الثالث هرمز بن شاپور
او را هرمز البطل خواندندی از غایت دلیری ، و هرمزالجری هم خواندندی . از جلادت و دلیری چنان بود که بر شیر نشستی و شیر را رام کردی . پدرش شاپور او را بخراسان فرستاد بود، ماده ( ۳ ) لشکر بسیار شد، اعدا با شاپور گفتندی : که هرمز یک دست خود ببرید و بنزدیک پدر فرستاد، که خصمان چنین سعایتی کرده اند ، و در عجم قرار آنست : که هر کس که ناقص باشد، پادشاه نباشد، من خود را ناقص کردم تا دل پادشاه ازین غم فارغ باشد.
چون این پیغام به شاپور رسید بگریست و گفت: اگر از سر تا پای خود را ناقص کنی ، فرزند و ولی عهد من توئی ! او را ولی عهد کرد، و بعد از شاپور پادشاه شد، و اطراف ممالک عجم و حجاز و شام ، و مبالغی از روم در تصرف آورد، و مانی زندیق را بر دروازۀ جندی شاپور ببلاد اهواز ( ۵ ) بردار کرد، و با خلق و اتباع پدر خود نیکوئی کرد، و مدة یک سال و دو ماه ( ۶ ) ملک راند
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(۱)اصل: و در زمان که او بر میانی زندیق . پ : بد مال زندیق . ( ۲ ) از کلمه و هم تا کرد در نسخۀ پ نیست، عرم به فتح اول و کسره ثانی جمع عرمه است سد یعرض به الوادی و المطر الشدید ( المنجد ) . در غریب القرآن گوید : عرمه و هی سکر الارض مرتفعه . فاعرضوا فار سلنا علیهم سیل العرم ( الایه ) . ( ۳ ) کذا . پ : ماه . ( ۴ ) اصل و پ : عمر ، ولی غمز درست باشد، غمز بالرجل و علیه : طعن علیه وسعی به شرا ( المنجد
(۵)اصل: ومانی زندیق را و دروازه جنده شاپور ببلاد از هواز بردار کرد، پ : قند شاپور مجمل گوید : از دروازه کند یشاپور بیاویختند . مجمل و طبری این واقعه را در عهد بهرام نویسند طبری یاقوت ( ج ۳ ) جند یساپور شهری بود در خوزستان . ( ۶ ) راورتی : دو ماه .