آتش دوری
از کتاب: دیوان محجوبه هروی
، غزل
ای دلبر بیوفا کجایی
از پیش نظر نهان چرائی
من مردم از آرزوی رویت
تو پیش که جلوه مینمائی؟
چون شمع بسوختم سراپا
از آتش دوری و جدائی
نه بیتو قرار و طاقتم هست
نه با تو رسم زنا رسائی
تا چند ز دیده اش بارم
تا به کی نظر نمی داریی ؟
هر چند که دوری از کنارم
لیکن بمیان جان مائی
بیمار شدم چو نرگسانت
از لعل لبت بکن دوائی
یارب بده از خزانه ء غیب
«محجوبه » زار را شفائی