سدوزایان ( ۱۱۶۰-۱٢۵٨هجری )
پیشتر گفتم که نادر شاه ولد امام قلعی افشار جلوس ۱۱۴٨ه - ۱٧٣۵م بساط سلطنت هوتکی را از ایران برچید، و هم در هرات حکمرانی ابدالیان را در نوردید، و نیز به فتح قندهار شاهی هوتکیان را به کلی مستاصل نمود.
نادر شاه در حین معاصره قندهار شهری را بنام (نادرآباد) در اراضی نمناک جنوبی شهر کنونی بنا نهاد و دران بسال (۱٢۵۰ ه- ۱٧٢٧ م ) سکه به نام خود زد، و شهر قدیم را بعد از محاصره و فتح وتماما تخریب کرد. که تاکنون به همان حالت خرابی باقی است. نادر در همین سال ولایات شمالی افغانستان را از بدخشان تا بلخ و میمنه و دریای آمو بذریعهٔ فرزند خود رضا قلعی تسخیر کرد، و بعد از فتح قندهار سیاست سلطان محمود و بابر را تعقیب نمود، و با روسای افغانی از در ملایمت پیش آمد و عبدلغنی خان الکوزیی را ریئس قبایل ابدالی هرات بشناخت و پیر محمد خان هروی را حکومت بلوچ و خران داد، و حاجی اسمعیل الکوزیی را به حکومت اسفزار هرات و اشرف خان غلجی را به حمکرانی کلات بگماشت وی در حدود (۴۰) هزار لشکریان دلاور افغان را به قیادت نور محمد خان غجلی ملقب به (میر افغان) داخل افواج خود نمود، و بسبب ذکای سیاسی بر عساکر افغانی خود اعتماد تمام کرد، نادر شاه ذوالفقار خان و احمد خان پسران زمان خان ابدالی را که در قندهار به امرشاه حسین هوتکی محبوس بودند نوازش داد، و در مازندران جاگیر و معاش اعطا نمود ( ۱۱۵۱ ه- ۱٧٣٨م )،
نادر شاه بلافاصله به طرف کابل حرکت کرد، و کلات غلجایی را گرفته لشکر خود را تا غزنه و کابل ارسال داشت، درینوقت حکمران کابل از دربار دهلی ناصر خان مردی بود قوی و دلاور و محبوب مردم، ولی چون از طرف دربار دهلی تقویه نمیشد و حتی تنخواه او را هم میدادند، بنابران قوه مقاومت او کمتر بود. با وجود آن ناصر خان به مدد شرزه خان و دیگر سران قبایل افغانی از کابل دفاع میکرد و رحیمداد خان کوتوال در شهر حصاری بود تا که بلاخره نادر قلاع شهر کابل را تخریب و فتح کرد (۱۱۵۱هجری) و همچنان فرزند نادر شاه به گشودن بامیان و ضحاک و قلاع دامنهای هندوکش روی آورد، و عباس خان و سعد الله خان خوانین را کابل و پشاور نیز از طرف نادر گرفته شدند. اما ناصر خان قبایل افغانی را بین کابل و پشاور در مقابل نادر به جنگ آماده گردانید و باقوای شهزاده نصرالله فرزند نادر آویخت ولی ناصر در جنگ زخم خورد گرفتار آمد، و نادر شاه او را از طرف خود باز به حکمرانی کابل و پشاور گماشت و خود وی با لشکریان تازه دم ایران و افغان پشاور را گرفته و تا لاهور و دهلی پیش رفتند ( ۱۱۵٢ ه- ۱٧٣٩م ).
نادر بعد از تاراج و کشتار عام دهلی، با ثروتیکه مساوی هشتادوهفتونیم ملیون پوند انگلسی و جواهر تخت طاووس شاه جهانی بود به پشاور برگشت ( ۱۱۵٢هجری ) بعد از آن که در اتک از سند بگذشت با اقوام یوسفزایی درآویخت و از درهٔ خیبر به عجلت گذشت تا اراضی کابل را تصفیه نماید. به از آن از راه جنوبی کابل به وادی کورن و بنگش و دیره جات و سند آمد. و تمام اراضی غربی نهر سند را بدست آورد، و از راه درهٔ بولان به قندهار و هرات رفت به سال (۱۱۵٣ هجری) جشن فتوحات خود را که از ماوراءالنهر و خوارزم تا دریای سند و دجله و فرات و سیحون میرسید در مشهد گرفتار حدود ( ۱۱۵۴ ه- ۱٧۴۱م ) احمد خان ابدالی را از مازندران خواسته بقادت لشکر ابدالی هم رکاب خویش مقرر کرد. وی تا شش سال دیگر در سفر و حضر به معیت نادر شاه تجربه امور جهان داری را فرا گرفت، و در سفر های جنگی نادر شاه به داغستان و ایروان رشادت های جنگی نشان داد، و تا جای مرود توجه خاصی نادری گردید که او را به اهراز مقام شاهی بعد از خود نوید دادی .
نادر شاه بعد از فتوحات وسیع بسبب انحراف مزاج از حد طبیعی خارج شد، و به خونریزی زیاد و کشتار اطرافیان خود پرداخت. تاجائیکه نزدیکان درباری از ترسیدند، و شب یکشنبه ۱۱ جمادی الاخری (۱۱۶۰ه-۱۱۴٧م) در فتح آباد خبوشان بدست محمد خان قجر و موسی افشار و خوجه بیگ افشار و صالح قرتلوی به اتفاق هفتاد نفر درباریان دیگر کشته شد.
نادر افشار شخص دلاور و هوشیار و خونریزی بود . که سیاست وی در افغانستان آمیخیته با قهر و نوازش بودی، وی ریاست ملی ابدالیان هرات را از بن برانداخت، و بعد از آن بنیان سلطنت هوتکیه را در قندهار نیز برکند، و سران هر دو قیبله که در افغانستان پرچم استقلال را بلند نگه میداشتند، به دست وی کوفته و کشته و برباد شوند، ولی مقارن این قهر و غضب در تمام افغاستان با سران باقیماندهٔ قبایل موصوف بساخت، و ایشان را نوازش کرد، و افراد زیاد دلاوران جوان افغان را در لشکر خود بقیادت سالاران افغانی دخپل ساخت و ایشانرا نیک پرورید.
اگر نادر شاه مراکز حکم داری ملی افغانی را از هرات و قندهار برانداخت و خرابه زار شهر قدیم قندهار تا کنون شاهد تخیریب اوست، پرورش مرد مانند احمد خان ابدالی که بعد ازو بنیان سلطنت بزرگ افغانی را ازسر نودر قندهار گذاشت، از یاد گار نیک او بشمار خواهد رفت .
علی ای حال : بعد از قتل نادر شاه، احمد خان ابدالی و نور محمد خان میرافغان با سپاهان افغان و ازبک حرم نادر شاه را از تخت و تاز لشکریان شورشی نجات دادند و درازای این خدمت الماس مشهور کوه نور که از لودیان افغانی در هند به بابر و سلالهٔ او رسیده و در فتح دهلی بدست نادر شاه افتاده بود، از طرف حرم نادر شاه به احمد خان ابدالی داده شد و تمام قوای افغانی روی بهرات آوردند، و در رجب ( ۱۱۶۰ه- ۱٧۴٧م ) به قندهار رسیدند، و روسای افغانی بلافاصله در مزار شیر سرخ متصل قعلهٔ جدید نادرآباد جرگهٔ ملی تشکیل دادند، که روسای معروف قبایل مانند نور محمد خان میر افغان ریئس غلجایی و محبت خان ریئس پوپلزایی، وموسی خان ریئس سهاکزی و نصرالله خان ریئس نورزیی و حاجی جمال خان ریس بارکزایی در آن شامل بودند .
جرگه ملی هشت جلسه پرشوری کرد و روسای قبایل نتواستند حکمرانی یکی را بر دیگری بپذریند . نور محمد خان میر افغان از حیث کبرسن و تجربه و نفوذیکه در تمام قبایل نیرومند غلجایی داشت باین امر شایسته تر مینمود . ولی بسبب حدت مزاج منتخب نشد، شخص دوم که حاجی جمال بود نیز آنقدر متنفذ و پختهٔ متینی بود که روسا از قدرت و استیلا استبداد آینده او دغدغه هائی بخاطر داشتند، و همه مردم شخصی را برای مقام شاهی جستجو میکردند که با مزاد آزاد افغانی و اصول جرگه و دیموکراسی ملی شان ساخته بتواند، و در آینده با استبداد و خشونت برایشان حکم نراند و در عین زمان دارای قبیلهٔ بسیار قوی و نیرومندی نیز نباشد.
در جلسهٔ نهم این جرگه بزرگ تاریخی، نظر تمام مردم بر احمد خان ابدالی افتاد، که بعمر(٢۵)سالگی رسیده و جوان مجزب و آزمودهٔ حلیم و خلیقی بود و قبیله وی (سدوزئی) نیز عدهٔ بسیار قلیلی بودند، و روسا یقین داشتند که این مرد جوان (کشور) نمیتواند برایشان با استبداد و شدت حکم راند، بنا بران وی را بمقام شاهی برادشتند، و باین حسن انتخاب عظمت از دست رفتهٔ باستانی افغانی را زنده کردند .
در این موقع یم نفر درویشی صابر شاه ولد استاد لایخوار کابلی که اندر مزار شیر سرخ سکنی داشت، و از زاویهٔ سپنج خویش برامد، و خوشه های گندم را از کشتزار نزدیک بورید، و به دستار این شاه جوان نو منتخب بطور سمبول شاهی او نصب کرد، و کان ذالک فی شوال ( ۱۱۶۰ ه- ۱٧۴٧م ) احمد شاه ابدالی ولد زمان خان (سابق الهای) حکمدار هرات از قبیله ابدالی سدوزئی از بطن زرغونه قوم الکوزئی در ملتان یا هرات بسال ( ۱۱٣۵ه- ۱٧٢٢ م ) بدنیا آمده بود، و باجود صفر یعنی در عصر سلطنت خود به افغانستان خدمت بزرگی را نمود که مردم او را به لقب (بابا) شناختند . ولی خود وی در مهر خود که شکل طاوسی داشت عبارت ( الحکم الله یا فتاح احمد شاه دردران) را منقورنمود . اگرچه کلمه دورانی قبلا هم در تواریخ بصورت شاذ مستعمل بود، مگر بعد از این بکلی جای کلمه ابدالی را گرفت، و تمام ابدالیان تا کنون خود را (دورانی) نامند .
احمد شاه در افغانستان تشکیلات اداری و لشکری و مالی و مدنی را تاسیس کرد و وزراء مقرر نمود که بگی خان اشرف الوزراء بامیزایی مشهور به شاه ولی خان وزیر اعظم او بود و بسال ( ۱۱٧۴ه- ۱٧۶۰ م ) شهر کنونی قندهار را بنام ( احمد شاهی ) اساس نهاد و بسال ( ۱۱۶۶م ) حصار جنگی کابل را تعمیر کرد و هم شهر تاشقرغان را در شمال هندوکش و شهر حیدر آباد در سند بنا نمود ( ۱۱٨٢ هجری) و در قندهار و مشهد واتک و دهلی و روهیل کهند و پشاور و تته و دیره غازیخان و کشمیر و کابل و ملتان و هرات سکه زد و بر مسکوکات طلا و نقره و مسی او نشان رسمی دولت احمد شاهی که شمشیر دودم و خوشه گندم و ستاره باشد نقش بود و بربرخی این بیت نیز بود:
حکم شد از قادر بیچون به احمد پادشاه
سکه زن برسیم و زر از پشت ماهی تا بماه
احمد شاه بطور اوسط یک لک نفر عسکر نگاه میداشت و تمام عایدات مملکت او از پنجاب و کشمیر و سند تا دریایی آمو و مشهد وبحیرهٔ عرب به (٣۱) ملیون روبیه میرسید، اما غنایم جنگی و خزاین و ثروت های هنگفتی
که در جنگ های هند بدست می آمد، از این حساب مستثنی است. احمد شاه بابا در عصر سلطنت خود سفر های جنگی ذیل را نموده است :
سفر های جنگی احمد شاه :
۱ – در اواخر سال ( ۱۱۶۰ ه- ۱٧۴٧ م ) غزنی و کابل و پشاور را فتح کرد و ناصر خان (حاکم سابق تیموریه و نادری) را در کابل و پشاور شکست داد .
و عبدلصمد خان محمدزائی که یکی از سران اشنغر بود به لشکر احمد شاهی پیوست . و سردار جهان خان سپه سالار احمد شاهی ناصر خان را به ماورای اتک دوانید، و خود احمد شاه به قندهار رفت .
٢ – بسال ( ۱۱۶۱ ه- ۱٧۴٨م ) با سی هزار سوار و پیاده از قندهار برامده از راه کابل و پشاور به سواحل اتک و جلیم رسید. شهنواز خان حکمران لاهور بواسطهٔ وزیر الممالک قمرالدین خان از دهلی امداد طلبید، و بر کنار دریایی چناب با لشکر احمد شاهی مقابل شد، ولی از میدان جنگ گریخت، و احمد شاه لاهور را بگرفت، و بعد ازان لشکر محمد شاه دهلی را شکستانده به ۱٣ ربیع اول ۱۱۶۱ هجری داخل سهرند(سرهند) شد.چون در جنگ مالو پور روز جمعه ٢٢ ربع الا اول ۱۱۶۱ هجری وزیر ممالک قمرالدین خان کشته شد، بنابران محمد شاه گورگانی پادشاه دهلی ولایت لاهور را به میرمنو معین الملک خلف او سپرد، و احمد شاه با دولت دهلی مصالحه کرده و دریای سند را سرحد مملکتین قرار داد. و از راه پشاور و کابل به قندهار مراجعت نمود .
٣ – بسال ۱۱۶٢هجری از راه کابل و پشاور به لاهور رسید. و با میرمنو معین الملک حکمران لاهور صلح کرده، مالیات سیالکوت و گجرات و اورنگ آباد پنجاب و امرتسر را به عهدهٔ میرمنو گذاشت که هر سال به دیوان اعلای احمد شاهی برساند. حین معاودت به قندهار سران قبایل که بر خلاف او دسیسه انگیخته بودند مانند نور محمد خان میرافغان غلجی و گدو خان و محبت خان پوپل زائی را بکشت .
۴ – بسال ۱۱۶٣ ه- ۱٧۴٩م به هرات سفر نموده و آن شهر را از دست امیر عالم خان بعد از معاصرهٔ چهار ماه گرفت، و پنچ هزار سوار را به سالاری سردار جهان خان پوپل زائی به تربت جام فرستاد. و هرات را به درویش علی خان هزاره سپرده به مشهد حرکت کرد. و بعد از چهار ماه معاصره آنرا به شهرخ نواسهٔ نادرشاه داد، و خود بطرف نشاپور رفت، ولی چون عباس قلعی خان بیات حاکم نیشاپور مقاومت کرد،
و موسوم شدید زمستان آمد، احمد شاه از راه هرات به قندهار مراجعت نمود .
سفر بلوجستان :
در وقت جلوس احمد شاهی میر محبت خان فرزند بزرگ میر عبدالله خان از طرف نادر شاه حکمدار قلات و خان براهوی بود، ولی چون مردم بلوچ طرفدار برادر کهتر او میر نصیر خان بودند و به حضور احمد شاهی هم عرض نموده بودند، بنابران احمد شاه در ۱۱٩٣هجری بعد از سفر خراسان مستقیماً از قندهار روی به قلات بلوچی نهاد، درینوقت میر نصیر خان نزد میان نور محمد کلهوره در خدا آباد سنده نشسته و مادرش بی بی مریم در قندهار بود، و هر دو امداد شاهی را میخواستند .
احمد شاه بعد از ورود مستنگ عزیمت قلات نمود . میر محبت خان حاجی رحیم خان با بی را با کلام الله شفیع ساخته بحضور احمد شاهی فرستاد. احمد شاه عجالتاً میر محبت خان را به خانی قلات گذاشته به قندهار مراجعت کرد و خان مذکور یکی از خواهران خود را که بی بی میر گوهر نامداشت بوسیلهٔ اخوند محمد حیات، در غزنی بحضور احمد شاه فرستاد تا در عقد نکاه شاهی در آمد .
بعد از جند ماه برای تصفیهٔ مسئله خانی بلوچ، تمام سرداران معتبر آن بلاد به حضور احمد شاهی به قندهار جلب شدند، و میر نصیر خان نیز با مادر در آنجا بود. بالاخر احمد شاه میر محبت خان را بدست طهماسپ خان اسیر و مقید گردانیده و میر نصیر خان را به خانی قلات فرستاد (۱۱۶۴هجری). اما میر نصیر خان در قلات علم خود سری افراشت، و برخی از قبایل بلوچ هم بحضور احمد شاهی در قندهار استغاثها نمودند. احمد شاه به مجرد شنیدن این خبر حرکت کرده و قلات را ۱٢ روز محاصره کرد، ولی امر جنگ و خونریزی را نداد، تا که بلاخره نصیر خان بوسیلهٔ اخوند محمد حیات و وزیر شاه ولی خان بحضور شاهی رسیده وعفو گردید. و بعد از این در لشکرکشی های احمد شاهی اشتراک میکرد.
۶ – درسنه ۱۱۶۴هجری باز احمد شاه بالشکر خویش از راه هرات بر نشاپور حمله کرد، قعلهٔ نشاپور را بوسیله توپ های بزرگ شگاف کرده و بگرفت، و حکومت آن را واپس به عباس قلی خان بیات که تسلیم شده بود سپرد. احمد شاه اطراف خراسان را تصفیه کرده و با شاهرخ میرزا حکمران مشهد بدین شرط صلح کرد که سکه و خطبه بنام وی باشد، و ولایات جام و با خرز و تربت و خواف و ترشیز را به احمد شاه سپارد، بعد ازین شاهرخ سرخود را بدین بیت آراست :
یافت از الطاف احمد پادشاه شاهرخ بر تخت شاهی تکیه گاه
احمد شاه از مشهد به هرات آمد، و وزیر شاه ولی خان را را به مرو میمنه و اندخود و بلخ و بامیان و بدخشان فرستاد، که وزیر مذکورتمام این ولایت شمال افغانستان را ضمیمه مرکز مملکت نمود .
٧ – بسال ۱۱۶۵ه-۱٧۵۱م برای تصفیهٔ صفحات پنجاب سفری تا لاهور نمود. میرمنو معین الملک تا چهار ماه مقابله کرده ولی بعد از آن تسلیم شد و احمد شاه او را بحکومت آنجا شناخت .
در این سفر از حضور احمد شاهی ایشیک آقاسی عبدالله خان به فتح کشمیر گماشته شد که آن حدود را فتح کرده و خواجه عبدالله خان کوچک را حاکم وسکجیون هندو را مستوفی کشمیر مقرر نمود. و قلندر خان افغان را بسفارت دربار دهلی فرستاد. و احمد شاه گورگانی قبول نمود که پنجاب و سنده و کشمیر جزو مملکت احمد شاهی باشد . احمد شاه پس از انتضام امور پنجاب و ملتان و کشمیر از سواحل راست دریایی سند گذشته و به بنون و کابل آمده به قندهار مراجعت نمود .
٨ – در اوایل سال ۱۱۶٧هجری احمد شاه صفری به سند نمود که شرح آن بیاید. ولی در اواسط همین سال از قندهار به هرات رفته و بعد از تصفیهٔ صفحات خراسان مشهد را معاصره کرد، و شاهرخ میرزا نواسه نادر شاه انقیاد نمود، احمد شاه نور محمد خان افغان را بصفت نیابت شاهرخ نابینا مقرر داشته، و جام با خزر و خاف و تربت و ترشیز را به هرات محلق ساخت و شاه پسند خان را به فتح شاهرود وبسطام و و سبزوار فرستاد .
بعد از این احمد شاه عباس قلی خان بیات را در نیشاپور معاصره کرده و مجبور به تسلیم نمود. و هم او را به حکومت نشاپور گماشت و چند خانوادهٔ این طایفه را به غزنی و کابل انتقال داد، و در سنه ۱۱۶٨هجری واپس به قندهار برگشت .
٩- میرمنو معین الملک در سال ۱۱۶٧هجری مرا. احمد شاه پسرش میرمومن را به حکمرانی لاهور گماشت. چون طفل بود به دستیاری ماردش مغلانی بیگم حکم میراند. درینوقت بین امرا و مغلانی بیگم اختلاف افتاد، و خواجه عبدالله بن نواب عبدلصمد خان بیگم مذکور را به قید انداخت .
و از حضور احمد شاهی مقام حکمرانی لاهور را خاست . اما احمد شاه . اما احمد شاه امان خان پوپلزائی را برادر جهان خان سپه سالار را به اصلاح امور لاهور فرستاد. ولی مشارالیه کاری را پیش نبرد، و آدینه بیگ در سال ۱۱٧۰هجری با لشکر دهلی لاهو را گرفته و سال ٣۰ لک روپیه به دهلی میداد. درینوقت سکجیون هند و نیز در کشمیر از اطاعت احمد شاه سر پیچید و خواجه کوچک حکمران افغانی را قتل کرد، و از طرف دهلی حکمرانی کشمیر را گرفت. بنابران احمد شاه از قندهار به لاهور آمده و بعد از تصفیهٔ آن صفحات نور الدین خان بامیزائی را به کشمیر فرستاد . وی سکجیون را گرفته و کشمیر را واپس ضمیمهٔ مملکت افغانی نمود .
احمد شاه از لاهور روی به دهلی نهاد، و نواب نجیب الدوله بن اصالت خان یوسفزائی در کرنال به حضورش پیوست و بتاریخ جمعه ٧ جمادی الاول ۱۱٧۰هجری داخل دهلی شد، و عالمگیر ثانی را بر تخت سلطنت دهلی نشانده و دختر شهزاده عزیز الدین برادر عالمگیر ثانی را برای شهزاده تیمور به زنی گرفت، و امور وزارت دهلی را به نظام الدوله پسر قمرالدین خان سپرد، و نواب نجیب الدوله را سپه سالار هند مقرر کرد. احمد شاه بعد از تصفیهٔ اطراف دهلی و سرکوبی شورشیان، عبدالصمد خان اشنغری مهمندزائی را به حکومت سرهند و سرفراز خان را به حکومت دوا به ستلیج بیاه و شجاع خان ابدالی را به حکومت ملتان و شهزاده تیمور را به حکومت لاهور تا سند و تته مقرر داشته، سپه سالار جهان خان را بدفع سکها گماشت و بلند خان سدوزائی را به حکومت کشمیر فرستاد. و در اواخر سال ( ۱۱٧٩ه ۱٩۵۶ م ) به قندهار مراجعه نمود .
۱۰ – فتح پانی پت :
بعد از آنکه احمد شاه در سال ۱۱٧۰هجری از هند مراجعت کرد، در پنجاب فتنه های جدیدی افتاد و غازی الدین بن فیروز جنگ و آدینه بیگ شورش کردند، و فرقهٔ سکها نیز در پنجاب قوت گرفت. و از طرف جنوب نیز برای عظیم مرهته سلطنت دهلی را تهدید ممیکردند، و پنجاب را نیز گرفتند که شهزاده تیمور و سپه سالار جهان خان از دفاع این همه قوا و فتنها عاجز آمدند، در این وقت زعمای اسلامی هند و اوامرای دهلی احمد شاه را دعوت کردند، که به نجات سلطنت اسلامی هند از قندهار حرکت نمایند.
و امام الهند شاه ولی الله دهلوی نیز نام های به حضور احمد شاه مبنی دوعوتش به هند نوشت.
بنا بر آن احمد شاه از قندهار به قلات بلوچ حرکت کرده، و در آن جا نصیر خان را که خود سری کرده بود از راه صلح و خیر خواهی مجبور به تسلیم نموده، با سی هزار لشکر قندهار و ده هزار بلوچ بقومندانی نصیر خان و میر عبدالکریم برادر میر عبدالنبی سردار بلوچان سراوان و جهلاوان و غیره از درهٔ بولان گذشت ( ۱۱٧٢ هجری) و به سواحل دریایی سنده تا پشاور رسید، و ازانجا بسوی لاهور حرکت کرد و به سارنپور رفت .
در اینجا روسای بزرگ افغانان هند، مانند سپه سالار نجیب الدوله و سعد الله خان روهیله و حافظ الملک رحمت خان و پسرش عنایت خان و دوندی خان و قطب خان با ده هزار لشکر به حضور احمد شاه پیوستند. و تمام لشکر احمدشاهی از قندهار و پشاور و بلوچ و افغانان هند تا شصت هراز نفر پیاده و سوار و توپخانه رسید .
لشکریان احمد شاهی بعد از جنگ های متعدده با هندو وسکها و شکست افواج دشمن، جنگ آخرین فیصله کن را در میدان پانی پت با عساکر متحدهٔ ده لک نفر مرهته و هندو نمود. و در این تا دو لک نفردشمن را از ته تیغ گذرانید، و به تاریخ شش جمادی الاخری ( ۱۱٧۴ه ۱٧٩۰ م ) فتح بزرگی حاصل نمود، که ازغنایم جنگی این جهاد عظیم (۵۰ )هزار اسپ دو لگ گاو و پنجصد فیل و چندین هزار اشتر بود، و ٢٢ هزار اسیر به دست وی افتاد، که جز یکنفرابراهیم نام دیگران همه بخشیده شدند.
احمد شاه بعد از فتح بزرگ پانی پت و نجات مسلمانان هند از تسلط مرهته شاه عالم پسر عالمگیر ثانی را در دهلی پادشاه ساخته، و میزرا جوان بخت پسرش را نایب السلطنه و تواب شجاع الدوله را به لقب فرزند خان و رستم هند وزیر اعظم و نواب نجیب الدوله افغان را سپه سالار مقرر نموده، و حکومت پنجاب را به زین خان مهمند داده به قندهار آمد و در همین سال ۱۱٧۴هجری بنای شهر کنونی قندهار نهاده و شهزاده تیمور را به حکمرانی هرات فرستاد .
۱۱ – تنبیه سیکها :
چون احمد شاه بعد از فتح پانی پت به قندهار مراجعت کرد، در پنجاب جیساسنگها علم بغاوت افراشت و چهرت سنگها جد رنجیت و الاجت نیز در این شورش دست داشتند و نایب الحکومهٔ پنجاب زین خان را معاصره نمودند .
احمد شاه برای رفع این فتنه در نصف اول سال ( ۱۱٧۵ه- ۱٧۶٣ م ) به لاهور رفت و در مدت ۴٨ ساعت مسافه ۱٣۵ میل را بطرف امر تسر یلغار نموده در "روهی" با قوای دوصد هرازی سیکها مواجه گشت. و در جنگ تاریخی ۱۱ رجب ۱۱٧۵هجری در حدود بیست هزار نفر سیکها را کشته و بشکست، و حکومت پتیاله و سرهند را به امیر سنگها داده و تا هفت شعبان ۱۱٧۵هجری فاتحانه به لاهور بازگشت، و نورالدین خان بامی زایی را به کشمیر فرستاد، وی سکجیون مستوفی باغی را اسیر گرفته و کشمیر را باز فتح نمود .
احمد شاه برای تنظیم امور پنجاب تا ۱۱٧٧هجری آنجا ماند و از راه ملتان و دیره اسمعیل خان بدرهٔ کومل و غزنی آمد. ولی درین سفر از شدت گرما مریض شد.
۱٢ – سفر بخارا :
در سنه ۱۱٨۱هجری شاه ولی خان وزیر با شش هزار سوار از قندهار به بلخ و بدخشان فرستاده شد.
چون شاه مرادبی حکمدار بخارا در صفحات شمالی افغانستان شورشیان را تحریک مینمود، بنابران خود احمد شاه در همین سال از راه هرات رفته میمنه و اندخود و بلخ و شبرغان را تصفیه کرد. درین وقت شاه بخارا را در قرشی شمال آمو لشکر فراهم آورده بود . احمد شاه جنگ و مقابله را با لشکر مسلمانان بخارا شایان شان خود ندیده با پادشاه بخارا صلح نمود، و دریای آمو را سرحد مملکتین قرار داد .
در این صفر خرقه شریف نبوی را شاه ولی خان وزیر از فیض آباد جوزجان به قندهار آورد، که تا کنون در این شهر موجود است .
۱٣ – صفر خراسان :
قبلا از طرف احمد شاه نواسهٔ نادر شاه شاهرخ میرزای کور بشاهی خراسان مقرر شده و مطیع دربار شاهنشاهی بود . چون درحدود ۱۱٨٣هجری نصرالله میرزا فرزند نوجوان شاهرخ وعلی مردان خان حاکم تون وطبس خیال خود سری داشته و به دربار کریم خان زند پادشاه فارس نیز رجوع کرده بودند. لهذا احمد شاه در اواخر ۱۱٨٣هجری از قندهار به هرات و مشهد آمد. در این صفر نصیر خان پادشاه بلوچ که مطیع دربار احمد شاهی بود با ٢۰ هزار قوای بلوچ همرکاب خود در جنگ های خراسان کار نامه های خوبی نمود، و علی مردان را در حصار ترشیز مغلوب کرد، که به پاداش این خدمات از حضور احمد شاهی سر زمین داجل و هرند مربوط دیرهٔ غازی خان و یرغمل های بلوچ نیز به وی بخشیده شد .
اما احمد شاه بعد از معاصرهٔ مختصر مشهد، عذر نصرالله میرزا را پذیرفته و گوهرشاد دختر شاهرخ را برای شاهزاده تیمور به زنی گرفت، و به نصر الله میرزاد لقب "فرزند خانی" داد، و شاهی خراسان را به شاهرخ بخشید، و بتاریخ ٨ صفر ۱۱٨۴هجری از راه هرات به قندهار رفت .
احمد شاه و سند :
چون در سنه ۱۱۶۰هجری نادر شاه افشار کشته شد، و احمدشاه ابدالی در قندهار به شاهی افغانستان منتخب شد، درسنده میان نور محمد کلهوره امارت داشت، ولی ماتحت اوامر نادری بود. در سنه ( ۱۱۶۱ه-۱٧۴٨ م ) احمد شاه به هند سفر کرد، وی امارت میان نور محمد کلهوره را در سنده به رسمیت شناخت و او را لقب "شاه نواز خان" داد، وی نیز دادن مالیات سالانه را به دربار قندهار متعهد گردید .
چون بعد ازان میان نور محمد در دادن خراج و تساهل ورزید احمد شاه فرمانی فرستاده و ادای مالیات را خواست که "خایف" سندهی مضمون این فرمان را از زبان احمد شاه در (نامه نغز) دراین بیت بسته :
رساندی تو گر گنج در باچ ما شدی ایمن از تاب تاراج ما
چون این فرمان به دربار سنده رسید، میان نور محمد تحایف گرانبها از البسهٔ حریر و دیبا و اطلس و کمخاب و قرنفل و مشک و عود عنبر با یک هیئت سفارت سه نفری بریاست بهائی خان کلهوره بدربار قندهار گسیل داشت و گفت :
سلامی رسانش بعجز و نیاز که ای شاه افغان گردن فراز
منم بندهٔ تا جدار تو ام بفرمانبرداری نام دار تو ام
من ازلی تو چشم دارم بهی برشاه من میکنم اگهی
چون این سفارت به دربار احمد شاهی رسید، روابط دوستانه دو دربار خوبتر شد و شیخ محمد محفوظ سرخوش بن شیخ محمد مرید قانون گو از طرف دربار سنده و قندهار و کابل وکیل مقرر شد، که تا ۱۱۶٨ هجری در کابل بود.
اما با وجود آن مالیات متعهده از سنده بدربار قندهار نرسید. بنابرآن احمد شاه لشکری به قیادت سردار جهان خان سپه سالار برای سفر هند ترتیب کرد، که در سنه ۱۱۶۶ ه - ۱٧۵٣ م ) آوازهٔ آمدن سپه سالار در سنده افتاد. ولی در اواخر همین سال معلوم شد که خود شاه نیز بطرف سنده حرکت کرده است .
بتاریخ چهار محرم ۱۱۶٧ هجری (یکم نومبر ۱٧۵٣ م) احمد شاه به ریگستان محمدآباد رسیده بود، دربار سنده به عجلت تمام دیوان کدومل را بطور سفیر بحضورش فرستاد. تا مراتب اطاعت و انقیاد میان نور محمد را ابلاغ داشته و حتی المقدور از پیش آمدنش جلوگیری نماید .
کدومل درپل سکهر به لشگرگاه شاهی رسید، و تا سه روز بار نیافت. چون موکب شاهی به نو شهره آمد، کدومل بازیاب گردید و در توضیهٔ حضور شاهی کوشید. گویند احمد شاه خیلی غضبناک بود . اما کدومل هم شخص هوشیار و سفیر کاردان و زبان آوری بود، که در تسکین قهر شاهی بلطالف الحیل کوشید. وی مراتب عقیدت احمد شاه را با اولیا ءالله به خوبی درک کرده بود. و چندین جوال را از خاک پر نموده، با تحایف دیگر تقدیم داشت، احمد شاه پرسید در این جوال ها چیست؟ کدومل گفت: بهترین تحفه سنده، یعنی خاک پاک قبوراولیای گرامی سنده .
احمد شاه این ارمغان را گرامی دانست و قهرش فرونشت، و با مردم سنده نرمی و ملایمت را مرعی داشت، اما میان نور محمد در این وقت سنده را ترک گفته و به شرق به جیسلمیر رفت، و در آن جا در سرکهات کورهره بعارضهٔ خناق به تاریخ ۱٢ صفر ۱۱۶٧ه- ٩ دسمبر ۱٧۵٣ م از جهان رفت .
در تذکرهٔ مخادیم کهرا فرمان احمد شاه موجود است که بتاریخ ٢۱ محرم ۱۱۶٧هجری نوشته شده و از آن پدید می آید که احمد شاه در اوایل همین سال به سنده سفر کرده بود، که قول اکثر موخان نیز چنین است، و طوریکه گذشت احمد شاه در اواسط همین سال سفری به خراسان کرد، یعنی بعد از بازگشت سند روی به سوی خراسان نهاده بود .
بعد از وفات میان نور محمد، پسرش محمد مرادیاب خان بجای او نشست، و وکیلی را به حضور احمد شاه فرستاد و دادن مالیات را قبول کرد. و احمد شاه هم او را به حمکداری سنده شناخته و لقب(سربلند خان) داد .
چون شهر شکاپور همواره مورد نزاع حکمرانان کلهوره و قبایل داود بوتره بلوچ بود، بنابران احمد شاه آنرا در ولایت سبی شامل ساخته و تحت ادارهٔ حاکم افغانی قرار داد، و بدین وسیله تجارت افغانستان تا ماوراء النهر و خرسان از راه شکاپور جریان گرفت. و این شهر مرکزیت مهم تجارتی را بدست آورد. علاوه از این احمد شاه اسماعیل خان بنی را بحیث نمایندهٔ دربار شهنشاهی در سند تعیین کرد، و اسماعیل به محمد آباد آمده چندین نفر عامل را تحت اداره سید شاه محمد به تته و دیگر بلاد فرستاد. که از آنجمله صالح خان به تته رفت. و جای حاکم سابق گل محمد خان خراسانی را گرفت. و به فراهم آوری مالیات پرداخت .
و در این وقت سفیر احمد شاهی محمد بیگ شاملو نیز به تتفراهم، وی آقامحمد صالح را حکمران تته مقرر کرد، و عیان شهر را بحضور شهریاری برد، چون در بین گماشتگان اسماعیل و شاملو اختلاف افتاد، بنابران قاضی محمد محفوظ به حاکمی تته برقرار گشت . در این وقت که محمد مرادیاب خان از طرف احمد شاه به امیری سند شناخته شده ولقب (سربلند خان ) داده شد، در تمام این مدت دیوان کدومل سفیر میان نور محمد مرحوم پدر بار شاهی فعالیت میکرد، تا که سران خانوادهٔ امارت کلهورا را به دربار نزدیکی داد و احمد شاه آنها را برسمیت شناخت. و محمد عطرخان برادر کوچک محمد مرادیاب خان را بطور یرغمل به دربار شاهی مهمان نگهداشت. در مصالحت محمد مرادیاب خان مالیات مقرره سند را به دربار احمد شاهی قدری زیاده قبول کرده بوده .
بعد از طی این مراتب اعیان سنده در امرکوت بحضور امیر جدید خود محمد مرادیاب خان رسیده و او را به مرکز امیری انتقال داد( ۱۶ صفر ۱۱۴٧هجری) و شیخ ظفرالله به حاکمی تته گماشته شد. در این وقت دیوان کدومل با فرمان احمد شاهی و خلاع فاخره از حضور احمد شاهی به امرکوت رسید، و آنرا به امیر جدید تقدیم کرد. و در میدان نزدیک نصرپور جشن جلوس محمد مرادیاب خان گرفته شد و در همین جا اساس شهر نوی بنام (مراد آباد) نهاند (محرم ۱۱٧۱ ه- ۱٧٧۵ م) .
محمد ممردیاب خان سه سال به کامرانی حکم راند، ولی برخی از اعیان با او مخالف شدند و بتاریخ( ۱٣ ذیحجه ۱۱٧۰ ه- ۱٧٨۵ م ) او را در قرارگاه خود معاصره و اسیر کردند، و روز دیگر برادرش میان غلامشاه را بر تخت نشاندند، وی به تسلی سران و مردم سنده کوشید بقول فتح نامه مرادیاب خان شخص عیاش و لاابالی بود و عمری را به لهو لعب میگزرانید . و مردم از او شاکی بودند، بنابران میر بهرام خان با اعیان دیگر همدست شده از تخت امیری اش فرو نشاندند ولی یار محمد خان برادر عینی مرادیاب خان که در خدا آباد بود و مقصوده فقیر بن بهار شاه یکی از اعیان، مخالف ماندند .
درینوقت که اوضاع داخلی سنده آشفته بود، عطر خان برادر دیگر امیران که به دربار شاهی قندهار طور یرغمل زندگی میکرد، در بارهٔ حقوق خود بوسیلهٔ سران دربار بحضور احمد شاه عارض شد، و از حضور شاهی نیز فرمان صادر و عطر خان را به حیث امیر سنده شناخت. و با شنیدن این خبر احمد یار خان در سنده لشکر فراهم آورد، ولی اعیان سرائی چون از صدور فرمان احمد شاهی بنام عطر خان شنیدند، با احتیاط قدم می داشتند . و میان غلام شاه چون در این میانه چانسی نداشت، و با قوای خود به ٢۵ صفر ۱۱٧۱هجری(٨ نومبر ۱٧٧۵ م ) بسوی ریگستان سنده حرکت کرد و در عین این حال نامه های عطر خان به مقصوده فقیر رسید. که بموجب آن محمد مرادیاب خان از قید رهائی یافته و با جمعی از سران سرانی به دیدن امیرمتعین جدید عطرخان رفتند، و میان غلامشاه با راجه لیکهی و سران دیگر طرف دار خویش دور باقی ماندند.
عطر خان چون سنده را خالی دید بدون مانع داخل شد، احمد یارخان بشنیدن این خبر بسوی نوشهره عقب نشست، و در آغاز ربیع الثانی ۱۱٧۱ هجری(دسمبر ۱٧۵٧ م) محمد مرادیاب خان نیز بدو پیوست.
اعیان سرائی و این دو برادر تصور میکردند، که عطر خان حقوقی کلانسالی آن ها را خواهد شناخت، و با مارت سند آن ها را قبول خواهد کرد. ولی عطر خان از آن ها زرنگ تر و جاه پسند تر بود، و قبل از دیدن برادران حکم گرفتاری و بردن ایشان به خدا آباد داد.
و از همین وقت بد گمانی مردم و اعیان نسبت به عطر خان آغاز شد، و وی در فراهمی مالیات و ادای آن به دربار احمد شاهی کوشید، و مردم را بتنگ آورد، ولی نتواست از عدهٔ کار براید بنابران در مدت کم مردم خواستند که او را از سریر امارت براندازند .
درین وقت میان غلام شاه که در ادی پور منفی بود به بهاولپور رسیده و فرزند خود میان سرفراز خان را در آنجا گذاشته خود وی به سنده آمد، و در روهری در اواخر رمضان( ۱۱٧۱هجری) با عطر خان مقابل شد .
بعد از چند جنگ در روز اول شوال عطرخان و برادرش احمدیار خان بلقصوده شکست خورده گریختند و میان غلام شاه فاتح شد و با سران سرائی به سیوستان آمد( ۱ شوال ۱۱٧۱ ه- ۱٧۵٨ م ).
بعد از کمی محمد مرادیاب خان از جهان رفت و میان غلام شاه رضایی اعیان و مردم را بدست آورده و به کامرانی امارت میکرد، اما عطر خان و احمد یار از سنده بکلات رفتند، و به نصیر خان کلات پناه بردند. و عرایض ذریعه کدومل وکیل سنده در قندهار بحضور احمد شاه نوشتند. احمد شاه از قندهار لشکری به امداد ایشان فرستاد.
احمدیار خان به در بار شاهی مقیم ماند و عطرخان با اعطایی خان افسر لشکر شاهی بر سند باز تاخت آورد و به قول مولف فتحنامه فرمانی نیز از حضور احمد شاه به قبایل داود پوتره صادر گشت تا با عطر خان مدت نمایند، بنابران لشکر اعظیم داود پوتره نیز به قیادت بهادر خان یک گوش بر رکاب عطر خان پیوست .
میان غلام شاه بعد از ربع الثانی( ۱۱٧٢ ه- ۱٧۵٩ م ) به ترتیب لشکر پرداخته وتلاقی فرقین در چاکچیکان روی داد، جنگهای صعب واقع شد. و میر بهادر خان تالپور که از طرف غلام شاه میجنگید در میدان جنگ کشته شد، و عطر خان به صلح راضی شد، و از روی صلح نامه سنده را به سه حصه تقسیم کردند یک حصه به میان غلام شاه تعلق گرفت و دو حصهٔ آن به عطرخان و برادرانش داده شدند .
اما بین این دو برادر نیز نزاع افتاد میان غلام شاه در رمضان( ۱۱٧٢ ه- ۱٧۵٩ م ) بر عطر خان تاخت و او را از نوشهره دوانید و تمام سند را تسخیر کرد، تا در سنه( ۱۱٧۵ ه- ۱٧۶٢ م) بسعی کدومل سفیر سند در قندهار، فرمانی از دربار احمد شاهی با خلعت های امارت به غلام شاه رسید و به لقب "شاه وردی خان" هژبر جنگ او را به امارت سند شناخت و بعد از ان در سنه( ۱۱٧٧ه- ۱٧۶٣ م) بعد از فتوحات کچه از حضور احمد شاهی به وی لقب "صمصام الدوله" نیز داده شد، و در فرمان احمد شاهی ٢۰ ربع الثانی ۱۱٧٧هجری و ۱ جمادی الاولی ۱۱٧٧هجری بنامش صارد گشت و بسال( ۱۱٨۱ه- ۱٧۶٧ م) دیرهٔ غازی خان و دیرهٔ اسماعیل خان نیز از طرف احمد شاه به میان غلام شاه سپرده شد. و وی در سنه ۱۱٨٣هجری حصار حیدر آباد را در نیرون کوت سابقه ساخته و در آنجا متمکن گردید تا در( ٣ جمادی الاولی ۱۱٨۶ هجری ٢-اگست ۱٧٧٢ م) بمرض فالج از جهان رفت .
بقول عبدالحمید جوکیه غلام شاه باری در جوش حماسهٔ خود گفت که تمام سرداران سپاه من باید مهیا باشد که شهر احمد شاهی (قندهار) را مسخر خواهیم کرد. و در همین گفتگو مرض فالج بروی حمله آورد، و سخن راندن نیز عاجز ماند تا بزودی درگذشت . بعد از وفات میان غلام شاه اعیان سند فرزند او را که محمد سرفراز خان نام داشت بتخت نشاندند چون دوماه بعد ازان احمد شاه ابدالی در قندهار از جهان رفت، میان سرفراز خان میر بهرام خان تالپر را برای عرض تعزیت و اطاعت به پادشاه جدید افغانستان تیمور شاه بن احمد شاه ارسال داشت. دربار قندهار خلعت و فرمان حکمداری سند بنامش ارسال داشته و لقب" خدایار" خان نیز به وی داده شد .
وفات احمد شاه و سجایای وی :
احمد شاه در اواخر عمر خویش، بسبب محنت های سفر های مسلسل جنگی ناتوان گردید، و او را از شهر قندهار به کوه توبهٔ کوږک که جای مرتفع خوش آب و هوایست بردند، تا که بعد از چند ماه شب جمعه ٢۰ رجب ۱۱٨۶هجری بمرض اکله در همان جا از جهان رفت، و وزیر شاوالی خان و یاقوت خان خواجه سرا نعش او را به شهر قندهار آورده و در جایی که قبلا خودش معین کرده بود، مدفون شد و عین وفات عمرش ۵۱ سال و مدت سلطنتش ٢۶ سال بود .(عکس نمبر ٨۱)
گنبدی که اکنون بر مزار آن شاه نامور در قندهار موجود است، به سند دوقطعه تاریخی که میرزا هادی خان منشی باشی دربار سروده در سنه ۱۱٩۰هجری به امر تیمور شاه ساخته شوه و از مصر اعین "بگو فیض آباد عالی مقام" و" مزار شاه فردوس برین گو) تاریخ بنای آن بر میاید . (عکس نمبر ٨٢)
احمد شاه مرد متشرع و پابند احکام دینی و حنفی مذهب عالم و با سوادی بود، دیوان اشعار پښتوی او در کابل بسال ۱٣۱٩ ش بسعی عبدالحی حبیبی طبع شده که کلام عشقی و تصوفی و حماسی و اخلاقی را در دونیم هزار بیت از قسم غزل و رباعی و قطعه مخمس و مربع دارد، در کلامش رنگ تصوف بخوبی آشکار است، و برخی اشعار اخلاقی و وطنی نیز دارد، و او به دو نفر عرفای عصر خویش شاه فقیر الله حصارکی جلال آبادی مدفون شکارپور و میا محمد عمر پشاوری( متوفی ۱۱٩۰هجری) ارادتی داشت، و برخی کلمات و ملفوظات منثور در تصوف و عرفان نیز از او باقی مانده که ملا محمد غوث قاضی پشاور شرحی بران بزبان فارسی بنام (شرح الشرح ) نوشته است .
اما احمد شاه در سیاست همراره طرفدار ملایمت و دوستی و اخوت اسلامی بود، در دهلی و بخارا و خراسان و بلوچسان و سنده با امرای معاصر خود از راه صلح و مسالمت پیش می آمد، و با وجود اقتدار عسکری و عظمت شاهنشاهی همهٔ آنها را مکرراً در اعمال سرکشی عفو کرد، و تاج بخشی ها نمود، که حتی دیده وران این وصعت نظر و تاج بخشی های او را به دیده تعجب دیده اند، و بقول شاه ولی الله دهلوی، این رویهٔ ابدالی "بحساب امور این دنیای مادی نبود" .
احمد شاه با وجود جهانگیری، از خون ریزی مسلمان خود داری میکرد در امو جهانداری با عدالت و انصاف رفتار مینمود، و مردم را مانند فرزندان خویش می پرورید، و از اینروست که افغانان او را "بابا " گویند. و این لقبی است که جزو و میرویس و رحمان نصیب دیگری نشده است.
البته احمد شاه جنگجو و فاتح بود، ولی از تمام فتوحات و اعمال عسکری او ظاهر است که جهانگیر غارتگر مخرب ستم کش و مظلوم کشی نبود، و اگر کاری به صلح و مسالمت پیش میرفت، با مسلمانان دست به جنگ نمیبورد. و شمشیر بروی برادر میکشید.
احمد شاه بحیث موسس افغانستان کنونی و مجدد عظمت مردم افغانستان بوجود آوردندهٔ یک مملکت متحد و ملت واحد در تاریخ ملی ما مقام بلندی دارد، او بقول علامه اقبال سیالکوتی:
از دل و دست گهر ریزی که داشت سلطنت ها بر دو بی پروا گذاشت
و از همین ناحیت برخی نویسنده گان برو خورده گیرند، که چرا سلطنت دهلی را به زمامداران نالایق باز گذاشت؟ ولی اگر مکتوبات شاه ولی الله دهلوی و دیگر امرا و رجال مسلمان هندی ملاحظه شود، به وضوح میپیوندد، که احمد شاه دران وقت برای جهانگیری و غارت و چپاول به هند نرفته بود، بلکه یگانه هدف او نجات مسلمانان آنجا بود، که ازو استرحام کرده بودند. و هم وی نمیخواست که مرکز قوت ملی خود یعنی افغانستان را گذاشته و مانند شاهان خاندان های دیگر افشان خلیجیان- سوریان- لودیان و غیره در هند مستهلک و نابود گردد، و یا این خدمت خالص دینی جهاد فیسبیل الله را به آلایش های دنیوی ضبط شاهی دهلی و از جهانگیری بیالاید. چنانچه عین همین رویه مکرراً بامرای دیگر همسایهٔ افغانستان در بخارا- خراسان- سند- بلوجستان نیز تعقیب کرده بود .
احمد شاه حدود طبیعی افغانستان را همواره در نظر داشت، و اگر شرقا اراضی پنجاب و کشمیر را در تحت اداره میگرفت، برای حفظ مملکت او بود، وی میدانست که منبع قدرت سلطنت او خود سرزمین افغانستان و مردم آن است، بنابراین اگر با فتح پانی پت و گرفتن دهلی، مرکز قدرت و سلطنت خود را ترک میکرد. و قوای انسانی و فکری و اداری خود را در سرزمین وسیع هند مستهلک بود، ممکن بود که وطن او افغانستان از نعمت مرکزیت سلطنت محروم میماند، و خانوادهٔ او هم همان سر نوشت دودمان های افغانی هندی شده را میدید، که بکلی نابود شده اند .
باری احمد شاه که بشهادت دیوان اشعارش با وطن خود و مردم خود علاقهٔ فراوان و عشق وشور سوزانی داشت، و در عین حال مرد صوفی مشرب متدینی بود، نمیتوانست امرای مسلمان باز ماندهٔ هند و همسایگان خود را برای جهانگیری و از دولت جاه از بین برد، و با امحای مرکزیت ملی خویش، تیشه بر ریشهٔ خود زند، بنابراین همواره سیاست او چنین بود، که امرای همسایهٔ خود را در تحت رایت شاهنشاهی با وضع دوستانه و پدرانه نگهدارد. و خود را اغاصب مقام و جهانگیر آزمند و قهار قرار ندهد .
پس از احمد شاه :
بعد از وفات احمد شاه بابا، از جمله هشت فرزندش، شهزاده سلیمان پسر کوچک او در قندهار بسعی شاه ولی خان وزیر اعظم پاشاه شد، ولی تیمور فرزند بزرگ او که در حیات پدر حکمران لاهور و ملتان بوده و در آنجا سکه هم میزد و در این وقت در هرات حکمرانی کردی، فوراً به طرف قندهار حرکت کرد(عکس نمبر ٨٣) و سلیمان را خلع و شاه ولیخان را بکشت، و بعد از مدت کمی پایتخت را از قندهار به کابل انتقال داد، و قاضی فیض الله دولتشاهی را وزیر و سردارپاینده خان بن حاجی جمال محمدزیی را به لقب سرفراز خان به سرداری قبایل درانی قندهار گماشت، و دورهٔ شاهی خود را به کامرانی و مدافعه شورشیان گذرانیدی چون مردم خراسان سه بار بر شاهرخ میرزا شهزادهٔ نادری شوریدند، تیمور شاه نیز سه بار باو امداد کرد، و دفعهٔ سوم احمد خان نورزایی شورشیان را بشدت سرکوبی نمود، و نیز بسال ( ۱۱٨٨ ه- ۱٧٧۴م ) عبدالخالق خان سدوزیی بر تیمور شاه باغی شد، ولی تمیور او را بشکست و نابینایش نمود، و باز بسال( ۱۱٩٣ه- ۱٧٧٩م ) بزرگان پشاور و خیبر مانند فیض الله خان خلیل و ارسلا خان مهمند تیمور شاه را در بالاحصار پشاور معاصره کردند، ولی تیمور برایشان غالب آمد، و همه را قتل نمود، چون قوای سیکها برملتان یورش آورده بودند، لهذا بسال( ۱۱٩۶ه- ۱٧٨۱م) تیمور شاه آن شهر را واپس بدست آورد، در سند نیز میر فتح علی خان تالپور بغاوت کرد، مگر مدد خان قاید نظامی تیمور شاه قبایل تالپور را سرکوبی داد، و واپس همان میر فتح علی خان را حکمران آنجا شناخت(حدود ۱٢۰۱ه- ۱٧٨۶ م ) دوسال بعد آزاد خان در کشمیر شورید، ولی تیمور این شورش را نیز فرونشاند (۱٢۰٣ه- ۱٧٨٨ م) چون شاهان بخارا به دولت سدوزیی مطیع و دوست بودند، بنابران احمد شاه همواره دوستی ایشان را نیز مراعات کردی ولی در این وقت شامراد معصوم منغیتی بر مرو تصرف کرد، و از این رو تیمور شاه با یک لک لشکر خود از راه قندوز و آقچه رفت، و در نتیجه پادشاه مراد صلح کرد و دریای آمو را سرحد شناخت( ۱٢۰۴ه- ۱٧٨٩ م) و را مملکت به پسران خود چنین تقسیم کرد که قندهار را به همایون و هرات را به محمود و پشاور را به عباس و کابل را به زمان و غزنه را به شجاع و کشمیر را به کهندل داد، و خود وی بعد از ٢٢ سال سلطنت در حالیکه ممالک پدر را از کشمیر و پنجاب و سند تا آمو و مشهد خراسان حفظ کرده بود، در کابل از جهان رفت( ٧ شوال ۱٢۰٧ه- ۱٨٩٣ م) و( ٢۴) فرزند از خود باز گذاشت که از جمله آنان زمان شاه که مادرش یوسفزیی بود بامداد سردار پاینده محمد خان محمدزیی بر تخت کابل نشست و برادران خود را در بالاحصار کابل زندانی کرد، ولی همایون برادرش از قندهار بمقابلهٔ او برآمد و در کلات خلجایی شکست خورد و به بلوجستان گریخت.
زمان شاه به خانه جنگی در داخل مملکت سخت گرفتار آمد، و رقبای خارجی ازین نفاق برادران استفاده کردند، از طرف شمال شاهان منغیتی بخارا و از طرف جنوب میران سند و از طرف غرب آقا محمد قاجار و از طرف شرق قوای سیکه سرحدات مملکت را تهدید کردند، بنابران زمان شاه بسال( ۱٢۰٨ه- ۱٧٩٣ م) به تصفیهٔ پنجاب و رفع خطر سیکه توجه کرد، ولی چون به پشاور رسید همایون براردش بمدد میران سند از طرف بولان آمده و قندهار را گرفت ازاینرو شاه زمان نتوانست به تصفیهٔ پنجاب آید و فوراً بر قندهار تاخت و همایون را بگرفت کورش کرد، و از آنجا برای سرکوبی میران تالپور سند از درهٔ بولان گذشت و با فتح علی تالپور به تادیه سه لک طلا صلح کرد، و واپس به مقابلهٔ برادر دیگرش محمود که از هرات لشکرکشی کرده بود آمد، و در فراه او را بشکست و به شفاعت مادر محمود او را واپس به حکمرانی هرات گماشت، و بعد ازان بلخ را نیز از شاهان اوزبک بخارا بگرفت و بسال (۱٢۱۰ه-۱٧٩۵م) با لشکر خود از اتک گذشت و در حسن ابدال قوای سکه را مالش داد، و با ٣۰ هزار لشکر خود لاهور را باز گرفت. چون برادرش محمود در هرات مکرراً شورش کرده بود، واپس بکابل و قندهار برگشت و محمود از هرات با ایران گریخت و زمان شاه هرات را به فرزند خود شهزاده قیصر سپرد (۱٢۱٢ه-۱٧٩٧م) .
زمان شاه شخص عالی همت و ادعا طلبی بود، و لشکر عظیم در کابل تهیه دید تا بر هند حمله نموده و شاهنشاهی احمد شاهی را تجدید کند، و هم مسلمانان هند را در مقابل قوای متجاوز انگلیس یاوری نماید درینوقت ناپلیون به نیز به مصر رسیده بود و پیغامی به دربار زمان شاه فرستاد، تا در هند پیش روی قوای متجاوز و فاتح انگلیس را بگیرد و با امپراطور فرانسه از راه دوستی و همکاری آید، بنابران زمان شاه نیز به حفظ هند از بسط قوای استعمار انگلیس کمر بست و به قصد فتح هند و پشاور با قوای سنگین حرکت کرد(٢۵اکتوبر ۱٧٩٨م- ۱٢۱٣ه) وی در لاهور با رنجیت سنگه مذاکره های ساسی کرد، او را به قبول اطاعت خود وادار ساخت و به قصد هجوم دهلی لشکر خود را می آراست. سیاسون انگلیس که در هند مانع تا کنون بدین سنگینی ندیده بودند، و با قوای لشکر نمیتوانستند در مقابل زمان شاه برآیند، دست به فعالیت سیاسی زدند، و لاردولزلی گورنر جنرال هند یک نفر سفیر دولت برطانیا کپتان جان ملکم را بدربار ایران فرستاد، و معاهده ۱٨۰۱ مورخه ۱۰جنوری را با ایران امضاء کرد، که بموجب آن پادشاه ایران متعهد گردید اگر شاه افغان بر هند برطانوی حمله کند، لشکر قاجار بر افغانستان تجاوز خواهد نمود و اگر پادشاه افغان یا فرانسه بر ایران بتازد، و یا در سواحل بحری ایران مداخله یی کند دولت انگلیس افواج خود را به مدد ایران خواهد فرستاد، علاوه برین معاهده تدافعی و حربی، جان ملکم سفیر برطانیا قبلا فتح علیشاه جانشن آقا محمد قارجار را به لشکر کشی خراسان و هرات تشویق کرده بود. تا بدین وسیله زمان شاه از پشت جبهه مواجه خطر سازند، و او را از حمله بر هند منصرف گردانند (۱٢۱۴ ه- ۱٧٩٩ م) زیرا ازین لشکر کشی زمان شاه در هند انقلاب عظمی افتاده و نزدیک بود تاریخ فتوحات احمد شاهی تکرار شود.
این فعالیت سیاسی و لزلی که بذریعهٔ ملکم در دربار ایران کرده بود کارگر آمد، و چون لشکر قاجار بتحریک انگلیس بر خراسان تاخت شاه زمان مجبور گشت که از راه پشاور و قندهار خود را بهرات رساند. فتح علی شاه چون بمقصد خود که رجعت و انصراف زمان شاه از فتح هند بود کامیاب گردید، لشکر خود را از خراسان باز خواست.
اما زمان شاه از فکر فتح هند فارغ ننشست و لشکر عظیم از قوای افغان آراست. و در پشاور به تجهیزات قوی تر مشغول گشت و استعمار طلبان انگیس که در سر زمین هند او را رقیب قوی و نیرومندی میدیدند درین بار چاره اساسی کار را سنجیدند و خاستند از رقابت برادران و نقاق داخلی افغانی (یعنی مرص جانگاه ملی ما) کار بگیرند، و بکلی این رقیب مدحش خود را ازبین بردارند. درین بار نظر سیاسیون انگلیس بر شهزاده محمود برادر فراری زمان شاه در ایران افتاد، که با سردار فتح خان بارکزیی اینک در ایران بحالت اننفا بسر بردندی، و چون سردار پاینده خان پدر فتح خان به امر شاه زمان کشته شده بود. بنابران فتح خان نیز از مخالفان شاه زمان بشمار میرفت .
باید گفت: که فتح خان دران وقت مرد قوی و هوشیار و شخصت نافذی بود. که در قبایل درانی از فراه تا قندهار یگانه مرد میدان و دارای نیروی ملی شمرده شدی. وی دارای برادران زیاد و فعال و قوی و دودمان او بعد از خانواده شاهی یگانه منبع نیروی افغانی بودی . کارداران زرنگ انگلیس به دربار قاجار شاه محمود را به حیث رقیب شاه زمان میشناسند که با حالت رنجیده و آشفته از مملکت برآمده و در خاک ایران پناه جسته بود . بنابران درین بار محمود را بوسیلهٔ شاه قاجار بر انگیختند و او بهمراهی سردار فتح خان از راه سیستان و فراه داخل خاک افغانستان شد، ایشان بمدد قبایل درانی و بارکزیی که از خط سرحد ایران تا قندهار افتاده اند. سیستان و فراه و قندهار را بگرفتند. و بعد از تجهیز قوا و لشکر قوی به قیادت سردار فتح خان بسوی کابل روی آوردند. شاه زمان که در پشاور به قصد هند لشکر می آراست، از شنیدن این خبر به کابل آمد و بدفع برادر و سردار فتح خان از غزنی گذشت، لشکر دو برادر در تازی بین غزنه و مقر جنگ کردند. و در نتیجه زمان شاه بشکست و بدست برادر گرفتار آمد و بلافاصله از حلیهٔ بصر عاری گشت و در چشم او میل کشیدند و انگلیسان به این حادثه عظیم رقیب خطر ناک را از بین بردند، و هم آتش خانه جنگی را در افغانستان روشن کردند، که بعد ازان کسی به فکر هند نیفتاد، و این است نتیجه سوء خانه جنگی و نفاق داخلی که همواره خانهٔ افغان را خراب کرده است. محمود بلافاصله بر تخت کابل نشست (۱٢۱۵ه- ۱٨۰۰م) و سردار فتح خان محمدزایی را وزیر خود گردانید. و در مبحث محمدزاییان خواهد آمد، افغانستان درینوقت بدست برادران وزیر فتح خان آمد، و محمود شاهی بود که جز نام ارزشی نداشت. شجاع الملک برادر عینی زمان شاه که این حوادث المناک را از دور میدید، در پشاور لشکری آراست، و به مقابل محمود برآمد، ولی لشکریان شاه محمود که به تعداد سه هزار از کابل آمده بودند در موضع اشیان باوی جنگ کردند. و او را واپس به کوهسار خیبر عقب زدند(۱٢۱۶ه- ۱٨۰۱م) اما جنگ های داخلی شاه محمود را نیز آرام نماند، و در سال (۱٢۱٧ه-۱٨۰٢م) جنگ های عظیم با غلجیان و کذالک در پشاور با شجاع و افریدئین و در ولایت شمالی با حکمرانان اوزبک که از جیحون تجاوز کرده بودند واقع شد، و دولت قاجاری ایران نیز بقایای دودمان نادری را که در تحت سلطهٔ شاهان افغانی در خراسان و مشهد حکم میراندند از این بر کندند و مشهد را بگرفتند، و امرای بلوچ نیز به فکر استقلال افتادند. با وجود اینقدر رفتن شاه محمود که مرد عیاش و تن پرور بود، امور مملکت را به وزیر فتح خان و برادرانش سرده و خودکاری نمیکرد. تا که مردم برو شوریدند، و مختار الدوله شیر محمد خان ولد شاه ولی خان بامیزیی پیشکار او شجاع الملک را به کابل برای سلطنت دعوت داد. شجاع در سال (۱٢۱٨ه- ۱٨۰٣م) از پشاور به کابل آمد، و بر تخت نشست و شاه محمود را مخلوع و معاف ساخت.
چون وزیر فتح خان و شهزاده کامران پسر محمود در قندهار بودند، لهذا شاه شجاع شهزاده قیصر بن شاه زمان را به مدافعهٔ ایشان فرستاد، و او قندهار را بدون جنگ بگرفت و کامران را به فراه عقب راند. و وزیر فتح خان خود را به شاه شجاع تسلیم کرد، و در مسکن پدری قلعه آدی ناوهٔ بارکزایی جنوبی گرشک ظاهراً منزوی گردید. اما توجه خود را از مداخله در امور سیاست باز نداشت و بسال (۱٢۱٩ه-۱٨۰۴م) که شاه شجاع در پشاور سی هزار لشکر را جمع کرد، و بغرض تصفیه کشمیر و پنجاب و سند حرکت میکرد. در قندهار شهزاده قیصر برخلاف عم شوهرش کرد، ولی شاه شجاع برادر زاده را کو شمالی داد، و واپس او ره حکمران قندهار گردانید، و بر امرای شورشی تالپور سند یورش برد، و بعد از اخذ (٣٢۰)هزار روپیه با ایشان صلح نمود، ولی اوضاع داخلی شوریده بود، و همواره برادر زادگان نادان شاه که کامران وقیصر بودند، دست به مخالفت میزدند چون شاه شجاع به جنگ های کشمیر و پشاور سرگرم بود، و فراغی به مقابلهٔ مخالفان داخلی نداشت، اوضاع افغستان با بحران و شتت و آشفتگی دوام میکرد، در این وقت قوای متجاوز انگلیس هندوستان را تا لودهیانه بگرفتند و چون از نفوذ روز افزون فرانس در دربار ایران میترسیدند و میخواسنتد رقبای اورپایی خود را در فتوحات هند به کلی نابود سازند، و بر عظیم هند را به تنهایی بگیرند، بنابران الفنستون یک نفر الچی از طرف حکومت هند برطانوی با مستر استر چی در پشاور به تاریخ ۵ مارچ ۱٨۰٩ م، پیش شاه شجاع آمدند، او را از حمله محتمله ایران بر افغاستان ترسانیدند، و در نتیجه معاهده اولین مودت بین شاه شجاع و هند برطانوی منعقد گرید، که لارد منتو کورنر جنرال هند آن را در(۱٧ جون ۱٨۰٩م -۱٢٢٣ه ) تصدیق کرد. این پیمان شکل دفاعی داشت زیرا در مادهٔ اول و دوم آن گفته شده که اگر فرانسه و ایران بر متصرفات شاه افغان تجاوز کند، دولت هند برطانوی با شاه کابل امداد میکند و نمیگذارد که بر افغانستان تجاوزی شود. و ماده سوم آن اشارت به مودت و یگانه گی و روابط دوستانهٔ طرفین میکند که شاه افغان هیچ کس را از فرانسویان به مملکت خویش نخواهد گذاشت و طرفین در ممالک یکدیگر مداخلتی نخواهند کرد، و همواره مراتب مودت را مراعات خواهند نمود.
این معاهده بدرد شاه شجاع نخورد، بلکه او را منفور مردم گردانید و شاه محمود باز به مدد وزیر فتح خان او را مدت دو سال به جنگ و فتنه در داخل کشور مشغول داشت تا بلاخره شکست خورد و به بهندوستان بدولت برطانوی پناه برد (۱٢٢۶ه-۱٨۱۴م) و طوریکه در شرح حال محمدزاییان خواهد آمد، دفعهٔ دوم نیز بمدد انگلیس بر تخت نشست، یعنی او را دولت هند برطانوی در هند نگهداشتند تا در آینده وسیلهٔ کارشان در افغانستان باشد.
اما شاه محمود چون دفعهٔ دوم برتخت نشست زمام مملکت اصلاً بدست وزیر فتح خان بود که این وزیر دلاور بلوچستان و سند و کشمیر را مطیع گردانید، و بنام شاه محمود بر مملکت حکم میراند و افغانستان را به برادران خود سپرده بود، چون درینوقت رنجیت سنگ بر قلعه اتک تصرف کرد. فتح خان او را بعد از جنگی سختی که در ضلع هزاره روی داد بشکست و کشمیر را نیز به برادر خود سردار محمد عظیم خان داد (۱٢٣۰ه-۱٨۱۴م).
درینوقت هرات بدست حاجی فیروز الدین برادر محمود بود، فتح علی شاه قاجار در سال (۱٢٣٢ه-۱٨۱۶م) اراده تسخیر آنرا نمود، لهذا فتح خان با لشکر کابل بهرات آمد، و اولا حاجی فیروز الدین را گرفته به کابل فرستاد. و پس ازان در جنگ کهسان غربی هرات ده هزار لشکر قاجاریان را بکشت و از هرات براند، و خود به تنظیم امور هرات مشغول گشت. ولی درینوقت حادثهٔ منحوسی روی داد، با این معنی که سردار دوست محمد خان برادر وزیر در هرات، به خانهٔ حاجی فیروزالدین داخل گشت، و جواهر و زیور ها و کمربند قیمتی دانه نشان که بقول شیرازی (مولف تاریخ احمد شاه درانی) پنجاه هزار تومان قیمت داشت، با دیگر نفایس تصاحب کرده و به کشمیر رفت و این واقعه بر شاه محمود و کامران خیلی ناگوار آمد، و ایشان را با دودمان وزیر فتح خان کینه توزی پیدا گشت، و همین احساس نفرت و بدبینی بود که منجر به کشتار فجیع وزیر فتح خان و عداوت دودمان سدوزیی و باکرزیی گردید.
شاه محمود فرزند کینه توز نادان خود کامران را به هرات فرستاد، و کامران به انتقام اعمال برادرش وزیر فتح خان را بگرفت، و در چشم بینای آن وزیر دانا میل کشید (۱٢٣٣ه-۱٨۱٧م) این عمل شهزاده کامران ظاهراً سبب تسکین فتنه شمرده شد، زیرا دودمان سدوزیی تمام این فتنه را زادهٔ عمل وزیر میدانستند. ولی وزیر نابینا برادران نیرومند و فعالی داشت، چون از کوری برادر بزرگ شنیدند، در سرتاسر کشور از کشمیر تا هرات فتنه ها جوشید، و آتش قهر و غضب زبانه زد، سردار دوست محمد خان از کشمیر برگشت و کابل را بدست آورد، و شاه محمود را به غزنی راند.
ازینطرف کامران با دوازده هزار لشکر خود در غزنی بمدد پدر رسید، و سردار محمد عظیم خان از کشمیر به معاونت سردار دوست محمد خان آمد و در بین کابل و غزنی با هم جنگ کردند، ولی محمود و کامران شکست خوردند و در همین اثنا وزیر فتح خان نابینا را نیز در سیدآباد وردگ انتقاماً با سوء عذاب بکشتند و بند از بندش جدا کردند(۱٢٣۴ه-۱٨۱٨م) و خود شان بهرات رفتند، و در آنجا برسر حکومت بین محمود و حاجی فیروزالدین نزاع افتاد و کامران بر هر دو فایق آمد و ایشانرا بکشت (۱٢۴۵ه-۱٨٢٩م) و خود کامران تا (۱٢۵٨ه-۱٨۴٢م) بر هرات حکم راند.
درین زمان که آتش نفاق در سرتاسر کشور گرم بود، باز دولت قاجاری ایران در سال (۱٨٣٢م) سی هزار لشکر را به تحریک روسیه تزاری بتسخیر هرات فرمانداری، عباس میرزا فرستاد ولی چون انگلیس ها قاجاریان را ازین لشکرکشی باز داشتند، و هم هراتیان به کشور خود افغانستان وفادار بودند، و لشکریان قاجاری را نگذاشتند بنابرین هرات به مرکز سلطنت افغانی مثل سابق مربوط ماند.
نوشت: بقیه احوال و اواخر دودمان سدوزیی در شرح حال محمدزاییان خواهد آمد.
شاهان سدوزایی:
۱-احمد شاه بابا ابدالی بن زمان خان (۱۱۶۰-۱۱٨۶هجری) ٢-سلیمان بن احمد شاه (۱۱٨۶هجری) ٣-تیمور شاه بن احمد شاه (۱۱٨۶-۱٢۰٧هجری) ۴-زمان شاه بن تیمور شاه (۱٢۰٧-۱٢۱۵هجری) ۵-شاه محمود بن تیمور شاه (۱٢۱۵- ۱٢۴۵ هجری) ۶-شاه شجاع بن تیمور شاه (۱٢۱٨- ۱٢۵٨هجری) ٧-فیروز الدین بن تیمور شاه (هرات حدود ۱٢٣۰هجری) ٨-کامران ولد شاه محمود (هرات ۱٢٣۴- ۱٢۴۵هجری)