سرند نبیره کورنگ شاه

از کتاب: غرِغښت یا گرشاسب
نگهدار ازین کودک زابلی 
جهان سرد بر گرد رزم از مای

 تورک پسر خورد سال شیدسب پادشاه کابل زمین :
"جنگ شهزاده تورک با شهزاده سرند شاید این (کورنگ) شاه کوشانی بوده کورنگ (سرند) دوشهزاده جنگی و مجاهد، (تورک) فرزند (شیدسب) فرزند (تور) فرزند (جمشید) ، (سرند) فرزند (کورنگ) کابلی شاه کابلستان (تورک) پسر تازه به جوانی رسیده، آگاهی یافتن از جنگ پدرش شیدسب و تقاضا و اجازه رفتن به جنگ بعلت خورد سالی در اول اجازه نمیدهد، اعطای ، درشفش و سلاح به وی کورنگ کابل وعلت کهولت ، سرند ، اختیارات ملی ، کابلشاه و احضار مردم به جنگ قشون رزم ازمای، سرند جوانی که تیرش از تخته ولاد میگذشت درفش سفید پیکرش عبارت بود از ماه و خورشید، گفتن گرز به فرق (تورک) زد ما تورک زدن تورک سرند را ، به زمین کشانیدن سرند ، شهزاده زابلی به یک ضرب شهزاده کابلی را از پای در آورد ، ایا این (سرند) پسر کورنگ شاه کابل نیست ، در فهرست اسما رالرجال حمل497 کتاب (گرشاسب نامه " اسعد" (که رنگ) را (پادشاه کابل) خوانده ، محض به علت تسلسل نژادی او را ( کابلی کوشانی) یاد میکنیم .


دو نفر از پادشاهی که هر دو شاه و شهزاده خوانده شده یکی بنام پادشاه کابل و دیگری به اسم شهزاده کابل خوانده شده کسانی هستند که اولی را اسدی یاد کرده و دومی را شاهنامه متذکر شده است. کورنگ را اسدی شاه زابلستان می داند و جمشید حین دربدری بالاخره به زابلستان میرسد و با دخترش معاشقه می نماید باوی ازدواج میکند و در نتیجه از او صاحب فرزندی بنام (تور) میشود و از (تور) (شیدسب) واز (شیدسب) (تورک) بدنیا می آید و جنگ (تورک) و (سرند) بالای کابل خیلی مشهور است.
این(کورنگ) و (سرند) هر دو شاه و شهزاده کابل بسیار معروف اند. (کورنگ) در شاهان اریایی بواسطه (گلرخ) که زیبایی خاصی داشت با جمشید ازدواج میکند رسالار ایشان شریک میگردد بعد از اینکه جمشید از پایتخت پیشدادیان بلخ بر آمی و فرو سلطنتی از او روگردان شد و غرور و تکبر نمود یکه و تنها سر به کوه و بیابان زد تا اینکه بالاخره به سرزمین زابلستان رسید در اینجا باختر پادشاه زابل (کورنگ شاه) طور مخفی ازدواج نمود و از او صاحب فرزندی شد بنام (تور) (شمشیر) (تور) پادشاه کال و زابل شد وزن گرفت و از آن وصلت فرخنده دارای پسر شد بنام (شیدسب) یعنی (صاحب اسپ درخشان) (کورنگ) پادشاه مقتدری بود و بر (زابل) و کابل یکسان حکومت نمود جمشید از طرف سالحوی ضحاک در مرز چین کشته شاه (کورنگ) بواسطه ازدواج با جمشید دخترش که یکنوع (سیاست) متوان خواند بحیث پدر مادری در دستگاه شاهان پیشین وارد گردید . البته امکان دارد که( کورنگ) از نژاد ( کوشانی) هم بوده باشد که بعد از اشغال کابلستان وادر زابلستان شده و از آنجا بر تمام مملکت سلطنت نموده باشد . بهر حال از او فرزندی به دنیا آمد به نام (سرند) که در قطار شهزادگان اریائی زابلی بینهایت مشهور است.
(سرند) بحیث (پادشاه) یاد نشده ولی منحیث (شهزاده) و پهلوان جنگ آزموده از سر آمد اتران است. (سرند) به اسم (سربن، سربن) که جزیی ترین اختلافی در نام دید نمیشود در زمره نیاکان سه گانه (بیتنی و غرغښت و سربن) شامل است .
گرشاسب نامه در صفحه (44) خود تحت عنوان (پادشاهی شیدسب و جنگ کابل) از بحیث خسنی اسم میبرد ولی در حقیقت فاتح اصلی جنگ همین(سرند) با (سربن) است که بر شهزاده (کابل) (تورک) پدرش (شیدسب) غالب میشود. (شیدسب) (پدر تورک) که به تاسی از عرف خانوادگی او را (شمشیر خورد ) (بیاد بود جدش تور) لقب داده بودند از او آن طفلی به جنگ شهرت یافته بود .
یکی پورش آمد ز تخمی بزرگ 
به اسم نیا کان کردش تورک
چو شد سر کش و گردد ساله گشت
 به زور از نیا و پدر دو گذشت
 (شیدسب) شاه کابل درعالم کهولت هنوز بر تخت پادشاهی جلوس داشت که ناگاه آواز جنگ بگوشش رسید و اطلاع یافت که شهزاده (سرند) به عزم نبرد بر خاسته است. کابل شاه آمادگی گرفت و روز بروز آوازه جنگ نزدیک میشود (تورک) فرزند ده ساله اش که پسر خورد سال بود نزد پدر حاضر شده و خواهش نمود که وی را به جنگ رخصت دهد.
(شیدسب) شاه چون این سخن شنید همی گفت:
بدو گفت که این رای پدرام نیست
  تو خردی ترارزم هنگام نیست
 تو باید که در کوی بازی کنی 
نه بر بور کین رزم تازی کن
(تورک) ازین سخنان پدر متاثر شده و گفت :
پر آژنگ رخ داد پاسخ تورک 
که گر کوچکم هست کارم بزرگ
 تو از مشک بویش نگه کن نه رنگ
 زد گرچه کوچک بهایش نه سنگ
 اگر کوچکم کار مردان کنم
 ببینی چو آهنگ میدان کنم
 پدرش ازین گفتار بی نهایت خوش شد و در دل خود آفرین ها میگفت زیرا طفل ده ساله که حاضر به رفتن میدان جنگ شود خیلی ها به خیرت و تعجب است لذا از جای برخاست و (تورک) را آغوش کشید و بر پیشانی اش بوسه داد و او را به لقب (سپهبدی) سرافراز ساخت و او را سلاح نبرد پوشانید .
پدر شادمان شد گرفتش ببر
 زره خواست با نزدیک و ازین پسر 
یکی تیغ و کوپال و گرز گران
 همان پیل بالا و برگستوان
 درفشی بر شیر سپر پیکرش 
همایی زیاقوت و زر از برش
 بدو داد و کردش سپهدار نو
 بخواهید گفت اسب سالار نو
 بر کرسی بر چرخ دمه بر کشید
 بپرخاش دشمن سپر بر کشید
 (شیدسب) شاه با وجود کهولتبا پسرش (تورک) یکجا عازم میدان جنگ شده بود وقت بوقت به پسر خود میگفت.
 بدو گفت شیدسب کای جای باب
 تو سواری مرو سوی او با شتاب
 که مرد دلیر است و با دستگاه 
مبادا که دو افتی از تاج و گاه
در مقابل (سرند) نواده (کورنگ) نزدیک شد.
بدا و را یکی پور نامش (سرند) 
که زخمش ز پولاد کردی پرند
 درفش و سبه دادش و پیل و ساز 
فرستادش از بهر کین پیش باز
هر دو لشکر با هم مقابل میشوند:
دو لشکر چو در هم رسیدند تنگ 
رده برکشید برخاست جنگ
 همه بر شد از عاج مهره خروش
 جهان آمد از نای رویین بجوش
 دل وس بستدو تن در غریو
 سر خشت بر کند دندان دیو
 پر از خاک شد روی ماه از نبرد
 پر از گرد شد کام ماهی زگرد 
زبانگ یلانمغزهامون بخست
 زانیوه جان راه گردون ببست 
زگرد سپه خنجر جنگیان
 همی تافت چون خنده زنگیان
 تو گفتی هوا لاله کارد همی
 ز پولاد بی جاده بارد همی
 زبس کشته کامد زهردو گروه 
ز خون خواست دریا و از کشته کوه
 به پیش پدر شد تورک دلیر
 بپرسید کای پرهنر گشته چیر
(سرند) از میان سران سپاه
 کجا جای دارد بدین رزمگاه 
کدامست از این جنگیان چپ و راست
 سلیحش چه چیز و درفشش کجاست
 گواهست برزین که کینه کش است 
هم اکنون کشان آرمش زیر کش است
 یک فرد از افراد سپاه بجواب او می پردازد و میگوید:
بدو گفت آنکه بقلب اندرون 
ستا دست و بر کتف رومی ستون
 پسر بر درفش درخشان سپید 
پرندش همه پیکر ماه و شید
کلاه و کمر زرد و حفتانش زرد
همان اسپ و برگستوان نبرد
 تو گویی که کوهیست از شانلید 
که باد دمان از برش بردمید 
درین وقت (سرند) نعره زد و داخل 
دلاورز گفت پدر چون هژبر
 یکی نعره زدگاب خون شد در ابر
 بزخم سرتیغ و گرزو سنان 
همی یافت در جمله هر سو عنان
 بهر حمله خیلی فگندی نگون 
بهر زخم جویی بدی پرز خون
 دل پیل تیغش همی چاک زد
 ز خون خر من لاله بر خاک زد 
شد آن لشکر گشتن پیش طورک
 رمان چون رمه میش از پیش گرگ 
سرند از کران دید دیوی بجوش
 بزیر اژدهای پلنگینه پوش
 برانگیخت گه پیکر بادپای
 بگرز گران اندر آمد ز جای
 چنان زدش بر کرک نزک ای شگفت
 که گرزش ز ترک آتش اندر گرفت
 ززین در ربود و همی تاختش
 بپیش پدر برد و انداختش
 چنین گفت که این هدیه کابلی
 نگه دار ازین کود ک زابلی 
ازین پس یکی پرهنر دان مرا
مخوان (کودک) و شیر نر خوان مرا
اینجا چون این قسمت یا از اسدی طوسی یا از کدام منبع دیگر اقتباس کرده و در جلد شاهنامه الحاق کرده اند و نام های (کابلی و زابلی) و کابل و زابل یکی بجای دیگر نوشته شده و پدران شهزادگان مخصوصا پدر (سرند) نام گرفته نشده و محض از پدر او به صفت (پدر) یاد گردیده و نام آنروشن نیست.
فتح آخرین لذا واضح گفته نمیتوانیم که (سرند) قاتل (تورک) یا (تورک) کشنده (سرند) بود . از فحوی سخن این طور معلوم میشود (تورک)فاتح آخرین بوده و درین صورت (زابل) فاتح متصور گردیده است. این کار از پسر ده ساله که هنوز وقت بازی اوست مستحیل معلوم میشود. علاوه برین (شیدسب) پدر (تورک) پادشاه کابل معرفی شده و پسر او شهزاده کابلی. اسدی از (کورنگ) نام می برد. گرشاسب نامه (کورنگ) را برادر گرشاسب از اولاده (اترت) لبرستم پسر تورک پسر شیدسب پسر تور ، پسر جمشید میشمارد . از پنداهش نام نمی برد و در سلسله پسران آریایی از سه نفر دیگر نام میگیرد که در سلسله شاهان متذکره (تورک) را پسر سیانیاسب پسر دوم گرشاسب پسر تورک پسر فریدون سر اندایا (کورنگ) را درین سلسله آورده میتوانیم (گرشاسب نامه) (کورنگ) را پدر (نریمان) و برادر گرشاسب میشمارد . فاتح سیستان (کورنگ) را پسر گرشاسب قلمداد میکند . در کتاب گرشاسب ابوالموید بلخی نریمان پسر کورنگ است.
در کتاب (افغانستان در شاهنامه) (کورنگ) را پسر خورد جمشید خودش را یاد کرده از سلاله کوشانی جنوب غربی افغانستان دانسته ام . اولین سبب این توصیه چنین است که نام (کورنگ) در میان سایر نام ها چیزی خارجی بنظر میاید و نظیر آن یک سلسله اسماء و القاب دیگری هم است که بتازگی در کوشانی(بغلان) به نظر رسیده است مثل : 
هکذا کلمۀ (کنارنگ) که بمعنی نایب الحکومه ووالی است که در بعضی جاها در افغانستان مستعمل بود ازین گمان میکنم که اسم (کورنگ) کوشانی باشد . فراموش نباید کرد که مادر تاریخ نیمه داستانی خویش دو (کورنگ) داریم (کورنگ کابلی) و (کورنگ زابلی) در بعضی ماخذ قدیم فقط بنام (کورنگ) پادشاه زابل یاد گردیده و (کورنگ کابلی) فراموش شده چون در اکثر جاها بنام(کابلشاه) یاد شده معنی کلمه (کورنگ) را علاوه کرده ام نا گفته نماند که در فهرست اسمه الرجال جای کتاب گرشاسب نامه (کورنگ) را محض (پادشاه کابل) خوانده است.
(سرند) هم بنظر من یک اسم خارجی است در هیچ کتاب و ماخذی از گرشاسب نامه از او اسم برده نشده ، شک نیست که ما بار اول (سرند) یا (سروند) یا (سربند) همه را یک اسم خاص میدانیم که در سلسله نژادی افغانستان وارد است(سرند ) گرشاسب نامه، به صفت (شهزاده) و (پسر پادشاه) در جنگی که (شیدسب) و پسرش (تورک) به سر کابل آوردند یاد شده ولی از نام پادشاه کابل خود داری بعمل آمده و محض (کابلشاه) از او اسم برده . در چنین جایها من اسم (کورنگ) شاه را علاوه کرده ام .
و زانروی کابل شد از مرغ و مای
 جهان گرد بر گرد رزم از مای
 بد او را یکی پور نامش (سرند) 
که زخمش ز پولاد کردی پرند
تورک می پرسد که (سرند) کی و در کجاست ؟.
 سرند از میان سران سپاه کجا
 جای دارد بدین رزمگاه
بجواب چنین میشنود :
بدو گفت آنکو به قلب اندرون
 ستا دست و بر کف رومی ستون
 پسر بر درخشان درفش سپید
 پرندش همه پیکر ماه و شید
 شهزاده سرند در میدان جنگ زیر بیرق استاده که پرندش ماه و خورشید است این سوال و جواب باز برای ما کافی نیست پس آیا (سرند ) این سرند کابلی کیست و پسر که میباشد . ایا پسر (کورنگ) کابلی نیست ، فراموش نباید کرد که (کورنگ) را به لقب پادشاه کابل یاد کرده اند و قراریکه پیشتر دیدم در فهرست اسماء الرجال حمل 497 در میان قوسین او را (پادشاه کابل) خوانده اند ولی در متن کتاب اسدی طوسی هر چه پالیدم این موضوع را نیافتم شاید در کدام مبحث در بعضی ماخذ دیگر (کورنگ) را پادشاه کابل خوانده باشد ، بهر حال خودم ندیده ام ولی حتما جز حقایق است در پادشاه بودن پدر (سرند) کوچکترین شبهه نیست پسر شاه و پسر کابل شاه و پسر (کورنگ) شاه کابل و کابلستان نام (سرند) باز یک نام خارجی است و چون در نزد افغانها نقش عمده اساسی را بازی کرده است به نژاد کوشانی نزدیک میشویم و گمان میکنیم این مسئله تا اندازه زیاد خالی از حقیقت نباشد (سرند) پسر (کورنگ) شاه کابلی یا زابلی است و (سرند) بحیث شهزاده کابلی زابلی جنگهای بسیار مردانه علیه (تورک) پسر شیدسب انجام داده و در نتیجه یکی از شهزادگان کشته شده و دیگری فاتح گردیده که (سرند) از سه اقطاب سلالۀ وی که در نزد تمام پښتونها خیلی مشهور است.
خوی لشکر کوس مهراج شاه
 رسیدی از آنکوه بر چرخ و ماه
 خدیو در تبت و رای هند
 تویی و آن قنوچ دریای سند