود اسکندر تعقیب میشد. ولی معاصر ایشان ومخصوصاً بعد از ایشان هزارها نفر از اهل خود مملکت در معماری و هیکل تراشی و نقاشی دست زدند عروج هیکل تراشی در افغانستان در قرن اول و قرن دوم مسیحی، یعنی سه چهار قرن بعد از عبور اسکندر از آسیا بمیان آمده آنچه ما من بعد بودائی و یونانی میگوئیم مقصد از آن هنروران خود آریانا است که از روی مذهب و ذوق بدیع صفت بودائی و یونانی در مورد آنها مقرون به حقیقت است. البته طوریکه پیشتر اشاره کردیم بعد از فتوحات اسکندر مقدونی عده ئی از سربازان خشته و زخمی و کلونی یونانی در اسکندریه های آریانا ماندند و طبعاً در میان آنها صنعتگرانی هم بوده که روح وذوق صنعتی یونانی را بکمال مفهوم زیبائی آن منتشر ساختند ولی آنها آهسته آهسته در میان اهالی محلی محل ومرج شدند و صنعت گرانی که در دورۀ عروج مدرسۀ: گریکو بودیک (قرن اول ودوم مسیحی) در دو طرفۀ هندوکش شهرت داشتند تقریباً همه باشندگان محلی بودند که میتوان ایشان را از روی ذوق و قریحه یونانی و از روی دیانت بودائی خواند وجود و تربیه چنین صنعتگران در کار بود تا با داشتن خواص وقریحه واستعداد دوجانبه صنعت مرکب فوق الذکر را بمیان آرند در ذیل این چند سطر که حیثیت تعریف عمومی دارد "بودیزم" و "هلنیزم" یعنی روخ دیانت بودائی وذوق صنعتی یونانی و برخورد آنهارا در خاک های افغانستان مطالعه میکنیم.


بودیزم:

معلوم است که آئین بودائی در قرن ٦ ق م در خاک هند در حوالى مدراس "وپتنۀ" امروزی ظهور نموده و بعد از سه و نیم صد سال حیات در خاک هند در قرن دوم ق م با مبلغین اعزامی "آشوکا" پادشاه موریا در سرحدات شرقی آریانا و داخل آن نفوذ یافت. موسیوفوشه به این عقیده است که اگر شروع انتشار آئین بودائی را در شمال هند در وسط قرن سوم ق م نسبت بدهیم اشتباه زیادی نکرده خواهیم بود مقارن همین زمان مبلغین بودائی وارد کشمیر و گندهارا شده و به تدریج به داخل مملکت پیشتر آمده رفتند. به این حساب آئین مذکور در اواسط قرن سوم ق م به گندهارا یعنی در کابل رسیده و از علاقه های پشاور وسوات بطرف ننگرهار (هده) و لغمان وتکاو ونجرو و خورد کابل (کابل بودائی) پیش آمده و به جلگه و دره های قشنک کاپیسا (کوهستان و کوهدامن) مواصلت کرده است. امروز با کشفیات علمی و تحقیقاتی که نقط به نقط شده راه انتشار آئین بودائی از جنوب به شمال هندوکش و منازل عمده آن: فندقستان، بامیان، سمنگان (هیبک) وبلخ وقندوز نزد ما روشن است و از روی یاد داشت های زائرین چینی و تحقیقات دانشمندان فرانسوی به اوضاع گذشته و شواهد آن نقاط اطلاع کافی در دست است که تذکار آن اینجا لزومی ندارد تنها چیزیکه درین مبحث تدقین آن ضروری و با ظهور صنعتی که مطالعه میکنیم ارتباط مستقیم دارد این است که آیا آئین بودائی تیغۀ هندوکش را چه وقت عبور نموده و به کدام عصر به صفحات باختر انتشار یافته است؟ تنها مدرکی که بجواب این سوال بما کمک میتواند کتیبه های آشوکا و تذکار اسمای شاهان معاصر وی است که نزد آنها مبلغ فرستاده است مسبوقیم که آشوکا شاه موریا معاصر این زمان در جنوب هندوکش نفوذ سیاسی واداری داشت و این علاقه ها از طرف حکمران موریا اداره میشد. در قطار شاهان یونانی آسیای غربی و حتی مصر که مبلغین اشوکا نزد آنها فرستاده شده بود از "دیودوت" موسس سلطنت مستقل یونانو باختری اسم برده نشده. او مطابق نظریه عموم مدققین در ۲۵۰ ق م در باختر اعلان استقلال و سلطنت نموده و این زمانی است که نفوذ موریاها هنوز در صفحات جنوب هندوکش دوام داشت، از روی عدم تذکار اسم "دیودوت" و تذکار اسمای چند نفر پاد شاهان یونانی شامی و مصری چین معلوم میشود که مبلغین آشوکا در حدود ده سال پیش تر از تاریخ استقلال دولت یونانو باختری شروع به مسافرت و تبلیغ نموده باشند. موسیو فوشه تاریخ وصول آئین بودائی را به باختر در اوایل قرن دوم ق م نسبت میدهد و این عصر مصادف به زمانی است که شاهان یونانی باختری مثل "ایو تیدم" "دمتریوس" و "ایوکراتید" نفوذ دولت موریا را از صفحات جنوب هندوکش برداشته دولت نیرومندی تشکیل داده و شروع به کشور کشائی در خاک هند نموده اند به این ترتیب تقریباً (٦٠) سال بعد از اعزام مبلغین آشوکا آئین بودائی در نقاط مختلف شمال هندوکش انتشار یافته است.

چون مقصد مادر اینجا تنها شرح خط سیر بودیزم و انتشار آن نیست میخواهیم کمی به این بپردازیم که چه تاثیرات عمین درین خاک وارد نمود تا در ایجاد صنعتی ذیدخل وصاحب نفوذ گردید. اگر چه آئین بودائی از سرزمین "مگده" برخاسته و مهد نشو و نمای اولیه آن خاک هند است ولی از روزیکه مجرای اندوس (سند) را گذشته و به آریانا رواج پیدا کرد به تعبیر اکثر مد قین "سرزمین موعودی" برای توسعه و انسباط خود یافت. دامنه های کهسار، دره های عمیق وخاموش، نقاط بلند و منزوی و حاکم به افق چهار گرد مناظر زیبای قدرتی و چشمه سارها برای راهبین انزوا پسند صلح طلب و آرام بودائی که در عالم سکوت مشغول ریاضت به دند مساعد ترین خاک بود چنانچه به همین لحاظ دانشن ان گندھارا (درۀ کابل) را (مگدۀ ثانی) خوانده اند گندهارا در عالم بودائی به اندازه شهرت داشت که هر گوشه و کنار آن با یکی از مظاهر زندگانی داستانی ساکیامونی پیوسته بود. مهمترین یادگارهای بودا در معابد این علاقه بود بعه گذاشته شده بود. موسیو فوشه معبدی را که کنیشکا در حوالی پای تخت زمستانی امپراطوری کوشان ساخته بود "بلندترین معبد جهان" میخواند. غیر ازین هزار و پنجصد معبد دیگر تنها در همین علاقه وجود داشت "هیلو" یا (هده) که هیوان تسنگ زایر چینی در یاد داشت های خویش راجع به ممالک غربی در علاقه (نگار) یا (نگارها را) یعنی "ننگرهار" از آن حرف میزند بزرگ ترین کانون مذهبی بودائی گندهارا بوده و باصدها معابد باشکوه وباغها وغیره، طوریکه تحقیقات جدید ثابت کرد بزرگترین مرکز صنعتی این علاقه هم بشمار میرفت.

کاپیسا "حوزۀ کوهستان و کوهدامن" حتی در اواخر قرن ۷ مسیحی که آخرین دورۀ حیات آئین بودائی درین قطعات است بیش از دوهزار راهب و زیاده از صد معبد داشت. بامیان یا "بامیکان" یا "فن یان" یا "فن یانا" که در تمام عالم بودائی باهیکل های بزرگ بودا (هیکل) خوابیده بودا در(نیروانا) بطول هزار قدم و هیکل های ایستاده (٥٣ و ۳۵ متری) امتیاز داشت، جانی بود که زائرین بودائی تمام آسیا بدانجا می شتافتند. همین طور در صفحات شمال هندوکش در دو ولایت مستعد "باختر" و "تخارا" مراکز مهم بودائی وجود داشت، قندوز در موقع عبور هیوان - تسنگ دارای ده معبد و چندین صدر وحانیون بود. درین وقت بلخ معبد و سه هزار راهب داشت از روی این ارقام در قرن ۷ مسیحی که مشرف به دوره سقوط بودیزم میباشد و احصائیه کوچکی است که بعد از جنگ ها وحوادث مزید گرفته شده معلوم میشود که آئین بودانی بیکداء اندازه در نیمه شرقی افغانستان تاثیر افگنده بود. افغانستان عهد کوشانی همان طور که در فلسفه و معتقدات دیانت مذکور انقلاب عمیق وارد کرد از راه صعنت و نمایش هم بکلی نصب العین آنرا دگرگون نمود.


هلنیزم:

جنبۀ دیگر صعنت "گوریکو بودیک" (هلنیزم) یادخالت افکار و نظریات واصول تهذیب یونانی است که با فتوحات اسکندر بخاک های آسیائی مجری پیدا کرد. اسکندر در طی اقدامات جنگی بیش از همه نقاط مفتو حه در خاکهای آریانا ۵و۶ شهر اسکندریه تاسیس نمود. با تاسیس سلطنت مستقل یونانو باختری و دوام دوصد ساله این سلطنت آریانا برای مدت چهار قرن که (دو قرن دورۀ کوشانی هم در آن شامل است) مترقی ترین کانون افکار و تهذیت و آرت یونانی در آسیا شمرده میشد، همانطور که از نقطه نظر آئین بودائی گندهارا را "مکدۀ ثانی" خوانده اند از نقطۀ نظر صنعت و آرت "هلادثانی" هم بود. فراموش نباید کرد که فتح هند بدست اسکندر آمد و رفتی بیش نبود و تسخیر حقیقی هند با مفکوره یونانی در عصری شروع شد که شاهان یونان باختری و کوشانی بعد از فتوحات آن دیار به اداره وبسط تهذیت و مدنیت پرداختند. شمولیت حصص شمال غربی هند در اداره دو سلاله مذکور سبب شد که افکار و مظاهر مدنیت یونانی بار وحیات و فلسفه هندی تماس طولانی پیدا کند مانند مورخین و جغرافیه نویسان یونانی که آثار ایشان باقی مانده یک عده اهل فن و حرفه از قبیل طبیب، حکاک، هیکل تراش، معمار به این دیار آمده و در تعمیر اسکندریه ها و قلعه های جنگی (تنها در باختر از هزار قلعه صحبت شده است ) و در ساختن ظروف فلزی زیورات ضرب مسکوکات حکاکی و کندن احجار کریمه دخالت زیاد داشتند با این دسته هنروران روح ظرافت یونانی در آرت وصنایع مستظرفه در آریانا شیوع یافت.


محل تلاقی افکار و تهذیب بودائی و یونانی:

دو عاملی که در ظهور صنعت یونانو بودائی یا گریکو بودیک دخیل اند از نقطه نظر ارتباط عمومی وخصوصی آن به آریانا شرح یافت. مبحثی که در طی مطالعات این مدرسه صنعتی مهم است موضوع محل تلاقی آنها است که از چهل سال با ینطرف مدققین را بخود مشغول ساخته است موسیو فوشه که در مطالعات این مدرسه از همه پیش قدم است در دو جلد کتاب صنعت گریکو بودیک گندهارا (که شامل تاریخچه، مراحل، شعبات، عصر ترقی و انحطاط وصورت انتشار آن در عرض وطول آسیا وغیره میباشد) و در دو جلد یکه درین تازگی ها بنام (راه قدیم هند از بلخ تا تاکزیلا) تحریر کرده به مفصل ترین صورت وارد بحث درین هوا موارد گردید. است، شبه ئی نیست که میان این دو سلسله نشریات فوشه سالها گذشته و درین موضوع کشفیاتی مخصوصاً در خاک افغانستان بعمل آمده معذالک نظریات مدقق باستان شناس آنقدر زیاد فرق نکرده و نکاتی که در اثر تازه او مربوط به این فصل دیده شود وقت بوقت اراء خواهیم نمود.

روی همرفته درین مسئله شبه ئی نیست که محل تلاقی بودیزم وهلنیزم یا جائی که تهذیب و افکار یونانی و بودائی بهم تماس طولانی یافته همین آریانای قدیم یا به اصطلاح فوشه "جد بزرگتر افغانستان معاصر است" ولی چون خاک افغانستان وسیع و شواهد صنعت مذکور در گوشه های مختلف نشو ونما نموده این مسئله محتاج کشفیات و تحقیقات علمی بود تا با اسناد لازمه معلوم میشد که دو تهذیب و تمایل صنعتی در کدام قسمت افغانستان مخصوصاً درشمال یادرجنوب هندوکش بهم مقابل شده است تا معلوم شود که مهد صنعت کریکو بود یک کجا ونقاط تحول آن در مرور قرون با تاثیر عوامل صنعتی دیگر کجا ها میباشد ؟


 گندهارا:

گندهارا یادرۀ کابل حصه ایست در جنوب هندوکش شرقی و از سرچشمه رود خانه کابل تا اتک را در بر میگیرد. گندهارا در زمانه های باستان تماماً جزء خاک آریانا بوده و امروز هم حصه غربی که بزرگترین حصه آن را تشکیل میدهد جزو کشور افغانستان میباشد در نفس گندهارا حصه دیگری است که در در دوره های پیش از اسلام بنام (نگارا ها را) یاد میشد و هنوز هم این تسمیه جغرافیائی از بین نرفته و (ننگرهار) قلب گندهارای قدیم را تشکیل میدهند و قراریکه در صفحات آتی این فصل خواهیم دید زیبا ترین کانون صنعتی گندهارا در یکی از شهرهای معروف آن که هده باشد قرار داشت. این مطلب پیش ما هویدا است که گندهارا نظر به مجاورت خود بخاک هند سرراه مبلغین واقع بود آئین بودائی از همه نقاط افغانستان اولتر در آنجا نشر شد. حتی در زمانیکه آئین مذکور در عصر آشوکا امپراطور موریا انتشار مییافت گندهارا و حصۀ زیادی از علاق های هندوکش جزء اراضی مفتوحه دولت موریا بحساب میرفت. بناء علیه تهذیب و افکار و دیانت بودائی از همه نقاط افغانستان پیشتر در این دره نشر شده است. هویدا است که درۀ گندهارا در داستانهای بودائی رول بزرگ بازی کرده و بشهادت خاطرات زایر چینی معابد با شکوه از عصر مور یا گرفته تا عصر موریا کوشان در اینجا مرتب آباد شده و یادگارهای قیمتدار مذهبی در معابد این دره بودیعه گذاشته شده بود. هویدا است که درۀ گندهارا از نقطه نظر سیاسی در عصر شکوه دولت کوشانی مخصوصاً عصر سلطنت کنیشکای کبیر (نیمه اول قرن دوم مسیحی) موقعیت مهمی احراز کرده بود زیرا با فتوحاتی که کوشانیها در خاکهای هند بعمل آوردند درۀ گندهارا تقریباً مر کز و دل امپراطوری پهناور آنها شده بود و از همین جهت دو یا سه پایتخت بهاری و تابستانی و خزانی امپراطوری کنیشک در حصص اولی و وسطی و سفلی همین درۀ وقوع داشت و با دلبستگی زیادی که امپراطور بدره گندهارا داشت او را اکثر مدققین فقط بعنوان و لقب "شاه گندهارا" یاد کرده اند. صفت دیگری که گندهارا برای انبساط صنایع نفیسه داشت امنیت آن در پناه سد سنگی هندوکش بود زیرا بر مطالعین تاریخ مملکت ما روشن است که وقت بوقت در اثر جنگها و بیجا شدن قبایل آسیای مرکزی و غلیان اقوام در نقاط دور دست آسیائی جنبش هائی تولید گردیده که بالاخره به حوزه اکسوس (آموریا) منتهی شده و از اینجا بحیث دورائی شاخدائی از اقوام وارده بطرف غرب جانب سواحل خزر و ماورای آن بخاک های غربی آسیا و شرق اروپا منتشر گردیده و شاخه ئی به اراضی جنوب آمو دریا فرود آمده و در کوه پایه های آریانا تقرریافته و سلطنتی تشکیل کرده و اجریان قسمتی از آبهای خروشان هندوکش بنام مهاجرت و فتوحات و لشکر کشی و غیره با وادی های هند پرا گنده گردیده اند.

 گندهارا در پناه دیوار بلند هندوکش تا یک اندازه زیاد مأمون و اقلا از تصادمات اولیه اقوام تازه وارد آسیای مرکزی، تصادماتی که در اوائل وهله شدت بیشتری داشت بر کنار بود و فضای صلح و سلام و آرامش با دوام برای پرورش صنعت کریکی بود یک در اینجا خوب تر میسر بود. موسیو الفرد فوشه که در شناسائی این مدرسه صنعتی از همه دانشمندان بیش قدم است و تا حال تقریباً نیم قرن است که در این زمینه کار میکند در آخرین اثر خود گندهارا را "سرزمین آرت" خوانده و تحت این عنوان به اساس مباحث بیشتر خود علاقه گندهارا را از نقطه نظر جغرافیه نژاد، سیاست، مذهب، مراودات تجارتی خیلی مساعد برای ظهور صنعت گریکو بودیک میخواند و میگوید: "همان ظهور که تسکان فلاندر ایل دوفرانس در اروپا و ژاپن و جاوا در شرق اقصى طبعا برای نشو  و نمای صنایع مستظرفه مساعد بود گندهارا درین قسمت آسیا قطعه خاکی بود که گوئی آسمان آنرا برای پدید آوردن هیکل های زیبا و تبلوهای قشنگ خلق کرده بود" به این تر تیب فوشه در آغاز مراحلی که به وجود این صنعت پی برد به گندهارا نظر خاصی داشت بعد از حفریات بلخ که موفقیتی بار نیاورد به نظریه خود محکم تر گردید. این موضوع را عجالتاً اینجا گذاشته باختر را بذات خود و در سایه کشفیات قندوز مطالعه میکنیم.


باختر:

منطقۀ ئی که از نظر صنعت گریگو بودیک یا اقلا محض از نقطه نظر. مبداء صنعت مذکور در عالم نظریات تایگ زمانی با گندهارا در جنوب هندوکش قابت داشته و هنوز هم به زعم بعضی از دانشمندان این مسئله یکطرفه فیصله نشده است باختر است. فوشه در موقعیکه هنوز امتیاز حفریات به فرانسوی ها در افغانستان داده نشده بود در موضوع تجسس مهد تولدی صنعت گریگو بودیک از تذکار اسم بلخ و باختر ناگزیر بوده و میگفت در موضع تولدی این صنعت تا زمانی گندهارا را ترجیح میدهم که کشفیات عملی باختر مرا به اشتباه خودم قانع سازد باختر و اهمیت آن از نقطه نظر انبساط و انتشار صنعت گریکو بودیک در علاقه های سنکیانگ و آسیای مرکزی نظر مدقق مذکور را جلب کرده و در صفحه پنج جلد اول کتاب صنعت گریکو بودیک کندهارای خود میگوید:

"از روی کشفیات متعدد بودائی که از طرف یکسلسله علما در طورفان، ختن، و دیگر نقاط ترکستان چین وروس بعمل آمده است معلوم میشود که مظاهر صنعت گریکو بودیک بصورت مال التجاره وارداتی وارد این دیار شده و منزل به منزل با تردد و رفت و آمد کاروانها به این نقاط پراگنده گردیده است واصل مهد تولدی وپرورشگاه آنرا در جای دیگر باید سراغ نمود یامهد این صنعت را در باختر، در همان باختری که دو هزار سال پیش کانون تماس و برخوردسه مدنیت بزرگ یونانی و هندی و چینی بود میتوان یافت؟ زمانه آینده وقتی جواب این سو المارا خواهد داد که حصص جنو بی حوزه علیای اکسوس (آموریا) بالاخره برای تجسسات باستان شناسی باز و مفتوح شود..." همین مدقق در جلد دوم اثر مذکور تحت عنوان باختر مفصل تر جنین اظهار میدارد: "قراریکه پیشتر گفتیم جواب قطعی پیدایش مهد صنعت گریکو بودیک زیر تپه هائی خوابیده که چند نفر محدودی از اروپایان و بود آنها را در گرد و نواح بلخ تذکر داده اند درین دقیقه احتیاج روشنائی بلخ از همه وقت بیشتر محسوس میشود عدم معلومات مطلق نسبت به مدرسه صنعتی باختر بعد از نابود شدن تصاویر رنگه دیواری گندهارا اسفناک ترین خالیگاهی است که در راه مطالعه صنعت گریکو بودیک اسناد وثایق ما ر ا ناقص ساخته است با کشفیات جدید در آسیای مرکزی حلقه های تسلسل زنجیر انتشار صنعت از کاشغر تاجاپان کشف شده و تنها حلقه اول آن کمبود است. بهر حال چون عجالتاً بصورت مادی چیز در دست نیست به گمان و قراین متوصل میشویم. من راجع به باختر دو نظریه دارم یکی عجالتاً موضوع بودن مهد تولدی صنعت گریکو بود یک را در آنجا سلب نمیکنم و از جانب دیگر قبول مینمایم که تمام آبدانی که زوار چینی در آنجا دیده اند نماینده سبک صاف هند ویونان (هند و گریک) باشد. عجالتاً موضوع را ازهر پهلو که مطالعه کنیم بر علیه یکی ازین دو مطالب فوق چیزی نمیتوان گفت، راجع به صنایع بودائی باختر معلومات ما بسیار کم و محدود است. (فاهین) و (سونگ ین) دو نفر زائرین چینی راه ختن واندوس (سند) راطی کرده و از باختر عبور ننموده اند. باقی میماند (هیوان - تسنگ ) و آنچه که در باب سرزمین پو - هو ( Po-Ho ) نوشته است. اگر گندهارا و باختر را در روشنی نوشته های او مقایسه کنیم پله گندهارا چربی میکنند زیرا مشارالیه در حالیکه (صدمعبد) به بلخ نسبت میدهد در گندهارا از هزار معبد صحبت مینماید. البته موضوع قدامت معابد، قشنگی هیکل ها، تعداد استوپه ها نوعیت عماراتی که بار اول در مسافرت خود در باختر دیده چیزی است که به حفریات آینده مژده میرساند نکته ئی که دریاد داشت های زایر مذکور است و ذکر آن باموضوع با موضوع سر دست ارتباط زیاد دارد این است که رقیب گندهارا یعنی باختر کوشش نموده است که "سرزمین موعود" بشود و برای اینکه خوب تر شباهتی به "مگده" پیدا کند را هبین محلی، بلخ را به صفت "راجا گریا Rajagriha " یعنی "شهر کوچک شاهی" یاد کرده اند زیرا در آنجا هم آثار ودیعه بودائی زیاد بود. پس نشو و نمای صنعت بودائی در باختر هم چیز محقق است ولی قبل از کشف شواهد عملى ولو کوچکترین اثری هم باشد راجع به تپه های خاک اظهار نظری نمیتوان کرد معذالک از روی قراین و به اساس آثاری که از مناطق مجاور شمال و جنوب باختر کشف شده چنین معلوم میشود که صنعت با ختر از روی خواص عمومی فرق زیادی با شواهد صنعتی علاقه های جنوب شرقی آن یعنی کاپیسا با مناطق مجاور شمال شرقی آن یعنی ترکستان چین نخواهد داشت. بر علاوه این را هم تا یک اندازه میتوان گفت که آبدات آنجا اگر از نقطه نظر سبک کار نباشد اقلاً من حیث وضعیت خارجی ومواد عمرانی نسبت به پنجاب ودرۀ کابل به آسیای مرکزی شباهت بیشتری بهم خواهد رسانید." موسیو فوشه در ١٩٣٤ بالاخره به بلخ رسیده و حفریات را در توپ رستم و در ارگ شهر عملی نمود. متأسفانه خلاف انتظار موفق به کشف هیکل باختری نشد وکشف مجسمه بودائی در شمال هندوکش چند سال دیگر هم به تعویق افتاد تا اتفاقات پرده از روی اسرار قندوز برداشت.


تابش روشنی جدید از قندوز:

باشرح بالا معلوم میشود که دانشمند فرانسوی "فوشه" در باب تعین مهد صنعت گریکو بود یک چه دلائلی پیش خود داشت که گندهارا را بر باختر ترجیح میداد. معذالک طوریکه دیدیم در آنفرصتی که عملا دستش از باختر کوتاه بود باز هم ایجاد مدرسه صنعتی مذکور را به استادان یونانو باختری و محل آنرا در گندهارا قرار میداد. این هم مربوط به ظهوری شواهدی بود که روزی بمیان آمده و نظریه او را تغیر دهد. همین بود بعد از سالها انتظار امتیاز حفریات را برای دولت فرانسه در افغانستان بدست آورد و فوراً عازم باختر شد تا حلقه ئی را که در سلسله تحقیقات صنعت گریکو بود یک ناقص بود کامل کند. مدت ۱۸ ماه در گرد و نواح بلخ تحقیق کرد، خرابه های توپ رستم و ارگ را حفریات نمود اما شواهدی را که انتظار داشت بدست نیام. آنچه را فوشه به اصول علمی می پالید و تجسس میکرد اتفاقات در گوشه شرقی باختر در قندوز به منشهٔ شهود گذاشت و اولین هیکل بودائی باختری از خرابه های معبدی در قندوز کشف شدند قندوز امروز یا "کهن دژ" قرون وسطی به فاصله ۶ کیلومتری شرق رودخانه قندوز و ۲٤ کیلومتری غرب خان آباد واقع است مسافرینی که از راه دره شکاری بطرف خان آباد میروند بعد از نقطه ئی که آنرا "علی آباد" گویند میتوانند بصورت مستقیم بدون عبور از خان آباد بعد از طی فاصله ۱۸ کیلومتر به قندوز واصل شوند قندوز امروز جزء ولایت قطعن در زمان عبورهیوان - نسنگ مرکز تخارستان بشمار میرفت و دامنه تخارستان این زمان باختر را هم فرامیگرفت. چون قندوز در حصص سفلی یکی از رودخانه های بزرگی واقع شده که هندوکش را به اکسوس (آمودریا) وصل میکند و مجرای رودخانه مذکور چه در جلگه و چه دره های پرپیچ سلسله کوه مذکور بزرگترین راه طبیعی بشمار میرود دارای اهمیت زیاد است. از روی مسافرت هیوان - تسنگ که پس از عبور رود آمو مستقیما بطرف قندوز آمدوازروی اقامت تاردیو شاد Tarduchad شهزاده ترکی نژاد (مشارالیه از احفاد توکیوهای غربی بود) درین شهر معلوم میشود که قندوز در نیمه اول قرن ۷ مسیحی نسبت به سائر شهرهای تخارستان و باختر مرکزیت داشته. قندوز با موقعیت جغرافیائی و سیاسی خود در صفحات شمال هندوکش بین آمو دریا و باختر وتخارستان علیا ایستگاهی بود که از آن چهار راه بزرگ بطرف بلخ و سائر بلاد باختر ونقاط معمورة تخارستان علیا و رود اکسوس و ماورای آن و دره های هندوکش میرفت. چون سیاح چینی در موقع اقامت خود در قندوز ده معبد بودائی و چندین صد نفر روحانیون و پیروان این دیانت را دیده و بعض چیزهای دیگر را هم گفته عین یاد داشت های او را درین مورد ترجمه میکنیم: "این محل هم جزو سرزمین قدیم تخارستان است. طول احاطۀ وسعت آن ۳۰۰ (لى) وطول احاطه مرکز آن ۱۰ (لی) میباشد. خاک آن جلگه ایست هموار و مرتب زراعت میشود و حبوبات زیاد حاصل میدهد. بته واشجار زیاد در آن میروید. گل و اقسام میوه فوق العاده فراوان دارد. آب و هوای آن ملایم و پسندیده است. اهالی اینجا امین و ساده هستند. مرد ها طبعاً چابک وزرنگ اند لباس پشمی میپوشند. بیشتر مردم پیر و مذهب بودائی وچیزی هم بر همنی هستند. در اینجاده "سانگاراه" (معبد بودائی) و چندین صد نفر روحانیون وجود دارد که در قوانین "مهایانی" و "همایانی" هر دو طریقه دیانت بودائی معلومات داشته و بهر دو مسلک پابندی دارند و پادشاه شان که شهزاده ترکی نژاد است به تمام علاقه های کوچک جنوب دروازه آهن حکمفرمائی دارد.


اولین هیکل بودائی باختری در قندوز:

در ماه سپتامبر ١٩٣٦ تقریباً به فاصله ۳ کیلومتری شمال شرق محلی که قرار شهادت هیوان- تسنگ ده معبد در آنجا وجود داشت پیر مرد دهقانی در پای یکی از تپه ها جوئی برای آبیاری میکند و در نتیجه چند سرگچی کشف شد. در اثر تحقیقات موسیو هاکن معلوم شد که جوی آبی که دهقان مذکور کنده بود از پای دیوار یکی از معابد بودائی میگذشت پلان عمارت تقریباً مربع و هر ضلع آن (٥٠) متر طول داشت و متصل آن بطرف جنوب غرب معبدی بوده که هر ضلع آن دارای ۳۰ متر طول بود.

آثاریکه از اینجا پیدا شده از روی تعداد آنقدر زیاد نیست مجموع آن عبارت از هفت سر دو مدال مدورویک مجسمه کوچک است که موجود نیمۀ انسان ونیمه پرنده را نشان میدهد و یک پارچه دیگر که عبارت از یک پای و چپلی میباشد.

علاوه برین تکه پاره های خورد و بزرگ دیگر نیز از اطاق های مختلف معبد کشف شد. این کشنیات از نقطه نظر تعداد آنقدر زیاد نیست ولی چون بار اول از صفحات شمال هندوکش هیکل هائی بدست آمده و علمای باستان شناسی خیلی در انتظار دیدن هیکل بودائی باختری بودند پاره ممیزات آنها را از روی رساله "صنعت بودائی باختر ومبداء صنعت گریکو بودیک" که بقلم پروفیسر ها کن نوشته شده شرح میدهیم.

"آثاری که از قندوز بدست آمده واضح به دو دسته تقسیم میشود:

یکی دسته ئی که عاری از ممیزات ذاتی است و دیگر قسمتی که در آن در اثر رویۀ حقیقت بینی (ستیل و آلیست) بکمال اهتمام خصوصیات نژادی نشان داده شده است. یکی از سرهائی که به دسته اول تعلق میگیرد از روش قالب گیری آن معلوم میشود که هیکل تراش بمیل خاطر چهره او را بصورت ساختگی در آورده و کمی به قیافه صورت مجسمه مرمری شباهت دارد که از کورنت Corinthe کشف شده وموسیو پیکارد آنرا شایع نموده برآمدگی کاسه چشم که غالباً در اثر فرود آمدن پلک مشاهده میشود در اینجا وجود ندارد و چشم بیشتر بصورت طبیعی در حدقه خود میباشد.

وازین رهگذر به مجسمۀ (ژنی گل هده شبهه است. زیر چشم های او هم بر خلاف مجسمه های بودا که از حدقه بر آمده ، پس رفته و بلک های او بر گشته است بینی کمی بزرگ و لب ها افقی میباشد وصورت کمی شل و ملایم معلوم میشود. مراتب این ممیزات که شرح یافت در سایر اشکال قندوز بیشتر شده است. هکذا بر آمدگی حدقه چشم هم در دیگر هیکل ها زیادتر شده اما از حد نگذشته است. بینی بزرگ ودهن عموماً خوب طرح شده در باب طرح موی هیکل های میکشو فه از قندوز ملاحظه باید نمود که حلقه های آن که روی پیشانی بشکل فیته افتاده مانند صدف فلیته های آن دورهم پیچ خورده و این روش در طرح موی در بسیاری از مجسمه های یونانی دیده میشود و قراریکه مو سیر" پیکارد" بملاحظه میرسند چنین مینماید که سبک قدیمه فلیته های مارپیچ به این رویه منتهی شده باشد.) از طرف دیگر این سبک فقط در مواردی بیکار رفته که حلقه های موی را میخواستند بصورت نو از یاپتی روی پیشانی نماینی دهند. ملتفت باید بود که در یونان بین ٤٠٨ و ٦٠٠ مسیحی بعض اصولات معینی برای این مطلب وضع کرده بودند بدین قرار که از طرف مقابل حلقه های مویی روی پیشانی پتی تشکیل میداد و بقیه موی فرق و کنارهای سر صورت فیته های مجعد وزنگوله زنگو له روی شانه ها می افتاد و چنین هم اتفاق می افتاد که این آرایش موی در یک مجسمه از طرف مقابل وعقب فرق میکرد و این مطلب در یکی از مجسمه های قندوز دیده میشود زیرا اگر خوب ملاحظه شود بالای فیته موى یکنوع نوار فلزی به بر ۱۲ ملیمتر دیده میشود و قسمت خارجی آن دارای کدام چیز تزئیناتی بوده که هنوز شواهد آن باقی است. یکی از مجسمه های دیگر قندوز آن قسمت حلقه های موی رانشان میدهد که از زیر کلاه مجعد بر آمده است بر آمده است ، کلاهی که متذکر شدیم یکنوع شب پوشکی است که به دنباله مارپیچی منتهی میشود و دو تسمه هم برای نگه داری بدان گره خورده است. از میان مجسمه های گچی هده یکی این سیستم بند کلاه را نشان میدهد دریک سر مجسمه دیگری که از قندوز کشف شده موی بشرحیکه ذکر شد طرح شده و حلقه های آن روی پیشانی پتی تشکیل داده اما خود حلقه ها که بشکل تاپه های مدور وضع شده بود کنده شده و فلیته های مجعد موی هنوز به دو طرف گردن آویزان است. بقیه موی سرکه سیاه رنگ شده بود تنها شانه خورده و نوک های آن بصورت گره در فرق سر، آورد شده است. این هیکل دارای قیافه ایست ذاتی و در چهره آن عوامل نژادی دیده میشود محور چشم های او افقی و چشم های او را فرود آمدگی پلک ها کمی بر آمده نشان میدهد اما سرایهم نسبت به آثار ثار هده چشم او بی حد از حدقه بر آمده است. لب های کمی کلفت ارخوب رسم شده بینی اش کوتاه و کمی مدور و صورت او گوشتی و شل بنظر میخورد خلاصه با این صفات و ممیزات این جسمه بصورت آزاد از چهره های قشنگ شرقی نمایندگی میتواند.

در یکی از مجسمه های دیگر قندوز علاوه بر حلقه های روی پیشانی بقیه موگره ئی در فرق سر تشکیل داده و ازین لحاظ به مجسمه ارتمیس Aremis بریتش موزیم شباهت بهم میرساند درین مجسمه قندوز چشم ها کمی منحنی، بینی قلمی، کنج های دهن کمی خمیده، صورت لوزی و خطوط چهره واضح تیپ های یونانی را بخاطر می آرد.

در خطوط ممیزۀ چهرۀ مجسمه دیگر قندوز که در موزه مزارشریف است مبالغه بکار رفته. چشم های بزرگ او کمی محدود، بینی اش کوتاه، ونوک آن برگشته است. لب فوقانی، لب تحتانی را قرار گرفته. این ممیزات در مجسمه های هده دیده نشده است.

علاوه برسر های مجسمۀ که بالا شرح یافت مدالی از قندوز پیدا شده بحالت خراب وصورت شخص بالداری را نیم تنه نمایش میدهد. هکذا موجود نیمه انسان و نیمه بالدار (گارودا) که متأسفانه سر آن نیست هم از قندوز کشف گردیده است" این بود تعریف آثار مکشوف قندوز بعبارت دیگر تعریف هیکل هائی که بعد از ١٩٣٦ بار اول از صفحات شمال هندوکش از باختر کشف شد همین قسم در اثر تجسس هیئت باستان شناسی شوروی در ترمز که زایر چین هیوان تسنگ آنرا (تامی Ta-mi) خوانده از سواحل راست اکسوس (آمودریا) هم مجسمه ها مکشوف گردیده است. پس آثار هیکل تراشی و مجسمه سازی مدرسه گریکو بودیک که تا چند سال قبل محدود به جنوب هندوکش و منحصر بدره گندهارا بود در او کسیان (علاقتهائیکه اکسوس، آمو دریا آبیاری میکند) هم کشف شده و این مسئله در تعین مهد مدرسه صنعتی گریکو بودیک نظریات جدیدی وارد کرده که آنرا در ذیل مطالعه و نتیجه ئی میخواهیم بدست آریم.

مهد صنعت گریکو بودیک:

امروز همه میدانیم که صنعت گریکو بودیک مدرسه ایست که اساساً با الهامات صنعتی یونانو و تخیلات مذهبی بودائی بمیان آمده و این دو روح، دو طرز تفکر، دو سنخ عقیده صنعتی و مذهبی در خاک آریانا، در سرزمین افغانستان بهم یکجا و مخلوط و ترکیب گردیده و بالاخره عامل ترقی و رواق این مدرسه بیشتر استادان محلی شده که خود در عین زمان از نقطه نظر آئین بودائی و از نقطه نظر کسب روش صنعتی یونانی شده بودند بیابیم به تعین مهد صنعت. این مسئله یکی از مسایل عمده در تاریخ صنایع مستظرفه آسیا است و اگر بگویم از چهل سال با ینطرف در اطراف آن قلم فرسائی میشود مبالغه نخواهد بود. پیش ازینکه حفریات و تحقیقات در خاک افغانستان شروع شود موسیو فوشه فرانسوی که سر حلقه علما در مطالعات مکتب گریکو بودیک میباشد بیشتر در گندهارای شرقی مشغول تحقیقات بود و آثار و شواهد زیاد هیکلهای سنگی از تپه های معابد اطراف پشاور و چهارصده (پشکلاواتی قدیم و گرد نواح آن) کشف کرد و مدرسه گریکو بودیک را به صفت "گندهارا" خواند ولی تعین مهد آنرا به تحقیقات افغانستان معطل گذاشت تا مخصوصاً بلخ مرکز شاهان مستقل یونانو باختری که مسکوکات این عصر آن بهترین شاهکارهای صنعتی در میان مسکوکات دنیای قدیم است چه نتیجه میدهد. متاسفانه بعد از حفریات سال٤ -١٩٢٣ بلخ موفق به کشف کدام مجسمه نشد و بر علاوه در اثر مطالعات استوپه بزرگ توپ رستم و پاره آبدات دیگر بودائی معلوم شد که سنگ عموماً در عمرانات استعمال نشده و بیشتر آبادیها از خشت خام بوده وچون بعقیده فوشه آغاز مدرسه گریکو بودیک با هیکل های سنگی شده است آنرا به جنوب هند و کش در گندهارا و آنهم در گندهارای شرقی قرار میدهد. اگر کشفیات قندوز و تغیر یافتن نظریاتها کن در میان نمی بود مسئله مهد صنعت به مفاد گندهارا یک طرفه فیصله شده بود ولی حالا دو نظریه در بین است یکی نظریه فوشه و مهد صنعت گریکو بودیک در گندرهارا و دیگر هاکن و مهد مدرسه مذکور در باختر. نظریه فوشه تا یک اندازه شرح یافت حالابه شرح عقیده هاکن می پردازیم و عیناً مطالبی را که خودش در جزء بحث همین موضوع مستند به مطالعات سابقه فوشه در رساله صنعت بودائی باختر و مبداء صنعت گریکو بودیک نوشته اقتباس مینمائیم:

"اشیای مکشوفه قندوز که قسمت اول این مقاله را وقف مطالعات آنها نمودیم از یکطرف و آثاریکه سه سال قبل در اثر تجسس هیئت حفریات شوروی در ترمز در سواحل راست رود اکسوس پیدا شده از طرف دیگر اسنادی فراهم میکند که مسئله بحث تصادم "بودیزم" و "هیلنیزم" را دوباره روی کار می آرد. نا گفته نماند که عنوان یکی از آخرین قسمت های مبحث کتاب "صنعت یونانو بودائی گندهارا" تالیف موسیو فوشه تصادم "بودیزم وهلیزم" است وخواننده از مطالعۀ آن درک میتواند که چه وقایع تاریخی یکجا شده تا صنعت مخلوط مکتب "هند و یونان" بمیان آمده است. 

برای اینکه موضوع ظهور صنعت گریکو بودیک فهمیده شده باید مثلیکه موسیو فوشه میگوید در مملکتی که صحنه تماس آنها واقع شده دخالت صنعت یونانی و شیوع دین بودائی هر دو عامل موثر مطالعه شود تا اساس موضوع روشن گردد به این اساس طوریکه از مطالبه موسیو فوشه معلوم میشود بودیزم در شمال غرب هند در حوالى ٢٥٠ ق م وارد شده و چون نیمه جنوبی افغانستان فعلی در آنوقت تحت سلطه سیاسی خاندان (موریا) بود زمینه برای انتشار دین بودائی مساعد واقع شد و مبلغین در اوائل قرن ۲ ق م بیشتر از یک و نیم صد سال قبل از سقوط تسلط یونانی ها در باکتریان تیغۀ هندوکش را عبور نموده و به باختر های تبلیغ را گذاشتند.

باختر در زمانه ئی که دین بودائی در آن منتشر میشدسر زمینی بود که مدنیت ایرانی را دیده و از یک و نیم قرن شاهان یونانو باختری در آنجا حکومت داشتند ایشان با ذهن کنجکاوی و سیاست محطاط کارانه به انتشار دینى که خاک تولدی آنرا میخواستند تسخیر کنند روی موافقت نشان دادند وسقوط امپراطوری (موریا) بدون تحمل قربانی های کمر شکن به آنها موقع داد که اراضی را که اسکندر اشغال و تا ۳۳۰ ق م بدست سلوسی ها بود دوباره متصرف شوند.

 آثار قندوز چنان نمونه های صنعت گریکو بودیکی است که نفوذ یونانی در آنها بکمال وضاحت دیده میشود و مراتب این نفوذ به اندازه ایست که نظریه فرضی قدیمی دانشمندان را برهم میزند و اینکه میگفتند صنعتگران "یونا و باختری" بعد از تهاجمات اسکائی ها و یوچیهای بر بر (خارجی) از بکتریان بطرف گندهارا رفته و در گندهارا اولین آثار مدرسه گریکو بودیک را بمیان آورند غیر ممکن معلوم میشود زیرا اگر این نظریه فرضی را قبول کنیم بصورت اجبار به این هم باید تسلیم نمائیم که صنعت یونانو بودائی در عصر کوشانی از گندهارا به باختر رفته است. اگر صنعت گریکو بودیک عوض اینکه در عصر تنزل سلطه یونانی ها در بکتریان در خود قلمرو باختر بمیان نیامده و از گندهارا در عصر کوشانی ها به باختر منتقل شده بود آثار مکشوفه قندوز به قیافه های حاضره نمی بود بلکه اختصاصات دیگری میداشت. یعنی عوض اینکه نفوذ یونانی در چهره های آنها بیشتر دیده شود عوامل هندی در آنها فایتی ترمی بود حال آنکه چند صفحه قبل دیدیم چنین نیست بلکه برعکس است. پس حقیقت امر چنین مینماید که تهاجمات بربرها در بکتریان سدراه ترقی "صنعت جدید" نشده. آیا "هرایوس" و "کوجولا کدفیزس" بربر اشکال مسکوکات خانواده های سلطنتی یونانی را تقلید نکردند ؟ بلی علاج ندارد که "بردیزم" در ساعات اغتشاش استقرار قوا و سلطه جدید به مشکلاتی بر نخورده باشد اما این ناملایمی ها را نمیتوان به هیچ صورت به حوادث ناگواری مقایسه کرد که چند قرن بعد حین تهاجمات یفتلی ها بمیان آمده است پس نظریه من چنین است که صنعت گریکو بودیک در فضای مغشوش و شرایط غیر مستقر در باختر تولد شده و در هده (گندهارا) زمینه مساعد برای انبساط و ترقی خود یافته است خلاصه این مبحث در روشنی این دو نظریۀ مختلف چنین میشود که بعقیده فوشه مدرسه گریکو بودیک در گندهارا آنهم بیشتر در حصص شرقی آن تولد یافته و به اساس نظریه ها کن در باختر بمیان آمده و در قلب گندهارا در هده مراتب انبساط و ترقی خود را پیموده است پس مبداء صنعت گریکو بودیک از زاویه موقعیت جغرافیائی برای آریانا، افغانستان فرق نمیکند خواه در باختر خواه در گندهارا هر جا تولد یافته باشد در سر زمین این مملکت تولد یافته و بحیث بزرگترین مدرسه صنعتی افغانستان پیش از اسلام تلقی شده میتواند ملتفت باید بود که اختلاف نظر فوشه وهاکن در مبداء این مدرسه تا اندازه به اساس موادی که در مراحل اولی برای هیکل تراشی این مکتب بکار رفته هم متکی است زیرا بعقیده اولی در هیکل تراشی این مدرسه سنگ اولیت دارد و چون در باختر سنگ راحتی در عمرانات کمتر مورد استعمال دیده است و در گندهارا هیکل های زیاد سنگی از حوالی پشاور یافته است گندهارا را برای مبداء صنعت ترجیح داده است و آثار کچی را تازه تر از هیکل های سنگی میداد وهان قراریکه در اخیر مطالعات خویش در رساله صنعت بودائی باختری مینویسد ساحه آثار گچی را از تاکریلا تا حوزۀ اکسوس انبساط داده و میگوید این تخنیک رویه ایست که با یونانی ها در تمام آسیای صغیر انتشار یافت و تخنیک نتازه سنگ سلیت که ساحه آن از کاپیسا تا تاکزیلا را در برمیگرد بعد تر بمیان آمد و هیکل تراشانی که سنگ سلیت را بکار میبردند بلا شبهه هیکل های گچی را نمونه و مدل کار خود قرار میدادند. در نتیجه ازین سبک وتخنیک آثار فرعى بر آمد که اهمیت آنی و موقتی داشت و تنها در اثر فعالیت استادان گچ کار بود که صنعت گریکو بودیک بامهارت تمام توانسته اختصاصات خود را به آستانه اسیای مرکزی برساند."

این اختلاف نظر در استعمال مواد در مراحل اولی هرسه مذکور تا اندازه ئی در تعین تا ریخ مجسمه ها هیدل های نقاط مختلف افغانستان که آنهار امطالعه میکنیم پاره تغیراتی پیش میکنند و تاریخ ها را کمی نزدیک تر میسازد ولی چون بحقایق گذارشات تاریخی نزدیک تر است در مراحل تحولات صنعت مخصوصا در جنوب هندوکش به نظریات فوشه استناد میکنیم و میگذاریم که حفریات امسال چه روشنی جدیدی به باختر می اندازد.


 کار آغاز:

مدرسه صنعت گریکو بودیک در باختر یا در گندهارا در هرجائی که شروع شده راجع به تاریخ آغاز این مدرسه نظریات فوشه وهاکن تقریبا یکى است و آنقدر زیاد از هم دوری ندارد زیرا هاکن آغاز آنرا در دوره تنزل سلطنت شاهان یونانو باختری در باختر و فوشه در زمان حکمرانان یونای دولت یونانو باختری در پوشک رواتی (چهار هده) قرار میدهد که به هر دو حساب ظهور آثار مدرسۀ مذکور را در اوائل قرن اول ق م میتوان قرارداد شبه ئی نیست که اوایل مفکوره نمایش بودا ساکیامونی که بودائیان هندی جرئت نمیکردن او را بشکل انسانی در آورند مربوط به صنعتگران یونا و باختری افغانستان است. زیرا قراریکه آثار و لوایح مدرسه صاف هندی سانشی (قرن ۲ - ۳ ق م) نزدیک بمبئی شهادت میدهند بیش از ظهور مفکوره مدرسه گریکو بودیک در آریانا پیروان بودا در هندسا کیا موقی را با علایم و سمبول نشان میدادند. مثلاً بالای اسپ جای پاهای او را در رکاب و بالای زین چتری را قرار میدادند و یازیر چوکی علامه جای پای و بالای آن درخت  (بودهی) را میکشیدند و ازین علایم معلوم میشد که بودا یا سراسپ یا روی صندلی قرار دارد. بناء علیه بودائیانی در کار بود با افق نظر وسیع تر و سرزمینی با روحیات صنعتی جدید. این هر دو چیز در خاک آریانا میسر شد. اول شکل بود او پاره مجالس حیات او بصورت رسم و نقوش و بعد بصورت هیکل در اوائل قرن اول ق م در دوره سلطنت شاهان مستقل یونانو باختری رنگ هستی یافت و در جریان قرن اول مسیحی یادر باختر بصورت هیکل های گچی یا در گندهارا بصورت مجسمه های سنگی نمونه های اولیه و قدیم کار این مدرسه که بیشتر شکل کلاسیک دارد کثرت پیدا کرد و آنقدر نمونه ها در هر زمینه بمیان آمد که در طی قرن های بعدازان الهام گیرند و تقلید نمایند. متأسفانه تاحال باقید سنه وتاریخ نه کدام تصویر حک شده بودا روی کدام ظرف ونه کدام هیکل سنگی یا گچی آن مربوط به دوره خاندان مستقل یونانو باحتری پیدا شده است تا اینکه سلطنت خاندان مذکور در آریانا سقوط میکند و اسکائی ها و متعاقبا پارت ها (پهاواها) از باختروسا کستانا (سیستان) و حوزۀ ارغنداب بطرف کاپیسا و حوزه ادوس میرسند و سلطنت دود مان ساک ویارت جنوب هندوکش را سراسر فرامیگیرد. فوشه قدیم ترین تصویر بودائی را در این دوره نسبت داده و آن تصویری است که روی جعبه طلائی از تپه بیماران از خرابه های یکی از استوپه های قدیم نگار اها را (ننگرهار) امروزه از ساحه مربوط به هده کشف گردیده. در این ظرف طلائی چهار دانه مسکوکات مسی نو (ازس) پادشاه اسکانی افغانستان گذاشته شده و جعبه مسکوکات در یک ظرف سنگی که سنگ آن نرم و سبز رنگ میباشد مانده شده و از طر فی شخصی موسوم به "شیوا را کشیته Civarakshita" به استوپه مذکور وقف شده بود. از روی کتیبه ظرف سنگی معلوم میشود که واقف مذکور بعد از سال ۳۰ ق م و دیعه را در استوپه گذاشته ولی (فرشه) و (استن کینو) به این فکراند که واقف تنها ظرف سنگی را حین مرمت کاریهای استوپه با کتیبه صورت و قف تهیه کرده و احتمال دارد که جعبه طلائی با تصویر بودا قدیم تر باشد. بهر حال قراریکه فوشه اظهار نظر میکند اقلا این تصویر صورت بودا را پیش از ظهور حضرت مسیح به چشم ما جلوه میدهد  فراموش نباید کرد که این جعبه طلائی از نقطه نظر تاریخ صنایع مستطرفه افغانستان بصورت عمومی و از نقطه نظر مدرسه گر یکو بودیک بصورت خصوصی کمال اهمیت دارد و معلوم میشود که استادان هنر و رنگاراها را پیش از شروع عهد مسیح در ایجاد آثار صنعتی و نقش تصاویر ممارست داشتند و این ممارست و آمادگی ها را در عروج صنعت گریکو بودیک هده یاد آوری خواهیم نمود. آنچه شرح دادیم تصویری بود از بودا غیر ازین دو مجسمه ئی هم در دست است که سنه دارد یکی از سوات پیدا شده و دیگری از پوشکار اواتی. اولی در سال ۳۱۸ و دومی در سال ۳۸۴ عهد مجهولی سنه خورده است. برخی از دانشمندان سنه ها را مربوط به عهد سلوسی دانسته اند که آغازش بسال ۳۱۲ قام مطابقت میکند برخی دیگر عهد موریا، ساک ها و ارساسی ها پیشنهاد کرده ان بهر حال فوشه بحساب عه مسیح اولی را مربوط به (۷۰) و دومی را متعلق به (۱۳۶) عهد مسیح میداند و به این ترتیب این دوهیکل در نیمه دوم قرن اول و نیمه اول قرق دوم مسیحی تعلق میگیرند.


ترقی مدرسه گریکو بودیک قرن کنیشکا:

صنعت گریکو بودیک که باقرن اول ق م ظهور کرد در طی قرن اول مسیحی که عصر آمد و رفت اسکائی ها پهلون ها وظهور واستقرار کوشانی ها و سلطنت خاندان اول آن میباشد دوام نمود. نمونه ها و مدلها در گندهارا زیاد شده رفت ولی با تمام اینها در عصر سلطنت خاندان اول کوشانی یا دودمان کدفیزس ها کدام ترقی محسوسی نگرد و اگر ترقى هم کرد محدود و سر پوشیده ماند تا اینکه مشوق و خریدار بزرگ مانند کنیشکای کبیر و دوره پرامن و مجللی چون روزگار حکمفرامائی او بمیان آمد در دوره تنزل سلطه سلطنت دود مان یونانو باختری صنعت گران ماهر اینجا که نقش هنروری آنها با مسکوکات این دودمان در تاریخ صنایع مستظرفه افغانستان برای همیشه ثبت است کم کم بنای مهاجرت را به جنوب هندوکش گذاشتند. حملات اسکائی ها و یوجی ها بیشتر باعث شد که هنروران بجنوب سلسله هندوکش فرود آیند. سرزمین گندهارا به نوعی که شرح یافت اقلا از قرن اول ق م در مسایل صنعتی شهرتی حاصل کرده و از نقطۀ نظر حرارت آئین بودائی "مکدۀ ثانى" وحیثیت سرزمین موعود را پیدا کرده بود.

حرارت عقیده، ذوق نفیس مهارت و هنروری در فضای آرام ومساعد بهم تماس قریب و طولانی یافت زمینه برای ترقی صنعت گریکو بود یک مخصوصاً براى هیکل تراشی روی سنگ مهیا شد و جریان وقایع تاریخی مخصو صاً سه عامل برجسته عصر کمال ترقی آنرا بمیان آورد.

(۱) بودائی شدن امپراطور مقتدری مانند کینیشکا.

(۲) بسط تجارت امپراطوری رومن و چین با امپراطوری کوشانی آریانا.

(۳) شیوع صنعت کلاسیک وتربیه مزید هنرمندان.

چون عوامل سه گانه فوق در تاریخ ترقی صنعت گریکو بود یک دخالت زیاد دارد مختصراً به شرح آنها می پردازیم.

(۱) تاثیر شخصیت کنیشکا:

بعد از سقوط سلطنت شاهان یا نانو باختری در صفحات شمال (حوالی ۱۳۵ قوم) اسکائی ها، پهلواها و کوشانی ها روی صحنه تاریخ ما آمده رفتند. با وجودیکه معلومات ما دربارۀ آنها آنقدر مبسوط نیست بازهم طبیعی حکم میتوان کرد که سیر تدریجی صنعت متوقف نشده ، منتها چون هرج و مرج و رفت و آمد بیشتر بوده، آن امنیت کامله که انبساط صنعت بکار دارد تا ظهور کوشانی ها یا بهتر تر بگوئیم تازمان ظهور بزر گترین امپراطور مقتدر آنها بدست نیامد. از نقطه نظر مذهب (گند و فارنس) پهلوا که پیش تر و معاصر ظهور کوشانی ها در کابل هم حکمفرمائی داشت بیشتر به مسیحیت متمایل بود زیرا قراریکه متون داستانهای تاریخی میگوید در اثر اقدامات "سنت توماس" مبلغ به این مذهب گرائیده بود. خاندان اول کوشان کدفیزس ها اگر چه بصفت (دین دار) یاد شده اند بیشتر پیرو شیوا بو داد (مخصوصاً کدفیزس دوم که مسکوکات او واضح درین قضیه حکم میکند) پس آئین بودائی تا زمان کنیشکا در کشورها پادشاه مقتدری نیافته بود که از حمایت و پشتیبانی او برخورد کنیشکا بعد از چند سال اول سلطنت خود دین بودارا قبول نمود و ازین تاریخ دورۀ باشکوهی برروی بودیزم و آبدات و سنت بودائی بازش شهر شاه کوشان بار اول روی یکی از مسکوکات خود (بودا) را بلباس یونانی وبنام (بودو) Boddo به رسم الخط یونانی بضرب رسانید. کنیشکای کبیر مانند "آشوکا" امپراطور موریا در ادبیات بودائی شهرت فوق العاده دارد و داستان ها عیناً چیزهائی را که برای امپراطور موریا بیا کرده اند در مورد شهنشاه کوشانی هم نقل میکنند. کنیشکا در عمرانیات مذهبی توجه زیاد داشت. تعمیر معبد و استوپه بزرگ "توپ دره" در گوشه جنوب غربی چاریکار، تعمیر است به بزرگی به ارتفاع ٤٠٠ قدم در گندهارای شرقی (پشاور) یادگارهائی از آبادی های عصر اوست. کنیشکا در جلب اهل حرفه و صنعت و هنروران جهد بلیغ داشت. در سال ۱۹۰۸ از، شاجی کی دهری" Shah-ji-ki-Dle: i نزدیک پشاور ظرفی پیدا شد که در آن تصویر و نام کنیشکا و اسم صنعتگر آن "اجه زیلاس" Agestlas (در پراکریت اجیسالا Agicala ) که یونانی و یا از اهل گندهارا بود ذکر شده است. کوشانی ها بصورت عمومی مبادی مدنیت قدیم باختر و آنچه را که یونانی ها وارد کرده بودند محافظه کردند. همان طور که کنیشکا دین بودائی را قبول کرد در ترویج و ترقی صنایع نفیسه آن وقت افغانستان که امروز بصفت یونانو باختری یاد میشود توجه زیاد بخرج داد اگر چه اساس بنای معبدی در پای کوهای پر برف گوشه شمال غربی کاپیسا بصورت داستان بمارسیده (پاورقی صفحات ٢٥٠-٢٤٦ ملاحظه شد) معذالک خوب نشان میدهد که کنیشکا دره وضوع عمرانات مذهبی به کدام اندازه توجه و اصرار داشت. نتائج حفریات بگرام (کاپیسی قدیم پایتخت بهاری کنیشکا) واضح میسازد که پادشاهان کوشانی مخصوصاً کمیشکا در جمع آوری حفاظت شاهکار های صنعتی و آثار نفیس یونانی و رومن، چینی و هندی که بجهات مختلف وارد امپراطوری آنها میشد اهمیت زیاد میدادن. این آثار که در موزه کابل گذاشته شده است ثابت میسازد که مرکز سلطنتی کوشانی های بزرگ مخصوصا پایتخت بهاری آنها بگرام کانون تلاقی آثاری متی عصر بشمار میرفت.


(۲) بسط تجارت با امپراطوری رومن یا عامل اقتصادی:

در فصل گذشته در این مورد محض از نقطه نظر تجارت وارد شدیم و شرجی دادیم. آنجا تذکرات ما تجارت من حیث تجارت بود اینجا اثر همین تجارت را بنام عامل اقتصادی در ترویج بازار صنایع مستظرفه مطالعه میکنیم. در فصل کوشانی هى بزرگ در مبحث مسکو کات ذکر شد که در اثر و شور طلای رومن ها، کوشانی ها بار اول شروع به ضرب مسکوکات طلائی نمودند وکلمات (دینار) و (درهم) که در افغانستان معروف است یادگار و دوره بهبودی اقتصادی عصر کوشانی های بزرگی است که در عین زمان شیوع زیاد مسکوکات رومن را تائید میکند و معلوم میشود که از کلمات (دنیر D nier دینار واز دراکم rachme ) درهم ساخته اند. علاوه برین وزن مسکوکات طلائی کوشانی ها هم با مسکوکات ومن یکى بود. پیش ازینکه موزۀ کابل تاسیس شود مسکوکات قدیمی زیادی در صندوقخانه شاهی جمع شده بود که آنها را موسیو فوشه در باغ بالا طبقه بندی نمود مشارالیه می نویسد که علاوه بر "دراکم" شاهان هندوکریک (یونانو باخترى) ومخصوصاً مسکوکات هندوسیت (کوشانی) داریکهای دوازده تن از قیاصره اخیر روم و بیزانس موازی با که های اشکانی و ساسانی ودیو کات های و نیز به ترتیب هم درین جا دیده شد و نشان میدهد که چطور دوره به دوره روابط تجارتی بین شرق وغرب برقرار بود. 

به هر حال بهبودی وضعیت اقتصادی، ترقی وبسط تجارت از راه خشکه و بحر بارومن ها و چینی ها و هندى ها یکی از عوامل طبیعی گرمی بازار راهبین و روحانیون و صنعت کاران بود. صاحبان کاروان و تجار بزرگی که ماها دره های هندوکش و جلگه های وسیع باختر و تخارستان را طی کرده از ماورای پامیر تاوادی اریوس (هری رود) و از تاکزیلا تا بلخ مال النجاره قیمت داری را حمل و نقل میدادند طبعا برای شکران سلامتی جان و قافله و امید مناد بیشتر به معابد و روحانیون اعانه میدادند. چنانچه اکثر معابد مخصوصاً استوپه ها در اثر پول اوقاف و اعانه ساخته شده است. موسیو فوشه میگوید بعضی اوقات تجار محض بنام تمرکز سرمایه برای تعمیر معبد یا استوپه مسافرت های مخصوص تجارتی مینمودند. قرار نظریه عالم فرانسوی "صنعت یک مال التجارة لوکس است و ترقی آن وجود اعانه دهندگان پولدار و جوان مردی را تائید میکند." حقیقت همین طور است والا این همه استوپه های با شکوه ومعابد مجلل با تزئینات ونقوش و تصاویر دیواری رنگه و هیکل تراشی های شگفت بدون پول و سرمایه وبدون معاونت و همکاری طبقه تجار و پول دار بمیان آمده نمیتوانست. آیا بامیان دره ئی به این تنگی چطور چندین هزار علما وروحانیون وصنعتگران مختلف را تغذیه میکرد در صورتیکه موضوع تجارت و رفت و آمد دائمی قافله های بزرگ به دو طرفه هدوکش در میان نمی بود؟ پس اگر چه در ظاهر عامل اقتصادی آنقدر در موضوع بسط صنعت دخیل معلوم نمیشود در حقیقت دخالت زیاد دارد و یکی از موجبات خیلی مهمی است که صنعت گریکو بودیک را در دوره کوشانیها مخصوصاً در نیمه اول قرن دوم مسیحی که آنرا قرن کنینکا مینامیم انبساط دارد.


(۳) صنعتگران گریکو رومن و کثرت عده صنعتگران:

در جمله عوامل ترقی صنعت یونانو بودائی در نیمۀ اول قرن دوم مسیحی بودائی شدن پادشاه مقتدر، کثرت پول ورود اشیای نفیس و تجمل حیات را حساب کردیم چیز دیگری که درین زمینه خالی از تاثیر نیست ورود صنعتگران گری کو رومن از سواحل هدی ترانه و بیزانس میباشد. رو نه گرو سه به این عقیده است که مدرسه گریکو بودیک در قرن اول مسیح به منتهای عروج خود رسید. درین عصر صنعت زیبای گریکو رومن عصر سزار و فلاوین بخاک های شرق تاثیر بخشیده و درسایه تعلقات سیاسی و تجارتی کوشانو رومن زمینه برای نشو و نمای صنعت در قرن کنیشکا مساعد تر شد. همان طور که در فضای امنیت کامله عصر کنیشکا تجار به سهولت زیاد در نقاط مختلف امپراطوری و خاک های همسایگان رفت و آمد میکردند بلا شبه اهل حرفه و صنعتگران هم در حرکت بودند ودرجائی که خریدار داشتند میرفتند و هنرمندی های خود را تقدیم میکردند به همین ترتیب از پلمیر و دیگر نقاط رم شرقی (بیزانس) صنعتگران در قرن کنیشکا بطرف شرق تا به خاک های کشور ما آمدند و باهنر مندان محلی ما تماس حاصل کردند این آمد و رفت بازار صنعت را گرم تر ساخت وعده هنرمندان بیشتر شد، تاثیر ورود صنعتگران گریکو رومن ازین معلوم میشود که مظاهر صنعت در قرن اول و دوم مسیحی در جنوب هندوکش مخصوصاً در گندهارا و کاپیسا شباهت زیاد به آثار (گول) (و بیزانس) بهم میرساند و در موقعی از صورت مقایسه آنها بهم ذکری بمیان خواهیم آورد.

شبه نیست که مدرسه گریکو بودیک طوریکه تا اینجا شرح دادیم در دورۀ اخیر سلطنت یونانو باختری در قرن اول ق م ظهور کرده و عصر (یاوانا Yavanas) یونانی های باختری در آن دخالت کامله داشت و در قرن اول و نیمه اول قرن دوم مسیحی به جهاتی که نوشتم وارد مراحل ترقی گردد ولی این ترقی را باید منحصر به هیکل تراشی سنگی دانست زیرا طوریکه بعدتر خواهیم دید عصر ترقی آثار کچی قرن سوم مسیحی میباشد.


 ممیزات دوره ترقی:

دورۀ ترقی مدرسه گریکو بودیک در قرن اول دوم مسیحى و یا بهتر بگوئیم تر در عصر کشور داری کنیشکای کبیر در نیمه اول قرن دوم شروع و با جریان قرن دوم دوام میکنند. شبه ئی نیست که با کوشانی ها اساس تشکیل امپراطوری بزرگی در آریانا گذاشته شده و با کشور کشائی های کنیشکا در هند وترکستان چین دامنه آن خیلی انبساط یافت و امپراطوری مقتدری که خودرا همپایۀ امپراطوری قیاصره روم و خاقان های چین میدانست بمیان آمد. شکوه و جلال امپراطوری طبع در عالم معمارى وهیکل تراشی تاثیراتی وارد نموده و عمرانات و آبدات مذهبی بزرگ ، محکم. زیبا تر شد. در هیکل تراشی این دوره روی همرفته ممیزات ذیل دیده میشود:

(۱) در ترئینات و نمایش آثار معماری استعمال ستون ها وسرستون ها به نمونه معروف "کورنت"

(۲) در هیکل های قرن اول مسیحی شانه راست و پاهای بودا بایلان راهبی پوشیده شده.

(۳) ارباب انواع محلی قدیم در اطراف شخصیت به دا دیده میشوند.

(٤) حرکت تعلیم در هیچ یک هیکل بودائی دیده نشد. 

(٥) هیکل بودا در میان اشخاص یک مجلس تناسب بزرگتری احراز کرده است.

دقیق تر اگر نگاه شود در هیکل های این عصر موها مجعد، خم وشکن وقات های لباس نازکتر شده. بودا را بیشتر روی تختی مرکب از برگ های گل نیلوفر نمایش میدادند. شانه راست هیکل های بودائی این دوره برهنه و طبق مراسم هندی با آوردن هر دو دست روی سینه حرکت پیشگوئی را ترسیم میکنند، قد بودا در صحنها و مجالس بزرگ وعده همراهان او از قبیل بوداها و بودیس اتواها و از باب انواع فرعی و غیره زیاد شده میرود. همین مفکوره بزرگ ساختن هیکل بودا کار را بجائی میکشد که او را مثل بامیان در احجار کوها به ارتفاعات و تناسب عظیم ٣٥ متر و ٥٣ متر نمایش میدهند چنانچه بهمین رویه استوپه های بزرگ ۱۰۰ و ۲۰۰ قدمی حتی ازین هم بیشتر ساخته میشود چنانچه اسوپه های کنیشکا در توپ دره نزد یک چهاریکار و در پشاور شاهد این مدعا است. ترقی مدرسه صنعتی یونانو باختری در جریان قرن اول و دوم تا اواسط قرن سوم دوام داشته، و این تاریخی است که اقتدار کوشانی های بزرگ به انحطاط و سقوط مبدل میشود. 


عصر کوشانو ساسانی:

بعد از سقوط اقتدار کوشانی های بزرگ در اواسط قرن ۳ مسیحی، کوشانیهای کیداری، اول در باختر و بعد در جنوب هندوکش شرقی با تعرضات ساسانی ها مقاومت نموده و حوالی کابل زمین را تحت اداره خود محافظه نمودند با پیش آمدن ساسانی تا نزدیک های کابل و بلخ نفوذ زندگانی پر تجمل و در باری و البسه و زیورات و صنایع آنها تا اندازه با صنعت گریکو بودائی مملکت ما که درین عصر سابقه سه قرنه داشت تماس یافته و مخلوط گردید باید گفت که نفوذ از طرف مقابل هم بی مدخلیت نبود چنانچه مانی بسا چیزها را در قوانین خود از آئین بودائی افغانستان اخذ کرد. بهر حال مظاهر همین اختلاط صنعتی را بعضی از دانشمندان از اصل تنه گریکو بودیک بصورت شاخه ئی جدا کرده که آنرا (ایرانو بودائی) یا (کوشانو ساسانی) خوانده اند و بیشتر مظاهر آن بصورت نقوش رنگه دیواری در "دختر نوشیروان" نزدیک قلعه روئی و موئی در صد کیلومتری غرب بامیان وجود داشته که متأسفانه بحال نهایت خرابی است. همین قسم در البسه و زیورات اعانه دهندگانیکه در سقف طاق بت ٣٥ متری با میان رسم شده اند هم تاثیر این عصر مشهود است. ممیزات این عصر در صنعت بودائی قرار ملاحظات موسیو فوشه قرار آتی است بودا را عموماً طوری میساختند که لباس همه بدنش را میپوشاند. عوض برگ نیلوفر او را روی تخت می نشانیدند. بودیس اتواها در پایان مجلس دیده میشوند ارباب انواع فرعی حلقه های گل تقدیم میکنند این عهد را با ممیزات آن موسیو فوشه تا آخر قرن چهار میرساند.


قرن ۵ تنزل مدرسه گریکو بودیک: شبه ئی نیست که ظهور یفتلیها در نیمۀ اول قرن پنج از نقطه نظر استقرأ را و ضاع سیاسی و بیداری قومی وازاله سلطه ساسانی خیلی قابل ملاحظه است ولی مخالفت یفتلی ها با آئین بودائی و مشغولیت های ایشان به جنگ تدارکات جنگی و دفاع که از زاویه دیگری مفید واقع شد مطابق ایجابات وقت چیزهای ضروری تری را روی کار آورد و تحول صنعتی دچار وقفه و تنزل شد مردم افغانستان درین زمان بیشتر مشغول امور نظامی بودند تا کار از دفاع به حمله وفتوحات کشید و به این ترتیب عوض آ ثار ذوقی و صنعتی مشغولیت های دیگر بمیان آمد و چیزهای دیگری معمول و مروج شد. موسیو فوشه مجسمه های این زمان را (گدی های بی روح) میخواند و میگوید که هیکل تراشی شکل تجارنی بخود گرفته و موسسات هیکل سازی خوب و خراب هر چه بود میساختند و هدف شان نه صنعت به مفهوم زیبائی صنعت بلکه صنعت برای فروش بود و خریداران هم مردمان به ذوقی نبودند که به داشتن اثری خوبی اصرار نمایند. مسکوکات یفتلی ها با تصاویر گلفت خودنشان تنزل صنعت است.


قرن ۶ و ۷ و آخرین نمونه های هیکل تراشی:

ملتفت باید بود که تنزل هیکل تراشی مدرسه گریکو بودیک در قرن ۵ منتهی به سقوط کامله این شق صنایع مستظرفه نشد بلکه بعد از طی قرن ۵ در جریان قرن ٦ وقرن هم دوام داشته است. طبیعی بعد از انحطاط صنعتی قرن ۵ در جریان قرن ٦ مخصوصاً شاهان توکیو (ترکی) در صفحات تخارستان به آئین بودائی محلی افغانستان پابند بودند و شاهان "کشاتریای" کاپیسا خود پیر و این دیانت بودند. البته آفتاب پرستان و پیروان شیوائی دوش به دوش بده پرستان در تمام صفحات جنوب هندوکش شرقی دیده میشد بهرحال زائر دیگر چین "وو کونگ" که ۱۲۱ سال بعدتر از هیوان تسنیگ از گندهارا عبور نمود مردم را مشغول مرمت کاری معابد و ساختن هیکل ها دیده و آثار معبد بودائی فندقستان (مقابل سیاه گرد درۀ غور بنده) که مربوط به قرن ۷ مسیحی میباشد نمونه هائی است که بعد از انحطاط صنعتی گریکو بودیک قرن ۵ جنبش جدید و آخرینی را در عالم صنعت هیکل تراشی و تصاویر رنگه دیواری در افغانستان نشان میدهد. از روی مطالعات موسیوهاکن چنین استنباط میشود که عوامل و ممیزات صنعتی ساسانی که در قرن ٤ به مدرسه هیکل تراشی گریکو بودیک مخلوط شده بود مجدداً جای خود را به عوامل هندی مخصوصا ممیزات عصر گوپتا خالی کرد و شیوۀ فندقستان به هیکل تراشی عصر تانگ های چین تاثیر وارد نمود در مجسمه های فندقستان تناسب اندام، جای خود را به رنگ آمیزی زیاد گذاشته و صنعتگر عصر میخواسته بارنگها والوان محصول دست خود را زیباتر سازد ولی رنگ آمیزی جای تناسب را گرفته نمیتواند. مخصوصاً سرهای مجسمه، نسبت به بدن خیلی خوردتر دیده میشود بهر حال آثار فندقستان را آخرین هیکل سازی های بودائی افغانستان حساب میتوان کرد ولی این را هم در نظر باید داشت که آثار گچی حتی در قرن ۸ مسیحی هم ساخته شده است.


 مراد مستعمله در هیکل تراشی: موادیکه در هیکل تراشی مدرسه گریکو بودیک بکار رفته عبارت از سنگ (بیشتر سنگ ابی رنگ شیست) سنگ گچ، آهک، گل زرد میباشد. قراریکه در مبحث مبداء ومهد صنعت گریکو بود یک اشاره نمودیم خلاف نظر فوشه، وهاکن در باب انتخاب باختر و گندهارا به موادی که ترین مدرسه استعمال شده نیز تماس میکند. زیرا از گندهارا آثار سنگی و گچی و از باختر (آثار قندوز) تاحال از سنگ اثری دیده نشده و چند سری که بدست آمده همه گچی است و چون فوشه استعمال سنگ را در این مدرسه هیکل تراشی مقدم مارد طبعاً گندهارا باختر قدامت پیدا میکند. آثار سنگی از گندهارای شرقی از معابد و استوپه های پوشکار اوانی (چهار صده) و قلب گندهارا (هده) و از کابل دائی و کاپیسا پیدا شده و تحول آن را در مرور زمانه مطابق حوادث تاریخی فانستان بالاشرح دادیم حالا میخواهیم اینجا کمی آثار پلاستیک وهیکل سازى را ذیعه قالب گیری مطالعه کنیم.

شبه ئی نیست که حفریات هر دو تاکزیلا مخصوصاً نقطه اول الذکر به شهادت اطاقهای موزۀ کابل و گیمه از ده و صد گذشته به هزارها پارچه مجسمه های خورد و کلان گچی به منصه شهود گذاشته و بجای خود اهمیت آثار لاستیک وهیکل سازى روى قالب را وانمود میکند. موسیو فوشه روی گرفته این شعبه را (شاخه یا نودۀ) هیکل تراشی سنگی گندهارا خوانده و پاره دلایل معقولی هم می آرد و منجمله به ملاحظه میرساند که در اثر مطالعات دقیقی که سرجان مار شال در تا کزیلا بعمل آورده است آبداتی که این هیکل های گچی قالب گرفته شده بصورت تزئینات در آنها نصب بود از قرون ٤ و۵ مسیحی تجاوز نمیکند بناء علیه هیچ یک میکر کچی گندهارا از قرن سوم مسیحی تجاوز کرده نمیتواند و باید آغاز هیکل سازی روی قالب را در گندهارا از شروع قرن سوم حساب کرد. از روزیکه آثار کچی تاکزیلا وهده کشف شد در باب تعین تاریخ آن نظریات تغیر کرده و از نسبت دادن آن ها به قرن اول و دوم آهسته آهسته به قرن سه و چهار گرائیدند. و این نظریه ایست بیشتر امروز معمول گردیده است. خوب ملتفت باید بود که موضوع قدامت استعمال سنگ شیست برگچ در هیکل تراشی گریکو برد یک گندهارا یک نظریه است و فوشه خودش جای دیگر تحت عنوان (تحول اصول قا لب گیری) میگوید: "تا آینده ما را به اشتباه ما ملتفت نساخته عجالتاً خطوط عمومی این تحول را چنین شروع میکنیم از همان آوان اولی که هیکل سازد روی سنگ شروع شده چون سنگ شیست مادر بود گچ و آهک در تزئینات معابد وحتى استوپه ها استعمال شده است و به تدریج که، اعانه دهندگان، بی بضاعت شدند آثار ارزان کچی معمول شده و از قرن سوم مسیحی به بعد تکثر زیاد حاصل نموده است و مرحله ترقی آن تا ٥۳۰ و ٥٤٠ دوام کرد وحتی این را هم گفته میتوانیم که یکحصه آثار قالب گرفته شده کچی در گندهارای مخروبه عصر هیوان  تسنگ یا مناسب تر بگوئیم در گندهارائی که و وکنگ در حوالی ٧٥٣ مسیحی دیده میان آمده است." به اساس این نظریات آثار و هیکل های گچی قالب گرفته هده را که از نقطه تفوق موضوع وزیبائی بهترین پارچه های صنعتی مکتب گریکو بودیک میباشد باید به قرن سوم مسیحی نسبت داد و از نقطه نظر صنعت پلاستیک قرن سوم مسیحی را قرن ترقی و عروج صنعت خواند.

موضوع نمایش آثار قالب گرفته شده گچی هده بسیار وسیع و متنوع است که میتوان آنها را به دسته های مختلف. بودا - بودیس اتوا، شیاطن، راهبین تیپ های نژادی و غیره تقسیم کرد و اطاق های هده در موزۀ کابل همه را بیک نگاه معرفی میکند. در حقیقت امرمیان موضاعات هیکل تراشی در سگ و قالب گیری در گچ مدرسه گندهارا فرق نمیکرده همان موضوعاتی که در قرن اول مسیحی سنگ ساخته شده در قرن سوم و بعدتر درگچ و گل زرد قالب گرفته شده و چون قالب گیری در گچ و گل زرد نسبت به هیکل تراشی در سنگ به مراتب آسان تر است شواهد گچی بیشتر معلوم میشود.

شبه ئی نیست که زیبائی و نفاست در هیکل های سنگی و در آثار قالب گرفته شده در هر دو موجود است، آثار قدیمه سنگی مربوط به قرن اول و دوم مسیحی زیبانی های دارد و در میان آثار مدرسه گندهارا مقام کلاسیک بخود گرفته است ولی چون سنگ شیست آنقدر زیاد برای هیکل تراشی مساعد نیست اکثر آثار جدید قرون بعد که حتماً بعد از قرن ۳ بمیان آمده اند نسبت به آثار گچی قالب گرفته شده از مزیت زیبائی عاری است. صنعت گرانی که گچ را بصورت ماده استعمال میکردند میتوانستند که زیبائی های مطلوب را با دقایق آن جلوه دهند و ازین رهگذر مظهر هنرنمایی های خارقه نمائی در مدرسه گریکو بودیک افغانستان گردیدند. فراموش نباید کرد که غیر از سنگ گچ و آهک حتى گل زرد عادی هم در قسمت پلاستیک این مدرسه استعمال شده و بعضی اوقات گل زرد و آهک را یکجا استعمال مینمودند چنانچه بعضی سرهائی از هده پیدا شده که که اساساً از گل ساخته شده و روی گل را ورقه بسیار نازک آهک گرفته اند آثار صاف گلی از خرابه های معابد اطراف کابل مثل تپه مرنجان و تپه خزانه بدست آمده که میتوان آنها را به قرن ٦ مسیحی نسبت داد. در مورد شواهد معبد تپه خزانه کار دیگری هم شده که محتملاً در اثر آتش گرفتن معبد هیکلهای گلی به گل پخته تبدیل شده اند.


تطبیق مدرسۀ گریکو بودیک

در نقاط مختلف افغانستان

از روی مطالعاتی که تا اینجا در این فصل بعمل آمد این مطلب توضیح شد که مدرسه صنعت گریکو بودیک در آریانا یا در شمال یا در جنوب هندوکش در باختر یا در گندهارا در اوائل قرن اول ق م تولد شد و در نقاط مختلف نیمه شرقی افغانستان (در حصص شرقی خط بلخ - قندهار) که ساحۀ انتشار آئین بودائی را در بر میگرفت مراتب تحول وقوس ترقی و تنزل خود را در جریان قرون مختلف طی نمود. چون تطبیق تحول این مدرسه در روی خاک مملکت چیزی است ضروری وحتمی و با آن مراکز صنعتی باستانی کشور هم معرفی میشود و تاریخچه تحقیقات باستان شناسی و حفاری ماراهم تا یک اندازه در بر میگیرد از اینجا به بعد به شرح آن می پردازیم:


 نگارها را (ننگرهار): در درۀ معروف گندهارا که درۀ کابل را سر تاسر مسیر آن در بر میگیرد علاقه "نگارهارا" که امروز آنرا "ننگرهار" تلفظ میکنیم حصۀ وسطی یا بعبارت دیگر (دل گندهارا) را تشکیل میدهد. همان طور که مربوط به مدرسه صنعت گریکو بودیک شناختن گندهارا ضرور است در گندهارا شناختن موقعیت و سابقه و مقام "ننگرهار" کمال اهمیت دارد زیرا طوریکه بعدتر خواهیم دید مقایسه ثابت نموده است که بهترین نمونه های هیگل سازی این مدرسه مخصوصاً از نقطه نظر سبک پلاستیک آثار قالب گرفته شده گچی از اینجا بدست آمده است زائرین چینی فاهین Fa-hien و هیوان تسنگ uen-tsang در طی خط مسافرت خود از قلمر و (ناکی لوهو Na-kie-to-ho) گذشته اند که یکی از شهرهای عمده آن همان نا گارهارا Nagarahara است که هنوز بشکل "ننگرهار" موجود و علاقه هده و جلال آباد را در بر میگیردهیوان تسنگ در یادداشت های خود بسیار مفصل ازهده و گرد و نواح آن و چیزهای که در داخل شهرها و بیرون در معاهد دیده بحث نموده و به تذکار بعضی نکات آن اکتفا میکنیم. زائر چینی مذکور این علاقه را در یادداشت های خود بنام "ناگار" (Nagar) یاد نموده که شاید محفف باحصه از نام موجوده ننگرهار باشد طول این منطقه را ٦٠٠ لى (تقریباً ۱۲۰ میلاز شرق به غرب و عرض آنرا ٢٥٠ یا ٢٦٠ لى تقریباً ۵۰ میل) از شمال به جنوب قید نموده است مشار الیا می نویسد که چهار طرف این علاقه را کوهای بلند دشوار گذار گرفته پایتخت آن ۲۰ لی احاطه دارد. پادشاه در آن موجود نمیباشد زیرا ولایتی است مربوط  کاپیسا حبوبات و دانه زیاد بار میدهد. هوای آن ملایم و باشندگان آن دلاور خوش خلق و نسبتاً متمول اند دانائی را دوست دارند. بیشتر بودائی هستند و بیروان سایر ادیان در آنجا کمتر است معابد و ابدات بودائی زیادو پیروان آن متعدداند علاوه برینه معبد برهمنی و تقریباً ۱۰۰ معبدغیر بودائی در آنجا موجود است.

در جای دیگر در کتاب حیات هیوان تسنگ چنین شرح یافته که تقریباً بفاصله دولى بطرف شرق شهر مرکزی استوپه سنگی است به ارتفاع ۳۰۰ قدم که دارای هیکل های باشکوه میباشد متصل به همین استوپه بطرف غرب گفت، معبدی است و متصل آن بطرف جنوب استوپه کوچکی وجود دارد. میگویند که استوپه بزرگ اول الذکر را اشوکا پادشاه بنا کرده بود...

 سپس زوار چینی از داخل شهر و یک سلسله است، به هائی صحبت میکند که در یکی آن دندان بودا بوده و دیگر مقامی را نشان میداد که قرار افسانه ها بودا از وسط هند از راه هوا به آنجا آمده بود. سپس به فاصله ۱۲ لی بطرف جنوب غرب بیرون شهر از معابد سنگی و استو په حرف میزند که ۲۰۰ قدم بلندی داشته و از یادگارهای عصر اشوکا بود هکذا از مغاره ئی صحبت میکنند که در جدار سنگی آن انعکاس بوده سایه افگنده بود و یکی از موجبات جلب زائرین بشمار میرفت.

در یاد داشت های او از شهر (هی - لو) یا (هیلو) هم بخت شده. احاطه شهر را ٤ یا ۵ لی میداند و میگوید فراز بلندی واقع است که اطراف آنرا باغات زیبا فرا گرفته است. پس از تذکار یادگارهای بودا که در معابد و استوپه های این جا وجود داشت از توب عجیبی صحبت میکند که به محض تماس انگشت شور میخورد. خلاصه از روی بیانات فوق و تذکار سائر زائرین معلوم میشود که در ولایت "ننگرهار" شهرهای آباد و معرو فی وجود داشت که منجمله بعضی های آن از قبیل "هیلو" "ونگار" و ناکی Na-kie از خلال نگارشات زائرین چینی هم معلوم میشود. این مسئله پوره معلوم نیست که از دو شهر "یگار" و "هیلو" کدام یک مهم بوده هر دوی آن به اسم پایتخت یاد شده و احتمال میرود که اولی پایتخت زمان قدیم تر و "هیلو" مرکز عصر بودائی بوده باشد. "کننگهم" پایتخت عصر هیوان - تسنگ را که عبارت از "نگار" باشد در مقام "بگرام" به دو میلی غرب جلال آباد قرار میدهد.

"سن مارتن" موقعیت آنرا کمی بطرف غرب بگرام در بلندی میداند که مشرف به محل تقاطع رود کابل و سرخ آن میباشد. اگر موضوع در"یاد داشت ها وسوانح هیوان - تسنگ" به دقت تعقیب شود معلوم میشد که زایر چینی سه شهر را مشاهده کرده یکی پایتخت دیگری شهر "دیپانکارا بودا" وسومی "هی لو" شهر "یوشی نیشا" یعنی دارای جمجمه بودا عقیده برین است که "نگار" قلعه مستحکمی بود که قرارگاه حکمرانی بشمار میرفت که از طرف پادشاه کاپیستا مقرر میشد کلمه (نا - کا - لو هو) زایر چینی را این طور هم تجزیه میکند که عبارت از دو حصه ناکا یعنی (نگار) و (لو-هو) یعنی (کوت) است که به معنی "قلعه مستحکم" می آید و ازان "ناک کوت" Nagkot یا "نگر کوت" Nagarkot ساخته میشود و البیرونی در سلسله شاهی کابل از شهر "نکرکوتی" سخن بمیان می آرد. استویه بزرگ آشوکا بقدر دولی که نصفف میل شود بجانب غرب شهر مذکور واقع بود. "مسن" Manson و سمپسن Simpson بفاصله سه فرسنگی شرق یاجنوب شرق "صخره نگر" از تو بی بنام "نغاره غندی" صحبت میکنند. در باب کلمه "نگر" یا (نگار) هم نظریاتی داده شده بعضی آنر محض "شهر" ترجمه کرده اند بعضی در ان کلمه (نگ Nag) یا (نک Nak ) می بینند که از (ناگا Nag) سانسکریت بر آمده و چندین معنی از قبیل: آفتاب، مار، کوه وفیل دارد. "سن مارتن" اینجا را (ایودیانا پور Tidyanaopr) یعنی (شهر باغستان) خوانده.

(هی - لو) شهری است که همه آنرا عبارت از هده موجوده میدانند "کننگهم" به این خیال است که این اسم از کلمه سانسکریت (هده Hadda) به معنی (استخوان) اشتقاق یافته و چون استخوان جمجمه بودا در یکی از استوپه های آن بود به این نام شهرت یافت چه انچه در پښتو هنوز (هدو که) به معنی استخوان است.


 ناکی Nakie:

شهر دیگری که در یادداشت ها ذکر رفت. (ناکی) (شیله ناقی) است: هیوان تسنگ وقتیکه از استوپه آشوکا بطرف شهر(هی - لو) میرفت در راه از وجود "مغاره اژدها گوپالا" اطلاع یافت و به شهر تنگ ۔ گوانگ Teng-Kuang برگشت تا راه بلدی باخود بگیرد. میگویند که این شهر همان (ناکی) است و کمی بطرف غرب جلال آباد حالیه بوده یکی از نام های دیگر این شهر(پاد ما پور Padmapur) یعنی (شهر گل نیلوفر) بوده. بعضی چینی ها آنرا هوا - شی شنگ Hua-shi-cheng خوانده اند که بمعنی (شهر گل) است کتب بودائی برای شهر (دیپانگارا بودا) اسم (دی پاواتی Dipavati) هم داده اند و میگویند که دیپا Dipa (مشعل و نور) معنی دارد.


هده موجوده و گرد و نواح آن: با چشم دید زایر چینی هیوان تسنگ که در نیمه اول قرن ۷ مسیحی از آریانا عبور نموده است تا اندازه ئی وضعیت "ننگرهار" و نقاط مهمه آنرا شرح دادیم. حالا میخواهیم وضعیت هده و خرابه های بقایای زمان باستانی را کمی شرح میدهیم:

جلال آباد مرکز موجوده سمت مشرقی که بفاصله نزدیک رود خانه کابل افتاده از سطح اخیر الذکر جز چند متری بین ارتفاع ندارد. در قسمت ماورای سرکی که از حصه خارجی جنوب شهر میگذره منطقه همواری افتاده که در اثر شیوع ریگ رنگ صحرائی بخود گرفته و در قدیم سبز و خرم بوده چنانچه هنوز هم آثار مزارع و تاکستان ها معلوم میشود. در حاشیه این منطقه فلات خورده شده ای معلوم میشود که سطح آن پست و بلند و سنگلاخ است و اولین آثار عمرانات بودائی در آن مشاهده میشود این فلات بطرف شرق دامنه زیاد ندارد ولی بطرف جنوب به جلگه ریگذاری منتهی میشود که قریه موجوده هده در اخیر آن واقع است. روی هم رفته فاصله جلال آباد از هده کم از ۸ کیلو متر نیست.

 خانهای قلعه هده نسبتاً در بلندی واقع است به ترتیبی که بان نزدیک میشوند زمین ریگی به جلگه هموار وسنگلاخ تبدیل میشود بطرف شمال شرق منطقه مزروع افتاده و آنجا یکی از مراکز بودائی کدام روز آنرا "ده غوندی" گویند آباد بود. در همین سمت ولى بفاصله ۱۳۰۰ متر از قلعه بر جستگی "شاخیل غوندی" افتاده که از دور مجزی در میان جلگه ریگی معلوم میشود.

از قلعه هده گذشته باز هم فلات بلندی میگیرد و ۱۷ متر از جلگه مجاور بلند میشود. دره "چپلیار" در گوشه شمال شرقی نمودار شده و دامنهای آن بصورت فالیز منتهی میشود در حاشیه شمالی آن بصورت دندانه دره های عمیق ا افتاده که آب آن روی جلگه می آید یکی ازین آبها بطرف هده آمده بعد بطرف شرق بر میگردد در حد سرچشمه این آب در محلی که تغیر سمت میدهد خرابه های (تپه کلان) و چیزی پیشتر از خانهای مسکونه اینجا خراب های استوپه بزرگی افتاده که اهالی بنام "برج کافرها" یاد میکنند و "مسن" آنرا بنام (توپ کلان) یاد کرده است، بطرف جنوب شرق قریه تپه مجزائی افتاده که امروز هم مسکون است و بقایای خرابه های قدیم میباشد.

سه دره دیگر که نسبت به اول لذکر عمیق و طولانیتر است بطرف غرب افتاده و کمی دورتر از منتها الیه دیگر قریه بهم یکجا میشوند، در سواحل راست او لیه آن به ۳۰۰ متری تپه کلان "تپه کافریها" افتاده آخرین دره که مهمترین همه ست جلگه را دو نیم میکند و در شروع آن بطرف چپلیار گفته "باغ گاهی" افتاده و نیم راهی در مناصفه آن (غارنو) واقع شده است.

بطرف شمال غرب جلگه گفته در میان ریگذار سه تپه کوچک دیگر وجود دارد که در آن حد بحد سموچ های وسیع و منظم دیده میشود در ماورای رود خانه "چپلیار" که مجرا دریگی آن کمتر از دو کیلو متر عرض ندارد جلگه مرتفعۀ شبیه به جلگه اول الذکر افتاده و خط عبور یک شاخه رود خانه که انهم خشک است از اراضی چار دور جزیر جدا کرده و آنجا را "پراتس" Prates گویند روی هم رفته نقاط عمده هده همین ها است که ذکر شد. اینها بقایائی است که برجسته و واضح معلوم میشود و گرنه از هده گرفته تاده کیلو متری غرب آن تا سلطان پور یا تاتنگی درون ته تمام این ساحه از شواهد آ بادات قدیم پر وسیع است و خود قریه هده که تقریباً مرکب از ۱٥۰ خانه میباشد بالای خرابه های مهم تاریخی افتاده است بهر حال چند نقطه ئی را که از همه مهمتر است ذ یلا خاطر نشان میکنیم:


(۱) تپه کلان:

این محل یکی از مهمترین نقاط هده و بالای یکی از برجستگی های جلگه و اقع میباشد و از آنجا اراضی ماحول تا جدار کوها معلوم میشود، طول این تپه بیش از ۱۰۰ متر است و ازین جهت نسبت به سایر تپه های هده کلانتر معلوم میشود و "کلان" نام دارد و چندین آبده بودائی قدیم و جدید متصل

پهلوی هم افتاده است.


(۲) تپه کافریها:

این تپه به ثلث فاصله ئی افتاده که هده را از "باغ گاهی" جدا میکند. به استثنای سمت غربی همۀ جهات آنرا جلگه فرا گرفته، در قسمت غربی در اثر آب بردگی شیله ئی تشکیل شده و دامنه عمومی آن بحصه رسیده که آبادیهای قدیمه در آن بود در این جابقایای یکعده استوپهای خرد و کلان دیده میشود.


(۳) باغ گاهی:

اگر بعد از تپه کلان حاشیه شرقی قلل تعقیب شود بفاصله تقریباً ۱۵۰۰ دورتر به "باغ گاهی" خواهند رسید اینجا بواسطه خاک ریگذاری که دارد و عبارت از خرابه های بزرگترین استوپه آن میباشد از دور معلوم میشود به دورادور این استوپه خرابه زاری بشکل افتاده که سطح مربع آن خیلی ها غیر منظم است و با مطالعات ته پوگرافی دو دو حصه عمده در آن تشخیص میشود. یکی محوطه استوپه بطرف جنوب شرقی دوم معبد بشمال غرب بطرف شرق خرابه های دیگری معلوم میشود که مربوط به تعمیرات جداگانه است، در گرد و نواح قریب اینجا بقایای یکعده استو په های دیگر معلوم میشود.


( ٤ ) شاخیل غوندی:

شاخیل غوندی بفاصله ۱۳۰۰ متری شمال شرق هده افتاده و راهیکه به آنجا منتهی میشود از میان خراب های "ده غوندی" میگذرد خرابه های باستانی شاه خیل غوندی بالای تپه منفردی افتاده و چهار طرف آنرا جلگه ریگذاری گرفته که از آن رود خانه چپلیار میگذرد خود تپه ۷ متر از سطح جلگه بلند و تقریباً ١٥٩ متر قطر دارد و از اکثر بناهای بودائی دور و نزدیک معلوم میشود در خود تپه چهار حصه مجزای تعمیر تشخیص میشود در وسط استوپه بزرگ و یک نوع صفه، بطرف شرق زینه، بطرف چپ و راست یکعده استوپه های کوچک دیگر.


(٥) پراتس:

تپه کوچک "یراتس" یا "پراتوس" و "پراتو" آن طرف چپلیار و تقریبا سه کیلو متر از نزدیک ترین ابادات دیگر فاصله دارد با وجود یکه این تپه چندان بلندی ندارد بر جلگه حاکم است و مانند تپه کلان از بالای آن روی جلگه تا نقطه دوری معلوم میشود. طول آن از شمال به جنوب ۳۰۰ متر و عرض آن از ۵۰ متر تجاوز نمیکند. اینجا را به اصطلاح "موسیو برتو" میتوان "اشیانه استوپه" خواند و مردمان محلی برای بالیدن فیروزهائی که در استوپه ها بود آنرا عموماً کاویده اند. 


(٦) غارنو:

غارنو در حاشیه دره کوچکی که از باغ گاهی پایان میشود فراز یکی از نقاط برجسته جلگه افتاده و بطرف غرب بصورت عمودی پایان شده درین قسمت یکعده سموچ ها کنده شده است. و خرابه های انجاهم سه حصه دارد.

(۱) محوطه استوپه، (۲) معبد (۳) تعمیرات خارجی.


(۷) ده غوندی:

"ده غوندی" مخصوصا بواسطه منازل بود و باش خود نقطه خیلی مهم بوده و امروز خرابه های آن حصه زیاد سطح اینجا را پوشانیده است چون آب بردگی زمین را تا سنگ های اصلی خورده تعین موقعیت وحصه را که استوپه ها اشغال کرده بود مشکل است. درهائی که جلگه را دو حصه نموده ده غوندی و خرابه های انرا هم از بین جدا میکند. در انجا هم عدۀ سموچ حفر شده است.


حفریات هده:

ژنرال کورت "Cuort" وقتیکه مهمان سردار "جبار خان" برادر اعلیحضرت امیر دوست محمد خان بود در سال (١٨٢٥) استوپه های هده را ملاحظه نموده و "چارل مسن" انگلیس در همین وقت در نواحی قریب هده بعضی کاوش ها نموده و به کشف بعض مجسمه ها موفق شده بود. بعد از عقد امتیاز نامه با فرانسه، "موسیو فوشه" و "موسیو گودار" در ۱۹۲۳ حفریات را در "تپه کلان" هده شروع کرد و به اندازه ئی آثار زیاد یافتند که موسیو گودار آنجا را یک موزه حقیقی صنعت "گریکو بود یک" میخواند. "گودار" در ١٩٢٥ راجع به تپه کلان نوشته بود "زحمتی که در حفریات جدی این ممل کشیده می شود منتج به کشفیات در خشائی خواهد شد" حقیقتاً پیش گوئی"موسیو گودار" بازحماتی که "برتو" در ۱۹۲۶ تا ۱۹۲۸ کشید به حقیقت پیوست برتو تنها از یک نقطه نظر چه از طرف فرانسوی ها و چه از طرف ما طرف انتقاد می آید و آن این است که در مورد محل مهمی مانند "تپه کلان" باید به همان جا اکتفا میکرد و تاحدی که میتوانست در مطالعات آثار آنجا زحمت میکشید. بر تو اینجا را ناتمام گذاشته به اطراف هده به نقاط دیگر مثل تپه کافری ها - غارتو  پارتس - باغ گاهی  دۀ غوندی  شاخیل غوندی دست زد و چون این نقاط هم هر کدام آن و اجداهمیت مخصوصی بخود بود "برتو" به تنهائی هزاران مجسمه و تزئینات استوپه ها را در ست بدست نیاورده و برطبق اهمیت هر جا مطالعات دقیق و خصوصی هم بمیان آورده نتوانست جز دو جلد کتابی که یکی آنهم تصاویر است و برای مطالعات این همه خز این صنعتی بهیچ وجه کافی نیست.


مجسمه های بودا و بعضی مقایسه ها با آثار یونانی: در میان مجسمه های هده چه آنهائی که درست بدست رسیده و چه آنهائی که جز سر آن کشف نشده هیکل بودا بیشتر نمایش یافته درین مجسمه ها نفوذ هیکل تراشی کلاسیک یونانی خیلی زیاد است و موسیو هاکن میگوید که هیکل Sophocle سوفوکل موزه لاتران که اثر قرن چهار ق م میباشد با بسیاری از مجسمه های بودای گنده ها را قابل مقایسه است و از تپه کلان و "باغ گاهی" عوامل مقایسه زیادی کشف گردیده است و در اینجا از یکی آن بصورت مثال ذکر میکنیم و آن عبارت از هیکل بودائی است که چپن اوشفاف و طوری چین و پرک خورده که بدن بالباس بصورت زیبائی یکی شده بدون اینکه زیبائی یکی برای مراعات دیگری خراب شده باشد. این اصول قرار نظریه ها کن مخصوص هیکل تراشی قرن ۵ ق م یونانی بوده و در نیمه دوم قرن مذکور به لباس ناز کی منتهی شد که از ماورای قات های نازک و متعدد آن بدن معلوم میشد.

"موسیو گودار" در باب یکی از مجسمه های مقبول هده چنین می نویسد: "یکی از مجسمه های مکشوفه سزاوار تذکار مخصوصی است: این مجسمه وقتیکه کشف شد بدبختانه هسته گلی بیش نبود که روی آنرا ورقه بسیار نازک کچ پوشانیده و وقتیکه با هوای ازاد تماس پیدا کرد با حزن زیاد ملاحظه کردیم که از هم پاشید و ریخت و تنها عکسی پیش ما باقی مانده لباس او ضخامت و نازکی البسه یونانی بهترین دوره ها را نشان میداد پاهای پر عضلات او به چنان زیبائی رسم و ساخته شده بود که در میان آثار گریک و بودیک سراغ آنرا نمیتوان کرد زیرا این آثار معمولا و زمین وشل است."

مقایسه مجسمه های "هده" با نمونه های یونانی منحصر به هیکل های بودانیشت. مجسمه ژنی "هده" که دسته گیلی در گوشه دا من دارد با هیکل Vertumnus Antinous رب النوع فصل ومیوه و زمین که در موزه "لاتران" موجود است قابل مقایسه است. موسیو هاکن اظهار مینماید که "طرح موهای سر ژنی هده باوجو ترتیبات متناظر فلیته های آن حلقه های زیبای سرهای قشنگی را بیاد میدهد که از روی کار استاد هیکل تراش "لی سپ" Lysippe (قرن چهارم ق م) و یا نپرش "ایوتی کرات" Euthykrates ساخته شده اند و برای ثبوت مقایسه سر اسکندر بریتش موزیم را با سری که از هده به موزه گیمه است مقایسه میکند واخر اظهار مینماید که ژنی هده به آخر قرن ۲ و یا اوائل قرن ۳ مسیحی نسبت میشود.

نمونه های تیپ نژادی و قومی:

یک چیزی که خوش بختانه لحن متحدالشکل وتا یک اندازه کلاسیک وزویه سراسر مذهبی آثار هده را تغیر داده و به مفاد تاریخ و نژاد مملکت خدمت برگزیده کرده این است که صنعت کاران استعداد و مهارت فوق العاده خود را در نمایش تیپ های نژادی و مخصوصاً در مجسم ساختن اختصاصات اقوام اسکائی و کوشانی و غیره بکار برده اند و بر علاوة ممیزات عرقی در مورد تعین البسه اشکال کل ها، اقسام اسلحه و انواع ادوات موزیک وغیره خدمت کرده اند. قرار نظریه موسیو هاکن اولاد شاهان یو نالی باختر "ایوتید موس" و "ایوکر تیدس" که دست و امید شان از یونان قطع شده بود از "اسکائی ها" و "کوشانی ها" که برای پول سپاهی میشدند و در جلگه زرخیز باختر می آمدند استفاده نموده و آنها را در قطار نظامیان خود شامل می کردند. پس میتوان گفت که صنعت کاران و هیکل تراشان با این قیافه ها از قدیم اشنائی داشته و قیافه های جدی آنها نمونه ممتازی برای ابراز هنر نمایی های آنها بشمار میرفت: علاوه برین متذکر شدیم که دوره ترقی و شکوه صنعت با ختر به عصر کوشانی ها مخصوصاً به قرن (اول و دوم مسیحی) مصادف بود لذا هیکل تراشان هده کوشش بسیار نموده اند تا تیپ های زیبای قوم فاتحی را که به پادشاهی رسیده ان ترسیم کنند. کمی دقت درین سرها وقیافه ها واضح میسازد که اسکائی ها و کوشانی از شاخه های خیلی صاف اریائی بوده و به اندازه خون انها صاف میباشد که صد ها نمونه هده با هیکل های فلاسفه و دانایان یونان و تیپ های یرونی "گولواها" وغیره شبیه اند. ملتفت باید بود که نمایش تیپ های نژادی با این آب و تاب و دقت مخصوص در نمایش آثار صنعت باختر بیشتر انحصار به هده دارد.

 مواد:

استعمال مواد در ساخت تراش هیکل اهمیت خیلی زیاد دارد زیر اتفاست زیبائی، محکی، و دوام و حتی تا یک اندازه زیاد مهارت و قابلیت استاد هیکل تراش به آن مربوط است. در هده "سنگ" شیست و گچ وچونه هر سه استعمال شده ولی اولی به تناسب خیلی کم طوریکه میتوان گفت استادان هده تنها گچ و چونه استعمال کرده اند. اگر چه هیکل تراشان هده با مهارتی که داشتند از شیست "سنگ سلیت" هم خوب کار گرفته اند ولی گچ و سنگ مذکور در هیکل تراشی بهم مقایسه نمیشوند زیرا گچ همانطوریکه آسان تر به زیر کار می آید آثاری هم که از ان ساخته شده، زنده و برجسته میباشد.


مقایسه تپه کلان و باغ گاهی: درین شبهه نیست که در میان نقاط مختلف پرورش صنعت باختر روی هم رفته هده مقام اولیت را حایز است و این مسئله را پایان کوشزد میکنیم. ملتفت باید بود که در خود هده چند جائی که حفریات شده همه بیک میزان نیستند مثلاً ما بین اثار تپه کلان و باغ گاهی فرق زیاد است طوریکه آثار اولی جزو بهترین نمونه های صنعت باختر و از روی تناسب قامت، ولباس، وطرح موى در قطار بهترین شاهکارهای استادان کلاسیک یونان محسوب میشوند و "باغ گاهی" بعضی عواملی دارد که شروع دوره انحطاط صنعتی را خاطر نشان مینماید. پیشتر از زبان "موسیو گودا" تعریف یکی از مجسمه های زیبای تپه کلان را نوشتیم. موسیوهاکن راجع بیک هیکل بودای باغ گاهی چنین می نویسد: این مجسمه بودا را نگاه کنید که تمام بدنش را یلان راهبی پوشانیده، اگر چه قات های منحنی لباس او نمونه های یونانی را بخاطر میآرد ولی نمیتوان درین مورد مخصوص از اظهار این مطلب خود داری نمود که خیلی ها به رویه جعلی و ساختگی تمایل پیدا کرده است. اتصال ران ها در بدن خوب بعمل نیامده و این وضعیت با هیکل های خوب با آب و تاب و زنده ئی که موسیو کو دار کشف نمود مغایرت دارد. تناسب بدن با سر خلاف مدرسه هیکل تراشی Lploclete، پولی کلت و Lysippe "لی سپ" از بین رفته یعنی قامت خیلی کوتاه و کله بزرگ شده قرار مدرسه فوق سر باید یک هشتم بلندی قامت می بود و در مورد مجسمه بودای باغ گاهی سر یک ششم بدن است. ستونهائی که چندان بخوبی کمان ها را برداشته نمیتوانند بالای "کروی هائی" قرار گرفته که بزرگی آن از تناسب بر آمده. خلاصه صفات اصلیت یونانی به حدی از بین رفته که میتوان هیکل های بودای باغ گاهی را در قطار آثاری قرار داد که متوسط ترین صنعت کاران رومن در قرن سوم و چهارم مسیحی درست کرده اند".


هده و سائر نقاط گندهارا با مقایسه هده بانقاط شمال غرب هند:

در قسمت های اول این فصل شرح داده شد که قبل ازینکه سرحدات افغانستان به روی کشفیات باستانی و حفریات باز شود تحقیقات از نقطه نظر صنعت گریک و بودیک در نقاط شمال غرب هند یعنی در پنجاب و بعضی حصص گندهارای شرقی عملی شده و بیش ازینکه این کار در خاک کشور ما شروع شود حتى نام این صنعت راهم "صنعت گریک و بودیک گندهارا" یا تنها "صنعت گندھارا"نامیدند. بعد از ۱۹۲۲ و مخصوصاً در اثر کشفیات مهم قندوز به شرحی که ذکر کردیم نظریات علما تا حدی بر هم خورده "کانون پیدایش" این صنعت بزرگ باختر یا گندهارا شد و مراحل نشو و نما ترقی آن در صفحات جنوب هندوکنش قرار گرفت "گندهارا" یکی از مراکز این صنعت است. موسیو فوشه دامنه سبک گندهارا را از "جلال آباد تار اول پندی انبساط میدهد"ولی آثار همه نقاط این ساحه و سیع از نقطۀ نظر زیبائی یکرنگ نیستند و آثار هده بر همه آنهار جحان و برتری دارد. موسیو ها کن در کتاب (کار روائیهای هیئت حفریات فرانسه در افغانستان طبع توکیو) مبحثی درین زمینه وضع کرده و آثار هده را با نقاط شمال غرب هند مقایسه میکند و ضمناً می نویسد "تاحال بعضی نقاطی را که در گندهارای قدیم و پنجاب واقع اند به بعضی اشارات مختصر یاد نمودیم آثار مکشوفه اینجاها چه از "تخت گاهی" و چه از تاکزیلا عوامل مقایسوی در بردارد و باوجودیکه حین مطالعات کوششی در جدائی آثار هده بعمل آمد میتوان گفت که انواع مجسمه ها و هیکل های بودا و دیگر مجسمه های ارباب انواع همه اثری از نفوذ غربی در خود دارند و قرار نظریه فوشه از جلال آباد تا راولپندی بیک مکتب سروکار داریم معذالک این مسئله واضح است که هم با خواص استثنائی کشفیات خود مقام برجسته ئی اشغال کرده درست است که از تخت باهی عوامل مقایسوی بدست آمده ولی آثار آنجا از نقطه نظر انواع و صفات به هیکل های زنده و حیرت بخش بربرها و شیاطین که از هده پیدا شده نمیرسد بفکر من با بهترین آثاره هده جزیک عده بسیار محدود چیز دیگر همسری نمیتواند آنهم عبارت از چند مجسمه ایست غالباً گچی که از تاکزیلا تادرۀ سوات در اثر کاوش های مخفی کشف شده." پس با اظهارات مدقق فرانسوی واضح معلوم میشود که در تمام گندهارا و پنجاب آثار هده بر همه رجحان دارد و اینجا را میتوان کانون مدرسه بزرگی خواند که صنعت باختر را به منتهاحد ترقى تکامل وزیبائی آن رسانیده است.


کاپیسا:

یکی از نقاط دیگری که در جنوب هندوکش صنعت گریکو بودیک در آن نشو و نما یافته "کاپیسا" است به معنی بزرگ که در آن علاقه کابل و بعضی نقاط گرد و نواح را هم میتوان داخل نمود. قراریکه مطالعه خواهیم نمود طبیعى من حیث تکامل سبک صنعت هسته مرکزی این مدرسه هم خود کاپیسا خواهد بود و پیوسته به آن بعضی نقاط دیگر را هم مطالعه خواهیم کرد. کاپیسا از نقطه نظر موقعیت وحاصل خیزی اراضی، و فراوانی آب وحصار کوهستانات زیبا و چشمه سارهای خود برهده و نقاط مجاور آن مزیت داشته و دارد. بدون اینکه اهمیت سیاسی و مرکزیت اداری آنرا در زمان یونانی های اخیر و عصر کوشانی های بزرگ حساب کنیم کاپیسا بین گندهارا و باختر نقطه ایست مرکزی تر که تقریباً وسط آریانا را اشغال کرده. یکطرف تمام دروازه های هندوکس که بطرف شمال رهنمائی میکنند به آنجا باز است و از جانب دیگر از سمت شرق یعنی مجرای مشترک رودخانه پنجشیر و غوربند وشتل ، وازجانب جنوب یعنی راهائی که بطرف کابل و سمت جنوبی منتهی میشود بطرف حوزۀ اندوس (سند) یعنی خاک هند انرا ارتباط میدهد. با نزدیکی که به هند داشت آئین بودائی بعدتر از گندهارا به آنجا انتشار یافت و پناهی که در عقب دیوار های جنوبی هندوکش داشت مدت مدیدتر یونانی ها را از تهدید متها جمین نگه داشت و به این ترتیب دو عنصری که در پرورش صنعت گریکو بودیک دخالت دارند در آنجا زمینه مساعد یافتند و چون مرکز امپراطوری کوشان در اینجا وقوع داشت طبیعی از حیث تعمیرات و معابد کسب اهمیت نموده بود. قراریکه خواهیم دید شواهد تلاقی مدنیت های گریک و رومن و چین و هند عملا در کاپیسا روشن و عملی دیده شده ولی مظاهر صنعتی که خادم افکار بودیزم گردیده در آغاز انحطاط مشاهده میشود و چون موادی هم که برای هیکل تراشی بکار رفته عموماً عبارت از سنگ سلیت است در تنزل ارزش آثار صنعت کاران تاثیر بیشتری بخشید است. 


وضعیت کاپیسی و کاپیسا از زبان هیوان - تسنگ: زاهر چینی هیوان - تسنگ حین عبور خود در نیمه اول قرن ۷ مسیحی در کاپیسا تا اندازۀ کافی وضعیت اینجا را از نقطۀ نظر تعداد معاب، وعده روحانیون وغیره شرح داده. چون نگارشات او بر ذهن خواننده روشنی زیاد می اندازد و معلومات اوهم مناسبت زیا بامواد این فصل دارد به ذکران می پردازیم:

"محیط این علاقه تقریباً ٤٠٠٠ لى است. واز طرف شمال به کوه های برفدار و از سه طرف دیگر با سلسله کوه سیاه محدود است. محیط پایتخت مملکت تقریباً ده لی است. در آن هرگونه غله جات و اقسام زیاد درختان میوه دار می روید اسپ های اعلی درینجا تربیه میشود. زعفران و امتعه کمیاب ومال التجاره سائر نقاط در اینجا بدست می آید. هوای آن سرد و پرباد است. اهالی آن تند خواند. زبانشان خشن و درشت است و مراسم عروسی و ادبیات شان مانند سرزمین طخارا است اما عادات و رسوم و زبان عوام وآداب معاشرت شان قدری اختلاف دارد. برای پوشاکه البسه پشمی استعمال میکنند و آنرا عموماً در قسمت خارج با پوست تزئین مینمایند. مسکوکات طلا و نقره و مسکوکات کوچک آنها در شکل و نقش باسکه های مسى سائر ممالک فرق دارد پادشاه آن از طبقه "کشاتریه" است. پادشاه مردی است زرنگ و هوشیار و با شجاعت و قوه اداره ئی که دارد ده علاقه همجوار را تحت نفوذ خویش در آورده و بالای ده امارت فرمان فرمائی میکند. مشارالیه پادشاهی است خیر خواه و پیرو دیانت بودائی و همه ساله یک مجسمه "بودا" را از نقره به ارتفاع ۱۸ فت ساخته و در مجلسی که بنام "موکشا مها پریشاد" Mokshanahaparishad منعقد میکرد صدقه و خیرات به فقرا و مساکین وبیو زن ها و داغدیده ها میداد. در این علاقه تقریباً صدمعبد و بیش از ۶۰۰ راهب وجود دارد و اغلب آنها پیر و اصولات طریقه راه "کوچک نجات" میباشند. استوپه ها و معابد آن ارتفاع زیادی داشته و عموماً در نقاط مرتفع بنایافته اند. برعلاوه ده معبد برهمنی و تقریبا هزار نفر پیروان این مذهب در انجا دید میشوند. زاهدان برهنه و عرفای خاکستر نشین این طریقه در حالی که بدنهای خود را به خاکستر مالیده و زناری از استخوان در دست دارند مشاهده میشوند.

قریب سه یا چهار "لی" به مشرق پایتخت در دامنه کوهی که بطرف شمال واقع است معبد بزرگی است که تقریباً ۳۰۰ نفر راهب دران بود و باش دارند و همه پیرو طریقه کوچک نجات میباشند. قصه ئی که راجع به این معبد میکنند چنین است: وقتیکه کنیشکا در گندهارا سلطنت میکرد نفوذ او به دولت های مجاور هم سرایت نموده و دامنه اقتدار او ادبه این علاقه ها انبساط یافت و در اثر قشون کشی های او بطرف شرق Tsung-Ling به علاقه ئی رسید در ماورای دریای زرد که تابع حکومت چین بود. پادشاه این قلمرو ترسیده و یرغمل هائی نزد کنیشکا فرستاد چون یرغملها رسید کنیشکا پادشاه از در لطف و محبت با آنها پیش آمده و برای هر فصلی اقامتگاهی علیحده برای آنها تعین کرد چنانچه زمستان در هند، تابستان در کاپیسا و بهار و خزان در گدهارا اقامت داشتند. در هر کدام از محلات رهایش آنها معبدی آباد کرد و معبدی که بالا ذکر نمودیم متعلق به رهایش گاه تابستانی آنها بود به این مناسبت در دیوارهای معبد تصاویر یرغمل ها کشیده شده بود وظاهراً لباسی شبیه به چینی در برداشتند وقتیکه یرغمل ها پس به مملکت خود مراجعت کردن همیشه از اقامتگاه خود بیاد آورده و همیشه تحایف مذهبی میفرستادند راهبین معبد هم همه ساله در فصل باران برای یاد بود خاطرات آنها مجلس هائی تشکیل میدادند. در جنوب در وازه شرقی سالون معبد به زیر پای هیکل بودا یرغمل ها خزانه ئی مخفی کرده و بالای آن نوشته بودند که این پول در راه مرمت کاری معبد صرف شود پادشاهی از حواشی سرحدی میخواست ازین پول استفاده کند ولی باقواو لشکر خود موفق نشد."

در سوانح حیات هیوان - تسنگ این معبد بنام "شالوکیا" یاد شده وزایز چینی هم حین مسافرت خود در کاپیسا در آنجا اقامت داشت. در بعضی آثار، این معبد بنام Tien-ssu "تین سو" و Wang-ssu "وانگ سو" یعنی ( معبد شاهی)هم یادشده معنى اسم شالوکیا واضح معلوم نیست ولی اسمی است جامع که معبد ، اقامتگاه یرغمل ها رهایشگاه راهبین همه را در بر میگرفت. امکان دارد که شکل رسم الخط چینی نام آن کلمه سنسکریت سالاکا "Salaka" باشد که "خانه خورد" معنی داشت و بر (اقامتگاه موقتی شاهی) دلالت میکرد قرار فاصله وسمتی که زایر چینی معین کرده احتمالات زیاد میرود که معبد "شالوکیا" عبارت از معبد "شترک" باشد که به فاصلۀ ٥ کیلومتری شمال شرقی خرابه های شهر شاهی بگرام در دامنه شمالی کوه پهلوان افتاده و حفریات آنرا در سالهای ۱۹۳۷ و ۱۹۳۹ موسیو مونیۀ تحت سرپرستی موسیو ها کن اداره می نمود.

در دامنه شمالی کوه پهلوان به دو طرفۀ خرابه های معبد شترک یک سلسله معابد استو په ها و عمارات بزرگ برای رهایش عده زیاد را هبین و جود داشت و حتماً رهایشگاه یرغمل های چینی هم در یکی ازین ملحقات معابد بود. این معابد و مربوطات آن همه فراز مجرای مشترک پنجشیر و غوربند واقع ومنظره باشکوه ریزه کهستان و کوهستان و کوهای نجرو پنجشیر در مقابل آن افتاده است و بهترین جائی است که کنیشکا برای رهایش تابستانی یرغمل های چینی انتخاب نموده بود زایر چین از جمله صد معبدی که بصورت مجموعی یاد نموده است غیر از "شالوکیا" از بعضی های دیگر هم اسم میبرد مانند معبد "راهولا Rahula" که به فاصله (۳۰لی) جنوب شرق پایتخت افتاده و آنرا یکی از وزرای نامی کاپیسا "راهولا" آباد کرده بود و موسیو فوشه آنرا عبارت از کافر قلعه میداند که بقایای آن بجنوب شرق خرابه های شهر شاهی بگرام در کنار مجرای باریک آب افتاده است. که کنیشکا بازحمات زیاد در پای کوهای پر برف آباد کرد و تقریباً به فاصله ۲۰۰ لی از پایتخت فاصله داشت این معبد در زاویه شمال غربی بگرام فعلی به شمال غربی چاریکار موجوده در (توپ دره ) واقع بود و عبارت از معبد "توپ دره" است که در حوالی قریب چاریکار واقع است و "استو په آن" بزرگترین استوپه ایست که تا حال در افغانستان دیده شده است.

معبد "پادشاه قدیم" قرار تذکار هیوان - تسنگ در شمال غرب پایتخت به سواحل جنوبی رودخانۀ بزرگی واقع بود. معبد ملکۀ قدیمه در شمال غرب معبد اخیر الذکر بود و استوپه آن صدفت بلندی داشت و از طلا پوشیده شده بود معبد "پی - لو - شو - کو -" یا "پی لو سارا" یا (فیل سر) که بانی آن آشوکا بود در دامنه کوهی واقع بود که به همین نام یاد میشد. این کوه حالا به نام "عاشقان" یاد میشود و حتماً همان نام "آشوکا" است که در ذهنیت مردم به عاشقان تبدیل یافته و فراز ریزه کوهستان واقع است.


توپ دره: یکی از جاهائی که در حوزۀ کاپیسا از نقطۀ نظر آبدات بودائی مخصوصاً آبدات عصر کنیشکای کبیر قابل ملاحظه است توپ دره است که بقایای استوپه معروفی که کنشیکا به مشکلات زیاد آباد نموده بود در اینجا موجود است. مشکلاتی که امپراطور بزرگ کوشان در آبادی این استوپه و معبد مربوطه آن دیده بود در داستان های محلی انعکاس افگنده و خاطر آت آن حتی تا قرن ۷ مسیحی باقی بود که ما آنرا طوریکه هیوان - تسنگ در بگرام شنیده بود در پاورقی صفحات ٢٤٦ و بعد همین جلد شرح دادیم. بهر حال بقایای این استوپه بزرگ کنیشکا هنوز موجود و قسمت استوانه ئی بدن آن (۷۵) متر احاطه دارد و طوریکه موسیو فوشه مطالعه کرده است دور ادور آنرا یک قطار کمان ها و پایه ها به سبک "هندو کورنت" و "هندو فارس" احاطه کرده است. این استوپه و استوپه هائی که در حوالی پشاور بوده دویاد گار بزرگ امپراطور کنیشکا است که از جوار دو پایتخت تابستانی وز مستانی خاطرات عمرانی آن دورۀ درخشان را ثابت میسازد.

در توپ دره نزدیک به قریه موجوده بقایای دو معبد کامل دیگر بصورت تپه های مربع شکل باقی مانده است.


حفریات در کاپیسا: باشر حیکه گذشت از روی چشم دید زایر چینی بخوبی معلوم میشود که حتی تا قرن ۷ مسیحی کاپیسا از نقطه نظر معابد و کثرت علما و روحانیون و صنعت کاران چقدر معمور و آباد بود. چیزهائیکه زایر چینی میگوید با کشفیات و تحقیقاتی که تاحال بعمل آمده همه به حقیقت پیوسته وحتی در نتیجه حفریات پرده هائی از روی سوابق تاریخی این قطعه برداشته شده که هیوان - تسنگ در عصر خود از ان بکلی بی خبر بود زیرا شواهد مدنیت های قدیمی تر این منطقه زیبا درین زمان زیر خاک شده و زایر چینی بی خبر از روی آن گذشته و رفته حفریات یک حوزۀ وسیعی مانند کاپیسا چیزی نیست که به این زودی ها به آخر رسد. چند جائی که تاحال حفر شده و مطالعاتی در اطراف نتایج آن بعمل آمده عبارت از "پایتاوه" شهر شاهی بگرام، معابد چهار طرف دامنه های "کوه پهلوان"از قبیل پوزۀ شترک، قول نادر، و غیره و بعضی نقاط خورد و بزرگ دیگر است. روی هم رفته حفریات کاپیسا را میتوان به دو مرحله یا حصه تقسیم نمود یکی حفریات معابد و استوپه های بودائی که از ۱۹۲۵ (طبیعی پاره کاوش های مخفی و بدون اجازه ئی که انگلیس ها در طی قرن ۱۹ خودشان یا به دست یاری یکعده گماشتگان خود انجام داده اند درین حساب نیست) باینطرف در بگرام و پایتاوه، ومعابد اطراف کوه پهلوان بعمل آمده دیگر حفریات داخل محوطه شهر شاهی بگرام که از ۱۹۳۷ به این سو شروع شده و ادامه دارد و قراریکه پایان خواهیم دید برای مطالعاتی که مرام این فصل است هر کدام آن بجای خود ذی دخل است. اگرچه من حیث تاریخ طوریکه ذکر شد اول در معابد و استوپه های بودائی تحقیقات بعمل آمد. ولی موضوعی که سر دست ماست چنین ایجاب میکنند که مختصراً در باب آثار شهر شاهی بگرام چیزی نوشته و بعد شواهد بودائی را تحت مطالعه قرار دهیم. 


شواهد سه مدنیت دریک اطاق:

پیشتر گفتیم که حفریات شهر شاهی بگرام ۱۹۳۷ شروع شد. آثاری که درین سال کشف شد خیلی ها مهم بود ولی آنچه که در چهارماه ۱۹۳۸ (از ۱۹ می تا ۱۲ اگست) به منصه شهود پیوست به مراتب از آن بهتر میباشد. نتیجه حفریات سال ۱۹۳۷ در دو جلد از طرف پروفیسر هاکن نشر شده. راجع به آثار ۱۹۳۸ کتلاکی از طرف پروفیسر مذکور ترتیب یافته که متأسفانه بواسطه پیش آمد جنگ و وفات مؤلف به طبع نرسید آنچه موسیو ها کن درین مورد نشر نموده یک مقاله جامعی است که از طرف انجمن تاریخ به فارسی و فرانسه انتشار یافته عین این مقال در مجله 

Art. Asiatique سال ۱۹۳۸ و بعضی مجلات دیگرهند وژاپون شایع شده است.

درین شبه نیست که صنعت به معنی عام چه مقصد از آن تعمیرات و معماری باشد چه هیکل تراشی و تصاویر رنگه و غیره در هر جا و هر کشور وهر نقطه ئی در اثر تماس سبک های پیشتر محلی و یا نفوذ سبک های همسایگان و بیگانه بمیان آمده رفته است.

در دورۀ امپراطوری کوشانی های بزرگ که دامنۀ سرحدات آریانا در هند و ترکستان چین خیلی انبساط یافته بود و در اثر امنیت بی سابقه ئی که هان ها در چین و کوشانی ها بین حوزۀ تارم و پامیر وحوزۀ اکسوس و گنگا وغیره قایم  کرده بودند و رومن ها دامنۀ آنرا تا سواحل بحر الروم انبساط دارند مبادلات تجارتی خیلی ترقی کرده بود و اشیای نفیس صنعتی و دیگر محصولات قیمت بها و زیبا بین کشوهای چین و آریانا و هندو متصرفات امپراطوری رومن در آسیا تبادله میشد. ازین رو در شهر کاپیسی (بگرام) حتى در یک یا دو اطاق مجاور محاصیل مدنیت های کشورهای همسایه طوری پهلوی هم قرار گرفته بود که انسان را به حیرت می انداخت. رویهم رفته این اشیا به سه دسته تقسیم میشود و از سه جا در کاپیسا جمع شده است:

(۱) آثار یونانی و رومن.

(۲) آثار هندی.

(۳) آثار چینی

الف اشیائی که مبداء آنها مغرب زمین است و از یونان وسواحل بحرالروم وخاکهای آسیائی امپراطوری رومن به اینجا آمده عبارت است از:

(۱) یک دسته مدال های گچی که روی آن صحنه های مختلف اساطیر یونانی بارویۀ خیلی موثر وجذاب یونانی نقش شده.

(۲) مجسمه گک هاى مفرغ که مبداء آنها به گریک ورومن میرسد مانند "سراپیس هر کول" "هار پوکرات" وغیره.

(۳) ظروف شیشه ئى وکیلاس های منقوش که روى جدار آنها صحنه های جنگ "گلادیاتورها" و بعضى مظاهرات رقص و شراب نوشی نقش شده است.

ب آثاری که مبداء آنها هند است: این آثار عموماً عبارت از پارچه های عاج است که در اصل جدار صندوقچه های زیورات و دیگر اثاثیه بوده و با مرور زمانه شکل ترکیبی خود را از دست داده و بصورت قطعات خورد و کلان که بعضی های آن تا ٤٥ سانتی هم طول دارد بدست آمده است. موسیوهاکن در باب این قطعات عاج مینویسد: "خلاصه حفریات امسال بگرام بما چنان پارچه های بزرگ عاجی داده است که ارتفاع بعضی های آن تا ٤٥ سانتی میرسد و از نقطه نظر اشکال وموضوع نمایشات بعضی ابدات هند قدیم و مخصوصاً دروازه های در آمد معابد سنگی را یاد دهانی میکند چنانچه این تشابه را بطور اخص کمان ها و قطارهای فیل های بین آنها در قطعات بزرگ عاج وانمود میکند. اگر از یک طرف تزئینات مخصوصه فوق الذکر موضوع مقایسه را با مدخل سموچ لوماس ریشی Lomas Rishi در مگدهای قدیم در حوزه گنگای هندی" (حوالی قرن اول قبل از عهد مسیح) بمیان می آرد اختصاصات دیگری ما را بطرف "ماتورا" یعنی شهری می برد که بطلیموس جغرافیه نگار آنرا "ماتورای اربابانوع" یاد کرده است و عبارت از (موترا) فعلی اضلاع (متحده) میباشد. این شهر یکی از اعاظم بلاد هند بوده و در عصر کوشانی های بزرگ مخصوصاً در زمان زمامداری سلطان مقتدر ایشان کنیشکا (اواخر قرن اول و اوائل قرن دوم عهد مسیح) که هند به مراتب اعلای مدنیت رسیده و شاید درخشان ترین دوره تعالی خود را دیده باشد شهر خیلی باشکوه و بزرگ هند بشمار میرفت. جزئیات گلدسته پایه ها فر بهی و چاقی اعضای زن هائی که نمایش یافته اند چیزهائی است که عیناً در بعضی هیکل هایی که در نواحی (ماتورا) در گل سرخ رنگ تراشیده شده اند دیده شود چنانچه ازین قبیل مجسمه ها به تعداد زیاد در "کرزن موزیم باستان شناسی ماتورا و پروونشنل موزیم لکهنو" محافظه شده است."

یک قطعه عاج دیگر بگرام که مربوط به همین دسته است و یکنوع دروازه ئی را که "تورانا Torana" میگویند نمایش میدهد شکلی دارد کاملا کلاسیک که در عین زمان "سانشی" (هند مرکزی) و (ماتهورا) را بیاد میدهد ولی فرقی که هست این است که لوحه عاج مکشوفه بگرام بصورت حیرت آور جزئیات تزئینات را وانمود میکند به این ترتیب با صدها قطعات کوچک و بزرگ عاج که از بگرام بدست آمده میتوان جنبه مقایسه را در زمینه کلاسیک وسعت داد... 

ج آثاری که مبداء آن چین است: شواهد چینی باراول در حفریات ۱۹۳۹ در بگرام پیدا شد و عبارت از یکنوع کاسه ها و قطى هاى کوچک میباشد مرکب از سه قسمت یکی چوب که اصل ظرف از ان بوده و با رطوبت زمین بکلی از بین رفته دوم: یک حلقه فلزی که به دهن کاسه ها نصب بود و سوم قسمت (لاک) یا یکنوع "گند" که روی صفحات داخلی و خارجی ظروف مذکور نصب بوده و تزئیناتی به رنگ سرخ داشته است. این اشیا با نفاستی که داشت متأسفانه عموماً با رطوبت زمین و مرور ها بکلی از بین رفته و جز پارچه های کوچک "لاک" چیز دیگری بدست نیامده است.

بعد از تجزیه آثار سه گانه و مطالعات خصوصی هر کدام آن موسیو ها کن در مقاله خود چنین می نویسد: "آثار مختلفی که در ۱۹۳۹ (۱۳۱۸) از بگرام کشف شد روی هم رفته عبارت از مدال های گچی یونانی، ظروف مفرغ گریک و رومن با اسکندریه مصری ظروف عصر رومن مخصوص احتیاجات خانگی، قطعات عاج هندی و ظروف لاک چینی میباشد. از نقطه نظر مراتب تاریخی تطبیقات حیرت آوری عرضه میدارد و میتوان گفت که تاریخ اشیای مذکور از قرن اول تا دوم عهد مسیح دربر میگیرد. پوشیده نیست که این عصر برای انبساط روابط بین المللی وتبادله اجناس خیلی ها مساعد بود و کاپیسا بواسطه موقعیت جغرافیائی ممتاز خود ازین دوره مساعد استفاده زیاد میکرد. تذکار این مسئله بی مورد نخواهد بود که در قرن أول عهد مسیح صلح و آرامشی که امپراطوری رومن پهن کرده بود تا بشام انبساط داشت و دسته های مقتدر نظمیه شهر هائی مثل "پلمیر Palmyre" و "دورا Doura" که در امتداد راهای کاروان افتاده بود در عین زمان هم از نقطۀ نظر امنیت راها را محافظه میکرد و هم آزادی تبادله اجناس را مراقبت می نمود. درین وقت روما تا مملکت دور دست پارت ها انبساط ها داشت چنانچه امپراطور اگوست که بین سال ٦٣ و ١٤ ب م سلطنت داشت (اورودس Oroles) یکی از پسران فرهانس چهارم Phraatesir را بر تخت پارنیا نشانید و پادشاه جدید نسبت به امپراطوری رومن وضع تابعیت پیش گرفت به این ترتیب دورۀ سلطنت او فتح سیاست دولت رومن را در شرق و انمود میکند (حوالى سال ٩ ب م) معاصر به همین زمان که دولت پارت تحت نفوذ سیا سی امپراطوری رومن در آمده بود کوشانی ها شروع به تشکیل و تشئید ارکان امپراطوری بزرگی در افغانستان وحصه از خاک هند" نمودند چنان دولت مقتدری بمیان آوردند که مدت سه قرن عامل ارتباط بین غرب و هند و چین بشمار میرفت. موسس سلاله کوشان "کوجولا کدفیزس" که مسکوکات او همسطح اشیای مکشوفه از بگرام بدست آمده است عنوان شاه شاهان (شهنشاه) (مها را جاسار اجارا جاسا)  را با لقب نو (پسر آسمان) "دوا پوترا" که تا آن زمان در تشریفات هند بی سابقه بود اتخاذ کرد این لقب تازه عنوان قدیم کلاسیک امپراطوران چین است که کوشانیها حین سلطنت در هند آنرا محافظه نمودند. رئیس قبایل سیتى که یک سلطنت یونانی را از بین برداشته و عناوین ترکی و چینی را اتخاذ کرد در اواخر دوره زمامداری خویش به تقلید امپراطوران رومن هم پرداخت چنانچه مسکوکات اخیر او از روی سکه های (دناریو) (سانسکریت دینارا) تقلید شده که امپراطور اگوست در سال های اخیر سلطنت خود بین سال ٤ ق م و ٢ ب م سکه میزد این قرابت را که بذات خود روشن و واضح است آثار مکشوفه جدید بگرام خیلی جنبه حقیقت میدهد.


برویم به چین:

از طرف شرق چین هم درین زمان واجد وضعیتی بود که زمینه را برای جریان تبادلاتی که فوقاً اشاره نمودیم مساعد ساخته بود. چندسال بعد از وفات امپراطور (تسن کی هوانگ تی) یکی از روئسای رهزنان سلاله (هان) را بمیان آورد که قرار گفته "سیلون اوی" از وحدت چین استفاده نموده واز ان دولت مقتدرجهانی تشکیل نمود. سپس امپراطور "Wao" که مربوط همین سلاله بود و بین ١٤٠ و ۸۷ ق م سلطنت داشت سیاح معروف "چانگ کین" و Tehang-kien را بطرف غرب فرستاد و باب عهد جدیدی را برای چین باز کرد. یک قرن بعد چین کم کم و آهسته آهسته دامنه نفوذ خویش آهسته دامنه نفوذ خویش را تا سر حدات هند رسانید چنانچه بطور مثال باید متذکر شد که در سال دوم ق م چین نماینده بنام Po-che-ti-tseu-king به دربار امپراطور کوشان فرستاده بود. این عهد که میتوان آنرا دوره میمون اقتصادی و عصر استقرار سیاسی خواند روی هم رفته از اواسط ن سوم عهد مسیح تجاوز نموده است زیرا درین زمانی که ذکر شد دولت روم در پنجه مدهشترین کشمکش ها گرفتار شد و بحرانی را طی میکرد که مصادف به عصر والرین Valerien و گالی ین Gellien بود از(٢٥٣ تا ٢٦٨ب م) چنانچه از روى ذکر یک مثال که عبارت از اسیر شدن "والرین" بدست شاه پور اول ساسانی (٢٦٠ ب م) می باشد کماحقه معلوم میشود که امپراطوری روم تا بکدام حدو اندازه دچار ضعف و مشکلات شده بود. بطرف مشرق در مملکت چین هم دوره انحطاط از اواخر قرن دوم مسیحی شروع شده و یک انقلاب عوام که بنام جنبش "کلاه زردها" موسوم است در (چه لی (Tche.li و (هونان Honan) در سال ١۸٤ ب م شروع شد. اگرچه آتش این بغاوت خاموش شد ولی در اغتشاشاتی که به تعقیب آن بمیان آمد روئسای انقلابی نظام اداره مملکت را بدست آوردند "تساوپی Tesao-Pei" سلاله هان ها را بکلی منقرض نموده خانواده سلطنتی جدیدی روی کار آمد که فقط از ۲۲۰ تا ٢٦٥ سلطنت کرد و آخر چین دوباره متشتت و پراگنده گردید. ملتفت باید بود که تایک درجه آبادی ورونق امپراطوری کوشان مربوط به وضعیت تجارتی آن با شرق وغرب بود. و رود ناگهانی ذخایر طلا و تقلید سکه "ایوروس" رومن اهمیت رول "هند وسیت ها" یعنی شاهان کوشانی و رویه استفاده آنها را از ترانزیت اموال تجارتی بخوبی وانمود میکند. قرن سوم که با ذکر مراتب فوق برای دولت روم و چین عصر شومی شده بود اوائل دوره انحطاط کوشانی ها را هم تشکیل داد چنانچه از روی دلایل متعدد مثل عقد عروسی با هرمزد دوم و حضور "گرومپاتس Grumpates" کوشانی و فیل هایش در جنگ (شاپور) و شکست رومن ها (٣٥٩ ب م ) هر کدام بجای خود نشان میدهد که کوشانی ها در دوره انحطاط خود تحت نفوذ ساسانی ها آمده بودند. در میان مسکوکاتی که در دوران گذارشات حفریات در بگرام در روی زمین همسطح اشیای مکشوفه پیدا شد هیچ کدام بعدتر از "واسودوما" Vasudeva (حوالى ٢٢٠ ب م) نمیباشد. بلی در اواخر قرن سوم یفتلی ها اراضی ماورای اکسوس را اشغال نموده و در قبال این پیش آمد تازه عظمت کوشانی ها به تحلیل میرسد. ادامه دامنه کاوش در بگرام این مسکه را وانمود کرده است که عمرا ناتی که واضحاً بعد از دوره اشغال کوشانی بشمار میرود روی خرابه های شهر جدید شاهی بناشده است. چنانچه در اثر کاوش هائی که مرسیو "ژاک مونیۀ" در ۱۹۳۸ بعمل آورده است محل و موقعیت یک بنای مستحکم اشکار شده است و دیده میشود که تهداب های چهار برجی که در زاویه های عمارت قرار گرفته بود از سطح تهداب اطاق هائی که در ۱۹۳۷ و ۱۹۳۹ از آن ها اشیای غربی و هندی بدست آمده است بلندترمیباشد مربوط به این مطلب باید متذکر شد که یک سکه یفتلی که در آن صورت یک "شاه غرجستان" نقش میباشد به عمق ۸۰-۰ متر پیدا شده حال آنکه مسکوکات (گندو فارس) و (کجولا کدفیزس) و (کنیشکا) در اطاق های بزرگ همسطح اشیای مکشوفه یعنی از عمق بین ۲ متر و چهل و دو متر وشصت سانتی کشف شده است پس چنین بنظر می آید که شهر جدید شاهی (کاپیسی Kapisi) یعنی بگرام فعلی را که در قرن ۵ مسیحی خراب شده است یفتلی ها اشغال نموده باشند اما کوشانی ها قبل ازینکه از بین بروند چون حامی دیانت بودائی بشمار میرفتند با تشویقات و حوصله افزائی خویش صنعت جدیدی را بمیان آوردند که در آن نفوذ غرب وهند مشاهده میشود این سبک جدید صنعتی چون خادم نمایش دادن مظاهرات افکار (بودیزم) گردید با تحولات خود به مراتب درخشانی فایز شد. کشفیات جدید بگرام با نشانی ها و دلائل قاطعه ثابت میکند که کاپیسای قدیم یعنی یکی از قطعات افغانستان (حوزه کوهدامن و کوهستان) یکی از سرچشمه های الهام صنعت "گریک وبودیک" بشمار میرود."

مراکز بودائی: قراریکه چند صفحه پیش متذکر شدیم حفریات " شهر شاهی جدید" بگرام مرکزیت مهم کاپیسا و مدنیتهائی را که در پنجا متلاقی شده اند بکمال وضاحت اشکار ساخت و این مطلب در چند صفحه بالا بر آورده شد. حالا به این می پردازیم که از نقطه نظر بودائی، صنعتی که خادم نمایش مفکوره این دیانت قرار گرفته بود به چه شکلی در کاپیسا جلوه کرده است از روی شهادت زایر چینی هیوان تسنگ معلوم میشود که در نیمه اول قر ر ۷ مسیحی بیش از صد معبد در حوزه کاپیسا وجود داشت جاهای این صد معبد هنوز کشف و تدقیق نشده و از در سه چهار جائی حفریات عملی نگردیده ولی چون معابد و استوپه های یک نقطه عموماً بیک سبک بودند از روی شواهدی که بدست آمده تا اندازه زیاد سبک مدرسه صنعت هیکل تراشی کاپیسا را میتوان معین کرد. از جمله نقاط بودائی که تا حال حفریات شده یکی دو نقطه در دامنه غربی کوه پهلوان است که موسیو بر تو در ۱۹۲۵ حفریات کرده چند نقطه مثل پوزه "شترک" "قول نادر" که در دامنه شمالی کوه.ذکور افتاده تحت سرپرستی "موسیو هاکن" از طرف موسیو مونیه حفر شده و نتائج آن در اطاق "شترک" موزه کابد موجود است. ولی متاسفانه بواسطه پیش آمد جنگ و وفات موسیو هاکن کتابی که در نظر بود در اطراف این مسائل نشر شود تا حال به تعویق افتاد. خلص یک مقاله موسیو هاکن را که درین موضوع نشر شده موضوع نشر شده پایان تر میدهم یک نقطه دیگری که از نقطه نظر تاریخ هیئت حفریات فرانسه اولتر از همه در کاپیسا حفریات کرده است و در اطراف آنهم اظهار نظریه شده است (پا نیاور) است که به ده کیلو متری جنوب شرقی چاریکار و ۷ کیلومتری جنوب بگرام افتاده و قرار نظریه موسیو هاکن موقعیت آن کمی بطرف شمال شهری است که هیوان تسنگ به نام (سی - پی - تو- فا - لاس Si-pti-to-for-la-sse) یاد کرده است و خرابهای آن بصورت چند بر جستگی در میان اراضی شاداب و حاصل خیز جلب نظر میکند. موسیو هاکن حفریات این معبد بودائی را در زمستان ۱۹۲۰ شروع کرد و چیز مهمی که کشف شد یکنوع مجسمه بودا است که آنرا بودای "خارقه زرگ" گویند خرد مجسمه از سنگ سلیت (شیست) تراش شده و هنوز ورق های طلا در آن چسپیده دیده میشد موسیو هاکن به ملاحظه میرساند که التصاق ورقه طلا و نقره روی مجسمه ها که از یادگارهای یونانی در شرق است و در روم هم رواج داشت اصولی است نسبتاً تازه و میتوان گفت در سایه صلح و امنیتی که در عصر فلاوین ها Flaviens (- ٦ - ٦٩ م) بین رومنها و پارتها و جود داشت به باختر و از آنجا به کاپیسا سرایت کرده است. از طرف دیگر از خود هیکل و سیاه هم واضح معلوم میشود که محصول دوره انحطاط است. زیرا سر فوق العاده بزرگ شده ۵/۱ و به ارتفاع بین گریده حال آنکه نازل ترین مجسمه ها از تناسب ۶/۱  بیرون نبود. مدرسه هیکل تراش یونانی پولی کلت Pais clite ۷/۱ و مدرسه لی سیپ ysippe  ۸/۱ بود. دستها خیلی بزرگ گردیده ونزاکت و نرمی بدن بکلی از بین رفته. تاریخ این مجسمه را میتوان به قرن سوم یا چهارم مسیحی نسبت داد موسیو هاکن راجع به مقایسه آن با مدرسه هده و کاپیسا می نویسد: "از روی این مجسمه پاتیاوه واضح معلوم میشود که در عصری که هیکل تراشی سنگ شیست دوره انحطاط را در کاپیسا طی میکرد استادان هده هنوز آثار زنده و مهیج میساختند" ملتفت باید بود که هیکل "خارقه بزرگ" در مظاهر صنعتی بودائی که پیسا اختصاصی بخود دارد و نظیر این مجسمه از نقاط دیگر مثل بگرام وغیره پیدا شده است. یکی از آثار دیگری که از پاتیاوه پیدا شده و ذکر آن در اینجا بی مورد نیست لوحه ئی است که اصلاً پایه کدام مجسمه بوده در یک روى آن چندین نفر کوشانی بلباس خودشان بدور بودیس اتوا(Mitrera میتریا) نمایش یافته اند این ها  کوشانیئی اند که دین بودیزم را تازه قبول کرده و باشوق و آرزو خود را بدور بودیس اتوای مذکور نمایش داده اند. در یک لوحه ئی که موسیو برتو در ۱۹۲۵ از بگرام یافته و مربوط به قرن سوم مسیحی است و یک "بودیس اتوا" را در حال استقبال از (اندرا) و (برهما) نشان میدهد کتیبه ئی وجود دارد بزبان سانسکریت و به رسم الخط خروشتی بعضی حروف آن به کتیبه (نیا Nisa ) آسیای مرکزی شباهت بهم میرساند که پروفیسر (لیودر Luder) تاریخ آنرا به قرن سوم مسیحی میرساند. در کابل و گرد و نواح قریب آن مانند شیوکی، کمری، که به هفت یا هشت کیلومتری جنوب شرق شهر افتاده اند و در حصار کهستانی دور کابل مانند دامنه علی آباد و پوزه تپه خزانه و تپه های گل زرد دامان شیر در وازه و تپه مرنجان و پنجه شاه وغیره یکعده معابد و استوپه های بودائی بوده و از بعضی ها هم شواهدی بدست آمده ولی طوریکه موسیو فوشه اظهار میکنند کابل از نقطه نظر بودیزم و آثار صنعتی آن آنقدرها مهم نبود و در جمله شهرهای فرعی و درجه دوم کاپیسا محسوب میشد ازین جهت در خط سیر هیوان - تسنگ شامل نبود. حالا که از مطالعات خصوصی حوزه کاپیسا فارغ شدیم بصورت عمومی میتوان گفت که صنعت گریکو بودیک در باختر یا در گندهارا هر جا تولد یافته باش "کاپیسا" از پرورشگاهای آن بشمار میرود و میتوان گفت که هیکل تراشان پایتخت تابستانی امپراطوری کوشانی در تعمیم مدرسه مذکور سهم زیاد گرفته اند و بیشتر آثار هیکل تراشی این ناحیه در قرون ٣ و ٤ و ۵ مسیحی ساخته شده است.

 معبد پوزه شترک:

پیشتر اشاره نمودیم که به دورا دور کوه پهلوان که کیلو متری شرق خرابه های شهر شاهی بگرام افتاده یک عده معابد بودائی تعمیر شده بود یکی از آنها معبد پوزه شترک است که روی پوزه پیش بر آمده فراز رود خانه پنجشیر آباد بود اینجارا "موسیو مونیۀ" تحت سر پرستی پروفیسر هاکن حفریات نموده و از مقاله که پروفیسر مذکور راجع به فعالیت های هیئت حفریات فرانسه، از سپتامبر ۱۹٣٦ تا اگست ۱۹۳۷ نوشته و در سالنامه ١٣١٦ نشر شده خلص نظریات او را راجع به معبد شترک اقتباس میکنم: چون این بنای مذهبی در مرور زمانه پشت هم چندین مرتبه مرمت کاری شده و وسعت یافته اصل شکل پلان اولیه آن مغشوش گردیده قدیمی ترین قسمت آن (اگر چه آنهم بذات خود دست خورده) عبارت از محوطه مربعی بود که در وسط آن درمیان حویلی استوپه بزرگی داشت و این حویلی از طرف شرق به حیاط دیگری مربوط بود وملحقات آن عموماً بطرف جنوب و جنوب غرب معلوم میشود استوپه بزرگ با مجسمه ها و لوایح دیگری مزین شده بود. چنین معلوم میشود که صنعتگران در خود این محل به تراش مجسمه ها در سنگ سلیت می پرداختند و آثار درخود محل ساخته شده باشد چنانچه وجود یکی از ادوات هیکل تراشى ویک لوحۀ نیم کاره  این نظریه را تقویت میکند علاوه بر اشیای سنگ سلیتی آثار دیگری که در گل و چونه قالب گرفته شده بودهم بدست آمده است از میان آثار قدیم چند پارچه ئی حین حفریات هنوز بجای خود در دیوارهای بنا باقی و برقراربود. از آنجمله لوحه ئی که از همه دلچسپ است صحنه ئی را نشان میدهد که راهبین برهمنی و مریدان آنها و (دواتاها) یا ارباب انواع فرعى بودارا تمجید میکنند امکان دارد که راهبین بر همنی مذکورسه برادر (کاسیاپاKasyapa) وسه نفر مریدان ایشان بوده باشد روی این لوحه دو تن اعانه دهندگانی هم معلوم میشوند که لباس آن عبارت از البسه ایست که معمولاً در عصر کوشان پوشیده میشد تعداد مجسمه ها و صحنه های سنگی که از اینجا کشف شده خیلی زیاد است. در یک لوحه دیگر (متریا) چهار زانو تحت کمانی نشسته و دو (بودیس اتوا) دیگر به دو طرف کمان دیده میشوند در منتها الیه دو طرفه صحنه (دوارا پالا) یا جنگجویان مشاهده میشود. اگر این لوحه با سینه چینی که کار عصر(وی Wei) در حوالی قرن ۵ مسیحی میباشد مقایسه شود فوراً معلوم میشود که تا کدام اندازه صنعت به دائی چین در عصر (وی) تحت نفوذ موضوع های مذهبی صنعت گریگ و بودیک آمده بود." تنزل صنعت که از نقطۀ نظر عدم تناسب اندام در هم کنی های مکشوفه پایتاوه دیدیم در شترک هم مشاهده میشود در لوحه ئی که جوان برهمنی با بودا (دیپان کارا) ملاقات میکند دیده میشود که هیکل بودا چقدر چارشانه و دست های او بزرگ است.


بامیان:

پیشتر شرح دادیم که با معابد و آثار هده صنعت گریکو بودیک کمال ترقی خویش را مخصوصاً در هیکل سازی گچی و اصول قالب گیری در طی قرن سوم مسیحی طی نمود. آثار هده خیلی باشواهد بعض نقاط شرقی آسیا که تحت نفوذ صنایع یونانی آمده بودند شباهت داشت: بامیان در حالیکه آثار قدیم آن با گندهارا پیوستگی دارد یکطرف با آسیای مرکزی و جانب دیگر با بعضی عوامل صنعت ایرانی یا صریح تر بگوئیم با بعضی عوامل تزئیناتی والبسه عصر ساسانی شباهت بهم میرسانه و این همان شاخه صنعت افغانستان قدیم است که دانشمندان آنرا بنام سبک "ایرانو بودیک" یا "کوشانی ساسانی" یاد کرده اند بامیان در دل هندوکش بفاصله تقریباً ٢٤٢ کیلومتر بشمال غربی کابل روی معبری افتاده که از قدیم ترین زمان ها راه رفت و آمد قافله ها بود. بامیان نقطه وسطی راه بین باخ و پورشاپورا (پشاور) است و اهمیت اولیه آن در عالم بودائی ساختمان طبیعی یعنی دیوار بزرگی است که در آن هیکل ها وسموج ها تراشیده شده است. همین وضعیت مساعد طبیعی در هند عامل شهرت (نتا) و (ایورا) و در چین اسباب شهرت (ین کینگ Yin-Kong) و (لانگ - من) گردیده است. زیرا اگر صفحه قشنگ و عمومی و بلند دیوار بامیان نمی بود این همه مظاهر بدیع صنعت بمیان آمده نمیتوانست.

بامیان از ٦٣١ مسیحی که زایر چین "هیوا ن - تسنگ" از آنجا عبور نموده است یعنی تقریباً از ۱۳۱۰ سال باینطرف دریاد داشت های سیاحین قید و در زبان ها افتاده است. ما به سیاحت و سیاحت نامه های سیاحین کاری نداشته اول قدری راجع به نام این قطعه وبعد مختصراً از یاد داشت های زایرین چینی قسمتی را اقتباس میکنیم تا کمی وضعیت این دره معروف ازروی چشم دید قدیم ترین سیاحینی که از خود اثری باقی مانده اند روشن شود سپس مدرسه وسبک صنعتی اینجا را کمی شرح میدهیم: 

اسم بامیان در بنداهش پهلوی (بامیکان) است و "موئیز دوخورئین" مورخ ارمنی هم این قطعه را به همین نام یاد کرده است. در ادبیات و مأخذ چین بامیان به اسما و تلفظ های مختلف آمده.چینی ها در قرن ۵ مسیحی اینجا را به نام (فان - یانگ Fan-Yang) خوانده اند و به اسمای (فان - ین) (Fan-Yen) و (وانگ - ین ) یا (بانک - ین) هم یاد نموده اند هر کدام ازین اسما به تلفظ موجوده (بام - یان) نزدیک است. "هیوان - تسنگ" دریاد داشت های خود این درۀ مشهور را "فان - ین - نا" خوانده است و در "س -یو - کی Si-Yu-Ki" با "یادگارهای ممالک غربی" راجع به بامیان چنین می نویسد. درۀ (فان - ین - نا) بیش از دو هزار (لی) شرقاً غرباً و زیاده از ۳۰۰ (لی) شمالاً جنوباً انبساط دارد. این دره در داخل کوه های پربرف واقع است. ساکنین آن از وادی های کهستانی استفاده کرده در شهر ها در دایره امکانات پیدا وار محل زندگانی میکنند. پایتخت آن به جدار سنگی متکی و دره را فرا گرفته است. طول این شهر از ۶ الی ۷ (لی) و بطرف شمال به پوزه نشیب داری منتهی میشود حاصلات زراعتی آن عبارت از گندم زمستانی است. گل و میوه بسیار کم دارد. برای تربیه حیوانات خیلی مساعد است چنانچه گوسفند واسپ زیاد در آنجا تربیه میشود. آب و هوای آن خیلی سرد وعادات اهالی خشن است. البسه آنها غالباً پوست حیوانات و پارچه های پشمی کلفتی است که در خود دره تهیه میشود. رسم الخط، معتقدات و مسکوکات آنها شبه (تو - هو - لو) یعنى (تخارستان) میباشد. زبان شان اگر چه کمی با ساکنین تخارستان مختلف است معذالک طرز کلام آنها خیلی بهم مطابقت میکند از نقطه نظر سادگی و عدم تزویر در عقاید، اهالی این دره خیلی از ساکنین مما لک همجوار مزیت دارند. درین دره چندین هزار سموچ و چندین هزار رهبانان وجود دارند که پیر و طریقه Tshou-Che- Chou تشو - شو - شو (لوکاتارا وادن Lokattaravadin) میباشند این فرقه را مثبتیه یا (هضایان) هم گویند. به شمال شرق شهر شاهی در بغل کوه یک مجسمه سنگی ایستا ده بودا وجود دارد که ارتفاع آن ۱٤٠ تا ١٥٠ قدم است و رنگ طلائی وزیورات قیمتدار آن با تلئلو میدرخشد.

بطرف شرق این مجسمه در یک سموج معبدی است از بناهای یکی از شاهان قدیم این دره بطرف شرق معبد مذکور مجسمه ایستاده بودا ساکیامونی وجود دارد که ارتفاع آن تقریباً ۱۰۰ قدم است. بدن مجسمه تکه تکه ریخته شده و بعد دراثر وصل نمودن تکه های علیحده مجسمه کامل بودارا بر پا کرده اند. بفاصله دو یا سه (لی) بطرف شرق شهر شاهی در مجاورت یک معبد مجسمه بودا در (نیروانا) یعنی قبر گذاشته شده طول این مجسمه تقریباً هزار قدم میباشد. درین معبد پادشاه دره اجتماع بزرگی بنام (Wautcho وونچو نچو) تشکیل میکند و در آن تمام اموال وجواهرات سلطنتى حتى اولاد وعیال ونفس شخص خودرا بنام بودا ایثار میکند. آخر وزراء و مامورین دولتی، خانواده شاهی و خزاین سلطنتی را دوباره از روحانیون خریده مسترد میدارند..." کتاب حیات "هیوان - تسنگ" بعضی نکات دیگری هم است که در "سی - یوکی" یعنی (یادگار ممالک غربی) نیامده. قرار نگارشات حیات هیوان - تسنگ در بامیان ده معبد بیش از چندین هزار راهبین اقامت داشتند. پادشاه (فان ین) یعنی بامیان به استقبال استادقانون (هیوان - تسنگ) برآمده و او را به نزول در قصر شاهی دعوت نمود. استاد دعوت پاد شاه را قبول نموده ومدت ۵ روز در قصر توقف نمود. زایر چین در دره بامیان دو نفر از علمای بزرگ کشور ما را ملاقات کرد که یکی آریا داسا Aryadasa و دیگری آریاسنا Aryasena نام داشت و به لهجه چینی هیوان - تسنگ ایشان را به نام های (آ - لى - یو - توسو) و (آلی  یو - یو - سو - نا) یاد کرده است.

آخرین زایر چین که در سال های مقارن ۷۲۷ مسیحی وارد بامیان شده (هوی تچه او Haei-Tchéao) است که اصلا از شبه جزیره کوریا بوده و بنام (قصه مسافرتی در هند) سیاحت نامه از خود گذاشته که نقل آنرا دریک سموج "توئن - هوانگ Touen-" یافته اند. قسمتی که مربوط به بامیان است قرار آتی است:

"چون از (سی - یو) یعنی درۀ کابل بطرف شمال روانه شوند ۷ روز بعد به دره فان ین Fan-Yin  (بامیان) میرسند. پادشاه بامیان یک نفر(هو Hou) است که تحت اثر و قیمومیت کدام مملکت دیگر نمیباشد. پیاده نظام وسواره این پادشاه خیلی قوی و متعدد است و ممالک دیگر جرئت ندارند به او حمله کنند. از حیث لباس ساکنین این دیار پیراهن پنبه ئی پوستین و لباس های برکی و غیره میپوشند. گوسفند و اسپ و اشیای پنبه ئی از پیداوار این دره است. از میوه جات فقط انگور فراوان دارد اینجا برف گیر و هوای آن سرد است. پادشاه روئسای قوم تمام توده مردم پیرو (سه جواهر) میباشند معابد و روحانیون زیاد است. ایشان طریقه مثبته و تصوف هر دو را پیروی میکنند در دره سی - یو (کابل) و سایر نقاط ریش و موی سر را می تراشند و عاداتشان با کمی اختلاف شبیه به عادات کاپیسا یعنی حوزه کوهستان و کوهدامن حالیه است زبان این دره از زبان سایر دره ها فرق دارد  بعد از دره میان چون ۲۰ روز بطرف شمال روند به (تو - هو  لو) یعنی تخارستان خواهند رسید.

نگارشات زائرین چینی قراریکه بصورت مختصر بالا گذشت بعضی مفکوره های روشنی راجع به بامیان معابد علما و اهمیت این فقط باستانی میدهد و شواهد زیادی که مظهر قابلیت اهالی اینجا در فنون ظریفۀ هیکل تراشی، نقاشی، معماری وغیره بود تاحال باقی مانده و امروز اسباب شگفت سیاحین عالم گردیده است. غرائب بامیان بیشتر به دو هیکل بزرگ ۳۵ متری و ٥٣ متری و یکدسته معابدی است که به دورا دور هر یک از آنها افتاده است. از نقطه نظر تاریخ هیکل ۳۵ متری و سموچ های مجاور آن نسبت به مجسمه ٥٣ متری و سموج های قریب آن قدیم تر است و هیوان تنگ زائر چینی ساختن مجسمه اول الذکر را بیک نفر از یاد شاهان قدیمه مملکت نسبت میدهد.

قدیم ترین سموج های بامیان در اطراف هیکل ۳۵ متری و آنهم در پای جدار کمیر در زیر پارچه های احجاری واقع است که از سموچ های فوقانی افتاده است یکی ازین سموچ ها راموسیوهاکن در ۱۹۳۰ حفریات نموده و آن در مطالعات و آثاری که راجع به بامیان نشر شده به اسم سموچ (G) معروف است. این سموج حتماً قبل از ظهور مسلمانان درین دره در اثر ریختن احجار از قسمت های فوقانی جدار خراب شده است زیرا در دیوارها و نیمه سقف آن تصاویر خلاف معمول دیگر سموچ ها سالم بود. اصول ترکیبات این سموچ مرکب از نقاشی و هیکل تراشی بوده یعنی استادان صنعت کار طوری پروگرام تزئیاتی این سموچ را تر تیب داده بودند که بدون اینکه محسوس شود از نقاشی و تصاویر به تزئینات برجسته منتهی میشد این رویه در روم عصر "اگوست" معمول بود. در سموچ (G) آثار نفوذ استادان "گندهارا" و مدرسه هذه واضح معلوم میشود. مجسمه های بودا و دیگر ارباب انواع فرعی همه به رویه مدرسه گندهارا ساخته شده و در طرح موی رویه یونانی ثابت است. به این ترتیب موسیوهاکن بدون تردید تاریخ نقوش و تصاویر برجسته و هیکل های این سموچ را به قرن سوم مسیحی نسبت میدهد. فراموش نباید کرد که صنایع ساسانی ها هم از راه دختر نوشیروان در قرن های بسان تر در بامیان تاثیر انداخته و این اثر در سموچ های C و D و سموچ های دره ککرک مشاهده میشود. اما سموچ (G) از نفوذ صنایع ساسانی بکلی پاک است زیرا این صنعت فقط در قرن ٤ و٥ مسیحی در نقاط فوق ظهور کرده و سموچ (G) قراریکه تصریح نمودیم مربوط به قرن ۳ است چون بامیان روی معبر بزرگی واقع بود که یکطرف باختر را به حوزه مسیحی سند و جانب دیگر حوزه کابل و کاپیسا را از راه هیبک و بلخ وواخان به اسیای مرکزی وصل میکرد طبعاً در قرن های ٤-٥-٦-٧ وحتى تازمانه های بعد تر یعنی تا قرن ۹ مسیحی که عملا دست بودائیان ازینجا کوتاه میشود با رفت و آمد قافله ها و زائرین و صنعت کاران نفوذ خود را به ممالک همجوار پراگنده نموده و از آنها متاثر شده است.

از نقطه نظر معماری در سموچ های سنگی بامیان وسقف های آنها بعضی ترتیباتی مشاهده میشود که یکطرف نمونه های آن در بدخشان، واخان، نورستان پامیر و دیگر دره های هندوکش و (هونزا Hunza) مشاهده میشود. جانب دیگر بعضی رویه های دیگر آن در معماری فارس دیده شده است. از نقطه نظر البسه هم بعضی نمونه های آسیای مرکزی (بطور مثال البسه رب النوع مهتاب سقف هیکل ٣٥ مترى) و بعضی عوامل البسه شهزادگان ساسانی مانند فیته های دور کلاه و شکل ماه و کره وغیره از چیزهائی است که در میان تصاویر منقوش به مشاهده پیوسته است و همین طور عناصر مختلف و ترکیب آنها بهم از اختصاص سبک بامیان است قراریکه از روی آثار سموچ (G) یعنی یکی از قدیم ترین سموچ های بامیان مربوط به قرن سوم مسیحی قضاوت بعمل آمده است صنعت محلی (گریک وبودیک) بعد از نشو و نما و ترقی در هده از راه کاپیسا به بامیان هم سرایت کرده و تا قرن ۳ اختصاصات مدرسه گندهارا را محافظه نموده است ولی پسان ها در قرن های بعد ترصنعت عصر ساسانی هم در آنجا سرایت نموده است یکی از اختصاصات مهم بامیان این است که صنعت گریک و بودیک را از آنچه که خودش گرفته بود به آسیای مرکزی انتقال داده است. در ۵ کیلو متری جنوب شرق جدار هیکل های بزرگ، درۀ دیگری بنام "ککرک" تقریباً عمود به دره بامیان افتاده و انجاهم به دورا دور یک هیکل ۱۰ متری که در سنگ کوه تراش شده یکعده سموچ ها دیده میشود و از یکی آن قطعات تصاویر رنگه خیلی بزرگ بدست آمده که در اطاق بامیان موزه کابل موجود است. در میان تصاویر مذکور که عموماً بودا را در مرکز یک دایره و حاشیه آن نمایش میدهد یک تصویر از نقطه نظر تاریخ خیلی دلچسپ است و آن عبارت از "پادشاهی است" که کمان خود را دو دسته به بودا تقدیم نموده و از شکار توبه میکند و مو سیوهاکن در نگارشات خود او را "پادشاه شکاری" یاد کرده است. پادشاه شکاری دره ککرک تاجی دارد مرکب از سه هلال و سه کره. موسیوهاکن این اشکال را با چند سکه ئی که تا حال مجهول بود مقایسه میکند. دو ازین مسکوکات مسی و از غزنی پیدا شده. روی یکی آن پادشاه بصورت نیم تنه نمایش یافته و سه ربع صورتش معلوم میشود تاجش عیناً مانند تاج پادشاه شکاری است. اگرچه دو هلال و دو کره آن معلوم میشود ولی چون سه ربع صورت پادشاه معلوم میشود یک هلال ویک کره دیگر روی سکه نیامده. طوریکه گفتم هم این مسکوکات تا حال مجهول بوده وهم تاجی که مرکب از سه هلال و سه کره باشد. شاهان ساسانی مثل اردشیر دوم (۳۸۳ - ۳۷۹ مسیحی) ویزدکرد (٤٢٠ - ٣٩٩ مسیحی) تنها هلال را و بهرام  پنجم (۴۸۸- ٤٢٠ مسیحی) یک هلال و کره را استعمال کره است. نپکی ملکان یا شاخه از کوشانی های خورد کابل که در قرن ٥ و ٦ سلطنت داشتند با شهادت یک سکه خیلی خوبی که از غزنی پیدا شده هلال و کره را استعمال کرده اند چنانچه روی سکه دیگر مذکور شاه تاجی دارد مرکب از دو هلال که در منتها الیه خود مدور شده و در میان هلال ها قرص ها یا کره ها واضح دیده میشود به عقیده موسیوهاکن پادشاه شکاری دره ککرک بامیان خیلی با شهزادگانی که روی سه سکه فوق الذکر نمایش یافته اند قرابت داشت پس امرای محلی را که در قرن ۵ و ٦ مسیحی در کابل، غزنی، بامیان و گرد و نواح آن سلطنت می نمودند میتوان تا یک اندازه از روی تاج مخصوص آنها که عبارت از اشکال ماه نو و کره است شناخت خصوص اگر این اشکال به تعداد سه سه باشد در آن صورت ما بین سلاله نپکی و خویشاوندان آنها هم فرق میتوان کرد. مطالعه تصویر پادشاه شکاری از نقطه نظر مفکوره ئی که راجع به تصاویر (حوالی قرن ۵  مسیحی) دره ککرک فراهم میکند خیلی مهم است احتمال زیاد میرود که همان امرائی که در بامیان در قرن های ۵ - ٦ و ٧ و بعدها سلطنت میکردند غزنی بصورت مستقیم تحت نفو آنها بوده باشد زیرا نسبت به کابل غزنی رابطه  و راه مستقیم تری به بامیان داشت و این مطلب از خلال بعضی کتیبه هائی که از شهر غلغله پیدا شده و هنوز تحت مطالعه دقیق نیامده نیز اشکار است. هیبک که بطرف شمال هندوکش در حوالی رود خلم روی راه جلکه باختر افتاده از نقطه نظر سبک کار و مظاهر آبادی و صنعت جزء مدرسه بامیان میرود زیرا آنجا هم سموچ ها ومعابدى حفر شده و از یک پارچه سنگ استوپه ئی تراشیده اند که مردمان محلی بنام پهلوان کابلی آنرا "تخت رستم" خوانند. بعقیده موسیو فوشه ظهور یفتلی ها وبسلطنت رسیدن شاخه از ترکان مغربی مانع اتمام حفر بعضی سموچ های هیبک شده معذالک موقعیت هیبک از نقطه نظر انبساط صنعت خیلی مهم است زیرا صنعت گریکو بودیک بعد از نشوونما به جنوب هندوکش در هده و دیگر نقاط  کندهارا به منتهای عروج خودر سیده و از راه کاپیسا ودرۀ غوربند و بامیان به هیبک منتشر شد و از آنجا طوریکه در مبحث جداگانه خواهیم دید از راه باختر و تخارستان علیا راه ترکستان چین را پیش گرفت. 


فندقستان (سیاه گردغوربند):

تقریباً در وسط راه بین کابل و بامیان به چهار کیلومتری جنوب سیاه گرد (درۀ غوربند) فراز بلندی معبدی در دره فندقستان وجود داشت که حفریات آنرا در ماه می واگست ۱۹۳۷ "موسیو کرل" به امر و هدایات موسیو هاکن انجام داد. از معبد فندقستان قراریکه در موزه کابل مشاهده میشود یکعده هیکل ها که در آنجمله مجسمه یک پادشاه و یک ملکه هم میباشد با تصاویر رنگه ارباب انواع آفتاب و مهتاب و چند عدد مسکوکات و غیره پیدا شده است بعقیده موسیو هاکن هیکل های مکشوفه فندقستان آخرین نمونه های هیکل سازی بودائی است که در افغانستان بعمل آمده و تاریخ آنها را مدقق مذکور به قرن ۶ مسیحی نسبت میدهد فندقستان بذات خود یک مدرسه علیحده است و از خود ممیزاتی دارد از روی البسه، زیورات، مسکوکات ودیگر علائم متفرقه ئی که بدست آمده مقابله نفوذ صنعتی هند و ایران در اینجا واضح معلوم میشود. نفوذ صنعتی ایرانی که از راه دختر نوشیروان به دره ککرک بامیان سرایت کرده بود به اینجا هم تاثیر افگنده ولی مشرف بر سقوط است و در مقابل نفوذ هندی فوقیت حاصل کرده است. بفکر موسیو هاکن تصاویر ارباب انواع مهتاب و آفتاب مظاهر ماورای هندی صنعت فندقستان را نشان میدهد از زیر پای مجسمه شاه و ملکه در ظرفی مسکوکاتی یافت شده که یکی آن مربوط به خسرو دوم ساسانی (٦٢٧ - ٥٩٠م) و دیگرها مسکوکات مخلوط مس و نقره ئی ایست که به  (نپکی ها) شاخه از کابل شاهان کوشانی قرن  ۵ م نسبت میشود. در فندقستان نقاشی وهیکل تراشی طوری بهم مخلوط شده که یکی خادم تکمیل اثرات دیگری دیده میشود موسیوهاکن مقاله خود را راجع به فندقستان چنین ختم میکند: "اهمیت این اکتشافات درین نظریه مضمر است که آثار مکشوفه فندقستان نمونه های اخیر صنعت بودائی است که به قرن ٦ بعد از مسیح نسبت میشود و در حالیکه نفوذ صنعتی ایرانی در آنها مشرف بر سقوط است نفوذ هندی تفوق نشان میدهد آثاریکه از اینجا بدست آمده چه از نقطۀ نظر سبک و چه از پهلوی تخنیک (مجسمه ها از گلی قالب گرفته شده که در آن کاه میده با موی و پشم و غیره مخلوط است) به تصاویر منقوش و آثار حجاری شده آسیای مرکزی ارتباط و قرابت دارد (هیئت گریون ولد - فن لوکک - اولند نبورگ، اوتانی پلیو - ستن)  فندقستان محتملاً حد جنوبی این سبک مخلوط صنعت بودائی را تشکیل خواهد داد" 


نفوذ صنعتی مدرسه گریکو بودیک افغانستان به آسیای مرکزی و چین:

همان طور که آئین بودائی از آریانا از راه سغدیان و از راه درۀ واخان به ماورای شرقی پامیر انتشار یافت صنعت گریکو بودیک هم عین همین راها را پیمود وقدم بقدم در امتداد دو راهی که ذکر شد به کاشعر وختن و دیگر حصص سنکیانگ وارد شد چنانچه کشف آثار گریکو بودیک در حوالی سمرقند ودر خرابه های معابد ختن و غیره شاهد این مدعا است. اولین نقطه ئی که شواهد صنعت یونانو بودایی در آن ملاحظه شده است "راواک Rawak " است که بشرق ختن واقع است. تصاویر رنگه دیواری که از دیوار های معابد پیدا شده وسر اول ستن از آنها نقل و عکس برداشته با مجسمه های بزرگ بودا که از هده پیدا شده و موسیو گودار عکس هائی از آنها گرفته شباهت زیاد دارد و آثار هده و راواک هر دو معاصر هم و متعلق به چند قرن اول مسیحی است. دورتر بطرف شرق گفته در نقطه ئی موسوم به "میران  Miran" سر اورل ستن تصاویر دیواری یافته با مظاهر گریکو رومن که بلا شبهه به قرن ٣ و ٤ مسیحی تعلق میگیرد و میان آثار هده و مدرسه گندهارا و اینجا قرابت زیاد موجود است. با کشفیاتی که از ٢٤ سال باینطرف هیئت های "گودار" و "هاکن" و "برتو" در هده و بامیان و کاپیسا بعمل آورده اند ثابت شده است که عاملی که صنعت کلاسیک را از خاک های آسیائی گریکو رومن به آستانه گوبی انتقال داده است مدرسۀ گریکو بودیک افغانستان است، میان تصاویر رنگه وسر های گچی مجسمه های هده و بامیان یک طرف و آثار صنعتی نقاط مختلف آسیای مرکزی مثل راواک ومیران و دورتر بطرف کوبى مثل قزل Quizil و کمتورا Qumtura تاتوئن هوانگ Tauen-Houang شباهت های نزدیکی موجود است که نفوذ مدارس افغانستان را ثابت میکند. تصاویر دیواری هده بعقیدۀ موسیو "رو نه گروسه" عامل ارتباط میان آثار دوره های اخیر امپراطوری رومن و آسیای مرکزی است همین قسم تصاویر زیبای رنگه طاق هیکل ٣٥ متری بامیان نفوذ زیاد در تصاویر "میران" بخشیده است در هیکل تراشی هم عیناً این مطلب هوید است سرهاى کوچک گچی که بودا و بودیس اتوا و عناصر نژادی عصر کوشانی ها را نشان میدهد و الماری های اطاق های هده را در موزه کابل و اطاق افغانستان را در موزۀ گیمۀ تزئین کرده است با آثار همقطار آن که از راواک (ختن) پیدا شده چنان بهم نزدیک است که به آسانی فرق در میان آنها نمیتوان کرد. نفوذ مدرسه های صنعتی افغانستان در خاک های چین منحصر به قرن های ٣ و ٤ نیست بلکه با مطالعاتیکه از طرف سه نفر چین شناس بزرگ فرانسوی و المانی و انگلیسی یعنی (پول پلیو) و (فن لو کوک) و (سراورل ستن) در وادی های شمال کاشغر در تمشک Tomshuq و کوتچهKutsha وقره شهر Qarashar و تورفان   Turfan بعمل آمده عموماً آثار اینجا ها جدیدتر و محصول قرون ۶ و ۷ و ۸ مسیحی است معذالک میان هیکل هاى کوچک اینجا وهده و تاکزیلا اختلاف بارزى مشاهده نمیشود و این برجسته ترین مثالی است که کمال تاثیر و نفوذ صنعت مدرسه گندهارا را به آسیاد مرکزی ثابت میکند. عوامل مقایسه در جزئیات چهره و بدن و لباس ورنگ میان آثار افغانستان و نقاط مختلف آسیای مرکزی زیاد است که اگر به آن پرداخته شود کار به طوالت می کشد. لذا بصورت عمومی میگوئیم که اشکال گریک بودیک موزۀ تاکزیلا هیکل های گچی که سراورال ستن از قره شهر و کوتچه به بریتش موزیم برده با مجسمه های قشنگی که در اطاق های هده در موزۀ کابل گذاشته شده همه از یک منشأ بر آمده و هده زیبا ترین مدرسه ایست که قریحه وذوق استادان آن در کارخانه های هیکل تراشی آسیای مرکزی این قدر تاثیر بخشیده است رویۀ هیکل تراشی، سبک واصول و اشخاص تصاویر دیواری و دیگر میمیزات صنعت گریکو بودیک افغانستان بشرحیکه متذکر شدیم به نقاط مختلف آسیای مرکزی منحصر و محدود نماند بلکه با شیوع آئین بودائی توام بطرف شرق پیش رفت در وادی های تورفان که به سرحدات چین تماس دارد در نقاطی مانند مرتک Murtuq بازا کیلق  Baz akliqشورچو آثار هنروری استادان افغانستان قرن ها بازاکیلق تعقیب می شد، موسیورونه گروسه در کتاب مدنیت های شرق جلد سوم (صفحۀ ۱۵۴) می نویسد که:" درین نقاط تا قرن ۹ سرهای گچی ساخته میشد به سبک آسیای مرکزی که از روی هیکل های هده و تاکزیلا تقلید شده است. از تورفان گذشته در قسمت های جنوبی صحرای گوبی مانند دندان اولیک Dandan Ulik و در حصص شمالی صحرای مذکور مانند قزل Oizil نفوذ صنایع مستظرفه افغانستان قدیم تاثیر افگنده درین جاها بیشتر آثار "سبک گوپتا" مشهود است و بیشتر روح مدرسۀ فندقستان (دره ایست در وسط راه کابل و بامیان در سیا گرد غوربند) مشاهده میشود. آثار معبد فندقستان که عبارت از تصاویر رنگۀ دیواری و هیکل های ملون میباشد در اطاق فندقستان در موزۀ کابل موجود و محصول قرن  مسیحی۷ است و تقریباً آخرین نمونه های تصاویر و هیکل تراشی است که قبل از ظهور اسلام در افغانستان بعمل آمده. میان هیکل های فندقستان و آنهائیکه (پول پلیو) فرانسوی از مقام تمشک (آسیای مرکزی ) به موزۀ (لوور) پاریس برده شباهت های تمام موجود است مدرسه نقاشی هیکل تراشی فندقستان بذات خود آنقدر اهمیت دارد که باید جداگانه از آن صحبت شود. موسیوهاکن در یکی از مقالات خود که به انگلیسی در مجله "صنعت و ادب" نشر نمود فندقستان را یکی از منابع الهام صنعتی ثبت خوانده است. پس به ترتیبی که ذکر شد صنعت گریک وبودیک با تمام مظاهر نقاشى وهیکل تراشی آن از افغانستان به ختن و کاشغر یعنی به آسیای مرکزی واصل ومستقرشد و ترقی یافت و آنگاه از تورفان یعنی آستانه چین داخل چین شد. 


انتشار صنعت گریکو بودیک از آسیای مرکزی به چین:

صنعت گریک بودیک افغانستان با تمام مظاهر مختلف آن به ترکستان چین متوقف نمانده وبطرف چین انتشار یافت روی هم رفته صنایع مستظرفه قدیم افغانستان به سه سبک مختلف که آنها را به نام های (گریک وبودیک) و (هندوگوپتا) (بودیک و ساسانی) یاد میکنند به آستانه کشور چین رسید. تا جائی که مدققین اظهار نظر کرده اند صنایع مذکور تحت تاثیر افکار صوفیانه (مستیک) آئین بودائی و تخیلات اسرار آمیز آن رنگی بخود گرفتند که در اروپا آن را سبک"گوتیک" خوانند و این مدارس صنعتی افغانستان بلباس "گوتیک" ولی گوتیکی که تقریباً هزار سال از مدرسه اروپا پیشتر بمیان آمده بود در سر حدات چین توصل نمود. در چین مراحل انبساط این مدرسه ها را میتوان بچند دورۀ مشخص تقسیم کرد که بنام دودمان های سلطنتی چین به اسم عصر "وی" عصر"سوی" عصر"تانگ" وغیره یاد میشوند. خاندان وی در تمام قرن ٥ در چین شمالی حکومت داشت و آئین بودائی از ٤٣٥ مسیحی به بعد آئین رسمی چین شد هیکل تراشی بودائی عصر (وی) در چین چهار مرکز مهم داشت که عبارت از سموچ های (ین کانک) (لانگ من) (چانسی) و (په چیلی) می باشد و از ممیزات آن یکی این است که لباس های هیکل ها کلفت شده و برهنگی بدن بیش از بیش از بین رفت در ٥٥٠ که جای دودمان (وی) را در شمال چین موقتاً خاندان (بی تسی) گرفت صنعت کوشانا به رنگ مدرسه ماتورا بیشتر در آنجا رایج گردید. بعد از ۵۸۹ مسیحی دودمان (سوی) اوضاع متفرق چین را به وحدت کشور چین مبدل نمود اگر چه این دودمان از ۳۰ سال بیش سلطنت نکرد معذالک عصر آنها در تاریخ صنایع چین اهمیتی دارد و عامل ممیزۀ آن شکوه و روح عظمتی است که در هیکل تراشی چین دمیده شد. در عصر "تانگ" که ۶۸۸ تا ۹۰۷ مدت تقریباً دو قرن دوام کرد دورۀ جدیدی به روی چین باز شد، دوره تانگ در تاریخ چین اهمیت زیاد دار زیرا دورۀ اقتدار و فتوحات این مملکت است. در زمان سلطنت پادشاهان تانگ خاک های مغلستان و ترکستان چین تا دامنه های شرقی پامیر وحوزه امو دریا بدست ژنرال های چینی فتح شد. راه رفت و آمد مراودات تجارتی باز شد و مبلغین وزوار در تردد آمدند، سفرا میان چین و آریانا و دولت های هندی مبادله گردید. درین وقت چین از همه اوقات بیشتر برای قبول نفوذ خارجی مساعدتر گردید. درین دوره کتب و آثار متعدد را زائرین چینی از هند و افغانستان به دیار خود بردند. در اثر فتوحات زیاد صنعت مخصوصاً صنعت هیکل تراشی خواهان مظاهر شکوه شد و در اثر نفوذ زیاد مدارس آریانا دروازه همه مدارس صنعت در آنجا باز گردید قراریکه موسیو پلیو چین شناس فرانسوی به ملاحظه میرساند صنعت درین وقت روح مردم چین را تکان داده بود و این تکان وقوت مخصوص آن از روی پیشرفت هیکل تراشی معلوم میشود زیرا بعقیدۀ اوهیکل تراشی در چین اصلاً صنعت تلقی نمی شد و جزء تصورات میرفت حال آنکه چین در عصر تانگ به این شعبه صنایع ظریفه اهمیت زیاد می داد و شاهد آنهم هیکل های عظیم الجثه است که در این دوره بمیان آمد. به این ترتیب واضح می شود که نفوذ بیگانه به کدام اندازه میزان عنعنوی اهمیت و ارزش اشیا را در نظر چینی ها زیر وزبر کرده و ذهنیت آن قوم را به این حد تغیر داده بود که به صنعت هیکل تراشی به این اندازه وقع و اهمیتی قایل شوند. همان طور که عصر تانگ در تاریخ چین عصر امپریالیزم و رزمی است صنعت هم مخصوصاً در قسمت هیکل تراشی تناسب عظیم و بزرگ بخود گرفت و هیکل های بزرگ بوجود آمد مانند مجسمه بزرگ بودا در "لانگ من" که ۱۵ متر ارتفاع دارد. در آنقسمت هیکل تراشی که موضوعات آن غیر مذهبی است مانند نمایش حیوانات وغیره روح صنعت ساسانی که شکل باختری هم در آن مخلوط شد یا بعبارت دیگر مظاهر صنعت "باختر و ساسانی" تاثیر زیاد دارد همین قسم در قسمت تزئینات این روح بی مداخلت نیست و آئینه های فلزی عصر تانگ موید این نظریه است. در قسمت تصاویر رنگۀ دیواری و روی پارچه ها، عصر تانگ بسیار غنی است و هیئت های (پلیو) و (سراورل ستن) از مقام "توان هوانگ" آثار فراوان و قیمتداری یافته اند که مربوط به عصر تانگ و دوره های بعد تر آنست که تا سال های مقارن هزار اول مسیحی را در بر میگیرد. این تصاویر را عموما به دو دسته تقسیم می کند یکی نماینده روح ملی خود چین است و دیگری تحت تاثیر بیگانه آمده درین دسته سبک هاى "گریک ورومن" وهند و گوپتا، و "ساسانی" یعنی سه سبک مدارس صنعتی آریانا در آثار صنعتی آن کشور تاثیر زیاد افگند است.